رنجنامه یک کودک به یک رهبر - رهبر جمهوری اسلامی ایران

 

 

....وآن ترس از "افغانی بگیر" است .نه تنها اصطلاح "افغانی بگیر" یا معادل آن "بگیر!بگیر!"برای مهاجرین وحتی کوچکترین فرزندشان کلمه ی آشناست که وضعیت وتصور وحشت آن درذهن هر مهاجر نقش زایل نشدنی وماندگار است.خدا می داندکه، دروضعیت اضطراری وپر اضطراب" افغانی بگیر"وقتی که از کوچه ها می گذریم احساس میکنیم که تمام درودیوار ودرختان شهر اشباه وارواح خبیثه ی اند که به ما چشم دوخته اند وسایه به سایه مارا تعقیب می کنند ....

سید آصف حسینی

 

 

(قم ،بلوارامین)

 

یادآوری: نوشته ذیل رنجنامه ی است اززبان یک کودک مهاجر افغانی که به رهبر جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است.

* * *

مقام عظمی ولایت و رهبری دامت برکاته!

سلام واحترامات بی ریا وخالصانه کودک مسلمان ومهاجر افغانی را بپذیرید وآن را به ملت بزرگ ایران برسانید.

رهبر معظم! بارها مهربانی شمارا نسبت به کودکان از تلویزیون دیده ام وبه یقین رسیده ام که نه تنها به کودکان ایران زمین بلکه به همه کودکان بی پناه” علی” گونه محبت می کنید.وهمین اعتقاد به من جرأت بخشید که سؤال های کودکانه ام را با شما سرورمهربان درمیان بگذارم.

 

(1)

مقام عظمی ولایت! ما هم مثل شما معتقدیم که ملت ایران وافغانستان ریشه ی عمیق درتاریخ وفرهنگ هم دیگر دارد وانقلاب اسلامی ایران این ریشه را سبز تر وشاداب تر نمود، تا آنجا که دراوایل پیروزی انقلاب اسلامی ایران حتی در محله ی ما که دور افتاده ترین ناحیه افغاستان است،می گویند که تمثال مرحوم امام(ره) زینت بخش تمام خانه ها بود.ویکی از بهترین جشن های سال در 22 بهمن بود.با آنکه نام ماهها درافغانستان نسبت به ایران متفاوت است.ولی "بهمن" بخاطر انقلاب ایران حتی برای کودکان دبستانی وتوده مردم نامی آشنا بود وآن را گرامی می داشتند.واضح است که محبت وابراز علاقه ی مردم ،خالص وبی ریا وبخاطر ابراز علاقه به اسلام وآرمان انقلاب ایران بود .و با تعارفات دیپلماتیک سیاستمداران تفاوت آشکار داشت.آیا این ها تعلقات خاطر دوملت بایکدیگر را نمی رسانید؟اگر چنین است ،پس چرا امروز از این تعلقات وارادت های گرم گذشته خبری نیست ومردم به شدت دلسرد شده است؟من نمی دانم دلیل این فاصله ها چیست؟

