درويش علي خان هزاره اولين حاكم هراتِ افغانستان

 

   قسمت اول

  "ودر تاريخي كه ذكر ميكنم سخني نرانم كه آن به تعصبي وتزايدي كشد وخوانندگان اين تصنيف گويند :

شرم باد اين پير را بلكه آن گويم كه تا خوانندگان با من اندرين موافقت كنند و طعني نزنند..." خواجه ابوالفضل محمدبن حسين بيهقي دبير                 

 

 تحقيقات تاريخي كاريست دشوار اما دلچسپ و آموزنده مشروط  بر اينكه با واقعيت منطبق بوده ، نويسنده آن با رعايت اصل امانتداري از پيشداوري بپرهيزد .

 از سال ها قبل ياداشت هايي را راجع به  تاريخ هزاره جمع آوري  نموده و در نظر دارم  تا در فرصتي  مناسب در اختيار علاقمنــدان قرار دهم . اما انگيزه اي كه باعث گرديد تا تاريخچه ي كــوتاهي را در دو بخش  پيرامون زندگي هزاره هـاي هرات و نواحي آن كه از نظر تاريخ نويسان معاصر ما به دور مانده است را تقديم  خوانندگان  نمايم، اظهار نظرمغرضانه ي برخي قلم دزدان قرون وسطايي در باب قضيه ي اسكان عده اي از مهاجرين (به گفته ايراني ها آوارگان افغاني) اخراجي از ايران  به بهانه مداخله ايران در افغانستان، بوده كه اين امر را چنان تهديدي جدي تلقي نموده كه گوئي امروز يا فردا  ريال ايراني در هرات بجاي كلدار پاكستاني مورد معاملات نقدي قرار خواهد گرفت ! در حالي كه بعد از سپري شدن شش سال و وارد شدن مليارد ها دالر امريكائي به كشور  تاهنوز معاملات كلان به پول پاكستاني در سراسر مملكت انجام مي شود .

 سخـن در باره ي ريشه ي  كلمه هزاره  كه از كجا گرفته شـده و يـا مـردمي كه به ايـن نام ياد مي شوند ازچه زماني  در اين محدوده ي جغرافيايي زندگي مي نمايند، خود بحث جداگانه اي است كه اين نوشتار گنجايش آن را نداشته و از سوي ديگر  موضوع مورد بحث  اين مقاله نيز نمي باشد . اما  در باره ي انتساب اقوام هزاره به عساكر چنگيز با توجــه به  تحقـيقـات و مدارك تاريخي و جغرافيايي كه موجود است و يك نمونه ي آن پشت نامه هاي طويل دست نويسي مي باشند كه نزد سران اقوام و خوانين آنها نگهداري ميشوند و در هيچيك از آنها كوچكترين سندي دال بر اينكه هزاره ها از نژاد مغول مي باشند موجود نيست، زيرا هـر عـقـل سليمي اين را حـكم مي كند كه هيـچ متجاوز فاتحي حاضرنيست در محلي كاملاً كوهستــاني كه زمين لم يزرع آن نيز از هيچ گونه ارزش اقتصادي برخوردار نبوده هفت ماه از سالش را در سرماي طاقت فرساي  دامنه هاي كوه بابا سپري نمايد. در تاريخ خراسان نيز اشاره اي به واگذاري اين بخش بعنوان اقطاع به اعقاب و يا امراي مغول به چشم نمي خورد. مضحك ترين دليلي كه جاهلان مغرض در باب نسبت هزاره ها با بقاياي عساكر مغول ذكر مي كنند اين است كه چنگيز عساكرش  را به دسته هاي ده ، صد و هزار نفري تقسيم مي كرده و هزاره باقي مانــده ي دسته ي آخراست، از دو دسته ي اول ودوم كه بگذريم جالب است اگر پرسيده شود كه آنها چگونه اين امر را پيش بيني  كرده بودند كه يكي ازآن  دسته هاي  هزار نفري درآينده به  دره ها ي صعب العبوركوه بابا رفته و به زبان دري تكلم خواهند كرد بدين منظورآن دسته را هزاره نام نهادند كه   تا باشد ازبهانه تراشي ديگران  جلوگيري كرده باشند.و العاقل يكفيه الاشاره.

