کچری قروت .... !

نمايشنامه در يک پرده .

_______________

 

زمان : بيگاه ای مرگ آفتاب .

مکان : خانه ارواح ، کشتارگاه عقيده و انسان .

آدمها : آواره ، ستمديده .

_______________________________________________________ 

 

ستمديده – ای روح مقدس و سرگردان ! تو کی استی که من اندوه ساليان را از ورای پيکرت می بينم ، تو کی

              استی که چهار چوب وجودت تاريخ ستم و سرگردانی مستدام نوع بشر را به نمايش ميگذارد ، تو کی

              استی که از شمايل ابری ات بوی گوشت سوخته ، دود و آتش می آيد ؟؟؟

              پيش بيا ، من با ترس آشنا استم و وحشت را تجربه کرده ام ، من نمی ترسم نزديکتر بيا تا به آشنايی

             برسيم .

آواره – دوست عزيز و همدرد ! اين منم همان آواره ، شايد زيادت گرسنگی ، غصه و نارامی مرا به يک روح

          سرگردان شباهت داده که تو را در شناخت من به اشتباه برده است ، من يک آواره ای سرگردانم نه يک

          روح آواره .

ستمديده – آه . ای دوست عزيز ! ای هميشه سرگردان

              ای هميشه مهاجر !

              تو را چه شد کی چنين خسته راه می پويی ؟

              تو کدام گمکرده را درين شب سرد و سياه می جويی ؟؟

             ای هميشه مسافر ، گمکرده راه

             تو به جرم نامت سراسر جهان را می پيمايی

             که نه خانه تست و نه زادگاهت

             و نه در آنجا ها آرامش و عشق ميابی

            تو را چه شد که چراغ حرمان از آبله پاهات پيداست

            می بينم که برای ختم آوارگی

            دلت و بدتر از آن چشم هات ميسوزد .

آواره – به ، به  چه قريحه زيبا و سرشار از لطافت شعری ، تو شاعر بودی و من نميدانستم .

ستمديده – درين آشفته بازار هرکی به نوای رسيد و هرکدام کاره ای شد ، بی هنری هنرمند شد ، سيه کاری

              سياستمدار ، دزد  سالار قافله شد ، رهزنی رهبر ، بی خردی مارشال شد و من برگشته از آسياب ستم

              شاعر .

 

  

آواره – خوشم آمد ، درست گفته اند : « فولاد در آزمون آبديده می گردد »

ستمديده – کدام فولاد ؟ ما همه تيکر و سفاليم .

آواره – ميدانم با ظرافت شاعرانه تواضع ميفرماييد ، اگر اشتباه نکنم منظور تان از ( جو فروشان گندم نماست )

ستمديده – برحق که گرگ باران ديده ای و چشم باز جهان نگر داری ، ببخشيد به من اجازه سوال ميدهيد ؟

آواره – چرا نی ، بفرماييد .

ستمديده – خودت درين چرخ دوران و فلک نابسامان ، درين فضای کچری قروت وطنی چيزی نشدی ؟ منظورم

              شاعری ، سياستمداری ، مارشالی چيزی ؟؟؟

آواره – چرا شدم ، نه نشدم ، مگر گاهی مرتکب سرودن شعر ميشوم ، نه از نوع شعر سپيد يا نيمايی مثل شما

           من در همان اوزان کلاسيک چيز چيزی ميگويم يا شعر شاعران مقدم را استقبال ميکنم ، اگر اجازه باشد

          يک نمونه پيشکش نمايم .

ستمديده – خوشحال ميشوم ، افتخار می بخشيد .

آواره – اين استقبال از شعر يک شاعر بزرگ است .

ستمديده – ارشاد .

