معارف عصری

    در افغانستان

                                     - 4 -

   نویسنده: محمداکرام اندیشمند

 

                معارف دردورۀ سلطنت محمدظاهر شاه

محمدظاهرشاه پسرنزده سالۀ محمدنادرشاه که شاهد و ناظر قتل پدرش بدست یکی از شاگردان معارف بود، بلافاصله به عنوان پادشاه کشور جانشین پدرشد. سلطنت او چهل سال در افغانستان ادامه یافت. معارف عصری در این سالها به آهستگی بسوی رشد و توسعه گام گذاشت؛ هرچند که این توسعه پاسخگوی نیاز جامعه در این عرصه نبود. تاریخ رشد و انکشاف معارف در دورۀ پادشاهی محمدظاهر شاه در چهار مرحلۀ جداگانه مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرد:

 

الف: صدارت سردارمحمدهاشم خان:                   

قتل محمدنادرشاه ازسوی شاگرد معارف و در جریان محفل توزیع اسناد فراغت

شاگردان لیسه های شهر کابل برای معارف عصری کشور که درحال شکل گیری مجدد و انکشاف دوباره بود، حادثۀ ناگوار محسوب می شد. هرچند جانشین شاه مقتول و خانوادۀ حاکم از بدبینی و مخالفت با معارف بگونۀ آشکار خود داری ورزیدند؛ اما بدون تردید این حادثه نوعی از سوء ظن و بی اعتمادی را در برابر معارف و اهل معارف کشور ایجاد کرد و علاقۀ آنان را در گسترش و تعمیم معارف عصری تقلیل بخشید . آنگونه که سهم گیری و نقش معلمان مکتب حبیبیه در نخستین حزب سری جنبش مشروطیت در دورۀ سلطنت امیر حبیب الله خان از علاقۀ امیرمذکور به عنوان بنیانگذار معارف عصری در توسعه و گسترش بیشتر معارف در افغانستان کاست.

نخستین تأثیر سوء و ناگوار حادثۀ قتل محمدنادرشاه در مورد معارف از اقدام خانوادۀ حاکم و دستگاه حاکمیت در مجازات بر سر قتل شاه انعکاس یافت. این تنها قاتل شاه به عنوان شاگرد معارف مورد مجازات قرار نگرفت بلکه شمشیر مجازات برگردن تعدادِ از اهل معارف و مسؤلین معارف کشور فرود آمد. در کنار عبدالخالق شاگرد لیسۀ نجات کابل به عنوان قاتل محمدنادرشاه و همچنان پدر، کاکا و مامای موصوف که اعدام گردیدند، جمعی از شاگردان، معلمان و مسؤلین لیسۀ نجات و اهل معارف و مطبوعات نیز اعدام شدند. محمود همصنفی عبدالخالق و علی اکبر یا علی احمد برادر محمود، ملامحمد ایوب معاون لیسۀ نجات ، غلام رسول خان جدیدی معلم سپورت، غلام مصطفی و غلام ربانی پسران غلام جیلانی چرخی متعلمین صنف 11 لیسۀ نجات، محمدزمان، محمداسحاق و میرزامحمد از متعلمین مکتب نجات در میان اعدام شدگان بودند. افزون بر این ها، میرمحمدعزیر و میرمسجدی محرر نشریۀ انیس نیز محکوم به اعدام شدند.  میرمحمد قاسم خان معین وزارت معارف در آخرین لحظاتی که بسوی چوبه های دار برده می شد مورد عفو قرار گرفت. میرمحمدقاسم خان از معلمان اسبق مکتب حبیبیه و در زمان سلطنت امان الله خان مدتی سردبیر جریدۀ امان افغان بود. وی در پادشاهی محمدنادر خان معین وزارت معارف مقرر گردید. به نوشتۀ عبدالحی حبیبی نویسنده و مؤرخ کشور:«چون یکی از شاگردان لیسۀ امانی(نجات) عبدالخالق بتاریخ 16 عقرب 1312 (8نومبر1933) محمدنادرشاه را در چمن قصر دلکشابه ضرب تپانچه بکشت درهمین روز میرقاسم خان هم در جملۀ محرکان این حادثه محبوس و محکوم به اعدام گردید. او را بتاریخ 26 قوس 1312 شمسی به شمول قاتل مذکور به اعدامگاه کنار محبس دهمزنگ بردند و چون رسن دار را به گلوی او بستند، یکی از شاگردانش سردار فیض محمد خان فرزند گل محمدخان زکریا که وزیر خارجۀ وقت بود دوان دوان فرمان معافی او را از طرف محمدظاهرشاه به کشتنگاه او رسانید و به چنین وضع معجزه آسا از مرگ نجات یافت، ولی شانزده سال در محبس ارگ به سر برد، تا که در سنۀ 1328 شمسی(1949) رها گردید و در سنۀ 1329 در کابینۀ سردار شاه محمود خان به حیث وزیر عدلیه شامل شد و تا سقوط این رژیم (1332) بر این منصب باقی ماند.»(51)

