نویسنده: قاری عتیق الله ساکت

 17.09.07

 

جنت گزیدگان دوزخی

بخش چهارم

 

 

  در بحث گذشته گفتیم که یکعده مسلمانها ازسر ناآگاهی ویا هم فریبکاری به حدیث نیت محوری چنان چسپیده اندکه برمبنای آن حتی از ارتکاب جرایم واعمال کفرآمیز هم باکی نداشته فقط وفقط نیات باطنی را معیار خوبی وبدی اعمال  خویش قرار میدهند. گروه های انتحاری ودهشت افگن هم یکی ازین گروه های گمراه است که قویترین  وفربه ترین دلیل که درمیدان مباحثه باخود میاورند، فقط وفقط همان یک حدیث نیت محوری است که برمبنای آن هرگونه   فعل جحودانه وکافرمنشانهء خودرا بخصوص عمل انتحاررا که آنرا استشهاد نامگذاری کرده اند،  توجیه شرعی میکنند.  آنها برای توجیهء عمل خودکشی وصدها جنایات  نابخشودنی دیگر بالاتر از همان یک برداشت وتفسیرغلط ازحدیث (انماالاعمال باالنیات)،  هیچ مأخذ شرعی  دیگر نداشته وهیچ چیزی برای گفتن واستدلال کردن ندارند. درنهایت زمانیکه هیچ دلیل قاطع الدلالهء ازنگاهء قرآن وحدیث دربارهء حلال شمردن انتحار نمییابند، بلاخره به سرهم بندی یک سلسله دلایل سیاسی وضعیت نابهنجار مسلمانان متوسل میشوند و  برای تبریهء جنایات نابخشودنی وبیرحمی های خود واقعیت های بسیار دردآلودرا از اینجا وآنجا وگوشه وکنار کشورهای اسلامی مثال میاورند وبعد گویا که حافظ ومالک  عام وتام دین  همین ها باشند،  هرگونه خشونت، خیانت، ظلم واجحاف خود را بابرداشتهای ناقص شان از دین  روا و حتی موجب خوشنودی خدا  میخوانند. بزرگترین نقیصهء این گروهء خوارجگونه اینست که اعمال دینی وعبادتی  شانرا برمبنای احساسات، عواطف وعقده بنا میکنند نه برپایهء علم وآگاهی دینی، ازین رهگذر  گمان میکنند که فقط مالک وصاحب دین همین ها استند.

درحالیکه ماباید درقدم اول میان مالک دین وناصر دین فرق بگذاریم. انسانها هرقدر که به دین، اوامر واحکام خدا پابند باشند، صرف ناصر دین یعنی کمک کننده وحامی دین اند نه  حافظ ومالک دین. خداوند متعال قبالهء مالکیت این دین را حتی برای پیامبران خود که نسبت به همه افراد بشر  نزدیک بخدا، متقی، زاهد، امانتدار و وفادار به شعایر واوامر خداوند بوده اند، نداده بلکه مسؤلیت حراست آنرا صرف برای خود تا مادام القیامت محفوظ نگهداشته است. فرق بین مالک دین  وناصردین  (کمک کننده) درینجاست که شخص مالک دارندهء هرگونه تصرف، تحول و دگرگونی در ارتباط شعایر، ارزشها، هنجارها، اوامر ونواهی دینی است و فرضأ اگر قرار میبود که شخصی به مرتبهء مالکیت دین وحفاظت شخصی آن میرسید، درانصورت او میتوانست  قوانین دینی را کاملأ تحت  اداره وارادهء شخصی  خویش درآورده هرزمانی مطابق ذوق ونظریات خود  حلال وحرام را برای مردم معرفی و بهشت ودوزخ را با انجام اعمال بخصوصی برای اهل آن معرفی کند.  چنین شخصی حتی میتوانست با درنظرداشت زمان ومکان  مطابق میل خود فرمان صادر کرده یک عمل نا پسند، حرام وغیر اخلاقی را به یک عمل حلال و اخلاقی در جامعه مبدل  سازد وهمه مردم را به انجام آن دعوت نماید وهمینطور باالعکس . چنانچه امروز یکعده مسلمانهای انتحارکننده ودعوت کننده های ایشان از اشکم خود فتوا واز جیب خود  تقوا را کشیده برای مردم پیشکش مینمایند و حتی کلید جنت وتعداد مشخص حور وغلمان را ازکیسهء خلیفه چه که ازکیسهء خالی خود میبخشند وعمل ناروای انتحاررا عین جهاد تأویل نموده  یکعده جوانان احساساتی وبیدانش  را با استمداد ازاحادیث نیت محوری تحت نام جهاد علیه کفار،  وادار به قتل شخص خود وسایر انسانها مینمایند. در حقیقت ایشان به اسلام خدمت نه بلکه خیانت نموده اند. زیرا اینها اعمالی را که خداوند بوسیلهء پیامبرش صریحأ حرام ساخته  با کمک تحلیل های سیاسی وبرداشتهای ناقص خود از دین،  آنراحلال  وحتی مستحق ثواب معرفی کرده اند که اساسأ این عملکرد شان  تجاوز آشکار برحریم پاک خداوند است حریمی که حتی پیامبران جرأت نکرده اند درانجا داخل شوند. خداوند متعال درجاهای متعدد مسلمانهای همه زمانه ها بشمول پیامبر واصحاب ایشان را از نزدیک شدن به این حریم ممنوع قطعأ  نهی نموده است که مبادا هرچه را دلشان خواست، حلال ویا حرام بگویند و بدینوسیله ازاشکم خود دین دیگری را اختراع نمایند.  خداوند متعال درقرآنکریم  به جمیع مسلمانان این نهی را میفرماید:  وَلاَ تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ اَلسِنَتِکُمُ الکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ.(پاره: 14، سوره: النحل، آیة:116)