آواره --   «  اين چه شوريست که در دور قمر می بينم »

                همه  ارکان  دولت  دست  به  تبر  می بينم

                وکلاء را همه جنگ است و جدل با ( کرزی )

                وزيران  را  همه  در  فکر  چکر  می بينم

                همه  جنجا ل  رجا ل  بهر  ( لحاف ملاست )

               يخ ها  پاره  و  موی  ها  همه  جر  می بينم

                پارت و پارت بازی ترسا و مسلمان و يهود

               بهر  پرستش  (  گوساله ای زر )  می بينم

               جنگ هفتاد و دو قوم و قبيله کيش و مذهب

               بهر  نابودی  انواع     بشر   می   بيـــــــنم

               حق طلبی  آن  همه  جانی  و خاين  به  ملت

               زور خواهيست که  با  ديده ای سر می بينم

               ببين چهل سال خون و ويرانی نمودند بازهم

               چشم گستاخ  شان  پُر شور و شرر می بينم

              چور و چپاول  وجور و ستمش  کشته  بسی

              دست و بازو  به خون آغشته  و تر می بينم

              نه هراسی  ز  خدا دارند  و نه  شرم ز قوم

              تا اين ها اند ،  جهانی  فتنه و شر  می بينم

              همه جا فقر است و بيکاری و بی روزگاری

             «  طوق زرين همه بر گردن خر می بينم  »

             با اين خود خواهی و هنگامه ء ارباب امور

             وضع ملت به خدا بد  نه ،  بدتر مـــــی بينم  .

 

  

       خوشت آمد دوست عزيز ؟

ستمديده – بسيار عالی ، يک تابلوی روشن و گويا ، واژه ها در بافت اين شعر آنقدر با وضاحت وضع ناهنجار

              سرزمين مان را بيان ميکند که نگو ، شرم باد بر تبار چنگيز و هلاکو .

آواره – آنها رو سپيد بوده اند در مقام جفای اين نابکاران ، آنها بر قوم خود ستم روا نداشته اند که اين ها ....

ستمديده – بيادم است آن روز و آن روزگاران ، نميدانم چه نفرت گرانباری دل پُرکينه اين دشمنان خدا ، ميهن

              و مردم را انباشته است که چهل سال ميشود در تنور تباهی آدم کباب ميکنند و شهرها ويران ميسازند

آواره – اين ها دل ندارند تا احساس داشته باشند ، جمله خران خاکی اند که تنگ شان بدست خرسواران بيگانه

           بسته شده است ، بناً در امر کشتن ، بستن و بردن ، توهين ، تحقير و تجاوز کوچکترين کوتاهی و تعلل

          ندارند ؟!!

ستمديده – بلی . همه بياد دارند لحظه لحظه ای روزگار بد و سرد را ، روزگار غم و درد را که از وحشت ستم و

              بيداد اين جلادان بی بديل تاريخ کسی را جرأت برآمدن از خانه نبود ، می ترسيدند جان ، مال و –

              ناموس شان برباد نرود .

آواره – و چنان شد ، جان ، مال و ناموس کسان برباد رفت ، شهرها شبيه گورستان خاموش و بدون نشانه ای

           از حيات شد ، نه جنبشی ، نه جنبنده ای .

ستمديده – ميدانم هرگاه يادم مي آيد بی محابا مو در بدنم راست ميشود ، آخر قتل مردم بيگناه بصورت مدوام

              مثل زخمی نيست که با مرهم و موملايی چند دوره و چند ساله بهبود يابد و تيمار شود .

آواره – بلی . اين همه قصه و افسانه نيست ، بلکه تاريخ مسلم بربادی يک کشور و يک ملت بزرگ است ، آنهم

           بدست شاه شجاعان چنگيز تبار ، برده گان ابليس استعمار و استبداد ... « گور های دسته جمعی ، تير –

          باران ، حلق آويز کردن و سنگسار » گواه است ، همه جا دود و آتش و مرگ بود و اجساد مثله شده؟؟!!

ستمديده – حق گفتی  . اين تاريخ فراموش ناشدنی را مليون ها چشم از حدقه برآمده و گير مانده در وحشت

             جنگ از عقب شيشه های رنگارنگ فريب و ترفند زمامدارن وارد شده از برون در درازنای سالها ديده   

            اند و در هر لحظه از خوف آدم نابکار به خدای خود رجوع کرده اند ، اما ....

آواره – گذشته های پُر از غصه را ميدانم ، مگر اين دور جديد و ( مرحله تکاملی !! ) چه ؟ برگو قصه ای بر –

          مدار اين حکايت روانسوز .

