وقتی که فاشیزم آیدیولوژی میشود.  

 

   به جواب عارف ذره بین.

نو یسنده : تیمور آفتابی.

24.10.07

 

فاشیزم زمانی که با عقده های حقارت درهم می آمیزد وازمرز احساس فراتر رفته و در رنگ و بوی آیدیولوژی وارد ذهن وشریان خون آدمی میگردد، آدمیت را درنده خو تر از هرحیوان درنده  و ذهن ذکاوتش را تاریک تر از شب ، در مناسبات اجتماعی به نمایش میگذارد. تحت تاثیر باورهای فاشیستی، خرد واندیشه جایش را به کینه، نفرت، وعقده های گره خورده می سپارد؛ عقده های که برفراز چشم انسان پرده های ضخیم می آویزد و قدرت دید و تعقل انسان را منفعل میسازد.

آقای عارف ذره بین، که بادل ورم کرده وپر ازعقده و سینه ی انباشته از نفرت وکینه علیه هزاره ها، درپشت این نام پنهان شده است، تعصب ساختاری شده و عقده های گره خورده اش را علیه تاریخ و حضور هزاره ها درافغانستان، ازقلمش بیرون می ریزد وتلخ ترین مصایبی که براین مردم رفته اند، روشنفکر مابانه به انکار می نشیند. نسل کشی هزاره ها دردو نوبت توسط امیر عبد الرحمن و تکرار این نسل کشی دریک قرن بعد به دستور ملای یک چشم قندهار، دو فصل متصل و درهم تنیده ی از جنایت و آدم کشی درتاریخ افغانستان اند. انکار این دو رخداد خونین، به این میماند که کسی ازخواب آشفته اش برخیزد، و با باورهای شب زده اش برجنایات هتلر و  قتل عام ملت یهود درکوره های آدم سوزی نازیها، پرده آویزد و قهرمانی نازیها را شعر بسراید. آقای ذره بین معتقد است که قتل عام هزاره ها توسط عبد الرحمن و بدنبال آن توسط طالبان، خیلی کمتر از آن بوده  که به انجام رسیده اند. به تعبیر و تفسیر ایشان،  دشمنی امیرعبدالرحمن خان باهزاره ها از سرکین وعناد نبوده و اگر چینن می بود هزاره ها می بایست دراین سرزمین نابود میشدند و یا بیرون ساخته میشدند؛  درست همان چیزی که ملانیازی والی طالبان در مزارشریف از آن سخن گفت(1).

 

آقای عارف ذره بین که ذره بینش ساخت دیره اسمعیل خان است، مطالب ومسایل زیادی را ذره بینی کرده است که من دراین متن بصورت اختصار برآن اشاره میکنم. اما ازآنجایکه برداشت و پرداخت ایشان بر مبنای عقده های گره خورده وتعصب ساختاری شده در ذهن و روان ایشان است، عمدا خواسته است که احساسات و باورهای ملیونها انسان را به بازی نشسته، و واقعیت های عریان ورخدادهای تلخ تاریخ را با چشم ملا عمری اش به تعبیر وتفسیر بنشیند. به فرازهای از نوشته ایشان توجه کنید:

     

"وقتی از مظلومیت سیصد ساله هزاره سخنی بمیان می آید باید علل و عوامل این مظلومیت نیز مورد بر رسی قرار گیرد. چرا در طی این سیصد سال با اقوام دیگر ساکن افغانستان از ترکمن و ازبک و تاجک و بلوچ و پشه ئی گرفته حتی تا به یهودی ها و سیکهای که در این سرزمین زندگی میکرده اند چنان خشونتی صورت نگرفت؟ و امیر عبدالرحمن مستبد جفای را که در حق مردم هزاره روا داشت در مقابل اقوام دیگر این سرزمین از خود نشان نداد.... طوریکه در تاریخ میخوانیم اگر امیر عبدالرحمن خشونتی هم با اقوام هزاره نشان داده بر اساس هزاره ستیزی اش نبوده است.

