نادر نظری 27 اکتوبر 2007

         

          سخنی چند در رابطه با  بحران هویت ملی

 

اعمال شئونیزم ملی طبقه حاکمه ملیت پشتون در افغانستان سبب گردیده است که ناسیونالیست ها برای توجیه سازی تفکر ارتجاعی شان؛ به مقولات من در آوردی و غیر علمی پناه ببرند و به هر چیزی چنگ بیاندازند. یکی ازین مقوله «بحران هویت ملی» است. آنها استدلال می نمایند که حاکمیت استبدادی پشتون ها در کشور، هویت ملی «ملیت ها و اقوام»  را از آنها گرفته و به اصطلاح آنها را بی هویت نموده اند! حتی در مواردی  شعار داده اند که رهبران جهادی ملیت های تحت ستم، دست به باز سازی و احیاء هویت ملی زده اند.

اینگونه استدلالات نه تنها به دور از واقعیت های اجتماعی و تاریخی می باشد؛ بلکه بسیار کودکانه و ساده لوحانه است. آنها یا هیچ نمیدانند یا اینکه عامداً و عالماً چنین یاوه سرایی ها را برای توهم و فریب توده ها خلق می نمایند تا ازین موقعیت بهره برداری سیاسی کنند.

پدیده «ملت»،«ملیت»،« قوم» و حتی «طایفه» و هر یک از«جوامع اتنیکی» دیگر؛ که کالای صادراتی نیست تا قدرت های فاشیستی و استبدادی آنرا در یک مقطع زمانی اگر عایدی داشته باشد تبلیغ نماید و در غیر آنصورت به دور بیاندازند. حتی از نظر سیاسی نیز چنین چیزی مشکل آفرین است. مثلاً قدرت های آمپریالیستی در زمان جنگ سرد به بنیاد گرایان اسلامی نیاز داشتند تا با استفاده ازین نیروها بتوانند رقیب شانرا تحت فشار قرار دهند، اما مادامیکه دیگر بلوک سوسیال آمپریالیستی از بین رفت، آمپریالیست های غربی  نتوانستند نیروهای دست پرورده خود شانرا به زباله دان بیاندازند. 

ملیت و هر یک از مجمع عشیروی جامعه انسانی در پروسه زمانی مشخصی شکل گرفته و در طول سیر تکامل تاریخی؛ خویش را بعنوان قوم،طایفه، نژاد، ملیت و باقی مجمع هویتی انسانی تبارز می دهند. وقتی یک پدیده؛ دارای چنین صفات و خصوصیات تاریخی بوده باشد؛ هیچ عواملی قادر به نفی و یا محو آن پدیده نمیتواند باشد. اینکه ناسیونالیست ادعا دارند که فلان رهبر به فلان ملیت تحت ستمی هویت بخشیده ؛ در واقع توهینی به آن 3a;ملیت محسوب  میگردد.

البته درین شکی نیست که طبقات ستم گر برای بهره کشی زحمتکشان به انواع توطئه ها و از جمله برتری طلبی ملی ملیت خودی و خوار شمردن و تحقیر ملی ملیت های  تحت ستم رو آورده اند، که از جمله طرح «افغان سازی» اجباری ملیت ها و اقوام غیر پشتون توسط شئونیست های پشتون علم گردیده و شعار« هرکه از افغانستان است؛ افغان است» را مطرح کردند؛ اما همانطوری که گفته شد هویت جامعه انسانی توسط استبداد فاشیستی  و شئونیستی دست خوش بحران نمی شود. امروز در افغانستان نه تنها ملیت ها ی ساکن کشور چون پشتون ، تاجيك ، هزاره ، ازبیك ، تركمن ، بلوچ و نورستانی دچار بحران هویت ملی نگردیده اند؛ بلکه اقلیت های ملی ای مثل ايماق، عرب ، مغول ، قزلباش ، بيات ، قونقورات ، لقی ، قزاق ، قرغز ، دروازي ، شغنانی و حتی اقلیت مذهبی ای که فاقد هویت انتیکی است؛ مثل سید ها، اهل هنود، سیک ها و غیره نیز هویت شان را  داشته اند. حال که اقلیت های ملی فوق بصراحت هویت شان را حفظ نموده و اعلام میدارند؛ چگونه از بحران هویت ملی « ملیت» های ساکن و بومی کشور میتوان صحبت بعمل آورد؟

ادعای بحران هویت ملی در کشور که توسط ناسیونالیست های مرتجع اشاعه میگردد؛ در واقع مسیر معین و مشخصی را به منظور خلق بحران فکری و ایجاد توهمات در میان مردم دامن میزنند. آنها ازینگونه منطق بیمار میخواهد سلطه ناسیونالیست ها و فندمینتالیست های غیر ملیت پشتون را توجیه نموده و چنین وانمود نمایند که ایشان درحال بازسازی هویت ملیتی اند!

