ششم جدی، تکامل یک جنایت

آغاز صد جنایت

 

  

  در تاریخ مملو از ماتم و اندوه و دود و اشک سالیان اخیر کشور ما، بی تردید سیاه روز ششم جدی سال 1358، یکی از نکبتبارترین و درد برانگیزترین روزهایی است که برای همیشه وجدان و روان تاریخی مردم ما را می آزارد. خلقیها این روز را مرحلهی تکاملی انقلاب هفتم ثور، نامگذاری کردند، که اگر میگفتند کودتای هفتم ثور درست تر بود. اما فقط این نبود بلکه ششم جدی مبدا و مبدع سلسله طویلی از انحرافات وکجرویها، بیدادگریها و جنایاتی است که بعدها تا امروز بر مردم مظلوم افغانستان روا داشتهاند و روا میدارند. نه فقط اشغال نظامی کشور با پوشش کمک انسانی و انقلابی ورفیقانه آذین بندی شد، بلکه روی کار آمدن منفورترین و کریهترین سیماهایی را که مردم می شناختند، مولود اراده و خواست مردم افغانستان معرفی کردند. اگر در آغاز کودتای ثور رهبران حزب خلق از اراده بالقوه مردم سخن میگفتند، تدریجا و پس از آن‫که ارگ سلطنتی را خانه خلق نام گذاشتند، خود را مستقیما مظهر اراده و خواست مردم دانسته و هر آنچه را انجام دادند، از کشتارها در پولیگونهای دموکراتیک، تا آتش زدن روستاها و ویران کردن کلبههای گلین مردم، همه را به اراده مردم افغانستان ربط دادند. سر از این تاریخ، ریاکاری، دروغ، تقلب، جعل و تحریف به صورت بیسابقهی و عاری از هر نوع شرمی، سنت همیشگی حکومت‫داری شد که متاسفانه بعدها هم‫چنان مسیر تکاملیاش را ادامه داد. تردیدی نیست که ابعاد جنایت و آدم کشی و تجاوز به اساسیترین حقوق انسانی پس از سقوط رژیم خلقی، به شکل خیلی گسترده تر ادامه یافت و اشکال جدیدی بخود گرفت، اما نباید فراموش کرد که آغاز همه جنایاتی که بعد با ابعاد وسیع و گستردهای ادامه یافت، توسط کودتا چیان هفت ثور و بازیگران ششم جدی آغاز شد و با توجیهاتی علمی و دیالکتیکی وفلسفی برمردم اعما ل گردید. وابستگی به اجانب و باز کردن راه آنان وفرمانبرداری از آنان که بعد تر توجیه دینی و اسلامی یافت، از همان زمان رواج پیدا کرد و قباحت و زشتی آن تدریجا کمرنگ شد. تا آن جا که برخی از احزاب جهادی، خیلی به صراحت و عریانی، از وابستگیهای همه جانبهشان به استخبارات پاکستان و ایران و دیگر کشور ها دفاع کردند. یکی از رهبران جهادی، باری به صدای بلند گفته بود که وظیفه مجاهدین گسترش مرز های پاکستان تا تورغندی میباشد. افتضاح و رسوایی این وابستگی تا آن جا مقبول طبع گردانندگان امور قرار گرفت که از جنرال عبدالرحمن اختر، رییس "آی.اس. آی" به عنوان مجاهد خاموش نام برده شد وضیاالحق نیز به عنوان شهید جهاد افغانستان مورد تمجید قرار گرفت. هم کلنلهای پاکستانی و هم پاسداران ایرانی به آسانی توانستند به همراهی و رهنماییهای گروپهای مسلح جهادی، به هر نقطهی افغانستان که میخواستند مسافرت نموده به جمع آوری اطلاعات بپردازند. در واقع ضعف عنصر ملی و روحیه ملی وتمایل به یافتن هویت مشترک و کمرنگ شدن روحیه همبستگی ملی و سر انجام، کوشش برای یافتن رابطه ای با خارجیان وکسب و جلب اعتماد آنان، یکی از بدعت‫های به غایت شرم آوری بود که از هفت ثور و به ویژه مرحله تکاملی آن یعنی ششم جدی توسط انقلابیون کذاب حزب دموکراتیک خلق، اساسگذاری شد وسپس به اخلاف آنان القا گردید. برهمین اساس است که برخی از به اصطلاح مجاهدین خود را مدیون و سپاسگزار خلقیها دانسته و بین خود و آنان مشترکات زیادی می یابند و آنان را از تمامی آنچه انجام دادهاند معاف مینمایند. اکنون تعداد زیادی از خلقی ها که بعضا طالب هم بوده اند بر مسند قدرت نشسته اند و برخی از آنان که در کودتای هفت ثور و فاجعه ششم جدی فرمانده نیز بوده اند در پارلمان و دیگر مراجع عالی هم حضور دارند. اگر سالروز ششم جدی، شرمآور بودن نزدیکی با جنایت کاران خلقی و پرچمی و قباحت همراهی با آنان را تداعی نکند، هیچ شلاق عبرت دیگری ما را به هوش نخواهد آورد. چه می‫توان کرد که سیاست در کشور ما هیچ ضابطه ای انسانی و اخلاقی را نمیپذیرد، از همین سبب خلقی و پرچمی و طالب و مجاهد و... به آسانی با هم برادر میشوند.

 

اقتباس از روزنامه 8 صبح