استاد محمد کریم خلیلی و بحران رهبری درجامعه هزاره.  

 هادی میران

15.10.07

 

درجهان معاصر، کمتر ممالکی را می توان یافت که مثل افغانستان درون و بیرون متفاوت ، نا همسان و ناهمگون داشته باشند. نمایه های بیرونی افغانستان، ظاهرا این منطقه را درکسوت واعتبار یک کشور واحد درتعامل باسایر کشورها به نمایش میگذارد. اما نمایه های درونی آن، تجزیه قومی، عدم خویشاوندی ملی ، تعصب مفرط قومی و ازهم گریزی را درمعرض دید قرار میدهد. ازهمین رو است که احزاب سیاسی درافغانستان، عمدتا در بستر منافغ ، داده ها وسنت های قومی زایش و پرورش می یابند که درواقع چند دستگی و جدا افتاده گیهای قومی را باخط درشتر به تصویر میکشند.  به دلیل همین چند دستگی و جدا افتاده گی ها، بحران رهبری درافغانستان را به صورت یکدست و یک پارچه و یا به تعریف دگر، در گستره ملی نمیتوان به نقد و تحلیل گرفت ؛ برای اینکه احزاب و رهبری فرا قومی که مبتنی برتوافق ملی باشد درافغانستان وجود نداشته و ندارد. لذا مناسب ترین  تئوری که می تواند بحران رهبری درافغانستان را تعریف نماید، تئوری قومی است. به این معنی که اول می بایست بحران رهبری را درسطح اقوام تعریف وتحلیل کرد و در فاز بعدی این پدیده را درمقیاس گسترده  و درتعامل با اقوام دگر به بررسی گرفت. دراین نبشته که عمدتا از مناظر جامعه شناختی به آن پرداخته میشود، نقش استاد محمد کریم خلیلی و بحران رهبری درجامعه هزاره را به بررسی می گیریم.

آمار و ارقامی که دراین سه دهه از جمعییت هزاره ها درافغانستان، ارایه گردیده اند خیلی متفاوت بوده اند که به دلیل عدم سرشماری دقیق هنوز هم رقم اصلی آن معلوم نیست. مولوی یونس خالص یکی از رهبران فقید جهادی، درسال 1990 در پیشاور، جمعیت هزاره ها را درافغانستان، نزدیک به صد هزار، اعلان کرد( 1). گلبدین حکمتیار رهبرحزب اسلامی، دریک مصاحبه اش با روزنامه مسلم چاپ پاکستان، جمعیت هزاره ها را بیش از دوصد هزار دانسته بود(2). آخرین ارقامی که ارایه گردیده است جمعیت هزاره ها را  بالغ بر بیست فی صد از نفوذ افغانستان تخمین زده است. اما قراین وشواهد محکمی وجود دارد که جمعیت هزاره ها را خیلی بیتشر از آنچه نشان میدهد که تاهنوز تخمین زده شده است.  فراموش نکنیم که هزاره ها  درسه گته گوری مذهبی، تقسیم میشوند که عبارت اند از هزاره های شیعه جعفری، سنی حنفی، وشیعه اسماعیلی. اما صرف نظر ازارقامی که ارایه گردیده اند، نقش دینامیک هزاره ها درساختار کلی افغانستان قابل انکار نیست.

 

بحران رهبری درجامعه هزاره  مثل سایر جوامع قومی درافغانستان، یکی از چاش های عمده دانسته میشود که  مسیر تکامل و تحول دراین جامعه را هر ازگاهی به بنبست مواجه ساخته و جامعه را در معرض  آشفته گی و نابسامانیهای سیاسی قرار میدهد. حضور استاد محمد کریم خلیلی، درهرم رهبری هزاره ها، یکی ازاین چالش ها و رخداد های ناخوشایند محسوب میگردد که از یک طرف جریان تکامل وتحول را دراین جامعه به بنبست مواجه ساخته است و از جانب دگر، سهم هزاره ها را در استفاده از فرصت های پیش آمده، محدود ومحصور کرده است. البته این تعامل چیزی نیست که تنها برای جامعه هزاره  ناخوشایند باشد. اگر افغانستان را باتمام قامت شکسته وریخته اش درشکل و شمایل یک اندام زنده تصورکنیم، نقش هزاره ها درتعامل با تمام اعضا و اجزای این اندام قابل نگرش وپردازش می باشد.

