جواد آشنا

 12.01.08

 

شهروندی وخردمندی

 

اشاره:نوشته ی حاضربرآن است تا ضمن ارایۀی تعریف مشخص ازپدیده ی شهروندی ، نقش خردمندی را نیزدرارتباط با آن جستجو کند؛ که درنهایت تلاش خواهد شد تا دست به کشف این ترکیب شایسته وبایسته " شهروندی وخردمندی " درمتن زندگیی هموطنان ما  دراسترالیا بزند. نقب زدن به این موضوع حکایت ازاهمیت آن داشته ودرضمن مارا دعوت به تفکردرارتباط با مقوله ای میکند که توجه وعدم توجه به آن، نشان ازمرزبندیی آشکارمیان فرهنگ مدنی وفرهنگ توحّش دارد.

 

1- شهروندی؛ به معنای تجربه وبرخورداری ازهمه ی حقوق وامتیازاتی است که ساختارروح وذهن جامعه ای « باجغرافیای تعریف شده» راشکل وسامان میدهد.

شهروندی؛ به معنای سهیم شدن وپذیرش مسؤلیت درجهت به انجام رساندن وواقعیت بخشیدن تقدیروسرنوشت مشترک، درقالب احترام وپاسداری ازارزشها وباورهای مشترک است ؛ که این اشتراک مساعی تابع درک مسؤلانه ومتعهدانه ، از فلسفه وروح شهروندی ، یعنی همان ارزشها، باورها وفرهنگ مشترک است.

درک مسؤلانه ومتعهدانه ی ارزشها، منوط ومعطوف به التزام ذهنی وعملی به آنها ست . بدین معنا که شهروندی با درک ساختارفکری وذهنیی مشترک جامعه وانطباق شخصیت وذهنیت فردی با آنهاست .

به بیان دیگر ساختارذهنی وفکریی مشترک جامعه همان اصول، باورها وارزشهای است که حرمت نهادن به آنها ضروری است ، وتنها راه واقعیت بخشیدن به این ضرورت ، انقیاد وعمل به آن است.

با توجّه وعنایت به تعاریف فوق، که برای شهروندی ارایه شد اکنون این پرسش خود نمای خواهد کرد که تنظیم کننده و پاسدارنده ی رابطه میان شهروندان وشهروندی کیست ؟ زیرا دراین میان می بایست  معیار، محور وقدر مشترکی وجود داشته باشد که نقش پل ارتباطی میان ایندو" شهروندان وشهروندی " را ایفا نماید؛ درغیراین صورت جامعه گرفتار هرج ومرج وآنارشیزم شده ، ومبنای با هم زیستن درآتش افتراق ومخاصمت خواهد سوخت .

به باوراین قلم موجودیّت قانون اساسی معقولانه ترین پاسخ به چنین پرسشی است؛ پس با توجّه به نقش قانون اساسی اگربخواهیم تعریف ساده تری را برای شهروندی ارایه کنیم چنین خواهیم گفت که شهروندی یعنی تعهّد وقرارداد دوجانبه میان شهروندان ساکن  جغرافیای معیّن با ارزشهای که در چوکات قانون اساسیش تعریف شده ومبنای عمل ورفتار شهروندان است.

رابطه ی شهروندان، باقوانین منبعث واستخراج شده ازقانون اساسی ، رابطه ی دوجانبه است؛ ازطرفی شهروندان بااحترام وعمل به قانون ظرفیّت واستعداد شهروندیی خودرا به نمایش میگذارند، ازطرفی نیز، خود قوانین حافظ ونگهبان شهروندان بوده وقابلیّت نمایندگی ازروح جمعی را بازتاب میدهد، وبه عنوان مرجع ومعیارسنجش اعمال ورفتارشهروندان، وعامل بقای صلح وامنیّت درجامعه عمل میکند.

خوب ازهمین تعامل دوجانبه میان قانون وشهروندان، ودرک وظایف متقابل شان، پدیده ی شهروندی خلق خواهد شد؛ که دراین میان نهادی  نیزکه تنظیم کننده ی رابطه میان قانون وشهروندان باشد، دولت ودیگرنهاد های است که خود زاییده ی تعامل اراده ی شهروندان ومفاد شهروندی است.

 

2 - حال بجاست که پیوند وارتباط شهروندی وخردمندی مورد مداقّه وارزیابی قرارگیرد؛ زیرا تبیین این پیوند وشرح وبسط این ترکیب ، کمک زیادی در قسمت فهم کنشهای ذهنی وعملی ما درارتباط با زندگیی جدید " شهروندیی " استرالیا خواهد داشت.

