سروده یی از پیکار پامیر – تورنتو
01.05.07
مخمس
بیگانه پرستان
دردا و دریغا که جهان تیره و تار است
بر دیده ی ما ، گلبن وارسته چوخاراست
دانا همه جا غمزده و خسته و زار است
هرجا به امید ی بروی ، خانه ی ماراست
آن سر که بود صاحب اندیشه به دار است .
هشدار که در دست عدو تیغ بر ا نست
آهسته سخن گو که سر سفله گران است
انجا عجبی نیست اگر خیره سرا ن است
آتش بزنند خانه که فر زا نه دران است
این دور نگو ن با د که دورا ن حمار است.
از میهن غمدیده و این مرد م غمنا ک
یارب ! چه بگو یم که چه افتاده درین خاک
مردم شده آواره و گریان یخن چا ک
خون موج زند در بن هرشاخه و هر تاک
دلها همه افسر د ه و خو نین و فگا ر است .
بر کشور ما لشکر بیگانه دما د م
از با م و هوا ریخته اندر همه جا بم
آگنده ز فر یاد بو د سینه ی آد م
هیها ت ! که بیگانه پرستا ن نبود کم
هشیار ! که این طا یفه هرجا به هزا ر است.
جاهل شده آوازه گر و صاحب و سرور
در باغ خزا ن دیده زغن گشته سخنو ر
روبه شده در جنگل تو فانزد ه دا ور
در غیبت غمگستر شیر ا ن تنا و ر
ننگ است چنین زنده گی و مر گ به کاراست.
آزا د ه گی خلق به بیگا نه فرو شند
وحشی صفتا ن بر سر آزاده خرو شند
خون دل این مرد م بیچا ر ه بنو شند
با خیل ستمباره ی خود کامه بجو شند
گو یند که این موهبت " ابر بها ر " است .
هر نگر ی کشتن و بر بستن و غا ر ت
صد گو نه دغا باز ی به صد گونه مهارت
دزدان همه بر قافه دا رند نظا ر ت
بر کرده ی پا کا ن بد هند طعن حما قت
آسود ه به دوش دل آزرد ه سوا ر است .
هر سو که نظر می فگنی زرد و خزا نیست
آه است و فغا نست و به د ل شور نها نیست
در پرده همی گفت و شنود است و تبا نیست
هر وعده که ( او ) میدهد ت فرض زبانیست
حرف است و حدیث است و شعاراست وشکاراست.
تا کشور آبا یی ما ر است خطر ها
بر پیکر افتید ه اش افتا ده نظر ها
زیرا که فغا نش به جها ن کرده اثر ها
با کینه بر یدند ز تن ها همه سر ها
خصمی که کند کله ، وطن را به جوار است.
هندو و مسلمان و نصا را و بر همن
روزیکه شود یکدل و یک پارچه و یک تن
آنگه نگر ی جمله جها ن شاد و مطنطن
زان پس اثر ی نیست نه از "ما" و نه از"من"
از بهر همین غا لیه ( پیکار ) به کار است .