سخی ارزگانی

تهمت به ملا فیض محمد کاتب هزاره به معنای

 تهمت به مؤرخین و فرهنگیان مستقل ملی و بین المللی

دو چیــز تیــرهء عقــل اســت، دم فــرو بســتن

گفتن بوقت خاموشی و خاموشی به وقت گفتن

« سعدی»

قسمت اول:

در مقاله قبلی خویش تحت عنوان: « کتمان نمودن عصر خونین عبدالرحمن خانی با نــگرش نویــن فاشیســتی در افغانســـتان» طی بیست صفحه به روز يکشنبه 6 عقرب 1386 خورشيدی برابر با 28 اکتوبر2007 ميلادی آنچه وجدانی انسان و ملی من حکم می کرد، صادقانه به جواب یک قسمت از مقاله آقای عارف ذره بین نقابدار نوشته و در سایت های وزین آریایی، پیمان ملی، آریانانت، سرنوشت، گفتمان دموکراسی، جنبش ملی اسلامی و کاتب هزاره و... به نشر رسید که علاقه مندان محترم خود در مورد داوری نمایند. در این قسمت به آن پاسخ آقای عارف ذره بین و همکاران ایدولوژیک عقب پرده شان پرداخته می شود که اتهام خیانت و جاسوسی را نسبت به روانشاد ملا فیض محمد کاتب هزاره این بیهقی ثانی و پدر تاریخ افغانستان نموده است.

 آقای عارف ذره بین در مقاله:« جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین» خود، تمام افتخارات بینظیر و یگانه تاریخ نگار علمی، خدمات ملی، ارزش های فرهنگی، دینی، اجتماعی و خصوصیات مستقل انسانی، اسلامی- ملی ملا فیض محمد کاتب هزاره را با دستور حامیان شؤنیستی- ایدولوژیکی، سازمانی- سمتی داخلی و خارجی خویش به صورت آگاهانه و مغرضانه نادیده گرفته و بسیار تفرقه انگیز و خصمانه او را «جاسوس» سفارت ایران نامیده است. آقای عارف ذره بین باور کاذب، ضد ملی اش را به دفاع از حاکمیت جلادانه و شؤنیستی عبدالرحمن خان و میراثداران وی، آنهم در ضدیت خاص به مردم تحت ستم هزاره و زنده یاد ملا فیض محمد کاتب هزاره این پرچمدار دانش تاریخ عصر چنین می نگارد:

« طوریکه در تاریخ میخوانیم اگر امیر عبدالرحمن خشونتی هم با اقوام هزاره نشان داده بر اساس هزاره ستیزی اش نبوده است ورنه ملا فیض محمد کاتب هزاره در دوران امیر عبدالرحمن خان به عنوان سرمنشی حضور و معتمد ترین شخص نزدیک به این امیر به اصطلاح مستبد برگزیده نمیشد که حتی با وجود همه نزدیکی ها و اعتماد امیر به اساس اسناد معتبر تاریخی به امیر خیانت نمود و همه رمز و راز های حکومتی را به عنوان جاسوس به طور مستمر در اختیار سفارت ایران در کابل میگذاشت ...

طوریکه از اعتماد امیر عبدالرحمن خان به کاتب هزاره - محمد حسین خان هزاره و دوستان دیگر هزاره اش معلوم میشود دیده میشود که جنگ او بر علیه هزاره ها بر اساس خصومت و دشمنی شخصی استوار نبوده بلکه با افراد سرکش و جنایتکارانی از این قوم که به بغاوت - قتل - غارت - چور و چپاول می پرداختند و از حکومت مرکزی اطاعت نمی نمودند مبارزه میکرده است که تفصیل بیشتر آن نیز تحت عنوان " جنگ با طایفه هزاره از کتاب تاج التواریخ تالیف امیر عبدالرحمن خان" در ختم همین نوشته تقدیم خواهد شد.» ( 1)  