زیستن وآغازیدن زندگی دراسترالیا، معنای دیگری ازتجربه ودرآمیختن با آموزه ها والزامات شهروندی وخردمندی است ، که درک آن ازاولویّتها وضروریّات اجتناب ناپذیربرای ماست. ودرک چنین اولویّتی تنها درپرتو تعقّل واهتمام به عقلانیت امکان پذیراست؛ بنابراین برای تکمیل پروژه ی شهروندی ، درک خردمندی نیزاجتناب ناپذیراست.

خردمندی؛ یعنی کشف وبکارگیریی قوّه واستعدادعاقله ای که به مثابه ی پل ارتباطیی مستحکم میان باورها ومنافع شخصی ازسوی ،وارزشها واصول جمعی ازدیگرسو، عمل میکند. به همین دلیل درک ارتباط میان ایندو "شهروندی وخردمندی" مستلزم کشف ظرافتهای نهان وآشکاری است که ایجاد کننده ی تعادل وتوازن میان شخصیت فردی وباورهای جمعی است.

کشف ارتباط میان شهروندی وخردمندی ، یعنی برسمیت شناختن وبرتابیدن منطق واحد وحاکم برجغرافیای معیّن انسانی است. که بدون شک سیروسلوک درچنین مسیردشواری ،ازعهده وتوان فرد خردمند برخواهد آمد.

بی مهری وازنظرافگندن خردمندی درارتباط با شهروندی، به معنای چشم پوشی ودست کم گرفتن منطق ودیدگاه عقلانی درفهم مناسبات ارزشها وباورهای مشترک جامعه بوده ، که خود زاییده ی خطای استراتژیک نسبت به فهم مؤلّفه های ارزشی-فرهنگیی شهروندی است.

پس شهروند بودن وشهروند شدن بدون پشتوانه ی خردمند بودن ناقص است. ولوازم وتبعاتی دارد که منتج به حاشیه نشینی، انزوا ودرنهایت پرداخت تاوان سنگین از نقطه نظربه چالش گرفتن اراده ی همزیستیی مسالمت آمیزخواهد بود.

زیرا درنیامیختن شهروندی وخردمندی به معنای تمرّد وتخطّی آشکارازفلسفه ی همزیستیی مسالمت آمیزنیزبوده وبه شکل عریان وآشکار، نواختن طبل فرهنگ غریب توحّش دربرابرفرهنگ مدنی است.

پس شهروند خردمند ومعقول هیچوقت سعی نخواهد کرد تا با اتّخاذ گامهای ناصواب ومنافی با ارزشها وروح حاکم جمعی، خود را منزوی کند؛ بلکه با اتّکا وتکیه برعقلانیّت ، سهم مثبت وسازنده ی درجهت اعتلای ماهیّت ومحتوای شهروندی خواهد گرفت.

3 - ضروری است  نگاهی انداخته شود نسبت به فهم وعملکرد هموطنان ما در استرالیا که با این ترکیب " شهروندی وخردمندی " چه نوع معا مله کرده ومیکنند.

دست به واکاوی وموشکافیی ترجمه ی خردمندی در قاموس شهروندیی شان زده ، ودراین میان اگر ناهنجاریها ی وجود دارد کوشش شود که اصلاح شود.

وطنداران ما بالفعل وبالقوه، مواجه با مدرن ترین تجربه ی انسانی شده اند که آنرا شهروندی میگویند ( هرچند این پدیده ی مدرن وانسانی ، غریب ترین ومجهول ترین درزادگاه اصلیی ماست . وهنوز نتوانسته است اززیرآوارعصبیّت نژادی – مذهبی وفرهنگ قبیلوی سربیرون آرد؛ که فرزندانش ناچارشوند انرادر پهنه ی جغرافیایی دیگربجویند) ، اکنون سخن اینجاست که آیا ما، منطق وزبان چنین مواجهه ی را بخوبی وشایستگی دریافته ایم؟

فرارازسلطه ی بنام فرهنگ قبیلوی « وشکوه ونالیدن ازآن و....» وسکنی گزیدن درقلمرو حاکمیّت فرهنگ مدنی، آیا به خودی خود نشان ازتن دادن وایمان به باورهای مدنیّت است، که درسایه ی ان داد زنیم ما نیزشهروندان شایسته وخوب جامعه ی مدنی استرالیا هستیم؟ به باوراین قلم سخن به این سادگیها نیست، زیرا زیستن درجوامع مدرن شاید شرط لازم برای التزام به لوازم مدنیّت وشهروندی باشد امّا  شرط کافی نیست. تنها بکارگیریی عقلانیّت وخردمندی است که شرط کافی را ایجاب میکند، ودرنتیجه زمینه های عصیان دربرابر مؤلّفه های ارزشیی جامعه راکمترمیکند.

