سالار عزیزپور
ما درم گفت !
وقتی که ماه
ماهِ سفر بود
dieSonne scheint
Wie das Lachen
دخترم گفت :
ما
خندیدیم!
آفتابِ عمر
بر لب بام
مادرم گفت :
ما
گِرییدیم!
کوچه های نوازش و شادی
خالی از ، Hi Hi
رهگذر است
در حضور حواری انصار !
خالی ازکدخدای بام ودر است
مادرم گفت و ما
ِگرییدیم !