انجنیر سخی ارزگانی

گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان

بخش چهارم

05.11.07

در باب به کارگیری زبان با شیوه های بد و زشت:

زبان یک وسیله خیلی مهم در حیات روزمره انسانی است که مفاهیم، کلمات، سخنان و نظایر آنرا بین دو نفر و بیشتر از آن فراهم می کند. یعنی در این بعد زبان باعث وصل مناسبات افراد جامعه باهم می گردد و زبان جز لاینفکر روابط زندگانی انسان های به حساب می آید. در این راستا این ضرب المثل عامیانه ذیل دو جنبه متضاد و متقابل به کارگیری زبان را به طور مؤجز بیان می دارد.  در این ارتباط ، چند نمونه ای از کلام های چند سرایشگر طراز اول زبان فارسی دری را نقل نموده که جنبه مثبت و منفی استعمال زبان را در جامعه به صورت شفاف نشانی می نمایند.

« زیب ام قلایه، ام بلایه  ( زبان هم قلا است، هم بلا ):

مولوی:

ای زبــــان هم آتشـــی هم خرمنــــی     چنـد ازین آتـش دریـن خـرمن زنی

فردوسی:

در فتنــه بســـتن زبان بســـتن اســت     که گیتـی به نیـک و بد آبستن است

فردوسی:

زبانــی کـه در ســـرش مغز نیــست      اگــر در ببــارد همــان نغز نیسـت

پوریای ولی:

بهشــت و دوزخ را یک کلیـــد است     کلـیدی اینـچنین هرگـز که دیــدست

به خیـــری گر بگردانـی نعیــم است     به شـری گــر بجنبانی حجیــم است

ناصرخسرو:

سرت را از زبان بیم هلاکـــت است     وزو در سر خــرد اندیشنــاک است

نظامی:

چه خوش گفــت فرازنهء پیــش بیــن     زبان گوشتـــین است و تیغ آهنیــن

نباشـــد به خـود بر کســی مر زبــان      که گویـــد هر آنچ آیدش بر زبــان

نظامی:

بدو گفتــم ز خاموشــی چـــه جویــی      زبانــت کــو که احسنتـی بگویــی

طالب آملی:

خامشــی نیسـت خالــی از بی نمـکی      لیک وقــت جواب بی نمـک است

فردوسی:

درشتــی ز کــس نشـــنوی نـرم گوی      سخــن تا تــوانی بـــه آزرم گــوی

فردوسی:

کـه تنـــدی و تیـــزی نیایـــد بـه کــار      به نرمـی برآیـــد ز سوراخ مـــار

سعدی:

به شیریـن زبانی و لطـف و خوشــی      توانــی که پیــلی به مویــی کشــی

ناصر خسرو:

به نرمی ظـفر جـوی بر خصم حاهل      که که را به نرمی کند پست باران

اسدی:

بسا کس که یک دانگ ندهــد به تیــغ      چو خوش گوئیش جان ندارد دریغ

واصف کابلی:

برهنه دید سر لاله را و سوسین گفت      کلاه سبز تو از باد صبح چون افتاد

جـواب داد و بخندید و گفت نشنیــدی      زبان سرخ سر سبز می دهــد برباد

وحشی:

زبان بســــیار سر بــر بــاد دادســت      زبان سر را عــدوی خانه زاد است

فردوسی:

مگوی آن سخن کاندران سود نیسـت      کــز آن آتشــت بهره جز دود نیست

نظامی:

کم گــوی و گــزیده گــوی چــون در      کز انـدک تو جهــان شـود پر» ( 1)

ضرب المثل و اشعار بالا بیانگر یک واقعیت عینی جامعه و به خصوص جوامع و کشورهای فقیر و عقب نگهداشته شده بوده و است که یک بافت مشخص غم انگیز را در زمینه به اثبات می رساند. در اینجاه با دو موضوع ذیل برخور می خوریم:

1- جامعه ای که از کاروان مدنیت و تکامل مادی، اجتماعی و معنوی عقب گذاشته شده است که ماهئیت جامعه را بیسوادی، فقر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تشکیل می دهد؛ از جمله اغلبا افراد آن جامعه بنا بر فقر گستردهء خود هم نمی دانند که زبان را در جهت همنوایی و خدمت یک دیگر و جامعه به کار گیرند. این چنین افراد زبان را غیر آگاهانه به ضرر یک دیگر و یا جمع دیگری به کار می برند. مثلا غیبت، غمازی، زخم زبان، تعنه، گزاف گویی، خود ستایی، توهین، دشنام، کنایه گوی خصم آگین و... از جمله چیزهای اند که یک فرد عاقبت نا اندیش، بی خبر از همه چیز در مقابل جانب مقابل و یا دیگران در حضور و یا در غیاب به زبان می آورد که نتیجه آن روابط  فرد و یا افراد را با هم متشنج نموده و «خشونت» را به زایش می گیرد.