پس آمدن وزیستن هموطنان ما دراسترالیا، لزوما به معنای فاصله گرفتن ازمبادی ومبانیی فرهنگ قبیلوی نه بوده، و شرط به جریان انداختن چشمه ی خرد درمزرعه ی ذهنیی شان است که امکان نزدیکی وهم نشینی با مقوله ی شهروندیی استرالیا را برای شان فراهم میکند.

برای وضاحت بخشیدن به این گفته ها ضروری است ازشهروندیی استرالیا تعریفی ارایه گردد، تا راحت تروبا معیارهای مشخصتری رفتارهای هموطنان راجرح وتعدیل کنیم.

شهروندیی استرالیا؛ یعنی رهیدن وبیرون آمدن ازحصارومحدوده ی تنگ وتاریک عصبیّتهای نژادی – مذهبی ، زبانی ، رنگ و.... که البتّه چنین پوست اندازی به نفع مدنیّت وزیستن زیردرخت تنوّع وتکثّر، ملازمت تام وکمال با اهتمام ورزیدن وبه کارگیریی خردمندی دارد.

شهروندیی استرالیا؛ یعنی باورمندی به ارزش ذاتیی انسان، برابریی انسان، نفی قاطع وعریان اشرافیّت نژادی – مذهبی ، حاکمیّت قوانین عرفی ، آزادیی عقیده وبیان ومذهب و برابریی حقوق زن ومرد و...).

باتوجّه به مؤلّفه های فوق، که حکایت از ارزشها ی آشکار ومقدّرجامعه مدنی استرالیا دارند ؛ غفلت وبی توجّهی هموطنان ما درفهم آنها درقالب شهروندی به کمک خردمندی ، آنها را دردام عصبیّت خواهد انداخت . عصبیّتی که منطقش تولید نفرت ، ترور، وحشت وبربریّت است ؛ وهمه به خوبی واقفیم که ارزشهای شهروندیی استرالیا وجهان خردمند نه تنها با چنان مفاهیم غیرانسانی سرستیزدارند بلکه مظاهروحا ملان آنهارا را نیزشایسته حضوردرجامعه ی خود نمیدانند ، وبا بزنجیرکشاندن انها سعی دراهلی کردن ومدنی نمودن شان دارد.

شکّی نیست که گذاروعبورازاستانداردهای شهروندیی استرالیا ومغتنم نشمردن عقلانیّت درمواجهه با آن معیارها ،غنایم  زیادی را ازخزاین متمرّدین خواهد ربود، که کوچکترینش انزوا می باشد.

آری؛ تجربه ی تعامل چند ساله ی هموطنان با مفاد شهروندی استرالیا گویای شواهد وقراین ناگوارازعدم همزیستیی مسالمت آمیزآنها با مفاهیم ومقوله های شهروندیی مدرن است؛ که این ناهماهنگی ودوری گزینی ازقراردادهای اجتماعیی استرالیا به معنای تکمیل ظرفیّتهای ذهنیی شان ازمفاهیم وآموزه های فرهنگ قبیلوی است .

نسل قدیم هموطنان مقیم استرالیا، فقدان مدنیّت پذیری ودست وپازدن شان میان سنّتهای قبیلوی وعصبیّتی رادرآزمون رویاروی با هموطنان تازه ازراه رسیده درآخرین روزهای قرن بیست وآغازقرن بیست و یک نشان دادند. آنها به جای تغذیه ازمخازن مهر، عطوفت وشفقت انسانی ( که فراورده های ذهنی وعملیی انسان وشهروند اهلی شده وبا مدنیّت است) درارتباط با درک پد یده ی مهاجرت سیل آسای هموطنانش به استرالیا؛ با تغذیه ازمبناهای فرهنگ قبیلوی وبا اتّکا به عصبیّت خون آشام وکور، ازراه بی مهری ، افتراق وخصومت وارد شدند.

