پیرامون اجاق سرد

 

عنوان « داستان»

نوشتۀ: مینا نثار واحدی

 

 

از خواهر عزیزی به اسم « مینا نثار واحدی» نوشتۀ ای بنام اجاق سرد در سایت گفتمان اقبال نشر یافته است. این نوشته   داستان کوتاه عنوان شده است، نه یک داستان ، نه یک طرح داستانی و نه هم یک سوژه است.

من نمیخواهم در بارۀ  کمی ها و کاستی های این نوشته بحث کنم. بلکه میخواهم از این نوشته یک تذکر مختصر به آن خواهر عزیز و همچنان مسوولین سایت وزین گفتمان پیشکش کنم.

طوریکه  ازین نوشته نتیجه گیری میشود. یک ونیم ملیون مهاجر افغان از امریکا گرفته تا اروپا و استرلیا ظرف شوی و تشناب شوی اند و از نظر این خواهر ما آنان از مردم خود آنقدر بیگانه و بیخبر اند که نه به اجاق  سرد شان کاری دارند و نه به تعلیم و تربیۀ شان و این مردم صرف برای خوشگذرانی های خود و فامیل خود دست به تشناب شوی و ظرف شویی میزنند نه به فکر کسی میباشند و نه وطن و مردم وطن برای آنان اهمیتی دارد. که اگر چنین فکری به مغز هر هموطن ما ترزیق شود ناگذیر باید ازین همه وطنپرستان که ماهیانه ملیون های دالر را برای  خانواده های خود و دیگر موسسات خیریه در افغانستان کمک میرسانند را به نمسخر گرفته و آنان را تشناب شوی و ظرف شوی غربی ها بحساب آورد.

نود و هشت فیصد از افغان های پناهنده در غرب را مردمان روشنفکر و نخیه گان  تشکیل میدهد. آنان نه   بخاطر خوشگذرانی و زر اندوزی به اروپا آمده اند و نه آنقدر بی هنر و بی مایه اند که تشناب شوی و ظرف شوی باشند. درین دنیا ظرف را نه انسان، بلکه ماشین شستشوی میدهد. درین ممالک برخلاف نظر خانم مینا نثار واحدی هرکسی که توان کار کردن داشته باشد کار میکند و میتواند به فامیل اش مصدر خدمتی شود . این مردم از دکتور گرفته تا اموزگار، کارگرفروشگاه، جارو کش موسسات، انجینیر موسسات ساختمانی، باغبان، پیشخدمت هوتل و کار های ازین قبیل اشتغال دارند و بصورت خاصی در قاموس زبان های این مردم بنام تشناب شوی و ظرف شوی چیزی وجود ندارد. این اصطلاح تشناب شوی و ظرف شویی را کسی نمیداند از کجا و کی در قاموس ادبیات  ما آورده است. موضوع دیگری که قابل یاد آوری است اینست که کارکردن برای امرار معاش و زندگی حتی اگر تشناب شوی ویا ظرفشویی باشد بهتر از دزدی، قاچاق مواد مخدره و کشتن یک هموطن، چور وچپاول و اجیر شدن به سازمان های ترورستی .

برای آفرینش یک داستان، یک طرح داستانی و یا یک زندگینامه بهتر خواهد بود که ما از حقایق ملموس درون جامعۀ خود برداشت منطقی را ارایه کنیم. ضرورت نیست که عقده های روانی خود را بنام داستان یاداشت نموده و یا آنرا به سایت های انترنتی بفرستیم.

پیشنهاد من به خانم مینا نثار واحدی اینست که اگر میخواهید داستان بنویسید بهتر است که شب یک ساعت وقت خود را ضایع نموده و به « قصه های جنگ» در تیلویزیون ( آقای بیات) که او هم از امریکا برای کمک به مردمش سرمایه های خود را به افغانستان  انتقال داده است گوش فرا دهند. به علل خود سوزی زنان میهن ما گوش بسپارند. به جنایاتی که در سرزمین شان توسط بیگانه گان صورت میگیرد فکر کنند. بنویسند که چرا ما مهاجر شدیم. چرا ما وطن و خانه خود را رها کرده و باصد مشقت دستنگر بیگانه شدیم. چرا وطن ما به ویرانه تبدیل شد و چرا ما تشناب پاک میکنیم و ظرف میشویم ولی حاضر نیستم در آغوش مادر وطن با دوستان خوش بگوییم و خوش بخندیم.

من یقین دارم که با برداشت از چنین سوژه های خواهرم مینا جان خواهند توانست داستان ریالستی و منطبق با حقایق درون جامعه بنویسند که هم تشناب شوی ها و هم ظرف شوی ها را خوش آیند باشد. به امید موفقیت این خواهر عزیز.

 

نعمت الله ترکانی

8.1.2008