.............. امروز هزاره ها در هرات در عین زمانیکه بشکل دسته های چندین هزار نفری مستقر ساخته میشوند بصورت پنهانی تا حدودی نیز مسلح ساخته میشوند تا در صورت اعتراض مردم بومی منطقه از موقعیت بهتری برخوردار باشند................جنایات هزاره ها در دوران جنگ های داخلی را نیز مردم ما از یاد نبرده اند و برای سالیان متمادی قساوت و سفاکی شان را بیاد خواهند داشت. هنوز میخ های بیست انچی که بر فرق مردم بیگناه ما توسط هزاره ها در کابل کوبیده شد از یاد مردم ما نرفته است – هنوز رقص مرده و بریدن سینه های زنان را مردم افغانستان فراموش نکرده اند – هنوز داستان بردن زنان در حال حمل به پوسته های تفنگ بدستان هزاره تا در مقابل آنها به وضع حمل به پردازد ذهن و روان مردم کابل را می آزارد".

پرداختن به دلایل وانگیزه ها ی قتل عام هزاره ها توسط عبد الرحمن، ازحوصله این بحث خارج است که خوشبختانه دراین زمینه به حد کافی اسناد مدارک تاریخی وجود دارد وتاریخ نگاران خارجی و داخلی دراین زمینه به تحقیق وپژهش پرداخته اند. کسانی که مایل به دانستن این دلایل اند به ساده گی میتواند با مراجعه به متون تاریخی به این سوال پاسخ بیابند. اما آنچه را که می بایست بصورت اختصار به آن اشاره کرد این است که امیر عبد الرحمن علیه هزاره ها اعلان جهاد کرد واین قتل عام را با فتوای مذهب تقدیس و تجویز کرد(2). دراین جنگ نابرابر بیش از 60% از جمعیت هزاره ها قتل عام ونابودشدند. زنها و اطفال هزاره دربازارهای کابل، قند هار ومشرقی به قمت نازل به فروش رسیدند و زمینهای حاصل خیز هزارها مانند گیزاب ، ارزگان، دایچوپان، دایفولاد ، چوره، اجرستان، ارغنداب قندهار و موسی قلعه از جمله مناطقی هستند که به سپاه متجاوز که از جنوبی ومشرقی به شوق جهاد کمر بسته بودند سپرده شدند که هنوز نام بسیاری از قریه وقصبات دراین مناطق با همان نام قدیمی هزاره گی یاد میشوند(3).

داستان چهل دختران که یوسف ریاضی آن را به نظم درآورده است یکی از تلخترین و سنگین ترین مصبیت های اند که سپاه متجاوز امیر، بر هزاره ها روا داشته اند. دریکی از مناطق ارزگان که صدها دختر وخانم جوان ازترس سپاه متجاوز به کوه پناه برده بودند ، ازترس اینکه دردست سپاه متجاوز قرار نگیرند، بصورت دسته های چهل نفری از ارتفاع کوه  خودها ار به دورن دره پرت میکنند وتکه تکه میشوند(4). آقای ذره بین وقتیکه از کنار این واقعیت های تلخ تاریخی بی تفاوت میگذرد وبرآن پشت پا میزند درواقع خود نیز سهیم و شریک این جنایت است که براحساسات ملیونها انسان پا گذاشته و بر جراحت های خونین شان نمک میریزد. آقای ذره بین پس منظرتاریخی هزاره ها را نیز از ذربین می گذراند و پس خورده های ذهنش را ازقلمش بیرون می ریزد. گذشته تاریخی هزاره ها یک بحث دامنه دار و مفصل است که دراین مختصر نمی گنجد وکسانی که به دانستن این موضوع مایلند، ده ها کتاب و پژوهش تاریخی دراین خصوص وجود دارد که مارا از پرداختن به این موضوع بی نیاز می سازد. اما قدر مسلم این است که حضور بت های بامیان در سینه کوه  پس منظر تاریخی هزاره ها را به تصویر می کشیدند(5). اما آقای ذره بین وقتیکه بر جنایت وجینوساید امیر عبدالرحمن و ملای یک چشم قندهاری که مروجین ومبلغین کینه و نفرت و تعصب درتاریخ ثبت گردیده اند، پرده می آویزد و مصیبت های تاریخی هزاره ها را انکار میکند،  به این معنی است که با اندیشه، قلم و قدمش بر مصبیت های تاریخی هزاره ها پا میکوبد و دست می افشاند.