دومین اثرتلخ و ناگوار قتل محمدنادرشاه بروی معارف کشوردرعملکردسردارمحمدهاشم خان صدراعظم قابل مطالعه و ارزیابی است. قتل شاه، صدراعظم مذکور را که درواقع  پس از مرگ شاه مقتول قدرت اصلی را بجای محمدظاهرشاه برادر زادۀ جوانش در دست داشت، نسبت به معارف و اهل معارف بی اعتماد و بدبین ساخت. او که از قبل در مقام صدارت با استبداد عمل میکرد پس از قتل برادرش محمدنادرشاه به میزان استبداد و خشونت درعملکرد و اجراآتش افزود. او در سالهای صدارت خویش صدها تن از اهل معارف و مطبوعات را به زندانها فرستاد و آنها را سالهای های طولانی بدون پرسان و محاکمه در بند و زندان نگهداشت. به قول لطیف ناظمی شاعر و نویسنده:« دوران نادرخان و هاشم خان دوران اختناق فکری، دوران زنجیرکردن زبانها ومهرکردن  لبها بود. با آن که نادرخان کوششهای اندکی کرد که برخی اصلاحات دورۀ امانی را تعقیب بکند؛ گویا در آخرین روزهای حکومت هاشم خان فقط 346 مکتب درکشور بود که این با مقایسه به نخستین سالهای دورۀ امانی رقم درشتی نیست. »(52) میرمحمدصدیق فرهنگ از رجال سیاسی و فرهنگی سالهای صدارت محمدهاشم خان و دوره های بعدی می گوید که در دوران صدارت محمدهاشم خان شبکه های جاسوسی در داخل مکاتب تأسیس شد: «سیاست محمدنادرشاه در زمینۀ معارف براین اصل بنا یافته بود که در حالی که معارف جدید را به پیمانۀ محدودتر ازعصر امان الله شاه درکشور احیا میکند، ازنفوذ افکار جدید خصوصاً آزادیخواهی توسط آن جلوگیری نماید. براین اساس دربرنامۀ درسی تغیراتی وارد شد، به این معنی که نام شاه امان الله درکتب درسی ازقلم افتاد و مضامین تشویق کنندۀ آزادیخواهی و دموکراسی حذف گردید. در دورۀ تسلط محمدهاشم خان هرچند این برنامه با شدت بیشتر درمعارف تطبیق گردید و برای این منظور شبکه های جاسوسی در داخل مکاتب تأسیس شد. اما توأم با آن ازنظر کمی تغیری دیگری هم درمعارف کشور رخ داد. به این معنی که با بسط نفوذ دولت در اطراف و اکناف کشور مکاتب جدید ابتدائیه و متوسطه در ولایات و مکاتب دهاتی در قراء و قصبات تأسیس گردید و در پایتخت یک تعداد مکاتب مسلکی و حرفه یی برگذار شد. اما این حرکت بازهم بسیار کند و بطی بود، چنانچه در سال 1945 که آخرین سال صدارت محمدهاشم خان بود، تعداد مکاتب در سراسر افغانستان به 346 باب و تعداد شاگردان به 93000(نودوسه هزار)نفر می رسید که برای یک کشور بیش از ده ملیون نفوس ناچیز شمرده می شد.»(53)

میرغلام محمدغبار مؤلف افغانستان درمسیرتاریخ و از شاهدان عینی حوادث این سالها، سیاست صدراعظم محمدهاشم خان و حکومت او را در مورد معارف، "تخریب معارف و فرهنگ وایجاد خصومت ورقابت بین طوایف کشور" می نامد.(54)  

دکتور سیف الرحمن صمدی از متخصصین معارف معاصرکشور نیز از محدودیت انکشاف معارف در دورۀ صدارت سردارمحمدهاشم خان سخن میگوید و می نویسد:«درسالهای 1930 انکشاف معارف درافغانستان نظر به یک سلسله عوامل محدود گردید. پروگرام های عصری ساختن جامعه بادرنظر داشت تجارب سالهای 1920 بطی شد و توجه سیاستمداران به امنیت داخلی کشور و استحکام و استقرار ولایات بادرنظرداشت ماهیت های قومی و نژادی جامعۀ افغانی معطوف شد. اکثریت مردم روستایی از داشتن مکاتب محروم بودند و تعلیم و تربیۀ اولادشان را به طریق عنعنوی درمساجد و منازل پیش میبردند. چنانچه درسال 1940 درکشور با یک نفوس تقریباً ده ملیون نفر درحدود شصت هزار شاگرد در 324 مکتب مشغول درس خواندن بودند و تعداد معلمین در سراسر افغانستان به 1990 نفر می رسید.»(55) 

 سیر تاریخی معارف کشور در صدارت سردارمحمدهاشم خان را می توان در دو مرحلۀ جداگانه مورد مطالعه قرار داد:

نخست، از شروع سلطنت محمدظاهرشاه تا آغاز جنگ جهانی اول. و ثانیاً در جریان سالهای جنگ مذکور تا پایان صدارت محمدهاشم خان.

رشد معارف عصری در کشور علی رغم دگرگونی های عمیق سیاسی و اجتماعی درسطح جهان وپیشرفت علوم و دانش بشری درسالهای این دو مرحله بسیار بطی بود. تا سال 1935 که دوسال از صدارت سردارمحمد هاشم خان سپری شد، 43 باب مکتب جدیددرسراسر کشور تأسیس گردید. ازمجموع  این مکاتب 19 باب آن در کابل قرار داشت. سه باب مکتب در هرات، چهارباب در مزار شریف، شش باب درقطغن و بدخشان، شش باب درحکومت اعلای مشرقی، دوباب در جنوبی، یک باب در میمنه و یک باب مکتب در چخانسور ایجاد شد.(56)

تا سال 1938 تعداد بیشتر مکاتب در پایتخت و ولایات کشور تأسیس یافت. در سالنامۀ دولتی تا سال متذکره از ایجاد 78 باب مکتب ابتدایی، پنج باب مکتب متوسطه و یک باب مکتب مسلکی در مناطق مختلف کشور سخن میرود. همچنان در این سال از اعزام 98 محصل به خارج ازکشور تذکر داده می شود:«هفت تن به فرانسه در رشتۀ تعلیم و تربیه و یک نفر در رشتۀ نساجی، سه تن به آلمان در رشتۀ تعلیم و تربیه، دوتن در رشتۀ اقتصاد، یک تن دررشتۀ پولیس و یک تن دررشتۀ نساجی، همچنان پنج تن در رشتۀ تعلیم و تربیه و دو تن دیگر دررشتۀ پولیس به امریکا فرستاده شدند. و شاگردان صنف سوم طب مثل هرسال جهت تطبیقات جراحی به هندوستان اعزام گردیدند.»(57)