وقتی که زبان به صورت منفی به کار گرفته شود به قول خداوندگار بلخ مولوی بزرگ، زبان نقش « آتش» را بازی نموده و حتا خرمن هستی را از بین می برد. در باور فردوسی اگر جلو زبان «بد» گرفته شود؛ آنگاه «در» فتنه بسته می شود. پوریای ولی زبان را به «کلیدی» تشبه نموده که «خیر» و «شر» مربوط به آنست. سایر سخنوران نیز مفاد و مضار به کارگیری زبان را با اشکال گوناگون روشن ساخته که آموختن از اندرزها و چکیده های ارزشمند و سازنده چنین سرایشگران و دانشمندان سخن نهایت سودمند بوده و می باشند.

در ممالک عقب نگهداشته شده و به خصوص در کشور ما افغانستان به صورت عینی به مشاهده میر سد که کلا افراد جامعه و خاصتا «زنان» نسبت به مردان بیشتر به «فقر» فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی وغیره مبتلا می باشند که متأسفانه زبان ها را در خدمت خود و جامعه به کار گرفته نمی توانند. یعنی اقشار اناث زبان های خودها را با دقت به کار نمی گیرند و یا نمی توانند. وقتی که در روابط روزمر زنان متوجه گردیم، آنقدر جنجال ها، شکایات، خصومت ها وغیره از ناحیه عدم کنترول زبان شان در میان آنها حاکم اند که حتا در مناسبات مردان شان تأثیر گذاشته و آنان به طور غیرآگاهانه باعث درگیر نزاع ها خانوادگی و حتا قبیلوی و قومی نیز می گردند.

از اینکه فیصدی بیسوادی، فقر سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و عقب ماندگی تاریخی زنان کشور ما نهایت بلند بوده و از سوی دیگر این چنین زنان نه تنها در زیر فشارهای طاقت فرسای نظام مرد سالاری قرار داشته، بل همچنان روابط اجتماعی شان نیز نهایت ضعیف می باشند. روی این ملحوظ هم بوده که چنین زنان در مناسبات اجتماعی شان با عقب ماندگی خودها از ناحیه عدم کنترول زبان های شان دچار مشکلات می گردند و باعث ایجاد تیرگی، سردی روابط در خانواده و اجتماعی می شوند که حتا دشمنی های ناخواسته کلان  را نیز خلق می کنند.

در خارج کشور و به خصوص در ممالک پیش رفتهء صنعتی اروپایی، امریکایی، استرالیا و... هموطنان ما و به ويژه کلا زنان جامعه ما بازهم بیشتر زیر تأثیر تجمل گرایی و سطحی نگریی فرهنگ غربی فرور رفته و زبان را نیز به نفع روابط خانوادگی، خویشاوندی، قومی، مذهبی، ملی، منطقوی و... لازم به کار گرفته نمی توانند. اکثریت زنان کشور ما در کشورهای پیش رفته نظام غربی بسر می برند؛ متأسفانه از آزادی های حاکم در جامعه به طور منطقی، علمی، عقلانی و خردمندانه استفاده سازنده را کرده نمی توانند. زیرا که در قدم نخست کلا بیسواد، کمسواد می باشند. در مرحله دوم آنان که دارای سواد مکتب، دانشگاه هم هستند؛ بد بختانه که از مسایل مطالعه نشریات و کتب خودها را در کنار کشیده و در مسایل ملی افغانستان هزگر علاقه نشان نمی دهند و فقط به فکر فیشن، سیالداری زیانبار، تجملگرایی مفتضح، محافل رقص و ساز، و نظایر آن می باشند. وقتی که باهم در تماس می گردند، زبان ها را به غیبت گویی، دروغ پردازی، خود ستایی، پرگویی، سخن چینی، مداخله در امور خصوصی اشخاص و خانوادها چیزی دیگری دراز می نمایند. این چنین زنان بدون فکر و سنجش قبلی هر آنچه که به زبان شان آمد، بدون احساس مسؤلیت به هر طرف کورکرانه به کار می برند و باعث نقاق و شقاق دیگری در پیکره ای افراد و خانواده ای می گردند.