آقای ذره بین بدنبال ذره بینی بیشتر میرود و برای قتل عام هزاره ها توسط امیر عبد الرحمن دلیل می پرسد. اما چنان تحت تاثیر کینه وعقده های درهم پیچیده قرار گرفته است که نمی تواند از خود بپرسد که دلیل برپا نمودن کوره های آدم سوزی توسط نازیهای هتلری چه بود؟ و یا دلیل قتل عام مردم حلبچه توسط صدام چه بود؟ به تعبیر وتفسیر آقای ذره بین، هزاره ها بغاوت گر بودند و خلاف اراده امیر حرکت کرده بودند ومی بایست چنین بی رحمانه نیست ونابود می شدند. اما آقای ذره بین تحت تاثیر کینه  وتعصب مفرط، هزاران زن وکودک هزاره راکه دربازارهای برده فروشی قندهار، کابل و مشرقی به فروش رفتند و به برده گی گرفته شدند، گوسفندانی بیش نمیداند.آقای ذره بین، سورا برتوسن عقده های گر ه خورده اش فاصله های تاریخ را عبور می کند و جنگ های کابل را زیر ذره بین قرار میدهد و ازتمام آنچه که درکابل در دوران حاکمیت مجاهدین  اتفاق افتاده است تنها به هزاره ها اشاره میکند. اما ازآنجایکه شدت کینه وتعصب بر ذره بینش سایه انداخته است ، هرگز ازخود نمی پرسد که دلیل جنگهای کابل چه بوده؟ جنگ ازکجا آعاز شد؟ و کدام مردم بیشتر قربانیاین این مصیبت بوده اند؟ آقای ذره بین فراموش میکند  وقتیکه آن جنگجوی قندهاری به قصد غارت هزاره ها از قندهار به کابل سفر کرده است و درجنگ افشار نوک برچه تفنگش را بردهن طفل شیر خواره هزاره میگذارد و رفیق همسنگرش می گوید که این طفل است وبی گناه است . اما او باخشم در جوابش میگوید که " پریژده داهم هزاره کِیژی" بگذار ! این هم هزاره میشود (6). آقای ذره بین ازیاد نبر که کوه تلویزون، پیوسته در جریان سه سال برای مردم غرب کابل مرگ ومصیبت می بارید. فراموش نکن که بعد از حمله نیروهای شورای نظار و اتحاد اسلامی در افشار، فقط چند کفش وپیراهن کهنه باقی مانده بود. اما صرف نظر از انکه درکابل چه گذشت واقعیت این است که همه اطراف درگیر جنگ در مصیت های مردم کابل سهیم اند. تنها هزاره را مقصر دانستن و بر اعمال دگران خط برائت کشیدن تنها با منطق آقای ذره بین سازگار است و انگار که دگران از آسمان کابل بر سر شهریان کابل گل می ریخته اند و انگار که از کوه های اطراف کابل برسرمردم این شهر رحمت خداوند می باریده اند!  آقای ذره بین کوچه های کابل را نیز زیر ذره بین قرار میدهد و از لیسه سوریا چند پاسدار ایرانی را بیرون می کشد که گویا در کنار نیروهای هزاره می جنگیده اند و از مجمتع پل تخنیک اسناد ومدارک مبنی برقرار داد هزاره ها بادولت ایران را بیرون میکشد.