اما اگر حذف هویت ملی از لحاظ عملی یک امر مشکل و نا ممکن است؛ اما از نظر نظری برای ناسیونالیست ها خیلی ساده تلقی میگردد. آنها درک نمی توانند که حتی در کشور های غربی، مسئله هویت ملی ملیت ها،اقوام و جوامع اتنیکی که پروسه ملت سازی را نیز طی نموده است؛ مشکلاتی را خلق می نماید. البته مشکلات موجود نه بر اساس برخورد فاشیستی ملیت های حاکم؛ یا  ملیت ستیزی ناشی از بحران زدگی هویت ملی؛ بلکه بدلیل ظهور و حضور گرایش های ملی گرایانه جوامع انتیکی و عدم انطباق یا آنتی گراسیون در محیط مسکونی.

در آلمان و اتریش نه تنها ترک ها، اسلاو ها، چیک ها و باقی ملیت ها و اقوامی که بیش از 60 سال در بطن پروسه  ملت سازی قرار داشته اند دچار بحران هویت ملی نگردیده اند؛ بلکه ملیت ها و اقوام بومی این کشور ها نیز هویت ملی شان را بصورت روشن  و شفاف مطرح می نمایند.

گفتگوی  جالبی که اسد الله شفایی با صاحب نظران در قسمت «ملت سازی»   داشته بود که بخشی  از آن در سایت گفتمان نیز انعکاس یافته و  قسمت ششم آنرا درسایت بی بی سی خواندم؛ قابل مکث است. دوستان اگر به این گفتگو مراجعه کنند؛ از تناقض گویی شرکت کنندگان آن تعجب خواهند کرد. صاحب نظران از یک جانب  تحلیل می نمایند که افغانستان هنوز مراحل دولت- ملت سازی را طی ننموده اما از یک جانب دیگر میگوید که در افغانستان بحران هویت ملی بوده است!

وقتی جامعه ای مرحله دولت- ملت سازی را طی نکرده باشد؛ قطعاً که آن جامعه هویت های ملیتی، قومی، قبیلوی و اتنیکی وجود دارد. اینکه عده ای میگوید جامعه افغانستان نه مرحله ملت- دولت سازی را طی کرده و نه دارای هویت ملی است، چنین چیزی میتوان تصور کرد که در افغانستان انسانها بصورت گله ای موجود اند که فاقد هویت قومی، اتنیکی و غیره اند.

قاعدتاً هویت ملیت ها و اقوام در جریان پروسه دولت- ملت سازی تضعیف گردیده و زمانیکه کلمه ملت ولو به مفهوم بوژوایی آن عینیت یابد؛ آنوقت است که هویت جامعه اتنیکی در پیکره ملت  واحد جوانه میزند. به بیان دیگر هویت های ملیتی و اقوام درآستانه پیوند به یک وجهی هویت اشتراکی شکل میگیرد. مادامیکه جایگاه ملت به مثابه ممثل تبارز دهنده هویت اقوام و جوامع اتنیکی عرض اندام نماید؛ مقوله « شهروند» جاگزین هویت های سنتی جوامع انسانی گردیده و از آنجا است که به اصطلاح  ناسیونالیست ها ؛ « بحران هویت ملی» آغاز میگردد.

سوال اینجاست. پس وقتیکه در افغانستان نه پروسه دولت- ملت سازی براه افتاده و نه هویت ملیتی اقوام و جامعه نژادی تامین است( یعنی در شرایط بحران هویت ملی قرار دارد) ، پس ما با چه نوع از جامعه ای سر و کار داریم؟

من فکر میکنم ما در جهان کنونی  مشابه چنین جامعه ای را نداریم و جا دارد نام آنرا به جامعه محشری روز قیامت  و بقول ایرانی ها به یک فضای اجتماعی « خرتوخری » ترسیم نمائیم.

هدف از تحلیل و تجزیه مسایل فوق این است که اگر در افغانستان ستم گری ملی و برخورد فاشیستی و شئونیستی بوده که خود بخود به تضاد ملیتی اقوام دامن زده و نه تنها هویت ملیتی را بحرانی نکرده بلکه بر تضاد های قومی و اتنیکی حدت و شدت بیشتری بخشیده  و از جمله موجب ظهور و پیدایش ناسیونالیزم گردیده است.

