سيد نورالحق صبا ، اسن آلمان

30.05.06

كابوس



هر گوشه سركشيده صداى تبر!  تبر !
اى واى من به حال درختان بيخبر

با اين تگرگ وصاعقه يارب چه ميكشد؟
اين جنگل تكيده در اين معبر خطر

خواب مرا به زهر بدل كرده نازنين ،
سكر دراز ورخوت برزيگران كر

همراز من قنارى زيباى ناز من
آيا ازاين مجادله جان ميبرد بدر؟

يغما گران هرزه وبازيگران مست
يك با غ بى  ستاره وصد آشيانه پر

اي پاسدار حرمت گلها وسبزه ها
يكبار ديگر اينهمه دلخسته را بخر

رحمي به قمريان غزلخوان قصه گو !
لطفي به آبيان پريزاد نامه بر