از آدم تا بوزینه

یک شبی خشمیدبرخود داروین

زدشپوی خویش راسا ً برزمین

گفت " او مای گاد " کشفم پشم شد  *

رفته رفته راۀ دوزخ لشم شد

در گمان بودم چه کشفی کرده ام

لا اقل ترکانده ام صددانه بم

اینکه پشت آدم از بوزینه است

معذرت می خواهم ای آدم پرست

فکر کردم از پس بوزینگی

کم کمک کم می شود فهم سگی

مدعی شاید که آدم می شود

صاحب افکار محکم می شود

آدم آخر می رود سوی سما

می شود یک روز مهمان خدا

بعد از آن بالا تماشا می کند

هرچه خامی کرده رسوا می کند

آخرش اما از آن نقش نجیب

مانده عکسی ، یادگاری بس عجیب

چیست ؟ ای بابای آدم! این دوپا

واقعا ً می باشد از جنس شما؟

از کدامین ره مگر زاییده شد

آدمیت پیش او ... شد

چشمکی رندانه زد آدم به او

گفت بگذر زین سوال ِ کس مگو

آدم آدم نیست ،آن آدم کجاست؟

آنکه گفتی از پس بوزینه خاست

من نمی دانم که کی از جنس کیست

یا که پشت و نسل هردو از یکیست

یک سلام از من بگو بوزینه را

آن اخی را ،آن من ِ دیرینه را

کای برادر! اینکه نامش آدم است

کارو بارش درهم است و بر هم است

آنکه ناآدم بود از آدم است

آدمی خود مادر ناآدم است

این سوال و این جواب اصلا ً مباد

زنده بادا هرکه گوید مرده باد

                                    

                   خزان 2002 ، هامبورگ ، کاکه تیغون             

 

* Oh my Good