به گمانم اولین دلیل این فاصله ها،فاصله یافتن شعار انقلاب ایران،وعمل دولتمردان است.شعار انقلاب مبارزه علیه مستکبرین وحمایت از مستضعفین بود.درکلام امام وپیام انقلاب ،"اسلام مرزنداشت"ودنیا به دو قطب دارالاسلام ودارالکفر تقسیم شده بود،وبهترین شناسنامه برای شناسای اهالی این دوقطب شهادت براسلام ورسالت پیامبر اسلام بود.ولی متأسفانه درسیاست دولتمردان، تابعیت از شهادت به اسلام ومسلمانی معتبر شد .تا آنجا که اگر امروز بجای پاسپورت خودرا با اسلام وولایت معرفی کنیم بما می خندند.وبه همین ترتیب اسلامی که از ابتدا مرز نداشت به سرعت دارای مرز مستحکم شد تا جایی که سخن از دیوار بتنی وسیم خاردار به میان آمده است.دخترانی از انصار که با مردمهاجر ازدواج کرده بود مجرم شناخته شد.ومردم متدین مهاجر پنداشتند که انقلاب ایران تا چه حد از آرمان اولیه اش فاصله گرفته است تا جای که ازدواج دختران شان را با مسلمان مهاجر جرم دانسته اندکه باشد که حتی دختران شان را محروم از حق طبیعی تابعیت دانسته اندوآنان را تبعید می کنند.درنظر توده متدین "هجرت" و"مهاجر"تا هنوز به همان ارزش اسلامی خود باقی است واز این طرف می بینند که دولت ایران "آوارگی"وآواره" بودن را بر "هجرت" ومهاجرت" ترجیح داده اند وبراساس " قانون بین المللی مهاجرت" استدلال می کند که افغانی های مقیم درایران بنا به وضعیت مناسب افغانستان دیگرشامل امتیاز "حقوق پناهندگی وآوارگی" نمی باشند.بلکه با آنها طبق "قانون مهاجرت بین المللی" رفتار می شود به این مفهوم که طبق این قانون کشورها برخلاف مسأله "آوارگی وپناهندگی" دربرابر پدیده مهاجرت کاملا اراده مختار دارد.بدین ترتیب که هرگاه بخواهد می تواند حتی بااستفاده از قوه قهریه مهاجرین را از کشور بیرون کنند. برای طبقه تحصیل کرده تفسیر پدیده های اجتماعی وسیاسی براساس قوانین های قراردادی ملی وبین المللی امر رایج وکاملا توجیه پذیر است.ورابطه ها برهمین اساس تنظیم می شود. ولی برای توده های متدین که تمام پدیده هارا با نگاه دینی ودیدمذهبی تفسیر می کنند و روابط انسان هارا بیشتر براساس اخلاق می دانند تا حقوق وقرارداد،توجیه کردن وتوجه دادن آنها بسیار مشکل به نظر می رسد.چه آنکه جایگزین کردن حقوق درجای اخلاق، وایجاد روابط براساس قواعد اعتباری وقراردادی بجای قواعد جا افتاده دینی بخلاف متفکرین وسیاستمداران برای متدینین عوام غیر قابل قبول وکفرآمیز است.وهمین مردم تا هنوز به این آیه ی قرآن مجید معتقد است که می فرماید:" قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُيهَا"(نساء/97) "آیا زمین خدا پهناور نبود که درآن مهاجرت کنید؟"ومعتقد است که هرکجای زمین ملک ماست که ملک خدای ماست!

بنابراین آیا نمی توان گفت که اولین دلسردی وفاصله قلبی میان مردم افغانستان از دولت وانقلاب ایران همین فاصله گرفتن دولت ایران از شعار های اول انقلاب نسبت با مهاجرین وتفاوت درتفسیر مردم ودولت از دین است؟

دومین عامل برای ایجاد فاصله میان همگرایی این مردم وجود نفرت انگیز"اردوگاه "است.من تاکنون اردوگاه را ندیده ام ولی از آن سخت درهراسم زیرا ما کودکان معتقدیم که هر مهاجر افغانی باید یکبار درعمر خود باید وارد اردوگاه شود وعذاب آن را ببیند وازآن هیچ گریزی نیست همچنان که از عذاب قبر گریزی نیست.به همین خاطر بعضی ها می گویدکه: اردوگاه قبرستانی است که مردم مهاجر تمام محبت های خود را درآن دفن می کند وخود به افغانستان برمیگردد.ولذا مردم مهاجر همیشه به اردوگاه لعنت می فریستد.

بعضی معتقدندکه اردوگاه مرز میان محبت ونفرت است.دراین مرزتمام محبت ها ودوستی ها توسط سربازان توقیف می شود طوری که هیچ مسافری نمی تواند ذره خاطره خوش واندک محبتی از ایران با خود ره توشه ببرد.

بعضی معتقدند که اردوگاه دوزخ دنیوی است.چه آنکه سربازان آن مانند دربانان دوزخ اند، مردمانی که از اردوگاه زنده بیرون می آید مانند ارواحی است که مدت عذاب شان درجهنم تمام شده وحال از آن مرخص شده اند تا وارد بهشت شوند.اینان افرادی مغضوب ومعذبی اند که کاملا سیاه وفرسوده ولاغر ومعیوب وترسناک ووحشتناک به نظر می رسند.بنابراین مهاجرین افغانی به یک روایت "دوزخیان روی زمین"خوانده شده اند.

به تواتر منقولست که افراد به محض ورود در اردوگاه "تل سیاه" وسفیدسنگ" چشم شان به قانونی می افتندکه لرزه به ارواح شان می افتد.با خط درشت برروی دیوار ورودی نوشته اند که " دراینجا خدا وجودندارد."وداستا یوفسکی گویا تراژدی این قانون را با حکومت لنین واستالین سنجیده بود که گفته بود:"آنجا که خدا وجود ندارد ،همه چیز حلال است."من نمی دانم که آیا این قانون تا هنوز براین دیوار مرگ حاکمند، یا این دیوار برروی محکومین آوارشده اند. آنگاه که نوبت من شود که میداند؛ دراین برزخ ارواح معذب می شوم یا مستقیم مرا به جهنم می فریستد؟