اما قبل از اینکه به نقش پسیف و بازدارنده  استاد محمد کریم خلیلی، در رهبری جامعه هزاره پرداخته شود،  بهتر خواهد بود که تعریف هرچند مختصر از پدیده  رهبری ارائه گردد تابا دید علمی تر وعقلانی تر به این پدیده نگرسته شده  و مورد بازاندیشی  قرار گیرد. پدیده رهبری درجهان معاصر، یکی از مفاهیم بسیار پیچیده وچند بعدی است که ازچشم اندازهای متفاوت بدان پرداخته ونگرسته شده است. فرهنگ، سنت، تفاوت و تحولات زمانی، شرایط و مقتضیات زمانی ومکانی در زمره عواملی اند که این پدیده را پیچیده وچند بعدی می سازد. درادبیات سیاسی و جامعه شناختی واژه مدیریت ورهبری، درپیوند همدیگر به کار برده شده است. به گونه ی که درخیلی از موارد تفکیک این دو مفهوم از همدیگر، دشوار می نماید. پدید ی مدیریت ورهبری، عمدتا در روند صنعتی شدن درغرب، درمحافل اکادمیک مورد دقت و توجه قرار گرفت که به تدریج به یکی از مباحث داغ و پراهمیت تبدیل گردید. بسیاری از صاحب نظرانی که دراین زمینه به تحقیق و پژوهش پردادخته اند، این پدیده را به دو گونه ی متفاوت تقسیم کرده اند که یکی رهبری کاریزماتیک، و دگری مدیریت ورهبری میباشد. رهبری کاریزماتیک به کسانی اطلاق میگردد که باخصوصیات انفرادی و کشیش و جاذبه ی شخصیتی که دارند، پیروانی بسیاری را به خود می کشانند و درزمینه های متفاوت اعمال نفوز مینمایند. این کیشش و جاذبه به حدی قوی و نیرومند است که پیروان، بسیاری از آرمانهای نا برآورده شده شان را دروجود رهبر قرائت میکنند وحضور رهبر را وسیله صعود به آرمانهای انکارشده شان تصور می نمایند(3).

درتاریخ معاصر به نمونه های فراوانی میتوان اشاره کرد که دراعتبار وکسوت رهبران کاریزماتیک، نقش دینامیک در آرایش وپیرایش نظم وقیافه ی جهان معاصر ایفا کرده اند. درافغانستان، از شهید احمدشا مسعود و شیهد عبدالعلی مزاری، می توان به عنوان رهبران کاریزماتیک نام برد که قدرت اعمال نفوذ شان، در بسیج های مردمی فراتر ازحد معمول بوده اند. اما مدیرت و رهبری، عمدتا با ویژه گی های قرار دادی تعریف میگردد که درآن شخص مدیر و رهبر بر اساس قرارداد وتعین مسولیت و با داشتن دانش و تجارب بهتر از دگران، یک سازمان یا اداره را هدایت ورهبری میکند. صفاتی که یک مدیر و رهبر شایسته را از دگران ممتاز ومتفاوت می نماید، شناخت او  از منافع ومصالح سازمان، شهامت و جسارت لازم درتامین منافع سازمان وشناخت و قدرت مهار ساختن تنش های احتمالی میباشد (4).

