هرکه ناموخت ازگذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

 

به بهانه بزرگداشت از هفتاد و هشمین سال وفات متفکر و تاریخنگار نامدار افغانستان، مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره. 

هادی میران

07.10.07

 

تاریخ را آیینه کردارانسانها نامیده اند؛ آیینه ی که کردار و پندار انسانها را در درازنای تاریخ  به نمایش می گذارد.

با توجه به این تعریف کوتاه از تاریخ، تاریخ نگاران آیینه پردازان و یا به تعریف دگر تصویر گرانی اند که وقایع و رخدادهای تاریخی را همانگونه که اتفاق افتاده اند، می نگارند و درمعرض انعکاس میگذارند. این نگارش و تصاویر به هر پیمانه ی که با دقت و صداقت تاریخ نگار همراه باشد به همان پیمانه ابعاد آموزندگی آن بیشتر و اهمیت تاریخی آن برتر اند.

فیض محمد کاتب هزاره، چهره ی درخشان و نام مطمئن در میان تاریخ نویسان و تاریخ نگاران افغانستان است که بدلیل صداقت و توانمندی ویژه اش در نگارش تاریخ افغانستان، از شهرت و اعتبار ویژه برخوردار است. ویژه گیهای که کاتب را از سایر تاریخ نگاران افغانستان ممتاز می نماید، در نخست صداقت و توانمندی علمی ایشان در علم نگارش تاریخ، و در مرحله بعد دست رسی ایشان در اسناد و مدارک درجه یک ، در دستگاه حاکمیت است.

آنچه را که دگران به دلایل متعدد از پرداختن به آن حذر کرده اند و یاعمدا خواسته اند که بر وفق مراد حاکمیت به نگارش درآورند، کاتب توانسته است که با همان اصالت و اعتبار اولی اش به نگارش در آورد و در حافظه تاریخ بسپارد. کاتب خود متفکر و اندیشمند چیره دستی است که برعلوم متداول زمانش تسلط دارد که به همین دلیل اخلاق و الزامات قواعد تاریخ نگاری در نگاشته های ایشان مورد دقت  قرار گرفته است. از مرحوم کاتب آثار زیادی بجا مانده اند اما سراج التواریخ که در سه جلد نگارش یافته است از مهم ترین آثار ایشان محسوب میگردد.

 

جدل سوم سراج التواریخ که عمدتا به حوادث و رخدادهای دوران حاکمیت بیست ویک ساله امیر عبدالرحمن می پردازد، یکی از مهم ترین آثار  تاریخی است که یک دوره سیاهی از تاریخ افغانستان را به تصویر کشیده است؛ دوره سیاهی که عوامل بسیاری از مصبیت های افغانستنان، در آن ریشه دارند و همین عوامل در بستر زمان، به باورهای مصیبت ساز و زندگی سوز تبدیل گردیده اند. با توجه به سیر حوادث تاریخی و تاثیرات مصیبت بار آن در ساختار و ابعاد مختلف زندگی مردم افغانتسان، اگر اعتراف کنیم که پاره ی از تاریخ افغانستان، نگارشنامه جور، جهل، استبداد، لشکر کشیها و تمدن ستزیهای اند که در اعتبار و کسوت افتخارات ملی برای مان عرضه شده است، در واقع شهامتی است که در معرض نمایش گذاشته ایم. البته این شهامت خدمت بزرگی است که در پرتو آن میتوان با دید عقلانی تر و  چشم انداز وسیع تر به حوادت و رخدادهای تاریخی پرداخت. رخدادهای تاریخی در یک تسلسل منطقی قابل تحلیل وتفسیر اند. هرگاه این تسلسل منطقی مد نظر قرار نگیرد، ریشه وعوامل بسیاری از ناهنجاریها  همچنان مکتوم و ازانظار پنهان خواهند ماند. متاسفانه خیلی از تاریخ نویسان افغانستان، پاره ی ازحوادث این منطقه را که دربسترعقده گشایها و برتری خواهیهای استبداد شکل پذیرفته اند، یا تحریف کرده اند ویا وارونه تعریف کرده اند تا بروفق مراد و همرنگ سلایق وعلایق حاکمیت، بر روی بسیاری از مصیبت های که براین مردم رفته اند، پرده آویزند. از همین رو است که عوامل بسیاری از مصیبت های این سرزمین که عمدتا بستر و مبداء تاریخی دارند، بریده از تسلسل تاریخ  و بستر تاریخی اش تحلیل و تفسیر میگردد.

