سيدضياء الحق سخا

08.08.06

 

 غزلى براى غزل          

     

گاهی زشعرخسته و بیزارم از غزل

گاهی تمام ِ عشقم و سرشارم از غزل

گاهی سفال خُشکم و  نَم پس نمیدهم

گاهی چوآبشارم و تکرارم   از غزل

گاهی تمام نقدی که دارم برای اوست

گاهی  به چند ماه  بدهکارم از غزل !

گاهی به هفت پرده ی غیبت غنوده ام

گاهی بدون پرده پدیدارم از   غزل

گاهی چوابر های سیه مست ِ بیقرار

رگبار ناگها نم ومیبارم ازغزل

گاهی شگفتنـــش بخدا چیز دیگریست

گاهی  به راستی که شرمسارم ازغزل

گاهی  برای خاموشی ی شعر های زشت

خیلی قشنگ ، غلغله میکارم  از غزل

یک لحظه را – به هردو جهان – باحضور او

فریاد میزنم که :  خریدارم ازغزل

القصه ، هرچه  هست ، برایم  غنیمت است

حالا که هست  گرمی ی بازارم ازغزل