اما قدرت دید ذره بینش درهمین جا ذایل میشود و نمی گوید که در کدام تاریخ؟ از کدام منبع این اطلاعات را بدست آورده است؟ این ایرانیهای دستگیر شده چرا در تلویزون نشان داده نشد و چرا هیچ منبع خبری از ان سخن نگفت؟ وچرا در معرض دوربین های تلویرونی قرار نگرفت؟ واین اسناد چرا نشر نشد؟ چرا درمعرض افکار عموی گذاشته نشد که تا سیه روی شود هرکه درآن غش باشد. اگر هزاره ها ا دعا کنند که بخشی از جنگها ی کابل را  منابع عربی تمویل میکردند وعربها همگام نیروهای آقای سیاف برای نابودی هزاره می جنگیدند خطا نرفته اند(7).

آقای مولوی غلام گل مصلح رهبر شاخه انشعابی حرکت انقلاب اسلامی که خود پشتون است اما قبل از اینکه پشتون باشد ، یک مسلمان و یک انسان آزاده است وکسی است که در جنگهای کابل یکی از اعضای برجسته هیئت صلح بوده است. آقای مصلح فعلا درناروی زندگی میکند و به ساده گی هم قابل دست رس است. اگر شما از ایشان بپرسیدکه بعد از سقوط افشار درآن ویرانه  چه دیده است، برای شما میگوید که جنازه ی ده ها زن پستان بریده و مو سوخته را از زیر زمینی پرورشگاه وطن، بیرون کشیده اند که توسط نیروهای دولت و اتحاد اسلامی بی رحمانه به قتل رسیده بودند.

آقای عارف ذره بین از کابل به هرات سفر میکند واین بار عقده ی سنگینش را به گونه ی دگر بیرون می ریزد. به تعبیر ایشان هزاره ها درخط یک قرارداد از قبل امضا شده با ایرانیها، به صورت کتله های هزار نفری درهرات جا بجا میشود و با پولهای باد آورده درشکل و کسوت نیروهای متجاوز  درهرات جای گزین می شوند. کدام منطق باور میکند که ایرانی ها بیاید وبرای هزاره ها زمین بخرند! قطع نظر ازعقده تاریخی که ایرانیها نسبت به هزاره ها دارند، آقای ذره بین فراموش میکنند که کسانی دگری درافغانستان هستند که منافع ایرانیها را خیلی خوبتر و بهتر از هزاره ها تامین میکنند و با حضور آنها  ایرانیها نیازی نمی بینند که روی هزاره ها سرمایه بگذارند. و بالفرض اگر چنین ادعای هم صحت داشته باشد، آقای ذره بین می بایست اسناد ومدارک و منبع این اطلاعات را هم می نوشت که تا همه باور میکردند که ایشان درست می گوید و این معلومات را بر اساس تحقیق وتفحص بدست آورده و با رنگ وبوی  هیچ کینه و تعصبی نیالوده است.

