28.09.2007
دوکتور سيد موسی صميمی
سال روزتصرف کابل توسط مليشه هاي طالبان
درست يازده سال قبل در 27 سپتامبرسال 1996 ميلادي حدود ده هزارنفرازنيروهاي مسلح "تحريک اسلامي طالبان" ازسه طرف برشهرکابل هجوم بردند. مليشه هاي طالبان ازتابستان سال 1995 به اينسو پايتخت افغانستان را که قسماً دراثر زدودخوردهاي قبلي نيروهاي رقيب ومتخاصم ، به تل خاک مبدل گرديده بود؛ مورد حملات موشکي وبمباردمانهاي هوايي قراردادند.
باوجود آنکه نيروهاي دفاعي احمدشاه مسعود فرمانده افسانوي شوراي نظار، که ازتجارب کافي جنگي برخورداربودند و درمقابل مليشه هاي افراطي طالبان سينه هاي شان را سپرنموده بودند ومانع ورود آنها درشهرکابل شده بودند، ولي درشب 27 سپتامبراحمدشاه مسعود بنابرادعاي خودش، "براي جلوگيري ازخون ريزي بيشتر، راهبرد عقب نشيني " را بسوي پنجشيراين دژ مقاومت ضد اجنبي به اجباردرپيش گرفت.
پيوست با تصرف شهرکابل ، مليشه هاي طالبان " دولت اسلامي" را اعلام نمودند؛ دولتي که درآن بايست شريعيت اسلام با تمام جزييات آن نظربه تعبيرخود ملاها وآخندهاي طالبان ، حکمفرما مي گرديد.
درنخستين روز حاکميت استبدادي طالبان درشهرکابل- اين شهرباستاني – دربين کوههاي آسمايي وشيردروازه قتل وحشت انگيز رخداد. داکترنجيب الله رييس جمهورپيشين نظام دفترسالارحزب دموکراتيک خلق وپس ازآن حزب وطن وبرادرش با زورنيزه ازدفترسازمان ملل متحد بيرون کشيده ، به قتل رسيدند وسپس اجسادشان درچهارراه به تماشا گذاشته شدند.
نوربرت هول نماينده خاص آن زمان سازمان ملل متحد درافغانستان همصدا با پطروس غالي دبيرکل سازمان ملل متحد اين عمل طالبان را بلافاصله تقبيح نموده وآن را تخطي برحريم سازمان ملل متحد درافغانستان خواندند.
اما جنايت بزرگترطالبان ضربه اي آنها برحقوق زنان خوانده مي باشد. حقوقي که پيش ازآن نيزتا اندازه اي بنابرچالشهاي ساختاري محدود گرديده بودند.
درفرداي تصرف کابل ازسوي طالبان فرماني صادرگرديد که تمامي زنها که دردفاتررسمي دولتي مشغول کارمي باشند درخانه هايشان بمانند وبه کاردولتي حاضرنشوند. علاوه برآن مي بايست تمام زن ها برقع (چادري) بسرنمايند وبدون همراه و محرم مرد و يا حداقل بدون يک طفل پسر از خانه هايشان بيرون نگردند.
به تعقيب اين اوامرگروه طالبان فرمانهاي ديگري نيزصادرگرديدند، مانند اين که مکاتب دخترانه بسته شوند و دختران و زنان ديگر اجازه نداشتند تا به تحصيلات خويش در دانشگاه کابل ادامه دهند. در آن زمان 50 درصد دانشجويان را دختران تشکيل مي دادند.
در کنار اين سياست تبعيض جنسي طالبان اين گروه متحجر شنيدن نغمه هاي دلنواز موسيقي را منع قرار دادند وکتابهايي را که آنها به تعبير تنگ نظرانه ي خودشان غيراسلامي مي خواندند، طعمه ي آتش نمودند.
همزمان با آن مردان شهرکابل مجبورگرديدند که مانند خود طالبان ريش هاي بلند داشته باشند و کلاه بر سر نمايند و يا دستار ببندند.
اين به اصطلاح " اسلام واقعاً موجود" گروه عقب گراي طالبي منجر به آن گرديد که دهها هزار خانواده در شهر کابل خانه و کاشانه هاي شان را ترک نموده قسماً آواره خارج از وطن گردند و قسماً بسوي شمال کشور رهسپارگردند؛ مناطقي که هنوز پرده اي تظلم طالبي در آنجا پخش نگرديده بود.