    موقعيت هزاره هاي خراسان از آغازحكومت ابدالي ها :  

" همينكه نادرشاه خراساني كشته شد و اختلال در اردوي بزرگ او پديد آمد، قشون افغاني كه مركب ازچهارهزارغلجائي ودوازده هزار ابدالي و ازبك بود ، بصوابديد قوماندان عمومي نور محمد غلجائي واحمد خان ابدالي بطرف قندهارحركت كردند.

 در قندهار كه مركزبين الاقوامي افغانستان بود ، نورمحمد خان به خان هاي غلجائي وازبك و ابدالي وهزاره و بلوچ وتاجيك پيشنهاد كرد كه جرگه ئي تشكيل و پادشاهي انتخاب شود. " 1

 " احمدشاه دراوايل سال1749به استقامت غرب حركت كرد وبه هرات رسيد. حاكم نادري اميرخان عرب بابهبود خان مروي  برخلاف تمايل مردم تسليم نشده وقلعه بندي اختياركردند. در حاليكه خان بزرگ ديگر( درويش علي خان هزاره) به طرفداري احمد شاه قيام كرد.همينكه حملات عسكري احمد شاه آغازشد، مردم شهر برج خاكستر را به قشون احمد شاه داده وبه مدافعين هرات حمله نمودند.احمد شاه شهرراگرفته.اميرخان را اعدام و حكومت را به درويش علي خان هزاره داد. " 2

 مؤلف عالم آراي نادري درمورد لشكركشي نادر به هرات وتسليم شدن الله يارخان حكمران هرات ورؤساي ايلات آن منطقه و كوچاندن تعدادي از اين ايلات به ولايت خراسان فعلي ايران وگماردن عده اي هم جزوسپاهيان نادري چنين مي نويسد :

"سركردگان افاغنه را قرين اعزازخسروانه ساخته(نادر) ودواب سواري به آنها داده محصل(مأمور) تعيين فرمود كه ايشان را كوچانيده ،روانۀ ارض اقدس نمايد ، و ميرخوشاي بيگ هزاره را به منصب سلطنت طايفۀ آيماق ، هزاره و جمشيدي سرافراز نموده و موازي سه هزار نفرملازم از جماعه هزاره و جمشيدي ورواتي وقبچاق گرفته كه خدمت نمايند ." 3

 اين طوايف پس از انتقال به استان (ولايت) خراسان فعلي ايران ، درمناطق مختلف  مشهد ،  فريمان ، تربت جام ، باخرز ، خواف ،سرخس وغيره (از روي اعزاز نه اجبار) اسكان داده شدند . جمعيت ايل هزاره استان خراسان در سنوات مختلف چنين بوده است

1- سال 1271 (50 هزار) نفر 4

2- سال 1315 (450 هزار) خانوار 5

"بزرگان وامراي ايل هزاره آستان خراسان اشخاص زير بوده اند :

1- ميرخوشاي بيگ هزاره - رئيس طوايف هزاره ويكي از سرداران سپاه نادر شاه كه درجنگ ها وپيروزي هاي اوباطايفه ي خود شركت داشته وسهيم بوده است .

2- درويش علي خان هزاره - با طايفۀ خود در سپاه نادر بوده وبعداً حاكم هرات شد . اوهم در جنگ ها وفتوحات نادر شركت داشته است .

3- ابراهيم خان هزاره - ازخوانين خراسان واز رؤساي بزرگ ايل هزاره مدتي حاكم هرات بوده دراثر مخالفت آزادخان هزاره پسر محمد خان كه به رياست طايفه تعيين گرديد بر كنار به حكومت جام وباخرز ازطرف عباس ميرزا مقررگرديد.

4- بنيادخان هزاره - از رؤساي بزرگ ايل هزاره خراسان بوده ، مقرَ وي در محمود آباد تربت جام بود. در سال 1233 هـ.ق به همراهي فتح خان وزير شاه محمود امير افغان به آستان خراسان لشكر كشيد. و حكومت باخرز ، كوسويه ، غوريان ، يعني از تربت تا نزديكي هرات به اوواگذارشــــد .