 تا شروع جنگ جهانی اول گام هایی در توسعۀ مراکز عالی آموزشی و تحصیلی برداشته شد. فاکولته های ساینس و علوم سیاسی تأسیس گردید. گام دیگر سردار محمدهاشم خان صدراعظم کشور در ارتباط به معارف که به قول سیدقاسم رشتیا از سوی سردارمحمدنعیم طرح شده بود، صدور فرمان در مورد تدریس به زبان پشتو در مکاتب سراسر کشور بود:«در دورۀ سردارشاه محمود خان وقتی نجیب الله خان بحیث وزیرمعارف تعیین شد و من کفالت ریاست مطبوعات را عهده دار گردیدم، نجیب الله خان می خواست در پروگرام تعلیمی زبان پشتو که در دورۀ سردارمحمدهاشم خان از طرف سردارمحمدنعیم خان طرح شده بود، تعدیلاتی وارد سازد. در وقت محمدهاشم خان امر براین بود که درتمام ولایات افغانستان تدریس به زبان پشتو صورت گیرد. اما نجیب الله خان درنظر داشت که در جاهایی که پشتو زبان مادری است تدریس به زبان پشتو، و در نقاطی که مردم فارسی زبان استند به زبان فارسی تدریس شود و پشتو لسان دوم باشد، که البته این نظریه معقولتر و عادلانه تر بود.»(58)

 مؤلف افغانستان درمسیرتاریخ عملکرد و سیاست صدراعظم محمدهاشم خان را در مورد معارف کشور از لحاظ کمیت و کیفیت با دیدگاه انتقادی مورد بحث و ارزیابی قرار میدهد. او می نویسد:«نادرشاه تعداد طلبه و طالبات(شاگردان معارف) افغانستان را از هشتادهزار نفر درطی چهارسال سلطنت خودبه چهارهزار وپنجصد ونود ویکنفر تقلیل نموده بود، بعد ازکشته شدنش، صدراعظم درطی چهارسال دیگر این تعداد را صرف به هژده هزار و هشتصد وهفتاد نفر بالابرد. تعداد مدارس ابتدایی و متوسطه و ثانوی و یک فاکولته از سی وپنج به دوصد و بیست وهشت و تعداد معلم از یکصد و شصت و پنج به هشتصدو سی و سه رسید. اما حکومت برای عقیم ساختن همین معارف کوچک ایام تحصیل ابتدایی را ازپنج سال به چهارسال تنزیل کرد تا طلبه سواد ابتدایی هم فراگرفته نتوانند. فاکولتۀ ساینس درکابل 1313(1934)، چهارباب مکتب و آنهم ابتدایی درهرات سال 1315(1936)،ریاست پشتو تولنه درکابل 1316(1937)، یک دارالمعلمین مستعجل درکابل 1316(1937) و کذا یک مکتب تخنیکی درکابل 1316(1937)، تأسیس گردید. یکسال بعد کتابخانۀ شاهی تشکیل و یک عده متعلمین نظامی درشق هوابازی، و یکدسته محصلین نظامی در ترکیه و بیست و شش نفر متعلم درشقوق مختلف بااروپا و امریکا اعزام و موسسه یی بنام اکادمی علوم سیاسی ساخته شد. تدریس درمکاتب انگشت شمار کشور به زبان پشتو مقرر گردید و این روش تا اختتام جنگ دوم جهانی دوام نمود. درحالیکه معلمین کافی و کتب درسی و دارلترجمۀ بزبان پشتو وجود نداشت و هم در ولایات مرکزی و شمالی وغربی افغانستان زبان مادری طلبه پشتو نبود. با وجود چنین تخریبات پلانیزه درمعارف ملی و فرهنگ کشور، جراید نوکر پیشه و دستگاه نواحداث رادیو کابل، اتصالاً از ترقیات روزافزون افغانستان سخن میزدند.»(59)

معارف افغانستان در سالهای جنگ جهانی دوم در آخرین سالهای صدارت محمدهاشم خان که از آن در بالا مرحلۀ دوم انکشاف معارف گفته شد، با مشکلات بیشتر روبرو بود. درسالهای جنگ که افغانستان درگیر فشار و کشمکش حفظ بیطرفی و یا وارد شدن به جانبداری از دوطرف جنگ به خصوص جانبداری از آلمان و ترکیه گردید، اوضاع معارف و تعلیم و تربیه مختل شد. افغانستان بیطرفی خود را در جنگ اعلان داشت ولی معلمین خارجی که در مکاتب مشغول تعلیم و تدریس بودند افغانستان را ترک گفتند. به خصوص معلمین آلمانی و ترکی از افغانستان بیرون شدند. افزون بر آن، فشار حکومت هند بریتانوی در سالهای جنگ بر افغانستان غرض جلوگیری از جانبداری آن بسوی ترکیه و آلمان که مانع ورود اموال و امتعۀ مربوط به افغانستان می شد نیز در رشد و انکشاف معارف عصری تأثیر منفی داشت. زیرا مواد مربوط به مکاتب چون مواد و وسایل لابراتواری نمی توانست وارد افغانستان شود.