ستمديده – اين دور ، يا اين بخش دگری از فاجعه بعد از نشست ( بُن ) آغاز ميشود ، ا ئتلاف تخنيکی دو جناح

              ( تکنوکرات ها ) و ( مجاهدين ) دولت مصلحتی را ساخت که از نظر ماهيت وابسته ، ضعيف و –

              سازشکار بود .

آواره – چنين است که نظامی در بين نظام هسته ميگذارد ، مثل قصه ( کاسه و نيم کاسه ها ) بلی ، اگر شود که

           نظام خطابش کنيم ، زيرا نه نظمی وجود دارد و نه نظامی ، دنيای بی نظمی است و سردرگمی که

          ( خر صاحبش را نمی يابد !! )

ستمديده – همينطور است ، فضای منفی حاکم در نظام بی اعتمادی و ناباوری را بوجود آورده که سيا ل

              اختناق و فساد اداره هر سه رأس مثلث دولت را ملوث نموده است ، ايجاد تشنج توسط گروپ های

              مخالف و موافق زمينه های رشد و قوی شدن اپوزسيون را مساعد ساخته است ، اينجا دگر ( طالبا ن)

              شراکت نه بلکه حق مطالبه مينمايند .

آواره – ميدانم ، دولت کرزی و گروپ وابسته بوی مدت شش سال ميشود که در گير جنگ و سازش با هر دو –

 

 

  

جناح بوده است ، در درون نظام با مجاهدين و کمونيست های حزب بدنام خلق و پرچم و در برون با طالبان و –

حزب جنايتکار اسلامی  .

ستمديده – کار برد واژه ها نمی توانند معرف جدايی يکی از دگر يا ايجاد مرز يعنی درون و برون گردد .

آواره – واضح تر بگوييد ، مثلاً ؟

ستمديده – مثلاً جنگ های ويرانگر و خونريز ساليان زير نام کفر و مسلمان فقط سياست فريب و ( ماکياولستی )

              بود برای رسيدن به قدرت ، يا جور و ستم ، تحقير و تفرقه اندازی توسط اين دسته يا آن گروپ

              سازش های بوده برای تاراج و تجاوز ....

آواره – درست گفتی ، و اکنون می بينيم که بدون تبعيض رنگ و بو همه با هم ( رفيقانه و برادر وار ) در يک

          صف نشسته اند و برای ملت بيچاره ژاژ خايی ميکنند .

ستمديده – بلی درين صف واحد( افغان ملتی ) ها و طالب های کرام هم اند که همه با هم قيد و بند حلال و حرام را

              بريده اند ، اين همه از همان روز که آمريکا به بهانه مبارزه با تروريزم داخل افغانستان شد تداعی

              گرديد و بمثابه وصله های نازيبا و ناهمگون به دامان پاره دولت ناکام بخيه خورد .

آواره – دولتی که حالت سرسام و بحران اداره اش موفقيت امريکا را هم زير سوال برده است .

ستمديده – حتا قوای ناتو و ايساف را .

آواره – حالا چه فکر ميکنيد دوست عزيز ! آيا سازش با طالبان و حزب اسلامی گلبدين ضامن آرامش در –

           افغانستان و منطقه خواهد شد ؟

ستمديده – نه به هيچوجه ، اول اعضای کابينه کرزی و وکلاء پارلمان که بيشتر شانرا تفنگداران ، مافيای ترياک

              و قومندان های سالهای( وبا ) تشکيل ميدهد به اين کار راضی نيستند ، يعنی جنايت کاران جنگی و –

              خاينين بوطن بخاطر فرار از مجازات و از دست ندادن امتيازات موافق به سازش دولت با آنها نيستند       

       دو دگر نمی خواهند افتخارات جهاد و جنايت شان ناديده گرفته شود  .

آواره – بلی . مارشال هم در ميدان ورزشی کابل چنين گفت و کرزی را ضرب شست نشان داد .

ستمديده – نی . اينطور نيست ، کسی از مارشال نمی ترسد ، او يک جيره خور لاف زن در نظام است .

آواره – يعنی ميگويی کرزی ....

