سخن چند در حاشیۀ یک کارتونیست

     ابراهيم فتی

21.09.07

 

اخيرآ بر سبيل تصادف به نمونه يی از کار هنری  يکی از کارتو نيست  های هم ميهن برخوردم . اين هنر آفرين گرامی خواسته است سيما يی  زشت از جنايت کارانی که  مر تکب شنيع ترين ناروايی ها در حق مردم مظلوم و قرنها تحت ستم کشور ما گرديده اند در آيينه تفکر هنری خويش انعکاس دهد.

آقای مسکين يار دارنده و مجری  بسا از برنامه های تلويزيون آريانا  کارتونيست مورد بحث را انسانی وطن خواه ، فاقد تعصب و مخالف قبيله پرستی معرفی کرد. اميدوارم اين سخنان با واقعيت تضاد نداشته باشد و کارتونيست محترم که متأسفانه اسم شان را از ياد برده ام، مانند عده يی که همه کردارها و هنجارهای شان در خدمت منافع يک قوم و حتی يک عشيره ،عشيرهء محمد زا يی قرار دارد ، آبی از مرداب فاشيزم ننوشيده باشد.

در اين کارتون چهرۀ آقای خلیلی رهبر حزب وحدت ، برخلاف دیگران که با عبا ها و قباها ی خاص ، ریشهای دراز و بروتهای درشت نشان داده شده بودند ، با یک چکش و چند ميخ ،  مشخص شده بود . حتم دارم که این بینش کارتونیست ، ناشی از شایعات و آوازه گریهايیست که در جریان جنگهای ويرانکر و خونین ميان تنظيیم ها در کابل براه افتاده بودند که گویا هزاره ها برسر عده یی از مخالفان خود میخ کوبیده اند.

من در مورد صحت و سقم این موضوع هیچ حکم قاطعی نمی کنم اگرچه تا کنون شاهد ان عینی بیطرف به چنین اشخاص برنخورده اندو تصویر فردی از این افراد در هیچ یک از رسانه های تصویری با اعتبارنشان داده نشده است. اما این مسأله در حاشیه قابل یاد آوریست که در جامعه یی که در درازنای صد سال ، کشتزار بذرهای  زهر اگین تبعیض ، تعصب و تحقیر بوده است و در دلها و روانها عقده های گوناگونی روی هم تراکم کرده و از سوی فرمانروایان ودولتها هیچ گامی برای زدودن این همه نابسامانی و نفاق وشقاق برداشته نشده بعید نیست که حوادثی از این دست هم اتفاق بیفتد.

من با نمونه های دیگر از اثار کارتون پرداز یادشده آشنایی ندارم اما آرزومندم که ایشان اگر میخواهند تصویرکاملی از تاریخ و واقعیت های تاریخ سرزمین مارا به وسیلۀ هنر دل انگیز خود ، باز تاب دهند ما دراین کشور عبدالرحمان خانی هم داشته ایم که کله منار می ساخت ، عبدالقدوس  خان اعتماد الدوله یی هم داشته ایم که صد ها زن و مرد هزاره را کنیز و برده ساخت ، نادر خانی هم داشته ایم که به کمک قبایل هم تبار خویش عظیم ترین جنایات را در مورد مردم شمالی کابل مرتکب شد ، فرهنگ سوزی چون محمد گل مومند هم داشنه ایم که در مسخ کردن تاریخ افغانستان و انهدام آثار تاریخی از هیچ دنائتی فروگذاری نکرد، نورمحمد تره کی وحفیظ الله امین آدمخواری هم داشنه ایم که هزاران انسان آزاده و بیگناه کشور ما را زنده به گور کردند و سر انجام ملا عمری  داشته ایم که تجسم مطلق همه خصایل اهریمنانه است. آقای کارتونیست ! نگاه گوشۀ چشمی به دیکر جوانب تاریخ هم بیندازید !

در تاریح احمد شاهی آمده است که خانهای دو قبیله به نامهای نورمحمد و میانداد چگونه به فرمان احمد خان به زیر پای فیل افگنده شده اند.

دو خان کشته در پای فیلان شدند              به خاک وبه خون هر دو غلتان شدند.

 

     سر جان ویلیا مز وفریر واقعه نگاران اروپایی و همچنان شماری از مؤرخان افغانستان از جمله سید قاسم رشتیا نحو ۀ وحشیانۀ کشتن وزیر فتح خان را به شیوه یی نوشنه اند که از خواندن و از ملا حظۀ آن همه قسا وت  مو بر اندام  انسان راست میشود.