5- بهرام خان هزاره - پسر بنياد خان ،  مردي دلير بود ، بعد از پدر حاكم جام  وباخرز شد. در سال 1245 هـ.ق به حوزه حكومتي محمد خان قرايي كه دم از باغي گري مي زد ومشهد را تصرف داشت واستانداري را اشغال كرده بود(خوانين دراين  مورد با او موافق نبوند) تاخت واملاك  واموال قرايي را غارت كرد ، محمد خان قرايي آستانداري را رها نمود و براي  حفظ اموال واملاكش به تربت حيدريه رفت .

 بهرام خام هزاره در سال 1246هـ.ق براي اشغال سرخس كه عده اي ازطايفه هزاره درآنجا بود رفت وبه دست آنها كشته شد.  

6- محمـــد رضا خان شجاع المك هزاره - رئيس ايل وحاكم جام وباخرز بود.

7- يوسف خان هزاره(صولت السلطنه ) - از رؤساي معروف هزاره بود ، مدتي در تهران اقامت داشت . وبعد از واقعۀ سوم شهريور1320واستعفاي رضاشاه پهلوي از سلطنت ، به خراسان برگشت و با جمع آوري نيرويي مسلٌـخ علم طغيان برافراشت وباخرز وجام وفريمان رابه تصرف در آورد وقصد تسخير مشهد رانيز داشت . سرتيپ بيگلري در بهمن ماه 1320 با قواي نظامي به خراسان آمد وصولت السلطنه را در سنگ بست وفريمان سركوب كرد ، صولت السلطنه هزاره دژ كلات را مركز فعاليت خود قرار داد ، رؤساي ايلات كرد شمال خراسان از قبيل ،فرخ الله خان وعلي خان بيچرانلووغيره نيز با جمع آوري نيروي مسلَح شيبروان و فاروج را تصرف كردند و به درگز رفتنـد تا به صولت السلطنه ملحق گردند . يوسف خان  يموتي وغلام علي خان درگزي هم با جمع آوري نيروي مسلٌح نوخندان ومحمــد آباد درگز را  بـــه تصرف درآورند وآمادۀ الحاق به صولت السلطنه گرديدند ، در اين موقع علي منصور (منصورالملك ) به استانداري خراسان منصوب ومشغولكار شد.

 بنا به پيشنهاد او قواي نظامي به سرپرستي يرتيپ نخجوان به خراسان آمدند در اثر اقدامات استاندارو اخطار نظاميان ، صولت السلطنه تسليم شد وبه تهران اعزام گرديد و ساير خوانين نيزدستگير وافراد آنها نيز خلع سلاح وپراكنده سدند.

صولت السلطنه هزاره بارديگر درسال 1322 هـ.ش از تهران خارج شد وخود را به باخرز رسانيد ، علي منصور يك نفر از افسران ناخيۀ ژاندارمري خراسان را به نام ستوان يكم  جم تا ش با نامه اي نزد صولت السلطمه به با خرز فرستاد  و او را دعوت كرد كه به مشهد بيايد تا حصوري مذاكره وبراي انجام خواسته هاي او تصميم اتخاذ اقدام شود ، ستوان يكم جم تاش به محل اقامت صولت السلطنه رفته وپيام استاندار را مي رساند ودر مورد آمدن او به مشهد اصرار مي ورزد وكار به مشاجره مي كشد ودر اثر تيراندازي جم تاش به صولت السلطنه وبا هدف قرار دادن يكي از نوكران صولت السلطنه جم تاش را ، هر دو كشته شدند. ساير بزرگان هزاره ، صارم الملك ، منتصرالملك ، احمد خان هزاره ، محمود خان هزاره وغيره بودند." 6

منابع ومراجع :

1- افغانستان در مسيرتاريخ ص 354

2- همان كتاب ص 361

3- محمد كاطم مروي ، عالم آراي نادري ، چاپ عكسي مسكو ج 1 ص 3084

4- ايرج افشار سيستاني  ، مقد مه اي بر شناخت ايل ها ، چادر نشينان وطوايف  عشايري ايران ج 2 ص 1106

5- همان كتاب ،همان ص

6- سيد علي ميرنيا كتاب ايل هاوطايفه هاي عشايري خراسان و نقش سياسي رؤساي ايل هاي بزرگ ص 104 - 107

  

                                                             انجنير هادي پويان

                                                             14 جدي 1386

                                                                   جرمني