من در مقاله پیشین خود نوشتم که هزاره ها به جرم هویت مذهبی، قومی، سمتی، زبانی و به خصوص به خاطر حق خواهی، برابری، آزادی و... خویش توسط عبدالرحمن، دولتمداران و ایلجاری های قبیلوی اش عمدتا قتل عام و نابود گردیدند. اکثرا زنان و فرزندان شان اسیر، قسما به بردگی و برخی به فروش و قسمت دیگری هم کشته شدند. علاوه بران عبدالرحمن زمین های هزاره مقتول، فراری و اسیر را برای افراد قبایلی خویش بخشیدند که تا حال به صورت غیر مشروع و ناحق در اشغال شان می باشند. همچنان امیر کابل، مولوی های درباری را مؤظف ساخت تا مذهب هزاره ها را جبرا تغییر بدهند. چنانچه ملاهای درباری، هزاره ها را با اجبار در نمازهای پنچگانه به مساجد حاضر و به پذیرش مذهب حنفی مجبور می نمودند که این چنین عمل استبدادی آنان خلاف انسانیت، دین مبین اسلام و مذهب حنفی نیز بود. زیرا در اصول انسانیت، دین محمدی و تمام مذهب اسلامی ظلم، بی عدالتی و نظایر آن را در مورد یک انسان مطلقا منع گردیده اند.

در واقعیت امر آقای عارف ذره بین از بردگی، اسارت و... قتل عام هزاره ها توسط عبدالرحمن و دولتش کاملا « لذت» برده و تعمدا از جنایات او چشم پوشی نموده و جالب اینکه با چنین نوشته؛ خود را گویا فرد پشتون تبار نیز معرفی می دارد تا میان مردمان نجیب پشتون و هزاره نفاق قومی را به نفع طرفداران داخلی و خارجی خویش تشدید نماید. بعضی اوقات آقای عارف ذره بین چهره عوض نموده با  کلمات هزارگی و به نام و عکس شخص هزاره نیز مقاله نوشته می کند تا دیگران دسایس پشت پرده مغرضانه و «ماهیئت هزاره ستیزی» اورا پی نبرند. آیا این چنین نگرش و نگارش آقای عارف ذره بین بالاخیره به ضرر منافع قومی، تشکیلاتی، سمتی، زبانی و... شخصی خود شان تمام نخواهند شد؟

  در این مورد، فقط در پاسخ آقای عارف ذره بین در ارتباط روانشاد ملا فیض محمد کاتب هزاره نگاشته می شود. در اینکه آقای عارف ذره بین، مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره را خائین ملی و جاسوس ایران معرفی نموده؛ من با تقدیم مدارک ذیل تمام توده های شریف کشور، روشنفکران، دانشمندان، روحانیون، هنرمندان، متعلمین، دانشگایان، سیاسیون، فرهنگیان، باسوادان، دولتمداران، جوانان و... با انصاف، انسان دوست، تمام شخصیت های مستقل ملی افغانستان و تاریخ نگاران و دانشمندان خارجی را به «دواری» دعوت نموده تا در مورد مستقلانه قضاوت نمایند.

 

خاستگاه  کاتب هزاره از میان خون و آتش:

 در امتداد اکثریت حاکمیت های ضد ملی و ضد دموکراتیک سه قرن اخیر؛ حقوق همه عشایر، طوایف، قبیایل، طبقات استثمارشده و اقوام تحت ستم کشور اعم از مسلمان و غیر مسلمان افغانستان به حد چشمگیر تلف گردیده بودند. اما بنا بر خصوصیات و بافتار دولت های خودکامه، انحصارگر و متعصب قبیلوی- فردی بودند که سیاست های بسیار ظالمانه طبقاتی، قبیلوی و ضد انسانی را در مورد مردم هزارستان به طور خاص به معرض اجراء گذاشتند که برگه های گستردهء از تاریخ معاصر صحنه های خونین آن را با منطق گویا و علم معاصر ثبت نموده اند.

هزاره ها که در سراسرافغانستان با هرگونه تظلم سیاسی، طبقاتی، قومی، قبیلوی، مذهبی، زبانی، سمتی، روانی و فقر مستمر اقتصادی، اجتماعی و معنوی در جامعه دست و گریبان بودند؛ فاصله های حیات و ممات را مانند طبقات ستمکش دیگر کشورش کوتاه تر می نمودند؛ آنگاه فیض محمد ( بعدا ملا شد، کاتب شد و لقبش کاتب هزاره گردید.) نیز با خانواده اش جزء سایر بی سرنوشتان در منطقه شان بودند که آواره شد. فیض محمد از میان فقیرترین قبایل، اقوام و مناطق کشور بود که استبدادیان زمان حتا «هویت فقر» هزاره ها را هم تحمل کرده نمی توانستند و می خواستند که با تسریع فقر شان «شاهد نابودی» قطعی هزاره ها در کشور باشند.