علی رغم مشکلاتِ ناشی از جنگ جهانی مذکور و با آنکه دولت افغانستان فاقد یک برنامۀ مشخص استراتیژیک در عرصۀ انکشاف معارف بود، معارف از لحاظ کمیت سیر رو به صعود داشت و از رشد آهسته اما پیوسته و مستمر برخورد ار بود. در این سالها تغیراتی در عرصۀ کیفیت معارف نیز بوجود آمد.  مؤلف افغانستان درمسیرتاریخ برغم دید انتقادی و زبان پرعتاب خویش از سیاست دولت در مورد معارف به تحولات معارف دراین سالها اشاره می کند:«درساحۀ معارف ازسال 1938 تا خاتمۀ جنگ جهانی درمدت هفت سال تعداد متعلمین مدارس از نوزده هزار نفر به تقریباً نودو چهارهزار نفر رسید و زبان تدریسی که اجباراً در عموم مناطق غیر پشتو زبان کشور، پشتو بود منحصر به ولایات پشتو زبان گردید. مدت تحصیلات مدارس ابتدایی که قبلاً ازپنجسال به چهارسال تنزیل گردیده بود، مجدداً به شش سال بالا برده شد و در پروگرام ها و لوایح معارف تجدید نظر بعمل آمده تأسیس مدارس زنانه درنظرگرفته شد. برای تعلیمات ابتدائی مفتشین و معاونین و برای معلمین مدارس تأدیۀ پول غله و خوراکه منظور گردید. البته مدرسۀ شرعی نیز درسال 1944 تأسیس و خواسته شد که ملاهای مذهبی با مقتضیات جدید سیاسی دولت منطبق ساخته شوند. بعلاوه صدراعظم که دشمن سرسخت معارف زنانه بود، در زیر جبرزمان درسال 1941 لیسۀ زنانه کابل را تأسیس کرد و درسال 1944 فاکولتۀ ادبیات تشکیل گردید.»(60) 

انکشاف معارف در سالهای نخست دهۀ چهل میلادی بگونۀ نامتوازن بیشتر در شهر کابل و برخی از  مراکز ولایات دیگر صورت گرفت. در سال 1940 هشت باب مکتب ابتدایی و ده باب مکتب متوسطه درکابل و مربوطات آن، سه باب ابتدائیه ویک باب مکتب لیسه در قندهار، یک باب مکتب لیسه در خان آبادقندز، شش باب مکتب ابتدائیه در سمت مشرقی،یک باب در خوست، ده باب مکتب متوسطه در گرشک و یک باب مکتب متوسطه در شیوه تأسیس شد. همچنان در این سال دوباب مکتب مسلکی بنام مکتب حکام و مکتب مساحت در کابل در شهر کابل بوجود آمد.

درسال 1941لیسۀ زرغونه در کابل برای طبقۀ اناث، یک باب مکتب مسلکی پست و تلگراف و تیلفون و یک باب مکتب مسلکی پرستاری در کابل تأسیس گردید. نخستین مکتب ابتدایی در ده میرداد دراین سال تشکیل شد. سه باب مکتب ابتدایی در مناطق مربوط به حکومت اعلی فراه، یک باب مکتب ابتدایی در حصارک مشرقی، دوباب مکتب ابتدایی در منطقۀ نیش و ارغستان قندهار از مکاتب تأسیس یافته در سال مذکور بودند. همچنان مکاتب متوسطۀ سرآسیاب، چاریکار و تیگری لغمان به مکاتب ثانوی تبدیل شدند. تا اوایل سال 1946 بیشتر از 54 باب مکتب ابتدایی در مناطق مختلف کشور افتتاح گردید. جدول زیر تحول معارف عصری را بدون تعلیمات عالی از سال 1933 تا سال 1946 در طول صدارت سردارمحمدهاشم خان نشان میدهد: 

متعلیمن ذکورواناث

معلمین مردوزن

 تعدادمکاتب

 سنوات

شماره

4591

     165

      37

 1933

 1

6157

    206

      39

 1934

 2

6186

    209

      50

 1935

 3

9275

    309

      52

 1936

 4

17516

    586

     150   

 1937

 5

18877

   823

     228

 1938

 6

50000

    1507

     312

 1939

 7

60000

   1990

    320

 1940

 8

64000

  3190

    331 

 1941

 9

72203

   2548

    322  

 1942

 10

84124

    2454

     353

 1943

 11

87539

    2522

      348

 1944

 12

93276

    2546

      349

 1945

 13

93344

   2677

      339

 1946

 14

                                                                (61)

در عرصۀ ایجاد مکاتب مسلکی و مؤسسات عالی تحصیلی نیز گام هایی در دورۀ صدارت سردار محمدهاشم خان برداشته شد. در حالیکه فاکولته های طب، ساینس و حقوق تا شروع جنگ جهانی اول ایجاد شده بود، فاکولتۀ ادبیات و علوم بشری درسال 1944  تأسیس گردید. سپس با موجودیت این فاکولته ها بنیان دانشگاه یا پوهنتون کابل در پایتخت کشور در بهار سال 1946(25حمل 1325) گذاشته شد. در همین سال 149 نفر از فاکولته های این دانشگاه و مکاتب مسلکی به شرح زیر فارغ تحصیل گردیدند:

فاکولتۀ ساینس 9نفر، فاکولتۀ طب 8 نفر، فاکولتۀ حقوق و علوم سیاسی 6 نفر، مکتب طبی 13نفر، مکتب دواسازی، 15 نفر، مکتب زراعت 19نفر، مکتب میخانیکی 14 نفر و مکتب پرستاری 65 نفر.(62) 

تدریس زبان های خارجی در برخی مکاتب به عنوان یکی از گام های مهم در انکشاف تعلیم و تربیۀ عصری در سالهای صدارت محمدهاشم خان نیز قابل تذکر است. زبان عربی به عنوان زبان دینی در تمام مکاتب تدریس می یافت. پس از آن به زبان انگلیسی اهمیت داده می شد. تدریس زبان های فرانسوی و آلمانی نیز در مکاتب چون لیسۀ استقلال و لیسۀ امانی بعداً رواج یافت.  هرچند پس از جنگ جهانی دوم تدریس زبان آلمانی متوقف گردید. تدریس زبانها به خصوص  زبانهای اروپایی در رشد تعلیم و تربیۀ عصری اهمیت زیاد داشت. همچنان در این سالها ورزش در مکاتب رواج یافت. تیم های ورزشی ایجاد شد. مسابقات ورزشی میان تیم های مختلف مکاتب براه افتید.  