در نتيجه جمعيت شهرکابل از2 ميليون به زودي به کمتر از 800هزار نفر کاهش يافت.
گماشتگان دفتر" امر به معروف و نهي از منکر" طالبان که در خصومت ويژه اي در مقابل شيوه زيست شهري قرارداشتند به اينترتيب شهريان کابل و در نتيجه پايتخت سر زمين هندوکش را در گروگان سياسي خويش در آوردند.
تعبير و تفسيرطالبان از تيوکراسي (حاکميت الهي برزمين) ويژگي خاص تنگ نظرانه و عقب گرايانه اي مدرسه ديوبندي و آنهم بخش اهل حديث را دارا بوده است.
ملا عمرکه هوادارانش وي را به نام اميرالمومنين و ملاي بزرگ ياد مي نمودند پس از تصرف شهر کابل با صدور يک فرمان خواهان به رسميت شناختن شوراي ساخته و بافته اي خودش بحيث حکومت "امارت اسلامي افغانستان" شد. ولي ملاي بزرگ که قبل از آن ملا امام يک مسجد کوچک در يکي ازدهکده هاي ارزگان بود، تفکر و کفايت آن را نداشت که چند سطري در راستاي سياست داخلي وخارجي اش ارئه نمايد وبه اين شکل مشي سياسي خويش را از"حکومت اسلامي " برهان الدين رباني که از کابل عقب نشيني کرده بود ، متمايز نمايد.
مليشه هاي طالبان که ملا عمر را بحيت اميرالمومنين ياد مي کردند به اين ترتيب به وي به مثابه عالي ترين مرجع مذهبي در اين کره خاکي نگاه مي کردند؛ با پيروي از همين اصل بايست تمامي احزاب ديگر، رهبران مذهبي ديگر و اقوام ديگر اين سر زمين چند مليتي به رهبر طالبان گويا بيعت مي کردند.
عبدالوکيل متوکل وزير امور خارجه ي گروه طالبان هرگز اين موضوع را مخفي نه نموده که وي مخالف انتخابات بوده و نظام مردم سالاري را با اسلام در تضاد مي داند. در واقع گروه طالبان به تاسي از راهبرد زمين سوخته، که منجر به پاکسازي قومي و تطهير مذهبي در سرزمين هندوکش گرديد؛ در مناقشه و کشمکش بين اقوام افغانستان برزخمهاي کهنه نمک تازه پاشيد.
طالبان بزودي مناطق تحت تصرف خويش را در افغانستان به پايگاه هاي هراس افگني بين المللي مبدل نمودند. اسامه بن لادن رهبر شبکه اي هراس افگن جهاني با هزارها تن ازهمفکران جهادي خويش در پناه رژيم تاريک انديش و مستبد طالبان قرار گرفتند.
زماني که طالبان از تسليم نمودن اسامه بن لادن به ايالات متحده امريکا جهت محاکمه در عمليات هراس افگني يازدهم سپتامبر2001 در نيويارک و در واشنگتن امتناع نمودند، سرنوشت طالبان نيز در پيوند با سرنوشت القاعده مورد ضربات نيروهاي بين المللي قرار گرفت.
در نتيجه اين گروه دشمن همه ديگر انديشان ، ديگرپوشان و ديگرکيشان از شهرهاي بزرگ، بويژه از مناطق غير پشتون نشين رانده شدند. ولي حالا بعد از سه سال طالبان دوباره نيروهاي خويش را بسيج نموده و با حملات روز افزون در برابر نيروهاي ايتلاف و نيروهاي حفظ صلح در افغانستان به حملات انتحاري خويش شدت بخشيده اند.
طالبان با رو آوردن به حملات انتحاري ، تخريب مکاتب ، آتش زدن بيمارستانها و گروگانگيريها اين به اصطلاح "تحريک اسلامي " حال به يک دارودسته اي هراس افگني مبدل گرديده اند. آنها حتا از کشتن ملاهاي نرمش پذير و ريختن خون اطفال و زنها نيز اجتناب نمي ورزند.
به اينترتيب اين گروه هراس افگن بزرگترين مانع پيشرفت روند صلح دموکراتيک در افغانستان مي باشد.