هزاره ها که نه تنها در کام نابودی حاکمان ستمگر و دولتمدارن انحصار قبیلوی قرار داشتند، بلکه توسط برخی از اربابان جاهل، استثمارگر و خود فرخته خویش نیز به تباهی و اسارت کشانیده شده بودند و طبقات سمتکش و مردم محروم هزاره بارهای چندین گانه اسارت، استبداد، استثمار، استحمار، فقر، بی سرنوشتی، هردم شهیدی و... را نسبت به سایر اتباع میهن بیشتر می کشیدند.

در این زمینه با نگارش دانشمند و شاعر شهیر کشور آقای لطیف ناظمی عطف توجه نماییم که چنین می خوانیم: 

« ملا فيض محمد کاتب از سردمداران فرهنگ سرزمين مان و از پيشگامان تاريخ نويسی راستین در سدهء پسين است. او از ميان چنان مردم فرودست و ستمکشی برخاست که شمار فراوانی از تبارش، سرهای شان را به کله منارهای امير خودکامه بخشيده بودند تا عطش سيری ناپذير امير مستبد را در خونريزی و انتقامجويی فرونشانده باشند.

در بحبوحهء همان سالهايی که سکونتگاه طايفه محمد خواجه رخ – به ويرانی نهاده بود، خانواده های بازمانده، از روستای زرد سنگ راه ناور غزنين را در پيش گرفتند و فيض محمد کوچک نيز با پدر که از زندان رها شده بود، به همين سرزمين کوچيد.» ( 2)

آیا این حقیقت نگاری آقای ناظمی در قسمت شادروان ملا فیض محمد کاتب هزاره ، جوهر موضوع گیری دشمنانهء آقای عارف ذره بین پرعقده را در مورد کاتب هزاره و مردم هزارستان افشاء نمی کند؟

 در این رابطه موریخ نامدار کشور ما آقای حاج کاظم یزدانی اینگونه می نگارد:

« در سنه 1297 در اثر توطئه خائنانهء انگلیس جنگ بزرگ و خونینی میان دو برادر شیعه و سنی در «قره باغ» غزنی در می گیرد. در این زمان «کاتب» حدود 18 سال داشت و از نزدیک شاهد این جنگ خانمان سوز بود و به چشم سر می دید که چگونه یک عده وحشی به تحریک انگلیس به جان مردم بی پناه و بی گناه افتاده و درست به قتل و کشتار هموطنان خود گشوده بودند. حتی زن و کودک و پیران از کار افتاده را نیز می کشتند و اموال شان را به غارت می بردند، خانه را ویران می کردند. در این فاجعه بزرگ چندین خانوار از مردم «محمد خواجه» زمین و قریه های خود رها نموده با حال تباه بسوی «ناهور» (ناوور) فرار کردند. پدر ملا فیض محمد نیز با خانواده و متعلقین خود در آن میان بود. این فراریان چون مزارع و تمام مایملک شان از دست رفته و در خانه هایشان، مهاجمین سکنی گزیده بودند، لذا برای همیشه در ناهور ماندگار شدند.» ( 3)

وقتی که فیض محمد با خانواده اش بنا بر ظلم دولت، اربابان قبیلوی و با حمایت انگلیس ملکیت حقوقی خویش را از دست دادند و منطقه را ترک نموده و برای زنده مانده متعلقین خویش دست و پا می زدند. خوانین قبایلی که از پشتوانه دولت وقت برخوردار بودند، خیلی از اراضی قومی و پدری فیض محمد را به صورت دایم غصب نمودند که تا حال در اشغال شان قرار دارند و هیچ قانونی نبوده است که این حق را به صاحبان اصلی شان به صورت عادلانه برگردانند.

 فیض محمد با تمام فقر خویش، تن به تداوم فقر و نیستی نداده و در جوار نان پیدا کردن بخور و نمیر در پی تحصیل نیز گردید تا اینکه با همت والا، زحمات و ابتکار خویش و آنهم دور از تصور صاحب دانش «علوم مروجه» مختلف آن عصر گردید و آنرا صادقانه در خدمت مردم کشور و نسل آینده گذاشت که حتا تاریخ بشریت بدان «افتخار» دارد. اما برای جناب عارف ذره بین ها و همقطاران ایدولوژیکی، سازمانی و فرهنگ قبیلوی شان؛ کاتب هزاره خائین و جاسوس می باشد که چرا کاتب هزاره تمام جنایات عبدالرحمن و دستگاه ظالمانه اورا با چنان شیوه درج اوراق تاریخ نموده که دانشمندان مستقل ملی و بین المللی بعد از خود را به حیرت واداشته است.

