حميرا نکهت دستگيرزاده
04.10.06
باز بر آء
باز بر آء پر طرب از پس دیوار ها
پیچک پر عشق شو بر تن پندار ها
باز به پندار من ، عطر نفس ها به دوش
دخترکی می دود در تب دیدار ها
دخترکی شرمناک،دسته احساس را
زیر نگاه ترش ، داده به گفتار ها
دخترکی بر تن اش،پیرهن انتظار
گل گلی گونه اش لذت افطار ها
***
دست بنه روی دست فاصله تابنده است
آه که از دست شد فرصت گفتار ها
فاصله در شب شکفت بسکه لب من نگفت
بسکه صدا را نهفت در رگ انکار ها
خونِ صدا سبز تو در چمن واژه ها
بسکه رها بوده ای در تب اقرار ها
***
نبض غزل می زند چشم چپم می پرد
مثل خیالی برآء از پس پندار ها
18-09-2006
بی زمانگی
هرگز باور نکردم
در زمین بی زمانگی را
اینک زمانه در من
آشیانه می بندد
و لای انگشت هایم
تخم های سیاه و سپید میگذارد
که باورش کرده ام به باروری
و زنانگی
اینک زمانه در من فریاد میشود
در خون من می نشیند
با خون من می آغازد
فرصت های ترد بیداری را
به ظرافت ثانیه ها
خون من است
وای که بر آن پا ننهی!
مادرانگی را
به زمانه حرمت بگذار
به فرزانگی
18-09-2006