شناخت رخدادهای تاریخی درافغانستان، عمدتا مبتنی بر مدارک و داده های اند که درآن حوادث و رخدادها، خیلی دور از معیارهای تخصصی و اخلاق و تعهد تاریخ نگاری به نگارش درآمده اند. لذا باتوجه به اهمیت صداقت ، صلاحبت و تعهد مورخ در نگارش و پردازش وقایع تاریخی، کاتب هزاره تنها کسی است که هم ویژه گی یک تاریخ نگارمتعهد را درخود دارد وهم توانسته است که حوادث تاریخی را همانگونه که اتفاق افتاده  به تحریر درآورد.

 

چنانچکه اشاره رفت، نگارش برخی ازحوادت تاریخی از چشم انداز علایق استبداد صورت گرفته اند. خیلی از وقایع تاریخی  که در واقع بستر مصیت های امروز مردم افغانتسان اند، بنا بر دلالیل متعدد مغرضانه نگارش یافته اند و یا وارونه عرضه گردیده اند و یا هم  از دفتر ثبت وقایع حذف گردیده اند. این واقعیت سبب گردیده است ارتباط منطقی و تسلسل برخی ازحوادث مهم که مبداء بسیاری از ناهنجارهای امروز است، ازهم بریده وگسیخته شود. این ازهم گسیختگی قطع نظر از اینکه توسعه و تحولات مثبت را درعرصه های متفاوت زندگی مانع  گردیده است، ارتباط نسل امروز را نیز با آنچه که درگذشته اتفاق افتاده است  قطع نموده است. خیلی از اتفاقات تاریخی که به نام افتخارات تاریخی برای مردم عرضه گردیده است  یا جعل گردیده اند  و یا به گونه وارونه و تحریف شده ثبت شده اند. اما واقعیت این است که جعل افتخارات دروغین و تراشیدن تندیسهای کاذب، نه تنها که  برای یک ملت افتخارات نمی آفریند بلکه نماد بی اندیشه گی یک ملت را به نمایش میگذارد. از چشم انداز الگوهای جامعه شناختی، مسایلی مانند جدا افتاده گیهای قومی، عدم خویشاوندی ملی، تعصب ساختاری شده، بحران اعتماد ملی، و خیلی از پدیده های دگر در افغانستان، در بستر حوادث و رخدادهای تاریخی قابل تحلیل وعلت یابی اند. مرحوم کاتب با مهارت خاصی که در ثبت و نگارش وقایع تاریخی به کار برده است، بستر تاریخی این پدیده ها را به صورت عریان تعریف و تشریح کرده و از  روی واقعیت های تلخ تاریخی پرده کنار افگنده است. شهامت کاتب درنگارش این دسته از واقعیت های تلخ، چراغ روشنی است که درپرتو آن میتوان به بسیاری از سوالهای بی جواب امروز پاسخ یافت.

 

آانانیکه که تاریخ را برطبق علایق و سلایق یک جریان مشخص نگاشته اند، بخشی از هویت وسرنوشت تاریخی مردمان این سرزمین را عمدا تحریف و کتمان کرده اند. فرایند این گونه تاریخ نگاری بیگانه ساختن نسل های بعدی از تجارب گذشته گان و قطع تسلسل تاریخ می باشد که درنهایت توسعه اجتماعی وشناخت بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی را نا ممکن می سازد. توسعه اجتماعی و شناخت بحران و منازعات سیاسی ـ اجتماعی در بستر داده های تاریخی امکان پذیر میگردد. این داده ها هرقدر موثق و قرین واقعیت باشد به همان اندازه درمسیر توسعه اجتماعی و شناخت بحران و مدیرت بحران اثر گذار اند. باتوجه به این تعامل، آنچه که  مسیر توسعه اجتماعی را در افغانستان با سد و موانع مواجه ساخته است و بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی را شدت بخشیده است، در واقع باورهای کاذب و تحریف شده ای تاریخی اند که از مجرای منافع استبداد و تاریخ نگاران جاعل عرضه شده اند.

مرحوم فیص محمد کاتب هزاره، تاریخ نگار متفکر، متعهد و انسان صادق این سرزمین است که قامت شکسته و ریخته این سرزمین را در آیینه تاریخ  در معرض انعکاس گذاشته است. کاتب با این شجاعت و شهامتش خدمتی بزرگی را به مردم این سرزمین انجام داده است که نامش و اثرش برای همیشه منبع و مرجع شناخت تاریخ افغانستان خواهد بود.