                                             

ب: سالهای صدارت سردار شاه محمود:

در دهم می 1946 سردار شاه محمودخان کاکای دیگر محمدظاهرشاه که تا آن وقت در کابینۀ سردارمحمدهاشم وزیرحربیه(دفاع) بود درکرسی صدارت قرارگرفت. این تحول دررهبری حکومت ناشی ازعوامل مختلف داخلی و خارجی از جمله ایجاد شرایط تازه پس ازپایان جنگ جهانی دوم در عرصۀ بین المللی بود. به باور مؤلف افغانستان در پنج قرن اخیر:«درجهان واقعیات دلایلی چند در آن شرایط برای کنار رفتن او(سردارمحمد هاشم خان) وجود داشت که شاه و سایر افراد خانوادۀ شاهی را به این اقدام وادار ساخت. دراین میانه مهمتر ازهمه فشاری بود که دولت جهت تغییر راه و رسمش درمملکتداری از جانب سازمان نو تشکیل ملل متحد احساس یا پیش بینی میکرد. هرچند در آن وقت هنوز افغانستان عضو سازمان ملل نبود، اما درخواستی دراین باره به مؤسسۀ مذکور سپرده و گزارش هایی که از عبدالحسین خان عزیز سفیر کبیرش در واشنگتن به دست می آورد، دال برآن بود که قبولی عضویت به تطبیق احکام منشور ملل متحد و احترام به اصول حقوق بشر وابستگی دارد. ازدیگر سو، شاه که اکنون سنش از سی سال تجاوز کرده بود، فکر می کرد وقت آن رسیده است که به طور فعالتر ا زگذشته در ادارۀ امور کشور سهیم شود و چون این کار در زیر سلطۀ محمدهاشم خان میسر نبود، می خواست آن را از طریق عم دیگرش شاه محمود خان که بر او مهربانتر بود، عملی سازد.»(63)

تقرر سردار شاه محمود به حیث صدراعظم همزمان با پایان جنگ دوم جهانی، موجب تحولات مثبت در عرصۀ معارف کشور شد. هرچند تغیرات در عرصۀ معارف از اوایل سالهای دهۀ چهلم میلادی آغاز گردید، اما اتخاذ روش حکومت مبتنی بر ایجاد فضای آزاد در عرصۀ سیاسی و اجتماعی و تصویب قانون اساسی جدید زمینه رابرای انکشاف بیشترمعارف عصری درافغانستان مساعدساخت. به قول یکی از متخصصین امور معارف:«بعدازجنگ دوم جهانی دوتصمیم مهم سیاسی ممد انکشاف معارف در افغانستان گردید. نخست باساس یک ریفورم سیاسی، حکومت افغانستان با یک اندازه روحیۀ دموکراتیک به رهبری کاکای دیگر پادشاه سردارشاه محمودخان تشکیل شد و قانون اساسی جدید با پارلمان انتخابی رویکار آمد. قانون اساسی جدید تعلیمات ابتدایی را درافغانستان برای تمام اطفال(پسران و دختران) در نقاطیکه وسایل آن موجود بود اجباری قرارداد. ثانیاً حکومت فیصله کرد که فعالیت های اقتصاد ملی را تقویه و انسجام بخشیده و بعضی پروژه ها را به شمول استخراج معادن تیل درشمال کشور و پروژه های مهم آبیاری و برق را در وادی هلمند روی دست بگیرد. البته این پروژه ها ایجاب تکنیشن ها و متخصصین را میکرد که در داخل و خارج افغانستان باید تربیه می شدند. باینصورت سیاست اجتماعی و اقتصادی حکومت محرک انکشاف تعلیم و تربیه درافغانستان شد. علی رغم آن توسعۀ تعلیمات ابتدایی نسبتاً محدود بود. درسال 1950(368) مکتب ابتدایی، ثانوی و مسلکی و یک دارالمعلمین با ظرفیت 95300 شاگرد درکشور وجود داشت.»(64)

درقانون اساسی جدید در حالیکه مکاتب کماکان تحت نظارت و کنترول حکومت خوانده شد به اجباری بودن تعلیمات ابتدایی تأکید بعمل آمد. در قانون اساسی سه ماده به امور معارف اختصاص یافته بود:

«مادۀ 20:- تعلیم ابتدائیه برای اطفال تبعۀ افغانستان واجبی و حتمیست.

مادۀ 21:- درافغانستان تدریس علوم اسلامیه آزاد است. هرفرد تبعۀ افغانستان عموماً و خصوصاً برای تدریسات علوم اسلامیه ماذون و مجاز میباشد. اما اشخاص اجنبی با استثنای نفری که برای تعمیم فنون و صنایع و تعلیم زبانهای اجنبی استخدام می شوند، بداخل مملکت افغانستان بافتتاح و ادارۀ مدارس مجاز نیستند.

