گفت و شنيدی در چهار راهی قمبر ... !!

 

ستمديده – وطندار ! عيدت مبارک  .

آواره  --  تهوع آور است !!

-- چی ؟

--  دار ....

-- من که دار نگفتم ، گفتم وطندار  .

-- پس گفتی ، در سرزمين من واژه ها دستخوش انگيزه ها ميشوند و غيراز معنای اصلی خويش بصورت بسيار  مضحک مفاهيم دگری را ارايه ميدهند ، مانند : صلح ، برادری ، آرامش ، نان ، کار ، احترام ، قانون ، عدالت  وغيره که هر کدام مفهوم مخالف خودرا ميرساند ، يعنی جنگ ، دشمنی ، نا آرامی ، گرسنگی ، بيکاری ،توهين  بی قانونی ، بی عدالتی و صدهای دگر ... حالا ببنيد همين ( دار ) درين مرزوبوم هميشه قابليت استعمال و افاده   کلی مفاهيم را بطور وارونه داشته است ، بويژه در چهاردهه ای آخر ، حالا اگر پساوند اسم بوده يا پيشاوند آن -- مثال ؟

--  مثل : دار مساکين ، دار معلمين ، دار مجانين ، دار فنون ، دارعلوم وغيره .

    ( در شکل پساوند ) قرض دار ، فاميل دار ، اولاد دار ، زمام دار ، چپن دار ، وطن دار  ، حتا  گل دار و صدها  مثال دگر ازين دست .

--  مگر در قاموس زبان ( دار ) مفهوم دارا بودن يا داشتن است ، مانند ( وطندار ) آنکو وطن دارد يا هموطن  است ، يعنی در سرزمين واحدی زندگی ميکنند ، اينطور نيست ؟

--  چرا است ، اما مارا متأسفانه از هرنوع دارايی و دارا بودن بی نصيب ساخته اند ... و وطن ؟ « از ضعف به هر جای که رسيديم وطن شد »  ؟!

--  با پناه بردن به سايه ها آفتاب نمی ميرد  .

--  استدلال شاعرانه ، واژه ها درذهن شاعر شکل ميگيرد ، مگر آشنا ! نان به سيم نسترن نتوان خريد  .

--  ببين آقای آواره ! من کمتر از شما استخوان شکسته ندارم ، ولی اگر خشم و نفرت را به ديواره های دل   بکوبيم خانه ای عشق ويران ميگردد ،  و به ارزش ها نمی رسيم  .

-- شما شاعرانه انديشه ميکنيد ، سنجش ها و برداشت های تان هم شاعرانه و قشنگ اند ، شما برای آينده تان     خانه عشق ميسازيد ، برای همان عشقی که بدار کشيده شده است ؟ برای احساسی که بجرم محبت تيرباران       گرديده ؟؟ برای پرنده مهری که لانه اش را آتش زده اند ؟؟؟ برای کدام و برای چه خانه ميسازی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

   عزيز شاعر پريشانحال ! اين ستم سيستم است ، سيستمی که در پناه تفنگ و ترياک ، تفتين و تاراج ، تجاوز -    و تاريکی را برای ملت ارمغان آورده است در بی هويتی و مردم ستيزی تمام ارزش ها را بی بهاء ساخته است  --  بدبين مباش ، کودتاچيان و کمونستان دار های خود را چيدند و رفتند ، حالا سيستم با همه سازوبرگ و -     حاميان توانگرش از شب و شب پرستان بريده است و ميرود تا حلقه های دار را به حمايلی از خشبوترين گلها تبديل نمايد ، آنهم برای افتخار گردنی  ، نه برای فشردن حلقومی ....

-- گوش کن آقای ستمديده ! هنوز شب است و ظلمت پرستان !! و ما نه آن هوشياران باده نوش ، آنچه ما پيمانه     پيمانه مينوشيم شراب نور نيست ، سيال قيراندود ی است که فردا های بی شماری را تاريکتر ازين شب -

 

 

 

   خواهيم ديد ، تا اينها باشند ، عابدان سياهی و سخافت ... و ( دار ) ببنيد دار هنوز همان حلقه يی شناسا         است برای فشردن حلقومی ، هنوز کودتاچيان و کمونستان ( دار ) دار ، در دالان های محاکم عربده ميکشند    آنها مجريان قانون اعدام و برپاکنندگان چوب پايه های دار اند ، آنها برای کمونستان مسلمان طريقه های        متنوع دار زدن را ياد ميدهند ، گرچه آنها خود کارکشته تر ازهر جلادی استند  .

--  پس ميخواهی بگويی که حکومت و ريس آن ....

-- ازآن مردک و کابينه بوقلمونش حرف نزن ، که همه گونه هيچ اند و ازهيچ هم قرضدار ، برای مردم  -            «  نه نسرين خالدار شدند نه صمد دار دار  !! »

--  نشنيدی که همين کابينه و قضات به حکم و فرمان ريس دولت خطرناکترين جانيان و مجرمان را بدار کشيدند

--  بسيار خنده آور است ، در ادبيات عاميانه ما سخنی است پُرمعنا ، گويند : « کسی که زورش به خر نمی رسد     پالانش را ميزند »

-- ببخشيد ، نفهميدم .

--  کمی زود رس و تيزفهم باشيد ، ببنيد بدار زدن چند جانی و دزد نابکار تمسخرکردن قانون مجازات است و –

    توهين به عدالت ، درکشوری که تنديس عدالت دربيشتر از چهل سال چشمانش را با نوار سياه بسته است         چطور ميشود ترازو را ميزان کرد و از مساوات دم زد ؟

-- يعنی ....

