سيدنورالحق صبا
19.05.06
قحطسال
كوهكنى كو مگر كه با هنر عشق
سر به سر كار سنگ يار گذارد؟
نعره زنى ، تا كه با سرود “ انا لحق”
دفتر عشقى بيادگار گذارد!
***
كيست، كجا نوح نا خداى دليرى
نا كه پذيرا شود مهار وعنان را؟
آرشى مردى كجاكه مايه گذارد؟
از گهر جان ،خلاص همسفران را
***
شيههء رخشى كسى شنيده زجايى؟
يا كه زمان برده ظالمانه زيادش؟
كيست كجا پهلوان قصهء تاريخ؟
بسته كنون در كمند چاه، شغادش!
***
راه تهى آمداز عبور سواران
قافله آماج تير وخنجر بيم است
نيست نشان طلوع ساقهء سبزى
خاك سترون شده ست وباد عقيم است
***
كوه يخى ديدم هر كه ديدم ودردا
گرمى گفتار يار همنفسى نيست
كيست پذيراى دست گرم وصدايم؟
واى در اين سرزمين مرده كسى نيست!
!