 

ترجمه:   وشما همچنانکه زبانهای تان به دروغ عادت دارند، هرچیزرا بدل خود حلال وحرام  نگویید.

 انسانها دربسیاری موارد بی محابا  زبان خودرا بکار برده چه بسی که اشتباهات کثیر درزندگی شان ناشی از کاربرد نابجای زبان شان است. ایشان دربسیاری موارد خودرا صاحبنظر دانسته چیزی را خوب وچیزیرا بد میخوانند وچه بسی که درقضاوت شان اشتباه  کرده دور از واقعیت داد سخن میدهند. ازین لحاظ خداوند میگوید که اگر درهرساحهء زندگی انسانها درقضاوت خود از احتیاط لازم کار نگرفته بی اعتنایی مینمایند،  درقسمت حلال وحرام امور زندگی از نگاهء دین، که وضع آن صرفأ مربوط بخدا میشودباید جدأ  از احتیاط لازم  کار بگیرند ونبایدکه آنرا همچو مباحثات عادی و یا مشاجرات معمولی  روزمره میان افراد پنداشته  ازسرناآگاهی هرچه دلشان خواست، حلال وهرچه دلشان نخواست حرام   قلمداد نمایند. زیرا این حق را صرف خداوند متعال دارد وبس. درجایی دیگر خداوند بزرگ حتی شخص پیامبررا  درین مورد سلب صلاحیت نموده میفرماید: یَا اَیُّهَاالنَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ماَ اَحَلَّ اللهُ لَکَ.(پاره: 28، سوره: التحریم، آیة:1)   

 

 ترجمه: ای پیامبر چرا آنچه خدا برایت  حلال ساخته تو برخود حرام میسازی.

 

اینگونه واقعات درقرآنکریم بسیار زیاد است که هرگاه صحابهء کرام   وحتی اگر خود پیامبر برحسب رأی خود چیزیرا حلال ویا حرام ساخته اند، خداوند متعال فورأ به تصحیح عمل ورأی ایشان آیت فرستاده است.

باری یکتعداد ازمسلمانها تصمیم گرفتند که لذتهای دنیا راترک کرده، از خوردن گوشت خودداری وازنکاح کردن با زنان اجتناب ورزند وحتی چندتن ازیشان تصمیم گرفته بودندکه خودرا کاملأ خصی  وخنثی سازند تا همهء عمر فارغ از خواهشات نفسانی یکجانبه به عبادت خدا مشغول گردند. خداوند متعال برای منع ایشان ازین کار ناجایز آیت زیر را فرستاد:

 یا ایّهَاالّذین آمنوا لاَتُحَرِّمُواطَیّبت ماَ اَحَلَّ اللهُ لَکُم وَلَا تَعتَدُوا. اِنَّ اللهَ لَا یُحِبُّ المُعتَدِین. آیة 88، سورهء مایده، پارهء هفتم

 از آیات متذکرهء فوق  برمیاید که  آفریدگار جهان، صلاحیت حلال ساختن وحرام قرار دادن مسایل دینی را خاص برای خود نسبت میدهد زیرا فقط اوست که مالک وحافظ دین است.

 همینگونه خداوند بزرگ درجاهای متعدد مسلمانها وحتی پیامبرخودرا خطاب نموده میگویدکه نقش خودرا درمیان خدا، دین وجامعه نباید فراموش کنند که ایشان مالک وحافظ دین نه،  بلکه ناصر دین استند. مالک وحافظ دین فقط خود خداوند است ودرین میان نقش مسلمانها فقط  یاری رساندن وکمک کردن  به دین خداست.

 یاَایُّهَاالّذِینَ آمَنُوا کُونُوا اَنصَارَالله. پاره: 28، سوره: الصف،آیة:14

ترجمه: ای کسانیکه ایمان آورده اید، شما کمک کننده ویاری رسانندهء دین خدا باشید.

