سالار عزیزپور

 01.04.07

 

  ضرورت باز نویسی تاریخ ادبیات افغانستان

 

ضرورت باز نویسی تاریخ ادبیات افغانستان بر خاسته از نیاز ادبی است که کمتر به آن توجه شده  و اگر در مواردی رویکردی از سوی بزرگان و پژوهشگرانی چون : استاد محمد کریم نزیهی، میر غلام محمد غبار،صفا، نعیمی،زهما،دوکتور جاوید، استاد همایون، عبدالقیوم قویم ، علی رضوی ، حسین نایل، حسین بهروز ، محمد عثمان صدقی ، اسدالله حبیب ، رهنورد زریاب، لطیف ناظمی ، پویا فاریابی،ناصر رهیاب، حسین فر مند ،پروین سینا و شمار دیگر صورت گرفته به استثنای اندک موارد، تهی از کاستی ها و پاره ای از نادرستی هانبوده است که ضرورت باز نویسی آنرا  برای ما بیش از هر زمان دیگر الزامی می نماید .

برای باز نویسی تاریخ ادبیات افغانستان و اثبات پاره ای از نادرستی ها و کاستی ها آن به دو نمونه یی از این دسته آثار می پردازیم: تاریخ ادبیات افغانستان  اثری از میرغلام محمد غبار و تاریخ ادبیات افغانستان نوشته ی حیدر ژوبل ؛تا از یک سو به ویژه گی های این گونه آثار آشنا شویم و از سوی دیگر به معایب و کاستی های آثاری از این دست.

از تاریخ ادبیات افغانستان نوشته ی میرغلام غبار می آغازیم که حق تقدم زمانی را بربسیاری از تاریخ های ادبی افغانستان دارد و ما پیش از این اثر ، کتابی زیر نام تاریخ ادبیات افغانستان کمترنوشته و خوانده ایم :

 

نام کتاب: تاریخ ادبیات افغانستان< دوره ی محمد زایی ها>

مولف: میر غلام محمد غبار

طرح ودیزاین : ع. رهروعمرزاد

طبع اول: سیزده سی خورشیدی

طبع دوم : سیزده هفتاد و هشت خورشیدی

 ناشر : مرکزنشراتی آرش

شماره گان : هزار جلد .

تاریخ ادبیات افغانستان از نخستین آثار تاریخی ست که به ادبیات افغانستان در دوران خاصی از آن می پردازد . با دریغ باید گفت که این اثربه باور واصف باختری مانند دیگر< آثار غبار دستخوش مسخ ونسخ عده یی از ممیزان و سانسور چیان وابسته به دستگاه های فرمانروا شده اند ، شاید در بخشی از برگ های این رساله نیزبتوان نشان های دست سیاه سانسور را دید، اما آنانی که با اسلوب و شیوه ویژه استاد غبارآشنایی ژرفتردارند وتموج روان نستوه او گاه گاه به شگفتی اندر شان ساخته است. می توانندافزایش ها و کاهش هارا باز شناسند .

نواندیشی تاریخ نویس بزرگ در جای جای این رساله که در حدودنیم سده پیش از این نگا شته شده است ، سیما می نماید به گونه مثال ارج نهادن به ادب شفاهی و نیز بررسی آثارعده یی از نویسنده گان و شاعران با بینش انتقادی. >

در پهلوی نکاتی برشمرده شده  از حسن دیگر این اثریکی این است که به یک دوره ی خاصی از ادبیات افغانستان یعنی افغانستان به مفهوم مشخص و امروزی آن بیشتر توجه داشته است واین در حالی ست که دربسا موارد تاریخ نگاران ادبی ما میان تاریخ ادبیات فارسی دری که به حوزه های تمدنی وفرهنگی ما تعلق دارند و تاریخ ادبیات کشور ما<افغانستان معاصر> ، تمایزی قایل نشده اند .در بسا از تاریخ ها جز را بجای کل گرفته اند .یعنی بجای تاریخ ادبیات ایران امروزی ، افغانستان امروزی و تاجکستان امروزی، تاریخ ادبیات فارسی دری را که باز تابنده  قلمرو و حوزه ای فرهنگی وتمدنی ماست. که این خود از عیب هایی بسیاری از تاریخ هایی ادبی است که در سده های پسین تحت تاثیر گرایشات تماميت خواهانه جغرافیای سیاسی امروزین   نوشته شده است .

اگر با گفته های فوق در باب حسن کتاب بسنده نکنیم . میاییم برسرمتن کتاب و داوری های نقادانه غبار در معرفی برخی از شخصیت ها  و شاخصه های این دوره که گویا ی ژرف اندیشی غبار در معرفی شخصیت ها و شاخصه های ادبی این دوران می باشد .به گونه یی که در برگ هایی این کتاب می خوانیم :آثار محمود طرزی گر چه از حیث لفظ و ادب متوسط ونظمش افتاده  است اما در معنی و مضون حق تقدم در دوره ی تجدد ادبی افغانستان دارد .

عبدالقادر پشاوری : قاضی عبدالقادر پشاوری از مردم یوسف زایی پشاورو دارای السنه ی فارسی < پشتو > اردو و انگلیسی، صاحب ذوق شعری در دربار امیر شیر علی خان بحیث مصاحب پادشاه ، ودر عین حال منشی عسکری و سر کرده ی فابریکه های حربی  وهم نویسنده ی اکثر مقالات و وعظ نامه های عسکری و مدیر روز نامه شمس النهار بود . این شخص در تحولات ادبی و عسکری آن روزه ی افغانستان موثر و هم مرد پر اسراری بوده است ،قاضی کلمات انگلیسی را به تقلید هندوستان برای بار اول داخل زبان فارسی و پشتوی افغانستان نمود .