آقای ذره بین بازهم ذره بینش دراین جا ازکار می افتد و فراموش میکند که دولت ایران درطول سالهای بحران در افغانستان، بیشترین مساعدت را برای گروه های غیر هزاره کرده است. جمعیت اسلامی ، حزب اسلامی حکمتیار، مرحوم مولوی نصر الله منصور، حتی قاضی امین وقاد، جریانات وچهره های اند که بیشترین کمک مالی وتسلیحاتی ایرانیها را دریافت کرده اند. حتی در جریان جنگ های کابل، کمک های مالی ولوژیستکی ایران را  دولت آقای ربانی دریافت میکرد. شورای نظار درکابل و بامیان از سلاح وراکت های ایرانی علیه هزاره ها استفاده کردند. آخرین حمله شورای نظار برغرب کابل، با اشاره واستخاره ایرانیها انجام گردید(8). همین امیر هزاره ستیز هرات، تازمانیکه بر مسند امارت و قدرت لمیده بود حتی نان گرم سربازانش از مشهد فرستاده میشد و با استخارات ، استشارات و امکانات سپاه قدس به امارت می پرداخت. و درفرجام هم با پول ایرانیها از زندان طالبان توفیق فرار یافت. آقای ذربه بین ، تیرت را درتاریکی از چله کمان رها کرده ای. همه میدانند که هم پیمانان استراتیژیک ایرانیها درافغانستان کیها هستند. همه میدانند که شورای انسجام که دوسال قبل در تاجکستان تشکیل شد دربستر تلاشهای ایرانیها شکل گرفت و جبهه متحد ملی هم از بستر تلاشها واستشاره و استخاره ی ایرانیها سردرآورده است. آقای گلاب زوی و آقای علومی از دست آوردهای تلاشهای اطلاعات ایران اند که با دشمنان سوگند خورده ی دیروز، بر سر یک سفره نشسته اند. علامت ایرانی گذاشتن بر پیشانی هزاره ها درواقع در امتداد یک طرح و استراتیژی ازقبل حساب شده وتدوین شده صورت میگیرد که عمدتا توسط  همین هم پیمانان استراتژیک ایران در افغانستان ، برای رو پوش گذاشتن به قراردادهای خودشان، وارد افکار عمومی میشود. اگر روابط هزاره ها را دربستر علایق ترک تباری مورد تحلیل وتفسیر قرار گیرد قابل توجیه است. اما مطمین باش که هزاره هارا درخط منافع ایران رنگ کردن، دگر مشتری ندارد. فراتر از هم پیمانان استراتیژیک ایران، حتی درهمین روزگار، طالبان وحکمتیار قسمتی از امکانات جنگی شان را از ایران دریافت میکنند(9). آقای ذره بین فراموش میکند که طالبان با استفاده از امکانات دولت ربانی و اشاره و استخاره رسول سیاف، تا دروازه های کابل رسیدند. صدیق چکری از کابل برای طالبان درقندهار پول برد و آقای سیاف ده ها لاری مواد لوژیستیکی را برای طالبان هدیه کرد که سرانجام منجربه سقوط کابل گردید. حضور آقای سیاف در کنار مسعود فرصت های بسیاری از دست مسعود گرفت و درفرجام کار، عناصر القاعده از کانال سیاف موفق به قتل مسعود گردید (10).

آقای ذره بین، حضور هزاره ها درهرات با هجوم کوچیهای دربهسود به مقایسه مگیرد اما فراموش میکند که هزاره های که درهرات زمین خریده اند اولا که بدون هیچ جبر واکراه زمین را از صاحبان اصلی اش خریده اند و فراتر از آن دشت های سوزان وبی آب وعلف را خریده اند که به نیروی بازوی شان به شهرک تبدیل کرده اند. بطور نمونه در دشت جبریل که امروز عمدتا شهرک هزاره نشین است حد اقل پانزده سال قبل دران جا هیچ جنبده ی نفس نمی کشید. اما همین دشت امروز به نیرو وهمت هزاره ها به شهرک تبدیل شده است. هزاره ها با استفاده از راکت وتفنگ به هرات نرفته اند و هیچ شهروند هراتی را مجبور به ترک و فروش جایدادش نکرده است. آقای انوری والی هرات هم از قوم محترم سادات است ولی اینکه مثل امیر هزاره ستیز هرات ازحضور هزاره ها درهرات جلوگیری نمیکند دلیلی برهزاره بودنش نیست. کوچیها دربهسود با تفنگ وراکت هجوم آوردند و مزارع ومراتع مردم با زور واجبار تصرف کردند و علیه مردم محلی جنگیدند. اینکه هزاره ها چرا بیشتر متمایل به زنده گی درهرات هستند تا قندهار ویا مشرقی، دلیلش بیشتر پیوند ورابطه های فرهنگی وزبانی است. فراتر ازهمه هراتی ها مردم بادانش وبافرهنگ هستند که کمتر ازقندهار ومشرقی ازبستر تعصب بر می خیزند. آقای ذره بین ازهرات به ایران می پرد و می نویسد که هزاره ها درایرن صِرف به علوم دینی پرداخته و چیزی دگر ی را نیاموخته اند وکسانی که درپاکستان بوده اندانگار که خیلی چیزهای مهمی را فرا گرفته اند. اما به رغم تمام دشواریهای شرایط مهاجرت درایران برای افغانها و بخصوص برای هزاره ها، تعدادی زیادی از جوانان هزاره به پشتوانه استعداد و ذکاوت شان جذب موسسات تحصیلی شدند و در رشته های مختلف دانش آموختند. قطع نظر ازسایر زمینه ها، اگر شما حضور جوانان هزاره را از بستر ادبیات فارسی تفریق کنید، مطمینا که نه شما چندان چیزی بری خواندن خواهی داشت و نه هم چندان چیزی برای گفتن. برای اینکه کنش و واکنش فکری دریک تعامل متقابل ایجاد میگردد.