بجای کاستن والتیام دردهای تازه واردین (( که سروصورت واذهان شان مملوازجراحات بی عدالتی ، نسل کشی وکوچ اجباری بود، وازآشفتگی وپریشانیی ناشی ازحاکمیّت فاشیزم قومی – مذهبی ، اقیانوس نا هموارهند را به مثابه راه همواروبی خطریافته بودند)) با اتّخاذ منش وروش غیرمدنی ، هویّت افغانستانی بودن آنهارا منکرشدند؛ وبا حواله ونثارنمودن هجمه های بی شمار، نشان دادند هنوزبا این ترکیب " شهروندی وخردمندی " فاصله ی آشکاردارند، ووانمود کردند باورهای متصلّب وانسان ستیزعصبیّت، تنها پناهگاه انسان افغانستانی است ، ولو اینکه ظاهرا مفتخربه افتخارشهروندیی استرالیا باشند. امّا درنهایت با همه ی بدخواهیها وتنگ نظریی شان، مصداق این شعرمرحوم اخوان ثالث قرارگرفتند که : " مشتهای آسمان کوب قوی    واشد ند و گونه گون رسواشدند

یا نهان سیلّی زنان یا آشکار    کاسه ی پست گداییها شدند " .

آری؛ زمستان بی مهریها وهجمه های عصبیّتها گذشت ، ولی سیاهی وبدنامیش بررخسارمجریان این پروژه ی غیرانسانی ماند، ونیزتداعی گر این واقعیّت بود وهست که ذهنیّت هموطنان، مامن وماوای دایمیی موریانه ی عصبیّت کروکوراست.

امّا نسل جدید هموطنان نیزچندان که شایسته وبایسته ی شان باشد نتوانسته اند مصداق ترکیب مزبور" شهروندی وخردمندی " قرارگیرند، وبسان نسل قدیم آنچنان که ازرفتارشان آشکاراست نکوشیدند دست به بازنگریی محتویات ذهنیی شان بزنند.

هموطنان محترم " قدیم وبیشترجدید " یکباروبرای همیشه به چرایی حضورشان دراسترالیا پاسخ گویند که روی چه علل وعواملی سرازاسترالیا درآورده اند، واینکه زیستن دراینجا تابع چه مقتضیاتی است.

عدم درک والتفات به اقتضایات جامعه استرالیا ، یعنی ادغام نشدن وزیرپرسش قرارگرفتن معنا ومبنای شهروندیی ما؛ زیرا امکان جمع میان مبنای فرهنگ قبیلوی (( که اکثرا هموطنان به آن عشق میورزند ودرساحات برداشتها وعملکردهای مذهبی ، فرهنگی واجتماعیی شان آشکاراست)) که منشاش عصبیّت ، جزمیّت وعدم تحمّل دیگران است ، و مبنای فرهنگ مدنی که منشاش تساهل ، تسامح ومداراست ، وجود ندارد.

مباینت میان این دو فرهنگ ، ذاتی است  و وجود یکی ازآنها منوط ومتّکی به سلب وعدم دیگری است . پس کوشش درراه تلفیق آندو در  استرالیا، تلاشی است بیهوده که جزبرباد دادن اعتبار ومنزلت اجتماعی نتیجه دیگرنخواهد داد.

وصاحب این قلم معتقد است که هموطنان ما درپی جدّ وجهد باطل وعبثند، وبرآنند که سقف شهروندیی شان دراینجا را برستون برداشتهای ناصواب ومنافی باارزشهای استرالیا قراردهند.واین یعنی پافشاری واصراربرسنّتهای مذهبی واجتماعیی که درجایگاه اوّلیش جزتباهی ووحشت نتیجه وپیامد دیگری نداشته است.

تکیه ی این قلم بطورمشخّص روی مذهب وباورهای مذهبیی هموطنان است ؛ (( وازآنجا که مذهب عنصرفربه درفرهنگ ماست ، طبیعتا سخن متوجّه فرهنگ نیزخواهد بود)) زیرا سایه ی مذهب آنچنان عریض وطویل است که همه چیزازنقطه نظرآن سنجیده میشود.

درواقع، مذهب ، نقطه ومرکزثقل باورهای هموطنان بوده ومعیارسقم وصحّت  باورهای فرهنگی ، سیاسی واجتماعی نیز قرارمیگیرد؛ که درحقیقت مایه ی نگرانی نیزهمین جاست. زیرااین اختلاط و تعمیم نقش مذهب برهمه ی بخشهای زندگی ، همانطورکه درخواستگاه  وجایگاه اوّلیش جزتباهی وتوحّش چیزی دیگری به ارمغان نیاورده ، حمل کردنش با چنان برداشتی ازطرف هموطنان، مغایرت آشکاربا اصول وارزشهای مدنیی استرالیا دارد.