بر خلاف دیدگاه ناسیونالیست ها، در افغانستان هم هویت ملیت ها و اقوام تثبیت است و هم هویت ملی -  کشوری. یعنی هیچ یک از هویت ها بحرانی نگردیده است. اینکه افغانستان در سطح بین المللی نتوانسته جایگاهش را بعنوان یک کشور با اعتبار حفظ کند؛ علل را در مناسبات و ساختار سیاسی  میتوان جستجو کرد؛  نه در هویت زدگی ملیت ها و اقوام در داخل کشور یا در هویت زدگی کشوری در سطح جهانی.

آقای ازرگانی  در قسمت ششم بحث « ملت سازی» میگوید: « من فکر میکنم که در افغانستان هویت ملی به شکل که محققان آن را تعریف کرده اند، متاسفانه نطفه نگرفته است ».

جالب است. ایشان در نوشته هایش مخته خوانی سر می دهد که در افغانستان بحران هویت ملی وجود دارد؛ اما در عین حال میگوید که چنین هویتی اصلاً در افغانستان نطفه نگرفته است!

 وی به ادامه صحبت اش میگوید: « روی این مسئله باید چه از نظر اقتصادی، چه از نظر اجتماعی و چه از نظر فرهنگی کارهای زیاد صورت بگیرد و به همین دلیل است که ما در افغانستان با بحران هویت ملی مواجه هستیم ».

بلآخره حرف های ارزگانی را نفهمیدم. هویت ملی در افغانستان هیچ نطفه نگرفته یا اینکه نه،  هویت ملی دست خوش بحران شده است؟ اگر هویت ملی در کشور نطفه نگرفته پس چرا میگوئید که هویت ملی بحرانی شده است؟ چیزی که هیچ نطفه نگرفته باشد؛ در واقع وجود خارجی هم نداشته است. وپدیده ای که وجود خارجی نداشته از کجا هویتی بدست آورده که آن هویت بحرانی شده باشد؟

ببینیم همت فاریابی چه میگوید: « بنابراین من فکر می کنم که اقوام مختلف کشور باید هویت همدیگر را به رسمیت بشناسد، همدیگر را تحمل بکنند، به حقوق همدیگر احترام بگذارند و تنها ازاین طریق است که ملت افغانستان می تواند مانند دیگر ملت های جهان عرض وجود کند».

جان کلام ایشان این است که اولاً اقوام مختلف کشور هنوز هویت همدیگر را به رسمیت نشناخته اند. ثانیاً همین اقوام است که همدیگر را تحمل نمیتوانند  و به حقوق همدیگر احترام نمیگذارد. ثالثاً در صورت رعایت چنین حقوقی از جانب اقوام مختلف، آنوقت است که ملت افغانستان در عرصه جهانی عرض اندام می تواند!

توگویی کل مشکلات جامعه افغانستان همین است که جناب فارابی روشنی انداخته است . طبق این بینش، کشور های آمپریالیستی و مرتجعین تفنگ سالاران  داخلی ؛ هیج نقشی در ویرانی و بربادی کشور نداشته اند. این اقوام و ملیت های مختلف افغانستان است که چنین بی حقوقی و جنایاتی را در حق همدیگر مرتکب میگردند!

آقای فارابی میخواهد بر جنایات مرتجعین رنگارنگ؛ که مسبب اصلی نقض حقوق انسانی ملیت ها و اقوام افغانستان می باشد؛ سرپوش گذاشته و یک تحلیل صدو هشتاد درجه ای از موضوع ارایه میدهد. او بجای اینکه عامل اساسی جنگ و جنایت کاری را توسط دشمنان قسم خورده ملیت ها و اقوام توضیح دهد؛ خود اقوام را متهم می نماید که هویت همدیگر را به رسمیت نشناخته و به حقوق همدیگر احترام نمیگذارد.

واقعیت این است که آمپریالیست ها و نوکران بومی شان در افغانستان ستم طبقاتی ای را بر ستم کشان کشور ما تحمیل کرده و برای اینکه چنین ستمی را تداوم بخشند؛ ذهنیت ها را سم پاشی نموده  توهم خلق می نمایند که اقوام و ملیت ها با هم تضاد و خصومت می ورزند . نیروهای ستم گر از هر قماشی که باشند؛ ستم طبقاتی شان را بر تمامی زحمتکشان کشور اعمال نموده و تحت پوشش  اختلاف اقوام و ملیت ها؛ بر استثمار شان ادامه میدهند.

تا زمانیکه نیرو های اگاه و مردمی ما؛ آگاهی سیاسی را در میان توده ها نبرند؛ مردم ما همیشه قربانی افکار نیروهای ستم پیشه گردیده و نقش گوشت دم توپ را بازی خواهند کرد.

 

        آدرس کتبی: rooshbin@yahoo.com