آقای ذره بین، سخت برآشفته است که هزاره ها فراتر و خیلی بیشتر ازحضور فزیکی شان، از امکانات دولت بهره میگیرند و مورد عنایت حاکمیت قرار داشته است. تعبیر و تفسیر آقای ذره بین این است که گویا حاکمیت درحق هزاره ها بذل و بخشش روا داشته اند وخیلی فراتر از حق هزاره ها درحق شان سخاوت صورت گرفته است. انگار که هزاره ها از آسمان خداوند بر زمین فرو افتاده اند و مستقیم بر سفره حاکمیت رهنمون شده اند تا مورد تفقدو سخاوت استبداد قرار بگیرند. نمیدانم که آقای ذره بین بر مبنای کدام آمار و ارقام و بر مبنی کدام سرشماری دقیق ادعا میکند که هزاره ها بیشتر از استحقاق شان مورد عنایت قرار گرفته اند؟ آقای ذره بین واقعا اگر به اصول نقد و روش تحقیق و پژوهش آشنا هست ، چرا منبع و مرجع این ادعا را نمی نویسد که کسانی دگری هم بتوانند از ان استفاده کنند؟ چرا تاریخ و ارقام  ارایه نمیکند که تا ماهم باور کنیم که حاکمیت منبع بذل و سخاوت بوده است.  اما پرده خشم و کینه وتعصب چنان بر افق دید ذره بین سایه افگنده است که رنج های گران و جان کندنهای نفس گیر هزاره ها را در ساختن سرک کابل نغلو فراموش میکند. آقای ذره بین نمیداند و یا نمیخواهد بداند که در هر وجب سرک کابل نغلو، آبله دست یک کارگر هزاره ترکیده است و دها نفر در انفجار سنگها و سخره های این مسیر درزیر توده های سنگ دفن شده اند. آقای ذره بین نمیداند و نمیخواهد بداند که همین سه دهه قبل، هزاره بودن در افغانستان جرم نابخشودنی محسوب میگردید. اگر هزاره بودن جرم نبود، بیا تاریخ سی سال قبل را ورق بزنیم که چند نفر جنرال هزاره را در اردو و دیپلمات هزاره را در وزارت خارجه پیدا می توانیم. هزاره درپاکستان به معاونت وزارت دفاع و ریس ستادارتش می رسد اما درافغانستان که وطن اصلی اش است تمام دروازه دانش وترقی برویش بسته است(11). دختر هزاره در پاکستان، اولین پیلوت زن درتاریخ پاکستان میشود اما در افغانستان که وطن اجدادی اش است هنوز در شعله های کینه وتعصب میسوزند(12).

داود خان فرمان رسمی صادر کرده بود که از ورود هزاره ها در رده های بالای اردو و موسسات مهم دولتی جلوگیری به عمل آید(13). اقای ذره بین فراموش می کند که حاکمیت سرنوشت هزاره ها  را با ریسمان گره بسته بود. درنظر گاه حاکمیت ، هزاره ها  انسانهای درجه چندم این مملکت بودند که می بایست همچنان محروم و محکوم باقی بمانند. آقای ذره بین فراموش میکند که مادران قندهاری و خوستی جنرال بدنیا می آوردند و مادران هزاره و ازبک عسکر و نفر خدمت. آقای ذره بین! این ذره بین را که تو به چشم کرده ای ساخت دیره اسمعیل خان است و تو همه چیز را وارونه می بینی. اگر اصحاب وانصارت را از این ذره بین بنگری، مریم را به جای ماری خواهی دید وانگاه فاجعه می آفرینی!