متاسفانه اکثریّت هموطنان، حامل ذهنیّت مذهبیی هستند ( که درواقع چنین برداشتی درتضاد با مبانیی خود مذهب نیز هست ) که درپناه آن ، خود را متعهّد وملزم  به تخطّی ازارزشهای استرالیا میدانند ؛ درواقع با تکیه بربرداشتهای مذهبیی شان ، تلاش میورزند به گفتاروکردارغیرمدنیی خود مشروعیّت بخشند ؛که چنین نگرش وتلاشی ، نشان از مفارقت وچالش آشکاربا ذهنیّت معتدل ومدنی داشته وخطرناک است.

یکی ازبا ورهای سنّتی وارتجاعیی که مظهرونماد آشکاراین تغایرمی باشد ،اشاعه وترویج اشرافیّت نژادی – مذهبی است ؛ واین، یعنی تقابل وتصادم آشکار با آموزه های ارزشیی جامعه استرالیا ، ومتا سّفانه این پدیده ی نامیمون ونا انسانی ، سنّت مذهبی ، فرهنگی واجتماعیی است که با رنگ ولعاب زیاد تر دراینجا جریان دارد.

بدون بازنگری وایجاد اصلاحات درباورهای مذهبیی ما، « نه خود مذهب » امکان ندارد زمینه ی ادغام وسهمگیریی مثبت وسازنده ی ما درجامعه استرالیا فراهم شود. ایجاد اصلاحات وتعدیلات درنگرش مذهبی ، یعنی رسیدن ودریافتن " شریعت عقلانی " ؛ شریعتی که درپرتو سهیم کردن ود خالت دادن عقلانیت درفهم آن ، جهان را فراخ ببینیم وانسانها راقابل حرمت واحترام، وبا همنوعان ازدرملاطفت ومسالمت وارد شویم.

رسیدن به " شریعت عقلانی " زمینه ی همنوای وهمدلی  با ارزشها وفرهنگ مدنیی استرالیا را فراهم نموده وازما شهروندان عاقل وخردمند خواهد ساخت.

زیرا در" شریعت عقلانی " دیگرجا وفضا برای برتری طلبی های نژادی ومذهبی نیست ، وچنان نگرشهای، عدول ازاصول عقلانیّت ودیانت تلقّی می شود .

پس شرط اسا سی وبنیادین برای ورود درحریم ارزشمند شهروندیی استرالیا، نفی وخط بطلان کشیدن براعتقاد به اشرافیّت نژادی – مذهبی و مردود شمردن عصبیّت است ؛ ومعنای ضمنیی چنین انقلاب وتحوّل فکری، ایمان آوردن وحرمت گذاشتن به مؤلّفه های جامعه مدنی است .

صاحب این قلم برای تایید گفته هایش نمونه های زیادی میتواند ارایه کند، که هموطنانش چسان وچگونه، اصراربرعدم همدلی باارزشهای استرالیا دارد که درضمن، مخزن این فرقت وعدم همدلی نیز باورها ونگرش مذهبیی شان است .

یکی ازنمونه های را که میتوان ازآن سخن گفت ( هرچند به ظاهر پیش پا افتاده تلقّی شود امّا درواقع ازعمق فاجعه خبرمیدهد) زمزمه های است درارتباط با پروژه های که زیرنام مسجد سازی دنبال می شود.

اینکه داشتن ونداشتن مسجد، چه اندازه معیارمسلمانی هست وتازه اولویّتهای جایگزینش چیست ، بحثی است جداگانه که درفرصتش باید بدان پرداخت ؛ امّا تکیه ی اصلی دراینجا روی منابعی است که هزینه های مساجد ازآنجا می آید.

شنیده ها حکایت ازآن دارد که هزینه ی ساخت  مساجد ازجاهای خارج از استرالیا می آید ، که این به نوبه ی خود زنگ خطری است برای ما ؛ زیرا ما رامتوجّه آسیبهای میکند که هنوز روح وروان ما ازآنها رنجوراست .

من هیچ شکّی درجهان شمول بودن پیام ادیان ومذاهب ندارم ، امّا وقتی که عوامل مذهبی درخدمت تطبیق منافع ملّی درمی آید اینجا ست که باید هوشیارانه وزیرکانه عمل کرد، ونگذاشت اشتراک مذهبی باعث چشم پوشی ونادیده گرفتن منافع ملّیی خود ما قرارگیرد.