کاتب هزاره هرچند شهر نشین و جزء دربار سلطنت مستبد هم گردید و تقریبا روابطش با مناطق روستایی اش چندان منظم نبود؛ با آنهم هیچگاه منشاء طبقاتی، منطقوی و محرومیت های تمام طبقات زیر ستم اربابان، مردمان فقیر و تحت ستم کشور خویش را فراموش نکرد و تا آخرین لحظه در بطن جامعه زیست و در خدمت فرزندان میهن و خاک مقدس افغانستان قرار داشت که مانند آفتاب می باشد.

بلی!

 کاتب هزاره در ظاهر امر در خدمت شاه، دولت و دولتمداران بود؛ اما در واقعیت امر چنان خدمت گذاری خود را به صورت عملی به خصوص از طریق تاریخ نگاری برای مردم افغانستان و بشریت ثابت نمود که قبل از همه تمام دانشمندان مستقل ملی و بین المللی بدان می بالند و از آثار گرانسنگ ملا فیض محمد کاتب هزاره بهره علمی می برند. اما آقای عارف ذره بین بنا بر خصوصیت «هزاره ستیزی» خویش حقایق را انکار نموده، کاتب هزاره را متهم به جاسوسی نموده است که فقط عقدهء گوناگون خویش را تسکین می بخشد.

کاتب هزاره شاهد فقر، اسارت، کنیزی، بردگی، کشتارها و کله منارهای مردمان غلزایی، تاجیک، اوزبیک، قزلباش، بیات، بلوچ، تورکمن، تاتار، قزاق، نورستانی، ایماق، پشه یی، براهوی، قرغیز، شینواری، هندو، یهود، سک و... به خصوص مردم هزاره توسط دولت جلاد عبدالرحمن خانی بود؛ اما احساسات خود را در برابر جلادیان زمان «مستقیما» تبارز نمی داد و آنرا در وجود خویش درون کوب می کرد. او در عوض، چشمدیدهای خویش را نیز از جنایات ضد انسانی دولتمداران وقت ثبت تاریخ نمود که مهم ترین «سند رسوایی» و «جنایات» عبدالرحمن جلاد و دستگاه دولت جابر وقت را به جامعه و آیندگان معرفی نمود. همین نگارش افشاگرانه کاتب هزاره منجمله در سراج التواریخ نسبت به ماهیئت دولت های سه قرن اخیر افغانستان باعث گردیده که حال میراثداران عبدالرحمن خانی و از جمله عارف ذره بین و همکارانش، شاد روان ملا فیض محمد کاتب هزاره را متهم به خیانت و جاسوسی می نمایند که یک تهمت میان تهی و مغرضانه بیش نمی باشد.

 محترم عارف ذره بین، آیا این تعداد کسانی که از شیوه تاریخ نگاری علمی، صداقت، خدمات فرهنگی- اجتماعی، دینی و... ملا فیض محمد کاتب هزاره برای مردم و افغانستان با کمال افتخار نوشته اند؛ اکثریت شان از تبار، مذهب، قبیله و همزبان شخص شما نمی باشند که حتا شما به آنها نیز تهمت روا داشتید؟

با منطق و نگرش آقای عارف ذره بین هر کی از حقانیت علمی تاریخ نگاری، خدمات انسانی، ملی و اجتماعی ملا فیض محمد کاتب هزاره حمایت و ستایش نموده و می نمایند؛ همه ای آنان خائنین ملی، جاسوسان ایران و سایر کشورها هستند.

 

کاتب هزاره در عصر عبدالرحمن:

در اثر حاکمیت های استبداد ویژه ای طبقاتی، قبیلوی، فردی و... زمامداران اجیر، بیکاره کشور ما بودند که دستگاه دولتی وقت هم به قلت دیوان سالاران و با سوادان مواجه بود. زمامداران دولت امیر عبدالرحمن با تمام تعصب که در مورد اقوام غیر از خود، طبقات تحت ستم، روشنفکران مستقل ملی جامعه و به خصوص که در قسمت هزاره ها داشت بنا بر ضرورت خودها مجبورا ملا فیض محمد کاتب هزاره را در امر دفترداری دولت استخدام نموند.