مادۀ 22:- عمومی مکاتب افغانستان در زیرنظارت و تفتش حکومت میباشند تا امور تربیه و تعلیم آنها برخلاف عقاید و مصطلحات اسلامیه نبوده بمنافع علمیه و فنیه و صنایع موافق باشد. اما اصول تعلیمۀ که بامور اعتقادیه و مذهبیۀ اهل ذمه تعلق دارد اخلال کرده نمی شود.»(65) 

نه تنها قانون اساسی جدید راه را برای انکشاف معارف در کشور مساعد تر ساخت، بلکه سیاست نو در اسلوب زمام داری رئیس حکومت به رهبری سردار شاه محمود زمینه ساز تحول در عرصۀ معارف شد. شاه محمود به عنوان صدراعظم کشور رهبری حکومت را با نرمش و انعطاف در جامعه آغاز کرد. فضای باز در عرصۀ سیاسی و اجتماعی بوجود آمد. از تحقق دموکراسی سخن زده شد. محیط ترس و پر اختناق دوران صدارت سردار محمدهاشم خان تغیر یافت. دروازه های زندان باز شد و ده ها تن از زندانیان سیاسی رهایی یافتند. قانون مطبوعات بوجود آمد. آزادی بیان و مطبوعات شکل گرفت. پارلمان منتخب تشکیل گردید. و عمده ترین گامی که در آغاز صدارت سردار شاه محمود به ارتباط معارف برداشته شد، تحول در زبان تدریس و آموزش در مکاتب بود. تا این زمان که مبتنی بر فیصلۀ سردارمحمدهاشم خان زبان تدریس و تعلیم در مکاتب کشور زبان پشتو بود، باردیگر زبان فارسی یا دری به حیث زبان درس و آموزش به مکاتب بازگشت.

وزارت معارف بر مبنای تصویب حکومت ابلاغ کرد که در آغاز سال تعلیمی 1326(1947) تدریس در مکاتب کشور به دو زبان پشتو و دری صورت بگیرد. به نوشتۀ مؤلف افغانستان درپنج قرن اخیر:«این اقدام به پیشنهاد و کوشش نجیب الله خان وزیر آن وزارت(معارف) عملی شد. چنین فیصله شد که ازنگاه زبان تدریس کشور به دوساحۀ پشتو زبان و دری زبان تقسیم گردد و در هریک تدریس به زبان معمول در آن صورت گیرد. اما در مناطقی که مردم آن به هیچ یک از این دوزبان متکلم نبودند، مثل مناطق ازبک نشین و امثال آن، تدریس به پشتو ادامه یافت و مردمان مذکور از این بابت زیانمند شدند.»(66)

اقدام حکومت در مورد زبان تدریس تا حدی از مشکل معلم در مکاتب کاست. زیرا زمینه برای معلمینی که به زبان فارسی دری تدریس میکردند فراهم شد. در حالیکه تا آن وقت معلمین در مکاتب کشور مکلف بودند تا به زبان پشتو تدریس کنند؛ اما بسیاری از این معلمین و شاگردانشان به خصوص درمناطق غیر پشتون زبان پشتو رانمیدانستند. پس از وارد شدن مجدد زبان دری به حوزۀ تدریس درمکاتب، چاپ کتاب درسی به دو زبان پشتو و دری انجام شد و توزیع کتاب سهولت بیشتری را در جهت رشد کیفی معارف عصری در کشور ایجاد کرد. کتاب دوران ابتدایی مکاتب به خط نستعلیق نگاشته و چاپ گردید و مضمون حسن خط به یکی از مضامین درسی مبدل شد.

پس از سال 1945 که زمینۀ مساعد تری در فضای سیاسی کشور به میان آمد و جنگ جهانی دوم پایان یافت، تعدادی از معلمین و متخصصین خارجی که در نتیجۀ جنگ افغانستان را ترک کرده بودند دوباره برگشتند. تا قبل از جنگ جهانی که روابط افغانستان در عرصۀ معارف به کشورهای آلمان، فرانسه و ترکیه محدود می شد، کمک کشورهای ایالات متحدۀ امریکا و اتحاد شوروی نیز به معارف جلب گردید.  کمک و همکاری جامعۀ بین المللی به معارف افغانستان پس از جنگ دوم جهانی تأثیرات مهمی در عرصۀ تعمیم و انکشاف معارف گذاشت. سازمان یونسکو در چوکات سازمان ملل متحد جهت همکاری جهانی در عرصۀ معارف جهان در سال 1946 بوجود آمد و افغانستان یکسال بعد به عضویت این سازمان در آمد. این سازمان افغانستان را در انکشاف معارف کمک کرد و تا اکنون نیز در رشد و توسعۀ معارف با سایر سازمانهای دیگری چون یونیسف و ادارۀ انکشافی ملل متحد UNDP(یو ان دی پی) نقش مهمی به عهده دارد.

وزارت معارف در سال 1949 برای نخستین بار یک هیئت یونسکو را دعوت کرد تا تعلیم و تربیه را در افغانستان مورد ارزیابی قرار دهد. این هیئت که متشکل از سه عضو بود در 29اسد 1328 خورشیدی(1949) به ریاست معاون تدریسات ابتدایی وزارت معارف فرانسه وارد کابل شدند. هیئت پس از بررسی معارف افغانستان در جهت بهتر شدن وضع معارف پیشنهاداتی را مطرح کردند که در آن گفته شد:«دارالمعلیمن کابل فارغان صنوف نهم را برای سه سال تحت تربیه قرار دهد و تنها معلم مکتب ابتدایی تربیه کند. دارالمعلمین دوم در کندهار تأسیس شود، فرصت تحصیل برای طبقۀ نسوان آماده گردد، تعداد فارغان دارالمعلمین سالانه به دوازده صد تن بلند برده شود. تجدید نظر بر پروگرام های مؤسسات تربیۀ معلم بخصوص در ساحۀ علوم طبیعی و اجتماعی صورت گیرد و هم مؤسسۀ دیگری به نام اکادمی تربیۀ معلم روی کار آید.»(67)