ما به اندازه کافی قربانیی تحمیق مذهبی شده ومنافع خود را درپای منافع اغیارریخته ایم ، امّا زمان آن شاید « وباید » رسیده باشد که به کمک عقل وخرد، سفره ی پهن کنیم که درآن دیانت ومنافع شهروندی ما، بروی همدیگرلبخند زده واحترام همدیگرراحفظ کنند.

حفظ این احترام، منوط به درک ضرورت تعد یل نگاه مذهبی و کوتاه نمودن دست بیگانگان به بهانه تقدیرآفرینی درسایه ی اشتراکات مذهبی است.

تجربیات تلخ ، ناگوار وسرنوشت سوزی را که ازناحیه ی القایات " بی مرزیی مذهب و د یانت " برما تحمیل شد، نگذاریم دراسترالیا نیزبلای جان وخان و مان ما شود.

ما باید به این خردمندی برسیم که بی پایه بودن " اشتراک مذهبی وتقدیرمشترک " درزادگاه نخستینش ثابت شده وازآن فقط برای حفاظت ازمنافع ملّی شان استفاده میکنند. واگردرمقطعی، صیانت ازمنافع شان درتضاد با آموزه های مذهبیی شان باشد ، اولویّت با منافع ملّیی شان بوده ، ودرنتیجه هم پیمان با دشمنان دوستان مذهبیی خود می شوند. ودرافغانستان با تمامت سرنوشت وهستیی خود تجربه نمودیم آنچه را که نباید میکردیم .

اکنون نیزاگر زمزمه های آمدن هزینه های ساخت مساجد ازجاهای دیگرواقعیّت داشته باشد، ( با توجّه به ظرفیّت اذهان اسیرو متصلّب هموطنان، بعید هم نیست ) سرنوشت وتقدیرشهروندیی ما دراسترالیارا ازنعمت خردمندی بی بهره خواهد کرد ؛ واین عدم بهره برداری ازخصیصه ی انسان مدرن وبالغ  " خردمندی" ، بمعنای انزوا ، دوری وبیگانگی با شهروندی است ، که دردرازمدّت  مشکلات وعوارض زیادی را برما تحمیل خواهد کرد.

نمونه آوردن مسجد برای به تحلیل گرفتن ظرفیّت شهرنشینی وشهروندیی هموطنان، بدان دلیل است که موجودیّت چنین پروژه های درواقع قابلیّت عمومی وذهنیّت جمعیی آنهارا تا حدودی به نمایش گذاشته وبا چشم حس دیده می شود وگرنه با به کارگیریی چشم فکر وتدبّر، نمونه ها ومثالهای بی شماری رامی توان ازخلوت ذهن وعمل شان بیرون آورده واینجا عرضه کرد که ازحوصله ی این مقال بیرون است.

فکرمیکنم نتیجه وجمع بندیی بحث این خواهد باشد ، با عنایت به تعریف " شهروندی وخردمندی " ما هنوزنتوانسته ایم ویا هم نخواسته ایم ( وشاید هم هرگز نخواهیم ) مصداق مقبول ومعقول ترکیب فوق قرارگیریم ؛ که با وجود دخیل بودن عوامل زیاد درعدم احساس پیوستگی با مفهوم شهروندی ، صاحب این قلم به یکی ازآنها ( که مهم ترین آن نیزمی باشد ) که باورمذهبی باشد انگشت نهاد ، واذعان کرد بدون اصلاح وتعدیل درساختارفهم ودرک مذهبیی هموطنان، امکان رسیدن به خانه ی امن " شهروندی وخردمندی " وجود ندارد، ودرنتیجه زندگی کردن درجامعه مدنیی استرالیا با احساس وامداری وقدرنهی به ارزشهای قبیلوی وعصبیّت همخوانی ندارد.

وسخن آخراینکه این بحث ، درآغازراه بوده وازصاحبان قلم وسخن، انتظار آن است که موانع وقیود بی شماری که درراه ادغام شدن و هم نشینی با فرهنگ استرالیا ازطرف هموطنان وجود دارد را به نقد وتحلیل گیرند، تا شاید ازدل این مباحثات راه حل معتدل ومیانه ی خلق شده ، وزمینه ی افراط وتفریط درارتباط با جذب شدن به فرهنگ استرالیا محد ود شود.

 

 

سخن نو

 

فصلنامهء اجتماعی، فرهنگی، ادبی