رهبر عزیز !نمیدانم که شما این اردوگاه هارا دیده اید یانه؟ ولی میدانم که قلب تان مهربان تر از مهربانی هاست .حال مسلمانانی که عدالت وبرادری آرزوی اجدادی شان اند به این امید به این سرزمین اسلامی روی می آورد که درملک امام(ع) ودرحکومت اسلامی وزیر سایه نایب امام زمان ولایت فقیه، عدالت اسلامی را برای یکبار هم که شده ببینند واز فقهایی معظمی که امام زمان این ستمدیدگان را بعد ازخود به آنها سپرده اند ـ دربرابر حوادث واقعه استمداد بجویند، ولی بااین همه عشق وآرزو وقتی که دردوزخ اردوگاه گرفتار می شوند اگر رهای یابند واین از دوزخ برگشته ی بخت برگشته قصه عذاب را به قوم خود حکایت کنند ،به نظر شما براعتقاد وارتباط مردم با نظام جمهوری چه تأثیری خواهد گذاشت؟

سومین عامل ،عوامل "افغانی بگیر" است.رهبر معظم! من به جنبه سیاسی این مسأله کاری ندارم چون نمی فهمم. بلکه من به چیزی می پردازم که نه تنها آن را میدانم که با تمام وجودم لمس کرده ام. وآن ترس از "افغانی بگیر" است .نه تنها اصطلاح "افغانی بگیر" یا معادل آن "بگیر!بگیر!"برای مهاجرین وحتی کوچکترین فرزندشان کلمه ی آشناست که وضعیت وتصور وحشت آن درذهن هر مهاجر نقش زایل نشدنی وماندگار است.خدا می داندکه، دروضعیت اضطراری وپر اضطراب" افغانی بگیر"وقتی که از کوچه ها می گذریم احساس میکنیم که تمام درودیوار ودرختان شهر اشباه وارواح خبیثه ی اند که به ما چشم دوخته اند وسایه به سایه مارا تعقیب می کنند .هرچند که به خود قوت قلب میدهیم بازهم نفس مان به شماره می افتد وپاهای مان خسته تر می شود زیرا درهرگامی سنگینی مرگ را احساس می کنیم ودرهرقدمی خود توهم میکنیم که مأمور مرگ درکمین مان نشسته اند. وطوری در ساعت های خلوت بالرزوترس، دوتای با فاصله ازهم ،راه را ازبیراهه ها به خانه خود می بریم آنطورکه گویا غریبه ی از قبیله غفار(ابوذر) وارد شهر مکه شده است وبه دور ازچشمان دژخیمان قریش خانه محمد(ص) را می جوید!

سرورم! این چنین زندگی مان سراسر دهشت وذهن مان پراز واهمه ودل مان پر ازضطراب وسفره مان پر از رنج است.

رهبر معظم ! ما کودکان فرزندان پدرانی هستیم که زندگی شان تیره وروزگارشان همیشه تاریک است. شب شان که شب است، روز شان هم شبست چون مانند شب تاریک است.زیرا پدران ما کارگران قانع وسخت کوشی هستند که یا درزیر چاه های آب وقنات های تنگ وتاریک کار میکنند یا در تونل ها وچاه های متعفن فاضلاب.!بدون بیمه وساعت کار، وتعطیل ،بعنوان بهترین نیروی کار ارزان ،آنچنان کار می کند که هیچ صاحب کاری راضی نیست ،اورا با بهترین کارگر ایرانی مبادله کند.البته که هیچ کار گر ایرانی یافت نخواهد شدکه دراینجا ودراین وضعیت بااین شرایط کارکند!

اگردقیق دقت کنیم واقعیت اینست که کارگران افغانی نه تنها فرصت های شغلی را از شهروندان ایران گرفته اند،بلکه این کارگران برای شهروندان ایران درطول سه دهه آوارگی افغانی ها ،بهترین فرصت برای بهره گیری از این نیروی ارزان وبی توقع بوده اند.کارگران قانع وبی توقعی که لقمه نانی با زحمت بدست آورده اند وبا منت خورده اند.

رهبر معظم! هرچند که کار پدرم سخت سنگین ودرقعر زمین است ولی هرشب که به خانه می رسد خداوند بزگ را شکر می گوید و هر صبح که می رود با رغبت وتوکل می رود.وروزها ،کار درآن چاه های عمیق وتونل های تاریک را ترجیح میدهد.چه آنکه او مطئن است که اگر روزی خورشید روشنای روی زمین براو بتابد، بدون شک درآن روز خورشید از بام حصار بلند اردوگاه براو غروب خواهد نمود، ومارا درتاریکی غربت تنها خواهد گذاشت.