ستمديده – کرزی برای اينکه درين مصاف تنها نماند تعدادی از تکنوکرات ها و چهره های دموکرات را دور خود جمع نموده است که اگر لازم شد به جنگ پارلمان برود  ، و يقيناً برای کاميابی خود حاضر است با  -

                جدايی از افغان ملت و ائتلاف شمال همرای طالبان و حزب اسلامی وصلت نمايد .

آواره – گفتی دموکرات ؟ يعنی درآن سرزمين دموکرات و دموکراسی هم است ؟؟ يا مرا مسخره ميسازید !!

ستمديده – نه ، نگفتم است ، منظورم از نمايشنامه دموکراسی بود  .

آواره – فرجام نمايش چه ميشود ؟

ستمديده – اين نمايشنامه آخر و فرجام ندارد ، نويسنده و کارگردان يعنی امريکا و شرکاء برای افغانستان ،

              عراق ، اخراً پاکستان و در نهايت ايران بازی های زيادی در آستين دارند ، حتا اگر نمايشنامه ها

              موفقيتی نداشته باشند بازهم روی صحنه می مانند و سريا ل گونه از دوری به دور دگر کار گردانی                  ميشود .

آواره – و بازيگران درين نمايشنامه ها کوشش خواهند داشت برای نجات خود از يک درد سر  دگران را دچار بدترين درد سر ها بکنند ، همه به خود شان فکر ميکنند و می ترسند با روش صادقانه و راست از –

 

 زندگی نه بلکه از زنده ماندن عقب بمانند  ، بنابرين تا می توانند مانند ( روباه ای مکار ) فرياد

              حقانيت می زنند ، فريب ميدهند ، دروغ ميگويند و وقت کمايی ميکنند  .

ستمديده – درين ميان تنها ملت است که نابود و برباد ميشود و کسی را پروای آن نيست  .

آواره – بلی . متاسفانه همينطور است ، هر روز ميشنوی که در جای انفجار رخ داد و کسانی را قربانی گرفت ،    کسی را سر بريدند ، کسی را گروگان گرفتند ، کسی را اختطاف کردند ، موسسه ، مکتب و مسجدی را  به آتش کشيدند و غيره و غيره ؟!

ستمديده – بيشتر قربانی ها افراد ملکی و بيگناه اند .

آواره – اين دگر بی عرضه گی است ، بی عرضه گی دولت و دولتمداران .

ستمديده – کدام دولت ، کدام دولتمدار !! من را بيشتر ازهمه تشويش دگريست  .

آواره  --  چه تشويشی ؟

ستمديده -- « زمستان و غربا »  فصل سرما رسيد ، مردم برای گرم کردن تن عريان و شکم چسپيده به پشت   خويش نه چوب دارند ، نه ذغال ، نه برق دارند و نه گاز تا دست به شعله ای ببرند يا جرقه ای توليد  کنند  .

آواره – بلی . درست گفتی ، دولتمداران بفکر مردم نه بل بفکر امتياز و قدرت اند ، گويند : « بز در غم جان -               کندن ، قصاب در پی چربو »  مگر در باورت باشد دوست هم زنجير ! دير يا زود عصيان همين مردم

          جرقه ها توليد خواهد کرد که شعله ها از آن زبانه کشيده با يک آتشفشان برج و باره همه مستبدين ، 

               خاينين ، جانيان و غلامان وجدان مرده را آتش زده به خاکستر تبديل خواهد نمود ، چنانچه گفته اند :

           «  که آه بيگناهان سخت گيرد -- بسی کس را ز تخت و بخت گيرد  » نه فرعون ميما ند و نه نمرود .

ستمديده – ميخواهم زنده باشم و آنروز را ببينم .

آواره --    برو اگر نبودی به ارواح پاک شهدای راه آزادی ، سنگرداران شرف و شجاعت و خون فرزندان اصيل سرزمين مان افغانستان قسم که در دل تيره و سرد گور سرود فتح و رهايی را خواهی شنيد .

              ميدانی ؟

                        تو شاهينی

                     تو بالاتر ز پروازی

                     تو آزادی و ميدانی

                     اسارت سخت ننگين است

                     شکوه آسمان آبی آزاد

                     وقار بال شاهين است .

                    

                                               ( ناتور )