اغلبا وقتی که از یکی این چنین زنان چیزی را که قبلا در جریان صحبت های خویش باهم گفته اند و اگر سخنش مورد انتقاد قرار گرفته شود؛ آنگاه اولا انکار می کند که من این سخن را نگفتم، چون از بسکه بی سنجش و آنهم زیاد حرف زده است، گپ به یادش نمانده است. اگر احیانا به یادش آید، گپ نادرست خود را هرگز اصلاح کرده نمی تواند و انتقاد پذیر نیست. اینها همه نتیجه به کارگیری زبان غیر مسؤلانه در جامعه است که ماحصل فقر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، روانی، محیطی و... می باشند که جامعه را به فساد می کشانند. شوربختانه که عده ای چشمگیری از زنان حتا با سوادان و دانشگایان کشور ما در دموکراسی کشورهای غربی هم زبان ها را با مسؤلیت لازم در خدمت خود، خانواده، اقارب و هموطنان مهاجر خودها در خارج از افغانستان به کار نمی گیرند که باعث یک «بحران» دیگری در جهان آوارگی شده اند.

اما حساب آن زنان که از علم، ارزش های مثبت ملی خوب بهره برده و با تربیت، با تفکر، دوراندیش، تعلیم یافته، سیاسی، فرهنگی، مدنی و امثالهم به صورت کامل از زنان بیسواد، کمسواد و غیر سیاسی مجزا بوده که نه تنها زبان های شان کلا در اختیار شان می باشند، بلکه « نقش سازندگی» آنان در روابط اجتماعی، روابط اقتصادی، روابط سیاسی، روابط فرهنگی، روابط هنری، کانون خانوادگی و... جامعه در خارج کشور و به خصوص در درون افغانستان خیلی مؤثر نیز بوده که نهایت قابل تحسین و ستایش می باشند. زیرا این قشر تحصیل یافته، بادرد، فرهنگی، دیوانسالار، مسلکی و سیاسی زنان تا جائیکه توانستند از نعمات تعالیم و دانش بهره برده که نتایج آنرا در عمل برای مردم و کشورشان بازتاب می دهند.

 اگر تعداد زنان با سواد، چیزفهم، فرهنگی، دیوان سالار، تعلیم یافته، سیاسی، تکنوکرات و عالم در افغانستان با وجه احسن گسترش پیدا کند؛ آنگاه از یک سو در « تنویر» افکار عامه مردم ما و به خصوص در رشد فکری زنان بیسواد و کم سواد نیز تأثیر مثبتی را خلق خواهند نمود. و از سوی دیگر با اوج گیری کمیت و کیفیت زنان در مدنی سازی نهادهای جامعه، آنگاه « قدرت» مرد سالاری را در نظام جامعه تدریجا کم رنگ خواهند کرد و دست رسی بیشتری به حقوق مدنی خودها پیدا خواهند نمود.

آیا به کارگیری زبان به زشتی، یاوه گویی، خرافه ستایی، بی بندو باری، نفاق افگنی، غمازی، زیان رسانی و... روابط طبیعی انسان ها را خدشه پذیر نکرده و نمی کند؟ زبانی که به صورت غیر مسؤلانه از روی جهالت، بی علمی، نابینایی، خود خواهی، خیره سری و... در بین اعضای خانواده، قبیله، قوم، نژاد و تمام افراد اجتماعی جامعه یک کشور به کار برده شود؛ آیا بالاخیره جامعه از این رهگذر هم فاسد نمی گردد؟

2- در جامعه ای که پیمانه سواد، مدنیت، تعلیم و نهادهای اجتماعی، معنوی و مادی جامعه زیاد تکامل نموده و زنان هم از نعمات و ارزش های پیشرفت، بصیرت، اقتصاد، تمدن، فرهنگ، تعلیم و آگاهی عصر قسما بهره مند هستند؛ اندازه سخن چینی، استعمال زبان به زشتی، غیبت، دشنام و... خیلی ها کم بوده و حتا در بسا موارد محسوس نمی باشند. زیرا، از تأثیر دانش، رشد زیرساخت و روساخت امور مادی، اجتماعی و معنوی جامعه بوده که اذهان افراد جامعه روشن گردیده و زبان کلا در اختیار هر گوینده می باشد.  این امر در کشورهای مترقی صنعتی به خوبی مشاهده می گردد که از همین جهت روابط زنان هم تیره و فرسایشگر نیستند. زیرا خرافات قرون اوسطایی، حیات بدوی، قبیلوی، قومی، نژادی، اتنیکی و ... با «تسلط»  نور دانش، عقلانیت، منطق و نظایر آن کاملا در کشورهای پیشرفته صنعتی و سیستم غربی خشکانیده شده و در جامعه قانون مدنی، نظام مدنی، فرهنگ مدنی، سیاست مدنی، ارزش های مدنی و خلاصه زیربنای ساختار مادی، معنوی، اجتماعی جامعه مدنی و عصری حاکم می باشند. از همینجاست که از بافتار و «ماهئیت» فرهنگی چنین کشورها به خوبی درک می گردد که فرهنگ مادی این کشورها نیز بسیار شکوفا گردیده است. و یا از ملاحظات «سطح تکامل» اقتصادی، تخنیکی، زیربنایی، اجتماعی و... ممالکت صنعتی پیش رفته نیز فهمیده می شود که سطح فرهنگی این کشورها نیز ترقی قابل ملاحظه نموده است.