وزیر فتح خان به تحریک کامران پسر شاه محمود سدوزایی و البته برا ی استرضای خاطر فتح علی شاه قاجار پادشاه ایران به سرداران درانی سپرده میشو د و این سرداران رقیق القلب (!)اول لبها ، گوشها و بینی اورا بریدند. بعدآانگشت ها یش را قطع کردند. پس از لحظه یی چند دستها یش را از آرنج و سپس از تنه اش جداکردند.

 این بود جزای مرد میانسالی که قبلآ کور ساخته شده بود و به کورکنندگان و مثله کنندگان خویش انواع خدمتها انجام  داده و احسانها کرده بود.

ازاین رویداد  های سراپا فاجعه آمیزو خونین وننگین در دو قرن و نیم آخر در سر زمین بلاکشیدۀ ما فراوان اتفاق افتاده و می توان گفت که از متن تا حاشیۀ این تاریخ در خون شناوراست.

اما متأسفانه اوراق سرگذشت نامۀ فرهنک اصیل و قویم ما که در درازنای قرن اخیرتاکنون محیلانهَ ومزورانه تلاش میشود تا با   فرهنک خشونت ، تبعیض ، غارت و چپاول تعویض شود،بیانگر آنند که درفش داران این فرهنگ همواره از اعماق جان خویش سر سپردۀ انسان دوستی ، مساوات واحترام به پایگاه وا لای انسان بوده اند . حکیم ناصر خسرو قبادیانی بلخی گفته بود:

 

خلق سراسر همه نهال خدایند           هیچ ازایشان نه بشکن و نه فروکن

 

شعر مشهور سعدی این قابلیت و شایستگی را پیدا میکند که بر دروازۀ سازمان ملل متحد نگا شته شود:

 

بنی آدم اعضای یکدیگرند           که در آفرینش ز یک گوهرند  

چو عضوی به درد آوردروزگار             دگر عضوهارانماند قرار

تو کاز محنت دیگران بی غمی                نشاید  که نامت نهد آدمی

 

 

 

و یکی از صوفیان بزرگ ما گفته است: اگر در صحرای خاوران خاری به پای انسانی فرورود و من از ان آگاه شوم ، چنان پندارم که آن خار در چشم من فرورفته است.

دریغا که تا کنون این سخنان والا برقلب و روان پرورش یافتگان ساختارهای خشونت پسند قبیله یی تأ ثیر ی ندارد. اما همه تنگنظران ، تعصب شعاران و تفوق طلبان باید عمیقآ درک کنند که دیگر حنای شان رنگ ندارد، دیگر همه ستم دیدگان از منشأ و سر چشمۀ اصلی بدبختی و محرومیت خویش آگاه شده اند، دیگر از حربۀ تحمیق نمی توان بهره برداری کرد.

همان گونه که نویسنده ،سخنور ، هنرپیشه ، هنرمند نقاش وپیکرتراش بایدواقعیت ها را درنمونه های آفرینش ادبی و هنری خویش متجلی سازند، کار تون پردازی نیز هنر است .اگر طنز نویسی  بخشی از ادبیات شمرده میشود، کارتون طنز مصور است.

دوست کارتونیست ما نمی با ید میخ را ابزار شناخت ووسیلۀ کار هزاره ترسیم وتصویر میفرمودند. این حقیقت کاملآ مبرهن است که ستمگران برچشم هزاره و قلب هزاره صدها دشنۀ خونفشان را فروبرده اند اما این دیگر غالبأ شایعه است که هزاره ها بر سر عده یی میخ کوبیده اند. در صورت حقیقت داشتن این موضوع آنهایی که مرتکب چنین کارزشت شده اندنیز سزاوار نفرین میباشند.

 دست زدن به خشونت و انباشتن قلب از قساوت ، هر سرچشمه یی که داشته باشد ،حتی متراکم شدن انفجار ی عقده های تاریخی یک قوم  مظلوم ، قابل تأیید نیست .

فرمان تاریخ و خواست بر حق مادر وطن از همه ساکنان سرزمین ما اینست که دیگر توسل به خشونت را از هر سویی که باشد محکوم کنیم ، از تفوق جویی ، انحصار قدرت به صورت قومی و قبیله یی ، جعل تاریخ  و تحمیل فرهنک و عنعنات خود بر دیگران مجدانه خود داری کنیم.