رویهمرفته پس از جنگ جهانی دوم و در دوران صدارت سردار شاه محمود معارف افغانستان در عرصه های مختلف تعلیمات نسوان، تعلیمات عالی و تعلیمات مسلکی  متحول گردید.  پوهنتون یا دانشگاه کابل در سال 1946 بنیانگذاری شد. امور اداری و علمی پوهنتون مذکور به وزارت معارف محول گردید. فاکولته های چون طب، حقوق و علوم سیاسی، ساینس و ادبیات که تا آن وقت در کابل ایجاد شده بود در چهارچوب پوهنتون کابل تنظیم شد. فاکولتۀ شرعیات در 1951 در چارچوب پوهنتون کابل تشکیل گردید. بورس های تحصیلی به خارج ازکشور بیشتر شد و شاگردان ممتاز و لایق لیسه های فرصت استفاده از این بورس ها را پیدا کردند:«بین سالهای 1948و1955 سالانه به بیست وپنج نفر فارغ التحصیلان برازنده ولایق لیسه ها سکالرشیب دولتی داده می شدتا دریونیورستی های اروپایی وامریکایی دررشته های مختلف ازقبیل ساینس، انجنیری، اقتصاد، حقوق وغیره تحصیل نمایند.»(68)

تغیراتی در سیستم اداری و تشکیلاتی وزارات معارف بوجود آمد. ادارات جدیدی برای تألیف و توسعۀ کتب و تهیۀ مواد درسی ایجاد شد. به توسعۀ معارف در ولایات توجه گردید و دفتر های معارف در ولایات تقویه و گسترش یافت. مطبعۀ معارف جهت چاپ کتب درسی مکاتب در سال 1951 بوجود آمد. سپس مطبعۀ معارف در سال 1960 به همکاری کمپنی انتشارات فرانکلن نیویارک انکشاف یافت و ظرفیت چاپ و نشر کتب مکاتب در مطبعه بالا رفت. و در مجموع این تغیرات در رشد و انکشاف معارف کشور تأثیر مهمی داشت.

درسال 1949 مکاتب دهاتی متشکل از سه صنف برای اطفال در قریه های دور دست کشور تأسیس شد. این مکاتب نخست در مناطق مرکزی عمدتاً محل سکونت قوم  هزاره بوجود آمد و سپس در سایر مناطق کوهستانی و صعب العبور توسعه یافت. تا پایان سال 1950 بیست ویک باب مکتب دهاتی در ولایات شرقی،بیست باب مکتب دهاتی در هزاره جات و بیست باب مکتب دهاتی در ولایت هرات تشکیل گردید. در سال 1951 به تعداد 41 باب مکتب دهاتی تأسیس شد و درسال بعدی 1952 شمار مکاتب دهاتی در دوازده ولایت کشور به 95 باب افزایش یافت.(69) 

معارف نسوان که پس از زوال پادشاهی امان الله خان در صدارت سردارمحمدهاشم از سر گرفته شد، در دورۀ صدارت سردار شاه محمود توسعه یافت. اولین گام برای گسترش نقش و حضور زنان و دختران در عرصه های حیات اجتماعی و به ویژه در عرصۀ معارف تشکیل مؤسسۀ نسوان بود. سیدقاسم رشتیا که در تأسیس این نهاد مؤظف گردید می نویسد:«تأسیس نسوان یک امر حساس و باریک بود. بنا برآن یک هیئت عالیرتبۀ پنج نفری تعیین گردید تا در زمینه بطور عاملانه ولی خاموشانه اقدام نمایند. اینها عبارت بودند از علی محمدخان وزیرخارجه و معاون صدارت، عبدالمجید خان زابلی وزیراقتصاد، نجیب الله خان وزیرمعارف، غلام یحیی خان طرزی وزیرمخابرات و میرزامحمدخان یفتلی وزیردولت و من که درآن وقت معاون ریاست مطبوعات بودم با داشتن حق عضویت وظیفۀ منشی این شورای عالی و سرپرستی مستقیم مؤسسه رابه همکاری خانم الیزابت نعیم همسرانجنیرمحمدنعیم ضیایی که سمت معاونی مؤسسه را داشت، عهده دار گردیدم. نجیب الله خان ازاول وقت بحیث وزیرمعارف از اشتراک به این کارکه آنرا بسیار باریک و حساس میدانست معذرت خواست تا مبادا عکس العمل های احتمالی محیط که در این مرحله پیش بینی می شد، به امور معارف تأثیر وارد نموده سیر ارتقایی آنرا در کشور که تازه شروع شده بود مختل نگرداند.»(70)

پس از تشکیل مؤسسۀ نسوان دو مکتب ابتدایی نسوان در شهر کهنۀ کابل و یک مکتب ابتدایی نسوان درسال 1947در شهر نو افتتاح گردید. اولین گروه از دختران با شهادت نامۀ بکلوریا از مکتب مستورات فارغ شدند و به صفت معلمه درمکاتب نسوان شهر کابل توظیف گردیدند. برای تربیۀ بهتر معلمه ها یک کورس دارالمعلمات در مکتب مستورات گشایش یافت. نخستین فاکولتۀ زنان در همین سال بنام فاکولتۀ ادبیات نسوان با دو دیپارتمنت ساینس و اجتماعیات تشکیل گردید. همچنان در سال مذکور اولین مکتب نسوان در ولایت هرات تأسیس یافت. (71)

درسال 1948 مکاتب نسوان در برخی ولایات دیگر نیز تأسیس گردید. یک مکتب ابتدایی نسوان در قندهار و یک مکتب ابتدایی دیگر در میمنه برای دختران ایجاد شد. در همین سال یک مکتب ابتدایی نسوان در کارتۀ 4 شهر کابل تشکیل گردید و در سالهای بعدی مکاتب نسوان به بیرون از پایتخت نیز انکشاف یافت. همچنان در سال 1948 شعبۀ ساینس فاکولتۀ ادبیات نسوان به فاکولتۀ نسوان ساینس با دو دیپارتمنت ساینس و اجتماعیات بوجود آمد. سپس در سال 1960 فاکولتۀ نسوان ساینس و فاکولتۀ نسوان ادبیات به سایر فاکولته های پوهنتون کابل مدغم شدند که در آنجا دختران و پسران بصورت مشترک در یک صنف تحصیل میکردند.

