ن، الف
26.04.06
( تکه های از یک تصنیف مردمی )
سال مرگ و سوگواری
انفلاق آمد به کشور باز
رفت آخر داوود غماز
با دوتار و طبله و با ساز
جملگی خوانید، هم آواز:
مرده بادا نورک و یاران
با تزار و جمله باداران
روز روشن تا سحابی شد
دیو ظلمت آفتابی شد
کهنه دزدی انقلابی شد
حرف ما حرف حسابی شد:
مرده بادا نورک و یاران
با تزار و جمله باداران
تا که نورک باده نوش آمد
دیگ رسوایی به جوش آمد
دوره یی ظلم وحوش آمد
خلق افغان در خروش آمد:
مرده بادا نورک و یاران
با تزار و جمله باداران
تا ترک بچه تزاری شد
کار مردم آه و زاری شد
نو جوان ما فراری شد
سال مرگ و سوگواری شد:
مرده بادا نورک و یاران
با تزار و جمله باداران
بهار
1357، کابل