اگر در مورد همه ای هموطنان محترم ما، به خصوص آن عده از مادران گرامی و خواهران عزیز ما  به قول نظامی شاعر عصر: « کم گــوی و گــزیده گــوی چــون در»، را مطمح نظر و عمل روزمره خودها قرار دهند؛ آیا از این ناحیه چالش ها بین خود زنان، خانواده و اجتماعی به صورت نسبی کاهش نخواهند یافت؟ اگر عقل با زیر بنای خرد عصر و نیاز زمان بر «زبان» غلبه حاصل کند؛ آیا بخش از فساد و جهالت از همین ناحیه زدوده و یا حد اقل کاهش نخواهد یافت؟

پس آیا بهتر نیست که زبان را با زیر بنای خرد عصر و عقلانیت در اختیار خود ها قرار داده و زبان را مسؤلانه و سازنده به حرکت انداخته و آنرا در خدمت لازم و حقوقی خود، جامعه، مردم، کشور و بالاخیره در خدمت «انسان های» روی زمین آنهم مطابق نیازمندی زمان قرار بدهیم؟

این را باید پذیرفت که به کارگیری زبان نیکو به معنای استعمال شایسته « سخن» در بین افراد جامعه است. سخن شایسته و نیکو یک مقام ارزشمند و عزت آفرین انسانی است. با سخن «شخصیت» خوب و زشت انسان منعکس می گردد. یعنی سخن زشت و زبان بد ناشی از ساختار شخصیت بد یک انسان می باشد که از آنرا اجتماع عقب نگهداشته شده کسب نموده است. زبان نیکو و سخن نیکو برتری شخصیت انسان سازنده را در اجتماع به نمایش می گذارند که ماحصل جامعه مترقی می باشند. آیا هنوز هم نمی پذیریم که سخن نیک یک دانش زلال برای تمام افراد جامعه است؟ آیا زبان شیرین و سخن نیک در مرکز ثقل قلب ها و اذهان جامعه و مردم در هر مطع زمانی و مکانی جاه نداشته و ندارند؟

 

در باب اهمیت مشوره:

مقوله مشوره هم یکی از ارزش های بشری است که بر منبای حرکت های بدنی، روحی، مادی، اجتماعی، مادی، معنوی افراد جامعه در بستر زمان بوده که از یک سو پیوندها و روابط اجتماعی را میان انسان ها خلق نموده و از جانب به کارد برد مشوره سازنده، انسان کمتر به اشتباه مواجه می گردد. در این زمینه با نقل از مثل، تبصره و گزیده ای اشعار موزون بدان به طور ذیل توجه خوانندگان گرامی و عزیز خویش را جلب می نمایم تا بعدا خود در زمینه داوری نمایند:

« جامه با صلا، نه تنگ میه نه کوتا: لباس که با مشوره دوخته شده باشد، نه تنگ می آید، نه کوتاه؛ هر کاری که با مشورت انجام شود احتمال خطا و اشتباه در آن کم اس وقتی بخواهند کسی را به مشورت در کارها توصیه کنند این مثل را گویند.

نظیری: جایی که صلایه، بلا نی یه، صلا گر اگه ندری، قد کله خو صلا کو.

مولوی:

مشــورت در کــارها واجــب شــود     تـــا پشیمــانی در آخــــــر کـــم بــــــود

مولوی:

مشــورت ادراک و هشیــاری دهــد     عقلهــا را عقلهـــا یـــاری دهـــد» ( 2)

مولوی:

امــر هــم شــوری بــرای آن بــــود      کـز تشـاور سهــــو کـــژ کمتـــــر بود

مولوی:

عقــل را بـا عقــل دیـگر یــار کـــن      امــر شـــوری بینهم را کار کن» ( 3)

سنایی:

بــا دو عـــاقــــل هـــوا نیــــامیـــزد      یـــک هــوا از دو عقــل بگریـزد ( 4)

حضرت مولوی، مشورت را در مناسبات اجتماعی برای افراد جامعه یک امر نهایت حیاتی و ضروری دانسته که با تطبیق اصل مشورت در جامعه بوده تا اشتباهات به حد اقل رسیده و برنامه مورد نظر به خوبی به ثمر خواهد رسید.