آقای ذره بین!  سپاه طالبان به دستور ملای یک چشم قندهاری در مزار شریف در یک روز بیش از چهار هزار انسان هزاره را به رگبار بستند. طالبان هر چیزی را که رنگ و بوی هزاره گی داشت نابود کردند ، کشتند وآتش زدند(14). ملا نیازی والی طالبان در سخنرانی اش در مسجد روضه شریف رسما از بلندگوی مسجد اعلان کرد که هزاره ها کافر هستند و یا باید مسلمان شوند ویا باید باج بپردازند. طالبان دربامیان ویکاولنگ انسانها را زنده زنده پوست کردند(15). آقای ذره بین شما می توانید که برای یک لحظه خود را در جای کسی قرار بدهید که اعضای خانواده اش را در جینو ساید طالبان در مزار، بامیان و یکاولنگ از دست داده اند؟ آقای ذره بین اگر برایت ممکن باشد برای یک لحظه هم که شده پرده های تعصب و کینه ونفرت را از فراز چشمانت  کنار بگذار و از چشم یک هزاره بنگر  که در امتداد تاریخ دوصد ساله این سرزمین تحقیر وتوهین وسرکوب شده است، دستان استبداد  برخرمن آرزوهای انسانی شان پطرول ریخته اند وحتی هنوز که هنوز است شما آنهارا شایسته مناسبات اجتماعی باخود نمی پندارید.

فرجام کلام اینکه آقای ذره بین فراموش نکن که زمان تغیر کرده است و بازیهای سیاسی دیر و یا زود از پرده بیرون می آیند. هزازه ها مثل سایر ملیت های محروم  دیر یا زود  جایگاه خود را در این سرزمین خواهند یافت اما اگر آرزو کرده ای که اندیشه های فاشیستی همچنان ناشکسته باقی می مانند و بازیهای شما همچنان سربسته، همانطوریکه بر مصیبت های تاریخی میلیونها انسان این سرزمین رقصیده ای، بر مرگ آرزوهایت نیز خواهی رقصید.

 

آویزه ها:

1ـ  رشید، احمد( 1379 خورشیدی). طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ جدید. مترجم اسد الله شفاهی و صادق باقری. نشر دانش هستی تهران

2ـ موسوی، سید عسکر( 1379 خورشیدی). هزاره های افغانستان. مترجم اسد الله شفایی. موسسه فرهنگی هنری نقش سیمرغ.

3ـ تیمورخانف،ل (1980). تاریخ ملی هزاره مفل. کویته تنظیم نسل نو هزاره مغل.

4ـ یزدانی، حسین علی(1368 خورشیدی). پژوهشی درتاریخ هزاره ها. چاپ مشهد

5ـ یزدانی  همان اثر

6ـ نقل از یکی از بادیگاردان حاجی شیر علم قوماندان اتحاد اسلامی درپغمان با نگارنده

7ـ  سخنرانی مولی غلام گل مصلح رهبر شاخه انشعابی حرکت انقلاب اسلامی افغانستان در مسجد هامبورگ سال 2000

8 ـ اظهارا معاون وقت وزارت امور خارجه ایران آقای علاولدین بروجردی سال 1993

9ـ اظهارت ذلمی خلیل زاد نماینده امریکا در سازمان ملل متحد و سایت فارسی بی بی سی تاریخ 18/10/2007

10ـ سایت آریای  هادی میران. پارلمان یا بستر ستیزه با سکولاریزم.

11ـ Mohammad Mussa(1989) from general to Soldiers. Quetta  

12ـ http://www.shamama.blogfa.com/85012.aspx

13ـ یزدان، حسین علی همان اثر

14ـ رشید ، احمد  همان اثر

15ـ خواجه بشیر احمد انصاری. ذخم خونین یکاولنگ گلی سرخی بر سینه عاشورا. سایت خاوران