مناظرۀ بن لادن باامیرالمومنین ملاّ محمدعمر

 

بن لادن به عمرگفت : عمری!

به خیالم که جهان شدخطری

این فرنگی که گمانم مست است

سر آخور ترورم بسته است

مفت یک تهمت ناحق کرده

پیش خود پایه یی من لق کرده

شیخ و استاد به جای پدر است

رهبر کرّه خر اصلاً که خر است

شاید استاد کمی قهر شده

قهر بر دهر شده زهرشده

یاد باد آنکه به هم یار بدیم

هردوچون دارووبیمار بدیم

صفر بودم که مرا شهره نمود

در جهان شهره چو خرمهره نمود

شیخ و شاگرد وفادار به هم

بهراو بوده ام اندرخم و چم

هردو گوزیده ز یک پاچه همیش

گاه من از پس او، اواز پیش

لیک یک دفعه جهان دیگرشد

شیخ من ناغلطی منتر شد

عینک دید قدیمش بشکست

از پی ام غولکی بگرفت به دست

گفت، لادن ، که تو رادیکالی

از دموکراسی ما می نالی

ای تروریست! پلیزاً " تل می"  *

چیست القاعده؟ " وت؟ " ، یعنی چی؟  **

تیز رفتی چه به انجن داری

بن لادن! تو مگر جن داری؟

من دموکرات پدر کرده به تو

روز تا شام بگویم :" فک یو"  ***

چشم چپ باز کن ای یار عزیز

یاامیر! ازچه شدم سخت مریض

آنچه من می کنم اوهم کرده

فرق دارد پس و پیش پرده

پرده یا تاج شود یا که کفن

من شدم جانی و او جنتلمن!

غلط است آنچه که گفته غلط است

وآنچه راهم که نگفته غلط است

" ایزم ها" جمله بدم می آیند

مثل آنست، مرا می گایند

" ایزم " ها جملگی عاق پدراند

از خری فی صد صد بهره وراند

 

*- tall me

**- What

***- fuck you

****- I don’t know

 

لیبرالیزم به صحرا چه کند؟

 

دور بادازهمه جا نطفۀ بد

نهی از منکروامرمعروف

نشود بی سر کلاشنیکوف

گاه اگر من گپ ناقی زده ام

پیش بم لاف پتاقی زده ام

نه سر پیاز نه کون پیازم

این قماری ست که من می بازم

" ای امیری که امیران جهان خاصه و عام"

نوکر و چاکر و بی ریش توهستند وغلام

یاحبیبی! چه کنم؟ " آی دونت نو "  ****

بهتر آن است روم باز به که

گفت : لاحول ولا، امّا بعد

هرچه گفتی به خدا رعد است رعد

لادنه! ماته وگوره ، هلکه

خود من هم شده ام تکّه تکه

شیخ و استاد تو انبان زر است

گرچه بی خایه بود، باز نر است

زور دارد بم و راکت دارد

که چو باران بلا می بارد

بهتر از بانک جهانی باشد

می چلد دالر او صدفی صد

شیخ تو شیخ زمین است و زمان

می کند شاشه به گور همگان

مفتی اعظم شرق و غرب است

خنده اش نیز چو امر حرب است

نکنی گفتمت ، ای وای به تو

هیچ با او کمکی هم یک و دو؟

خود من با همۀ وسعت دید

کرده ام پیش خود او را تنقید

بحث با شیخ تواصلا ً غلط است

الف از اولّ گپ بی نقط است

تا نمی شد همه جا بربادی

دیپلماتانه گپش می دادی

من هم استادکی دارم جالب

زیر هر قالب او صد طالب

مثل لیلام به تاوان ، بسیار

کرده تولید به والله ، خروار

شیخ تو یک کمی حرمت دارد

سر شاگرد سیاست دارد

لیک استادک من ، استادک

مثل موشی ست، به نزدیک تلک

نام اش استاد ، خودش شاگرد است

این زمین هم به خیالش گرد است

گرچه هم صاحب توپ است و تفنگ

مرمی هایش همه پوچ اندوجفنگ

شکم و کلّه و جیب اش خالی

این چنین است جناب عالی

بین به شاگردک و دان کاستادک

این همان است ، نمانی هک و پک

حیف ، شاگردک شاگردم من

حیف این کرته و ایزارو چپن

کور بادا نظرم بار دگر

پیش استادک خود رفتم اگر

کاکه تیغون تو عجب دلشادی

که نه شاگرد و نه هم استادی

 

                      2001 ، هامبورگ ،  کاکه تیغون

 

·         

·