 

باتوجه به این تعریف مختصر، از پدیده رهبر ومدیریت ورهبری، استاد محمد کریم خلیلی  نه صفات، خصوصیات و ویژه گیهای یک رهبر کاریزماتیک را دارا می باشد که بدون مناسبات پولی قدرت اعمال نفوذ را داشته باشد و نه هم دانش، مهارت، شناخت وصداقت یک مدیر و ریس را دارا می باشد که برای اداره و رهبری یک سازمان ازاهم مهمات دانسته میشود. برای اینکه مدیرت درواقع فرایند به کارگیری دقیق و موثر تمام منابع موجود می باشد که برای دستیابی به اهداف از قبل تعین وتعریف  شده سازمانی به کار گرفته میشود. البته  این اهداف در بستر  اصول ، معیار وارزشهای مورد قبول تعریف وتدوین میگردد (5). لذا انتظار یک مدیرت استراتژیک ازایشان به همان اندازه غیر منتطقی  به نظر می رسد که کسی از آهنگر انتظار زرگری داشته باشد. به باور بسیاری از کارآگاهان سیاسی ، حضور استاد محمد کریم خلیلی، درهرم رهبری هزاره ها، ازاتفاقات ناگوار و نامبارکی محسوب میگردد که هرازچند گاهی شرایط سایسی ـ اجتماعی برحسب تصادف برسرنوشت یک جامعه تحمیل می نماید. اما جوامع خوشبخت معمولا خیلی زود از شر این گونه رهبران تصادفی خودرا راحت می سازند ویا هم خود رهبران این شهامت وصداقت را دارند که آرزوها وآرمانهای یک جامعه را دربسترخوا منافع شخصی به بازی نمیگیرند و رسوا نمی رقصند. درافغانستان متاسفانه همه چیزوارونه اند. رهبران و مدیران جامعه  که الزاما باید رهگشایان و چراغ پردازان جامعه باشند، عمدتا به ذالو های می مانند که بر رگهای مردم نشسته اند وازشریان خون بی نواترین انسانها تغذیه گردیده  وثروت می اندوزند. به همین دلیل است که حضور تصادفی واتفاقی استاد محمد کریم خلیلی درهرم رهبری هزاره ها، ازیک طرف دشواریها و مصیبت های بی شماری را بر این جامعه آسیب پذیر تحمیل کرده است  وازجانب دگر، جریان رشد و پویایی این جامعه مستعد را به سمت توسعه وتکامل به چالش کشیده ست.

ازآنجایکه جناب ایشان، فاقد خصوصیات و ویژه گی های  یک رهبر واقعی می باشد، هیچ گاهی نتوانسته است  کمترین صداقت وشهامت را در تعامل با سرنوشت و منافع مردم درمعرض دید بگذارد. حضورایشان در معاونت ریاسمت جمهوری، بیشتر وسیله ی برای توجیه  و مشروعیت بخشیدن به نظام حاکم تعبیر وتفسیر گردیده است تا نمایندگی از منافع و ارداه ی مردمی که درامتداد رنجها و مصیبت هایش برای ایشان پسوند  استاد ورهبرعنایت فرموده اند.   ادامه دارد.......

 

منابع

1ـ مصاحبه مولوی یونس خالص رهبر شاخه حزب اسلامی خالص با روزمانه انگلیسی زبان فرانتیر پوست  چاپ پیشاور تاریخ 26 /2/1990

2 ـ مصاحبه گلبدین حکمتیار با روزنامه مسلم چاپ اسلام آباد 8/11/1989

 

3 – http://www.joshuaproject.net/peopctry.php?rog3=AF&rop3=103743 13/10/2007

 

4-  Moqueist, Louise (2005). Ledarskap i vardagsarbetet. Filosofiska fakulteten Linköpings Universitet.

 

5-- Thylefors, Engela (2004) Ledarskap i vård och omsorg och utbildning. Falkenberg, Natur och kultur

 

6- www.daneshnameh.roshd.ir 13/ 10/2007