ناتور رحمانی

24.12.07

 

 

شقايق های سوخته ….

 

سلحشور بيقرار

راد مردی ازنسل شقايق های سوخته

افسون تعالی واعتماد به نفس

گسسته از دلبستگی های بيرنگ زندگی

روشن و مستقيم چون نورآفتاب

به مبارزه با ابلسيان ، خودفروختگان

غلامان دهشت و دهش

وسياهی آگنده از بيداد ميرفت *

اوسلاح از انديشه داشت

انديشه نوين

وپشتاره مملو از عطر گندمزاران

او گلدسته ای از بهترين آرزوها را باخود داشت

آرزوهای خوب هرانسان را

اوپُرنفس بود ازکوره تابنده آهنگران

ودَم گرم و سوزنده هر دهقان را  

او بی خيال وپُرتوان

تا جولانگه مرگ می تاخت *

کينه توزان

دشمنان آزادی و ميهن در کمين

آن کمينه ترين مزدوران بدآيين

برای او دام مرگ چيده بودند

مرگ درآن روزگاران درفضا بود

مرگ برای هر مرد بُريده از خود

درهرکجا بود

مرگ برای عاشقان آرمان مردم

درپيشرو ، در هرجهت ، درقفا بود *

جنايتکاران « هفت ثور »

مرگ را همه جا آويخته بودند

درکوچه ها پسکوچه ها

در بام ها ، درشاهراه ها

درخانه و دانشگاه و دستگاه

در امتداد رودبار ها

درشهر ، شهر

دره به دره و کجا و کجا

مگراو

آن عقاب بلند پرواز کوهپايه های برفگير

بلند و بلند تر از تير رس مرمی ها

پرواز ميکرد

عشق به او بال بلند پرواز داده بود 

او می پريد تا ستيغ کوه ها

چنگ ميزد به سينه صخره ها  *

ننگين روزشماری درتقويم

همراهی خيانت و خباثت را صحه گزاشت

وجدان مُردگان « هفت ثور و هشت ثور »

دريک توطيه رذيلانه

آن سلحشور بيقرار را

آماج تير ساختند

و زهربکامش ريختند *

او درحاليکه نگاه بفردا داشت

لبان ماسيده بخونش

واژه آزادی را تکرار ميکرد

او حرارت عشق بمردم را

برای نسل های بعدی وديعه گزاشت

او با زيبايی و وقار جانسپرد

وقتی ميرفت تا جاويدانه گردد

الفبای مبارزه را

باخون خود بديوار تاريخ نوشت

تا آيندگان فرا گيرند

رمز جانبازی را

برای حُرمت آزادی

ميهن و مردم  

او جاويدانه بود و جاويدانه شد *

« عشق نميرد بمرگ ، مرگ از او نام به »

« نام چو جاويد شد ، مردنش آسان کجاست »