(2)

سرورم! براستی که ما هیچگاه خودمان را باملت ایران بیگانه احساس نکرده ایم ،چون ما باهمدیگر پیوندهای ناگسستنی داریم،چه آنکه ماهم مثل شما مسلمان وبا شما همدین وهمزبان وهمدردیم ،هردو شهید داده وشهادت دیده ایم.پس چرا دولت جمهوری اسلامی ایران ما فرزندان مسلمان را اتباع"بیگانه" و"خارجی "و"افاغنه"لقب داده اند؟با آنکه درحقوق بین الملل اسلامی دو عنوان اول مخصوص به غیر مسلمانان است.آیا این نسبت درباره مسلمانان افغانستان به نظر جنابعالی می تواند عنوان مناسب باشد؟

عنوان سوم نیزدرذوق سلیم نفرت آمیز وبرای مردم افغانستان تحقیر آمیز است.فلذا هیچ افغانی دوست ندارد که با این عنوان خطاب شود.وبرای مردم ایران نیز این عنوان نفرت برانگیز است چه آنکه یادآور لشکریان شاه 25 ساله افغانستان به ایران است که منجر به سقوط سلسله صفویان گردید.که تاریخ نویسان به غلط عنوان افاغنه را روی آن گذاشته اند.حال با آنکه کلمه افاغنه صیغه منتهی الجموع است و کلمه فارسی با این وزن جمع بسته نمی شود.وبا وجود اصرار "فرهنگستان ایران" بر اصلاح زبان فارسی وحتی جایگزینی کلمات بیگانه واشتباه وارد درزبان فارسی ،آیا اصرار براین کلمه منفور” افاغنه” از جانب مطبوعات ودولت ایران عمل غیر منطقی وبی دلیل نیست؟

رهبر معظم! مقامات ایران وافغانستان در دیدار های رسمی خود از ریشه عمیق تاریخی ودینی وفرهنگی دوملت با اعتقاد تمام سخن به میان می آورد.حال اگر ما باهم همريشه وهم مذهب وهم يار وهم ديار از سرزمين خراسان بزرگيم .بر همين اصول وقتي كه يك مسلمان افغاني با يك ايراني ازدواج شرعي مي كند ،چرامجلس ايران تصويب مي كند كه :"اين ازدواج شرعي است ولي خلاف قانون اسلامي ايران است."؟ هرچند که درروابط سیاسی دنیایی امروز این گونه قوانین قابل توجيه است، ولي بدون شک اين تناقض میان شعار وعمل دولت ها براي شهروندان عادي به هيچ وجه قابل هضم نخواهد بود.آیا این تناقض باعث شک وتردید توده متدین مهاجر در مورد آرمان انقلاب اسلامی نخواهدشد؟آرمانی که قرار بود درآن انقلاب اسلامی نمونه ی کاملی از سیاست عین دیانت باشد.

سرورم! همانگونه که صدا وسیما ی آدمی انعکاس دهنده ی روحیات وذهنیات آدمیست.به همین میزان صدا وسیما ی یک کشور تجلیگاه فرهنگ وروحیات آن کشور ومطبوعات آن نشان دهنده رشد فرهنگی وسیاسی همان کشوراست. کی می تواند منکر شود که ایران خاستگاه بزرگترین فرهنگ بشری نیست؟ بزرگترین علمای دینی وعلوم بشری چون ستاره های فروزان قرن ها دراین سرزمین روشنایی بخشیده اند.حال سرور گرامی! برنامه های تلویزیونی جمهوری اسلامی ایران درباره فرهنگ اجتماعی افغانستان وهمچنین درمورد مهاجرین نه تنها باعث انتشار فرهنگ افغانستان که باعث افتضاح این فرهنگ مشترک می شود که بماند، بلکه این برنامه ها ذره ی هم با فرهنگ خودملت ایران وشخصیت انسانی که ما از فرهنگسازان ایرانی انتظار داشتیم،اندکی تناسب ندارد.درطنز"چارخانه" از شبکه سوم سیما،گرچه جوادرضویان(درنقش شنبه) درابتدا معذرت خواسته بود، آیا اینکه از کسی اجازه بگیریم تا لهجه وفرهنگ اورا مسخره کنیم این کار خود اضافه بر تمسخر نیست؟آیا درکجای افغانستان این گونه صحبت میکند که عوامل "چارخانه" آن را به عنوان زبان ولهجه دری افغانستان برای میلیون ها فارسی زبان معرفی کرده اند؟:

چَکار می کنی؟: چه کار می کنی ؟

بَگزار گفته کنم: بگزار حرف بزنم.

