سخاوت خون
هنوز يادی از شما
تمامی ذهنم را احتوا کرده است
ای نجيب ترين سلاله ای آزادی
که سخاوت خون تان
عاشقانه ترين ترانه ها را
برلب عاشقانه ترين کسان
در کوتاهترين لحظه
بين مرگ و زندگی
جاری کرده است
آنگاهی که زنجير خشم وستم
از زيادت وارسته گی
آنطرف صراحت و يقين
ازهم می پاشيد
شما وقتی ميرفتيد جاويدانه شويد
با ما نگفتيد
چگونه قلب تان هميشه
پُرازعشق بود
که هزار خورشيد درکوره آن
آب ميشد
وما راز شگفتن گل سرخ را
درحجم انديشه تان
درآن لحظه تيرباران
ندانستيم .
ششم جدی 1385
کوير
بين فاصله های کولاک زده
در جستجوی گرمای گمشده ام
آنچه سهمی ازعشق و آرزو داشت
ميگردم
درين کوير برودت زأ
آدمها از جنس ديگر اند
سرد ، بی تفاوت و خالی
از احساس
صبح را با قهوه مينوشند
محبت را در کازينو قمار ميکنند
و شب را با سکرت دود مينمايند
و من تکه تکه قلبم را
از زير آوار خستگی
برون کشيده
در گلدان شيشه يی
پُر از گلهای پلاستيکی
دفن ميکنم
زمستان 2006