در سال 1952 علاوه بر ایجاد دوباب مکتب نسوان در چنداول و دروازۀ لاهوری شهرکابل به نامهای مکتب محجوبۀ هروی ومکتب حاذقۀ هروی، یک باب مکتب متوسطۀ نسوان بنام مکتب مهری هروی در ولایت هرات و یک باب مکتب نسوان در ولایت بدخشان و یک باب مکتب نسوان در ولایت بغلان تأسیس گردید. (72)

جدول زیر تعداد شاگردان مکاتب را در دوره های متفاوت و در سطوح مختلف تعلیمات بین سالهای 1330(1951) و 1333(1954) نشان میدهد:

مجموع

عالی

مسلکی

لیسه

متوسطه

ابتدایی

دهاتی

سال

95736

456

2879

804

2341

88371

885

1330

105885

506

2829

898

2199

92786

6687

1331

114948

682

3047

991

3496

93970

12762

1333

                                                                                     (73)

در سال 1950 سه هزار معلم در 308 مکتب ابتدایی، 25 مکتب متوسطه، 16 لیسه، 4 مکتب مسلکی، یک دارالمعلمین و هفت مدرسه علوم دینی مشغول تدریس بودند. در پهلوی آن در پنج مؤسسۀ تعلیمات عالی، 456 محصل به شمول 40 دختر شامل بودند. احصائیه میرساند که با یک نفوس تقریباً یازده ملیون درسال 1950 در افغانستان شش فیصد اطفال به سن مکتب ابتدایی(12 – 6) در مکاتب شامل بودند.»(74)

درسال 1952 تعداد شاگردان ذکور و اناث در لیسه ها و مکاتب مسلکی کشور به 11886 تن بالغ می گردید. این مکاتب عبارت بودند از:« لیسۀ حبیبیه دارای 208 نفر شاگرد، لیسۀ استقلال 1404 تن، لیسۀ ملالی 1162 تن، لیسۀ زرغونه 1546 تن، لیسۀ غازی 1050 تن، لیسۀ نجات 1204 تن، لیسۀ تجارت 263 نفر، لیسۀ نوی کابل 496 تن، لیسۀ میخانیکی 196 تن، دارالمعلمین متوسطه 318 تن، مکتب تخنیک عالی 84 تن، دارالعلوم عربیه 91 تن، مکتب صنایع مرکز 232 تن، تجربوی دارالمعلمین ها 233 تن، دارالمعلمین مسلکی 416 تن، مکتب زراعت 88 تن، مدرسۀ علوم شرعیه 290 تن، مکتب اصول تحریر 229 تن و لیسۀ ابن سینا 497 تن.

در آخرین سال صدارت سردار شاه محمود(1953)، افغانستان دارای 21 باب لیسه و متوسطۀ ذکور و سه باب لیسه و متوسطۀ نسوان بود. از این میان هشت باب لیسه در شهر کابل وجود داشت که عبارت بودند از:لیسۀ حبیبیه، لیسۀ استقلال، لیسۀ تجارت، لیسۀ غازی، لیسۀ ابن سینا، لیسۀ نوی کابل، لیسۀ ملالی و لیسۀ زرغونه.  شانزده باب مکاتب متوسطه و لیسۀ ولایات عبارت بودند از: متوسطۀ سنائی در ولایت غزنی، دوباب لیسه بنام های احمدشاه بابا و میرویس در ولایت قندهار، مکتب متوسطۀ فراه، دوباب لیسه بنام های سلطان غیاث الدین و جامی در ولایت هرات، یک باب متوسطه در میمنه، یک باب لیسه در شهر مزار شریف، یک باب لیسه در ولایت بغلان، یک باب متوسطه در فیض آباد مرکز ولایت بدخشان، یک باب متوسطه در خان آباد، مکتب متوسطۀ عبدالحی گردیزی در شهر گردیز، یک باب لیسه در شهر جلال آباد و یک باب لیسه در ولایت لغمان. (75)

جدول زیر تحول معارف را بدون تعلیمات عالی در طول دوران صدارت سردار شاه محمود از سال 1946 تا 1953 نشان میدهد:

متعلمین ذکور و اناث

معلمین مرد وزن

تعداد مکاتب

سنوات

شماره

  93344

 2677

 339

 1946

  1

  98631

 2747

 338

 1947

  2

  98600

 2758

 325

 1948

  3

  95982

 2833

 328

 1949

  4

  99788

 3007

 334

 1950

  5

  98743

 3128

 378

 1951

  6

  150880

 3351

 512

 1952

  7

  111254

 3441

 627

 1953

  8

                                                                                     (76)

در حالیکه معارف در دوران صدارت سردارشاه محمود نسبت به سالهای قبل در مسیر رشد و توسعه قرار گرفت، اما این انکشاف به حدی نبود که تمام مردم کشور بگونۀ متوازن و متعادل از معارف مستفید شوند و زمینه برای تمام اطفال واجد تعلیم و تحصیل فراهم گردد. مسلماً شمولیت شش فیصد جمعیت اطفال واجد سن مکتب در دوران ابتدایی تعلیم و تربیه در سال 1950 یک رقم بسیار ناچیز را در تعمیم معارف عصری نشان میدهد. افزون بر آن، تأسیس و موقعیت مکاتب متوسطه ولیسه بصورت نامتوازن در شهر کابل و مراکز معدودی از  ولایات، سیاست تبعیض آمیز و غیر متعادل دولت را در مورد معارف کشور منعکس میساخت.

                                                ادامه دارد