آقای داود فارانی در این مورد چنین می گوید:

« امیر عبدالرحمن خان در تاج التواریخ می  نویسد: « به منشی ضرورت داشتم، سالها در پی منشی گشتم سرانجام فقط چهار تن با سواد یافتم.» این گفتهء کوتاه از توطئه سیاهی پرده برداری می کند. ما در این جمله ساده می بینیم که دولتهای دست نشانده چطور و چگونه روشنفکران و با سوادان کشور را سر به نیست کردند.» ( 4)

 دقیقا یکی از این چهار منشی، همین ملا فیض محمد کاتب هزاره که اهل خرد دورانساز، صداقت، ابتکار، علم و خویش نویس خط نستعلیق نیز بود بر اساس لیاقت علمی خود به اداره دولت به حیث منشی راه پیدا نمود که جباران از ناگزیری وی را قبول نمودند.

آقای خالق بقایی پامیرزاد  در این راستا می نگارد:

« کاتب در امارت عبدالرحمن خان بسمت منشی حضور کار کرده و اکثر تواريخ افغانستان به قلم او نوشته شده است.» ( 5)

آقای یزدانی نوشته می کند:

« کاتب، سراج التواریخ را از روی عهدنامه ها، پیمان نامه ها، فرمانهای رسمی دولتی، و انبوهی از اسناد و مدارک گوناگون که در دارالانشاء در بار و آرشیو دولتی موجود بوده نوشته است.» ( 6)

وقتی تمام منشی های دربار به منابع آرشیف دولتی دست یافتند و دیگران یا از آن یا به نفع تداوم دولتمداران خودکامه و ضد ملی استفاده بردند و یا اینکه اصلا خارج از فهم شان بود. در این میان تنها کاتب هزاره توانست که با نبوغ و شایستگی لازم خویش با استفاده از آرشیف دولتی، ماهیئت استبداد شاهی و جنایات زمامداران سه قرن اخیر و به خصوص دولت وقت را درج صفحات زرین تاریخ نمود که یگانه منبع موثق و علمی برای تمام تاریخ نگاران و پژوهشگران داخلی و خارجی گردید.

 جناب عارف ذره بین شما را به خدا ( اگر ضد دین نیستید!) قسم می دهم که آیا از جمله همین پروفیسرها، تاریخ نگاران، محقیقین و نویسندگان وغیره که از تبار، زبان، فرهنگ، تشکیلات، منطقه  شخص شما نمی باشند و همچنان از آثار و نوشته های علمی کاتب هزاره با افتخار استفاده را نکرده و نمی کند که شما با عقده های ایدولوژیک، ماهیئت هزاره ستیزی ، سازمانی، قبیلوی خویش به کاتب هزاره اتهام خیانت و جاسوسی را می دهید؟ اگر این مؤرخین و دانشمندان ملی و بین المللی، آثار کاتب هزاره را به عنوان مؤثق ترین مآخذ و منبع علمی تاریخ به رسمیت نشاخته اند؛ لطفا شما آقای عارف ذره بین بطلان این مسأله را با مدارک مستند علمی به اثبات برسانید و همچنان هویت خود را هم نیز به دوستان و دشمنان مردم افغانستان معرفی نمایید تا در جامعه مورد تقدیر قرار گیرید.

اندرز این شاعر شرین کلام را برای محترم عارف ذره بین و همفکران پشت پردهء شان تقدیم می گردد:

قصه کوران به پیش مردم دانا مگو     حرف حق را پیش کرها از لب دانا بگو

 ادامه دارد

يکشنبه 2 جدی 1386 خورشيدی برابر با 23 دسمبر2007 ميلادی/ آلمان

------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

( 1) - مقاله عارف ذره بین: «جنگ اقتدار بر علیه اراده بر سر مقایسه هرات با فلسطین» منتشره سایت خاوران ماه میزان 1386.

( 2)- پیام به مناسبت هفتادو پنجمین سال تولد ملا فیض محمد کاتب هزاره درکنفرانس لندن، لطیف ناظمی.

( 3)- ص 120 مجله سراج سال اول- شماره دوم- زمستان 1373 شمسی، « تحقیقی پیرامون زندگی دانشمند و مورخ مشهور افغانستان ملا فیض محمد کاتب هزاره» نویسنده: حاج کاظم یزدانی.

( 4)- ص 78 «یادنامهء شهید عبدالخالق، نویسنده: مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان، 4 جدی 1372

( 5)- پیام: « بمناسب بزرگداشت از سالگرد خجسته ابر مرد کشور علامه ملافيض محمد کاتب هزاره» توسط خالق بقایی پامیرزاد در کنفرانس لندن.

( 6)- ص 121 مجله سراج سال اول- شماره دوم- زمستان 1373 شمسی، « تحقیقی پیرامون زندگی دانشمند و مورخ مشهور افغانستان ملا فیض محمد کاتب هزاره» نویسنده: حاج کاظم یزدانی.