-- بلی . آقای ستمديده ! ميدانم که بياد داری روزگار فاجعه و فصل درو را ، آنگاه که قاتلين مردم زيرنام خنده -     آور دفاع از ( انقلاب ثور ؟! ) و دستاورد های آن به هزار ها هزار فرزندان افغان را تيرباران کردند و اعدام      نمودند ، بخاطر داری که در دور دگر ( دزدان حق و قدسيت عقيده ) بنام ملحد و کافر به قتل مُومن ترين -         فرزندان وطن فتوا دادند ، بگونه ای که هرشهر ويرانه گورستان شد و هر گذر قبرستان ... ميدانم فراموش       نکرده ای در چرخ دگر ( جاهلان بی بديل تاريخ ، فيسل های موميايی شده قرون ) بنام شرعيت ملت مسلمان      را بيگانه از دين و مذهب خوانده تحقير ، توهين و تيرباران کردند ، آنها معيوب ترين عناصر فاجعه های -        گذشته را بازهم دست و پای بريدند ، غرور ، حيثيت و آگاهی زن را شلاق زدند و محبوس تابوت خانه نمودند

   همان ها اند که مصون ازهر مجازاتی در ترکيب دولت هنوزهم برمسند عدالت و حکومت تکيه زده اند ، و بالای ملت داد ميکشند ، برای خويش فرمان عفو صادر ميکنند ، جشن ميگيرند ، ودکا را با ويسکی مخلوط          مينوشند ، با دالر های باد آورده آنجای خود را پاک مينمايند ، همان ارواح خبيثه اند که عنکبوت وار    درچهار گوشه سرزمين افغانها تار می تنند و خون ميمکند ، خون تازه ... درين هنگامه همان ها با تبانی          هم سيستمی را ساخته اند ( خر ، شتر ، پلنگی ) که فاقد اداره سالم ، قانونيت ، عدالت و سازندگی است ....

--  آقای آواره ! يعنی دولت ....

--  من تعريفی از دولت نميکنم ، زيرا خودت بوضاحت ميدانی دولت يعنی چه و چه مشخصاتی دارد ، دوست

    عزيز آقای ستمديده ! من در مورد سيستم حرف ميزنم ، همين سيستمی که با استذان و فرمايش جلاد -             جهانخوار هرشب با دهها جانی ، خاين ، متجاوز ، قاچاقبر ، قصاب ، مافيايی ، آذادی کُش و... به حجله

   ميرود و هرروز بنام سازش و پوشش با دشمنان رنگارنگ مردم و وطن با زبان های مختلف دری ، پشتو

   و انگلسی معاشقه مينمايد ، متأسفانه درين مراوده های نامشروع گوشت از ناخن جدا شده  و افغانستان        به کوچه کوچه و قبيله قبيله تقسيم ميگردد  ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

--  يعنی ....

--  بگذار بگويم ، نا توانی مردک چپن دار در مقابل تفنگ ، ترياک و تاراج آنقدر مشهود است که به يکی از آنها     آن جانيان و مجرمان جنگی نميتواند بگويد بالای چشم مبارک تان ( آبرو ) است .

-- اگر اشتباه نکنم منظور تان ( ابرو ) است نه آبرو که آنرا از اول نداشته اند .

--  حالا شدی يک کمکی تيزفهم ، بلی  .  ميگفتم که آن آدمکشان و ويرانگران تاريخ را اعدام نمی کنند در -          عوض چند خس دزد کوچه گير را بدار ميکشند ، اينجاست که « پالان ها زده ميشود نه خرها »  

--  پس به همين دليل هرآنچه با واژه ( دار ) پيوند داشته باشد برای شما تهوع آور ميشود  .

-- بلی . حتا  «  چوکی دار »

--  بگذريم آواره جان ! من گفتم عيدت مبارک ؟!

--  بلی . ستمديده جان !  گفتی ، مگر کدام عيد ؟  صرف نظر از دوران خودکامگی ( بابای ملت ؟!! ) وکودتای       سفيد عمو زاده شان ، ازهمان نيمه روز شوم هفتم ثور سيزده پنجاه و هفت تا امروز دست های ما در خينه

   ماند و عيد نرسيد ، ما روزه بدهان و بينوا در سالنمای کشور خويش روزی بنام ( عيد ) نداريم

-- چطور مگر ؟

--  فکر ميکنی آن کودکان ، مادران ، زن ها ، پدرها ، خواهرها و برادرها ی که در روز های خونبار رمضان

    يکی از عزيزان شانرا از دست داده اند چه درين سال و چه در سالهای پار عيد را ميشناسند ؟ يا آنهای که با

    فقرکامل در نبود نان آور خانه چشم شان عقب توته نان ، پارچه لباس و گوشه ای سرپناه ، برای اندکی محبت

   کمی عاطفه ، قدری لبخند و آرامش نگران است ، عـــــيد دارند ؟؟؟؟؟؟ نه جانم نه  .

--  يعنی ما هميشه روزه دار استيم ؟

--  بلی . عزيزم ! شما بگوييد با چه افطار کنيم ؟ با کی افطار کنيم و در کجا افطار کنيم ؟؟؟ که نه نانی است ، نه

    خانه ای و نه دوستی !!

--  پس شما ....

--  بلی  . من با اين همه درد و حرمان پيرشدم و پيرتر ميشوم ، مگر هنوزهم صبورانه در انتظارم ، در انتظار

روئيدن يک شاخه گل سرخ ، يک پنجره نور ، يک لبخند ساده ، يک سلام راستين ، صدای دوست ، هوای پاک و ....                                                                                                      

  

  

   « نا تور رحمانی »

       عيد خرد 1386