 دقیقا با کاربرد مشورت بوده که ذهن، عقل و حتا حرکت بدنی انسان در محک «تجربه» و «نوزایی» قرار گرفته و در بستر طلوع و پویایی فکری و شخصیتی افراد جامعه نقش باسزای را اداء نموده و رول تصمیمات و عملکردهای تک فردی، جزمی و بدون مشوره را کم رنگ و تدریجا به زوال می برند.

مشورت تابع فکر و اندیشه انسان می باشد. اگر مشورت در تحت سلطه و اراده خودکامگان دولت های خودکامه و جباران زمان قرار گیرد و طبق خواست آنها باشد؛ آنگاه « مطلق العنانی» و «جزمگرایی»  مثل حاکمیت های استبدادی گذشته کشور ما در جامعه مسلط می شود. اگر مشورت بر مبنای تفکر و اندیشه ای جاهلان و عقل ستیزان به کار گرفته شود؛ آنگاه نتایج آن از جمله همانا زن ستیزی، نسل کشی اقوام تحت ستم، تمدن ستیزی، خود فروشی، عملکردهای انتحاری و تروریستی طالبان و همفکران شان در افغانستان، پاکستان و کشورهای دیگر جهان می باشند.

و اگر مشورت مبتنی بر اصل تفکر دانشمندان سازنده، عقلانیت عصر متمدن و اراده خواست های مردم از پایین جامعه خودی سمت سو گیرد؛ آنگاه نتایج آن ایجاد و نهادینه سازی تدریجی زیربناها و روبناهای مادی، اجتماعی و معنوی جامعه خودی بوده که پی آمد آن تحقق حد اقل همپذیری اتنیکی، عدالت اجتماعی، هبستگی دینی- مذهبی، رشد اقتصاد ملی، توسعه فرهنگ ملی و بالاخیره تحقق تدریجی و مسالمت آمیز وحدت ملی و دولت- ملت سازی و نظام دموکراسی در متن نظام اجتماعی جامعه ما در آینده خواهند بود.

امروز در جهان پیشرفته و متمدن همه امور اجتماعی جامعه بر اساس اندیشه نوین، مشوره، برنامه، آگاهی و.... در دستور کار قرار گرفته و تطبیق می شوند. در نظام دموکراسی تمام امور جامعه طبق قانون اساسی و فرعی مدنی کشور مورد نظر عملی گردیده که به صورت مستقیم و غیر مستقیم نقش مردم در آن ذیدخل می باشد. از همین نکته است که در کشورهای مترقی و پیش رفته صنعتی که تمام نظم جامعه را تطبیق و نظارت قانون مدنی تشکیل می دهد که بر پایه اراده مردم خلق گردیده و مردم هم حق قانونی نظارت و باز پرسی از عملکردهای دولت منتخب خود ها را دارند.

پدیده مشوره با زیربنای عنصر و فرهنگ «پلورالیزم» و با نقش محوری داوطلبانه مردم شکل گرفته و در نقطه مقابل زبان زور و فرهنگ «مطلقیت» قرار می گیرد. در عنصر مشورت، اراده و خواست مردم انعکاس می یابد و «جزگرایی» در اندیشه و کنش بانیان و حامیان آن تضعیف تدریجا می گردد. اصل مشورت بر مبنای احترام نمودن تمام نظریات موافق، مخالف و میانه رو به خاطر تحقق «مصالح» عمومی تمام افراد جامعه و «منافع» کشوری بر پایه خواست و اراده مردم از بطن جامعه خودی می باشند. پس بیایید که مبانی و عناصر مشورت را بر اساس خرد و دانش روز جهت ایجاد و نهادینه سازی پایه های «کثرتگرانی» و یا «پلورالیزم» در تمام مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگ و... جامعه خویش تبلیغ، ترویج و خلق نماییم تا بنیاد «مطلق العنانی» تدریجا به طرف زوال برود و پیش زمینه های جامعه سازی مدنی و تکامل میکانیزم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به صورت مسالمت آمیز بدست آیند.

ادامه دارد

جمعه 11 عقرب 1386 خورشيدی برابر با 2 نومبر2007 ميلادی/ آلمان

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

( 1)- صفحات 360- 363 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.

( 2)- ص 213 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.

 

( 3)- ص 215 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.

 

( 4)- ص 215 « امثال و حکم مردم هزاره»، گردآورنده و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380 ایران.