ناتور رحمانی
13.09.06
ناکام
غصه ها کردی نصيب شام ما
تيره تر از شام ما شامی نبود ؟
همه سنگ آسمان شد سهم ما
کوتاه تر از بام ما بامی نبود
بلا گردان همه کس ما شديم
در جهان جز نام ما نامی نبود
شهد بکام ديگران . زهر مال ما
تلخ تر از جام ما جامی نبود
ما اميد بستيم به تدبير کسان
آنهم جز انديشهء خامی نبود !
روز وصل و امتحان عاشقی
غير ( ناتور ) هيچ ناکامی نبود
جوانه ها به گلشن غير ژاله ميخورند
يغماگر بهار برگ و باری به شهر نماند
پژمرده همچو گل شدند ا ز تند باد يأ س
ملت که بوی بهاری به شهر نماند
بی حرمتی ز کسوت بی دانشی پديد
حرمت ترور گشت و وقاری به شهر نماند
هريک جدا شريک غم و ماتم خود اند
ياری کجا رفته که ياری به شهر نماند
ما کوله بار به وادی دگر فگنده ايم
ز دست ناکسان ا عتباری به شهر نماند
کابل ! بسوی قلهء پامير نظر بدوز
شمشاد و کاج و سرو برج و باری به شهر نماند