تونیرنگ وَ کنی .

فرش را ششته کردی؟

اگر خواسته مي كني ،گفته كن ،كه من گرفته كنم: اگر مي خواهي به من بگو تا برايت بگيرم.(جريان پيشنهاد مدرك قلابي از آكسفورد براي شنبه).

درسریال بنام "حیاط خلوت"که ازشبکه قم پخش می شود.دراولین بخش خود درمورد مهاجرین، به صراحت گفتند: "افغانی ها ی مهاجر، میهمان این خانه(ایران) است ومیهمان خری صاحبخانه است."(فیلم آن را می توانید بدست آورید.)

واخیرا نیز وزارت کار وسازمان تأمین اجتماعی درباره کارگران افغانی ،یک "انیمیشن" ساخته اند که گاه وبیگاه چون پیام بازرگانی درخلال برنامه های پربیننده وفیلم های جذاب ،پخش می شود.که درآن ازکارگران افغانی به عنوان کارگران فاقد وجدان کاری وصداقت ونیرنگ باز به تصویر کشیده شده است.حال سرور عزیزم ! اینگونه برنامه ها تاچه حد می تواند مناسبت های فرهنگی این دوملت را تقویت ببخشد؟آیا می شود گفت که با واردنمودن فشار روانی از طریق این برنامه ها می توان مهاجرین را وادار به ترک خاک ایران نمود؟آیا این برنامه ها ونیز شایعات ساخته گی گاه وبیگاهی همچون "خفاش شب" و"ماجرای عمل منافی عفت دانشجوی ایرانی درورامین ونسبت دادن آن به افغانی ها وانتشار آن از طریق موبایل ها به سراسر کشور ،که درنتیجه آن به دختران افغانی اهانت شد وبه چند زنی دیگر تجاوز صورت گرفت ،آیا این برنامه های تلویزیونی واین شایعات، رابطه فرهنگی وتاریخی این دوملت را از ریشه برنمی کند؟ آیا میان مردم مسلمان دوکشور تخم نفرت را نمی کارد،همچنانکه کاشته است؟

مقام عظمی ولایت! گزینه های چون،عدم جواز کاربرای مهاجرین افغانی(جریمه سنگین صاحب کار وکارگر وبعد بازداشت وترک مرز برای کارگرافغانی )عدم پذیرش کودکان شان درمدارس(زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی)مالیات تصاعدی کوتاه مدت،اخراج اجباری ازخانه های شان(زمان ریاست جمهوری آقای رفسنجانی) وبرگشت اجباری (تابستان امسال)اسکان اجباری دراردوگاه ها( مانند اردوگاه استان خراسان)آزار واذیت روانی مهاجرین درادارات دولتی،ودیگر فشارهای غیر مستقیم ،ابزارهای است که دولت جمهوری اسلامی ایران به مدت سه دهه ازآن برای اخراج مهاجرین استفاده نموده وآن را مکرر به کار گرفته اند.آیا این گزینه ها واقعا کارشناسی شده ترین وکاربردی ترین گزینه های تشخیص داده شده از سوی نظام جمهوری اسلامی ایران است؟آیا اگر این سیاست ها بهترین خط مشی وکارشناسی شده ترین ابزار برای تصفیه مهاجرین است ،پس چرا تاکنون به نتیجه مثبت وقابل قبول خود نرسیده است؟آیا این عدم موفقیت خود نقص وکاربردی نبودن این برنامه هارا نمی رساند؟اگر چنین است،آیا لازم نیست که دولت جمهوری اسلامی دربرنامه های شان تجدید نظر کند،وبه جای آن، برنامه تخصصی تر وکاربردی تری را جایگزین کند؟مثلا اگر دولت جمهوری اسلامی کمک های خود درباز سازی افغانستان را،ونیز هزینه های اردوگاه سازی را، برای برگشت مهاجرین و مسکن سازی برای شان درداخل افغانستان هزینه می کرد،نسبت به اخراج اجباری بهتر وکارآمدتر نبود؟

آنچه مسلم است اینست که روزی مهاجرین افغانی برخواهد گشت ولی استدعا داریم که مسؤلین نظام طوری رفتار کنند که این همسایه های همیشگی شان ازایران برگردند، ولی از نظام جمهوری اسلامی ایران برنگردند.

درخاتمه از مقام معظم ولایت ورهبری،همکاری با کودکان مهاجر را درزمستان 1386 استدعا می کنم .با آروزی طول عمر برای جنابعالی ،والسلام.

* * * * * * * * * * * * * * * * *

شبکه اطلاع رسانی افغانستان