قاضی بعد از مرگ امیر شیر علی خان تا ورود امیرعبدالرحمان خان به افغانستان در کابل بود . ولی بعد ها مردم کابل برعلیه او نسبت به نطقی که به طرفداری امیر عبدالرحمان خان در مجامع نموده بود ، شوریدندو قاضی بطور حیرت انگیزی از کابل فرار کرد .

< از دوره های پیشتر مخصوصأ دوره ی ابدالی رسم مانده بود که نه تنها توجه ی به تعلیم و تدریس زنان افغانستان بعمل نه آید بلکه تحصیل و سواد منافی عفت و مقام زن در جامعه محسوب می شد ، این طرز تفکر  در دوره ی محمدزایی ها تایید شد و به تعلیم زنان توجه بعمل نیامد .

با این ترتیب در داوری غبار مانند سایر داوری ها وی  در باب موقعیت زنان نیز نشانی از واقع نگری را می توان یافت .

با این همه توجه و رویکرد غبار این اثر تهی از کاستی ها و پاره ای از نادرستی های اساسی وبنیادی نمی باشد در سنجش با برداشتی که ما از تاریخ ادبی به مفهوم معاصر آن داریم : تاریخ ادبی را نظام منسجمی از داوری های ادبی می دانیم که هم به تاریخ وهم به تحولات اجتماعی  نظر دارد . هم به نقد ادبی و داوری ادبی وهم چنان هم به تیوری های ادبی و نظریه های ادبی و این سه اصل در تاریخ ادب نویسی ممد و مکمل یکدیگرند .

برمبنای نظریه ی فوق تاریخ ادبیات افغانستان در برگیرنده یی کاستی ها و نادرستی های اساسی وبنیادی زیر می باشد :

ـ غلبه دید سیاسی بجای دید منسجمی از تاریخ ادب نویسی .

ـ اختلال در روش و ساختار این اثر

ـ بسنده کردن بر احتمالات بجای تکیه بر اسناد و مدارک .

در فرجام این اثر بیشتر صورت تذکره ادبی را می یابد تا تاریخ ادبی .

دراین اثراز روابط ارگانیک ادبیات و قالب هایی ادبی با زمینه های اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی کمتر اثری دیده می شود و این عیب شامل بسیاری از آثاری می شود که در این زمینه نوشته شده است .

عیب بزرگ این اثر و دیگر آثاری از این دست در جایگاهی برزخی بودن این گونه آثار است .به این تعبیر که این گونه آثار نه نمونه ی متعالی از تذکره نویسی سنتی ما می باشند و نه نمونه ی از تاریخ ادبیات به مفهوم مدرن و معاصر آن .

در حالی که این اثر می توانست از کیفیت بهتر برخوردار باشد  با شناخت که ما از غبار داریم و توانمندی های ادبیش .متاسفانه کمبود منابع همراه با غلبه دید سیاسی بجای دید منسجمی از تاریخ ادب نویسی،اختلال در روش و ساختار نگارش به کیفيت کتاب در جایگاهی تاریخ ادبی صدمه بنیادی  زده است واین اثر را تا پایگاهی تذکره ها سنتی نزول داده است .

موارد فوق به این مفهوم نیست که تاریخ ادبیات افغانستان از نکات مثبت تاریخ ادب نویسی معاصر خالی است اما  با دریغ باید گفت: در کل از چنین اعتباری برخوردار نمی تواند باشد .

این رساله که بیشتر صورت تذکره را دارد تا تاریخ ادبیات معاصر در کنار عیب هایی که برشمردیم در برگیرنده ی نادرستی های زیر نیز می باشد :

آن گونه که معلوم می شود غبار در گزینش شعرا و نمونه کلام آن ها، آن  گونه که خود گفته عمل نکرده است .

طوری که در مورد انور نخستین شاعر این دفتر می نویسد : نمونه کلامش غزل سست ذیل است . در حالی که این غزل در مقایسه با بسیاری از غزل های این دفتر سست وکم مایه نیست .

غبار در برخی از موارد به احتمال رو آورده است . طوری که در موردشمارازسروده های عندلیب می نویسد :جوان شاعر صاحب دیوان سه هزار و چند صد بیت است و همچنان در مورد سراینده ی جنگ نامه

در مورد شماری از شاعران از جمله : عزیز، رفیق،رندی و... به سطری و بیتی بسنده کرده است در حالی که در مقابل از برخی از شاعران، مانند : گوزک سه نمونه یی از غزلیات او را آورده است .

با این مختصر  رویکرد  بریکی از تاریخ هایی ادبی افغانستان برامر باز نویسی تاریخ ادبیات افغانستان یکبار دیگر متقاعد می شویم و ضرورت بررسی و نقد شماری دیگری از این آثار را پیوسته با آن احساس  می کنیم .

سخن آخر را با این نتیجه گیری به پایان می بریم : اگر تاریخ ادبیات افغانستان را میر غلام محمد غبار نمی نوشت و آغازگر این امر سترگ ادبی نمی شد . شاید تا مدت ها ما سخنی از تاریخ ادبی نمی داشتیم و این نوشتار هر گز بقلم نمی آمد . از این رو بازهم ما  مدیون غبار هستیم و تاریخ نویسی های او .مدیون والا مرد آزاده یی که همواره قلم را آماج بیان وثبت حقیقت کرد .