 

 چنانچه در بالا هم  تذکردادیم،  فرق باریک میان مالک دین وناصر دین درینجاست که شخص مالک با داشتن امتیاز مالکیت هرگونه  حق تصرف، تحول واستفاده  از مملوک خودرا داراست حالانکه شخص یاری دهنده جز از کمک رساندن حق هیچگونه تصرف را نداشته صرفأ یک کمک کننده ویاری رساننده است. بادرنظرداشت این مطلب که مسلمان درانجام مأموریت کمک  رسانی وتقویهء دین حتی در مرحلهء هم که بخاطر دفاع از دین  مکلف به قیام ومبارزه دربرابر دشمنان اسلام  میگردد، درصحنه های نبرد هم روش های  اخلاقی مأخوذ از قرآن وحدیث را از نظر دور نداشته  حق ندارد  یکسر مویی ازانها انحراف نماید. درحالیکه امروز یکعده گروه های باصطلاح مجاهد که بسیار دعوای بلند بالاییرا درسطح جهان زیر نام جهاد علیه آمریکا، یهود و نصارا براه انداخته اند، چه انحرافات اخلاقی واعمال مغایر قرآن وحدیث را مرتکب میشوند؛

 افراد ملکی را اختطاف (دزدی) میکنند وازپول آن که دراصل پول سرقت است، استفاده مینمایند؛ درصورتیکه شرایط هشداردهندهء شان جهت بدست آوردن امتیازات مادی عملی نشد، افراد ربوده شده را همچو گوسفند ذبح میکنند؛  زنان ربوده شده را مورد تجاوز جنسی قرار میدهند؛ بمنظور جنگ علیه دشمنان شان بجای اینکه مردانه وار و رو در رو دربرابر دشمن بایستند، برخلاف خود را انتحار کرده تکه تکه میکنند وهزارها کارهای ناروای دیگر که از حوصلهءاین مقال بیرون است.  

 مشکل اینجاست که افرادی ازین قبیل که همچو زنگی مست تیغ بردست گرفته وخودرا دلسوز  وحامی بشریت  میخوانند، متأسفانه که نقش عمدهءخودرا درین معامله درست  درک نکرده جاهلانه خودرا حافظ ومالک دین در سراسر جهان پنداشته اند. حس مالکیت وحافظ بودن دین سبب میشودکه انسان برای مبارزه بخاطر دین ازهروسیله یی ولو نامشروع وناجایز کار بگیرد وهیچ محدودیتی را نشناسد وهیچ آدابی را هم مدنظر نداشته باشد، زیرا فکر میکند که  خود مالک  دین وضمنأ مسؤل حفاظت آنست. بنأ هیچ جای تعجب نیست که ایشان هم میبرند وهم میدوزند. هم برضد مفاسد اخلاقی شعار میدهند وهم خود بالای زنان تجاوز نموده زنا میکنند. هم از مظلومیت ومحرومیت جوامع اسلامی مینالند وهم انسانی را که مشابه به قیافهء شان نباشد سربریده به قتل میرسانند.  درست مانند خوارج علی که از یکطرف بهترین صحابی ومحترمترین دوستان پیامبررا ازدم شمشیر خود کشیده گردن میزدند ولی آنطرفتر زمانیکه  با یهودی ویا نصرانی روبرو میشدند، میگفتند بیایید که به دین اسلام مشرف شوید تا مطابق کتابهای آسمانی خود تورات وانجیل عمل نموده باشید.  بزرگترین معضلهء خوارج هم همین بود که خودرا مالک وصاحب دین میپنداشتند. ازینرو هیچ باکی  نداشتند که دربرابر ایشان کی قرار دارد داماد پیامبر، همسر پیامبر، پسرکاکای پیامبر ویا کسی دیگر. شاید هم اگر پیامبر زنده میبود ویا دوباره برانگیخته میشد، دراثر همان دماغ خشک وتقوای ابلهانهء که داشتند، پیامبررا هم تکفیر کرده دربرابرش قیام میکردند.  زیرا هرکس که ذرهء مخالف ایشان میبود اورا کافر مطلق، مباح الدم و واجب القتل میدانستند. خوارج کسانی بودند که  با تقوای مبتنی برجهالت کاملأ خودرا مالک وحافظ دین میپنداشتند. آنها برای حفاظت دین ویکنوع مذهب عجیب وغریبی که  خودشان تیار کرده بودند دیگر  پروای هیچکس حتی از پیامبرراستین اسلام را  هم نداشتند تا چه رسد به حضرات علی، عمار، ابوذر،  ابن عباس، معاویه وغیره. برای وقایه ازمبتلا شدن به همچو  مفکورهء غلط وخوارجگونه است که  خداوند متعال مسلمانان را متوجهء این دو نقش متفاوت ( حافظ دین وناصر دین) ساخته  برای اینکه انسانها درفرآیند جنگ ادیان دراشتباه نیفتند، تکلیف شانرا صریحأ مشخص میسازد که ایشان درین میان چه کاره اند، و مسؤلیت شان تاچه حد است. درین ارتباط خداوند صریحأ درقرآنکریم میفرماید:

اِنَّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَاِنَّا لَه لَحفِظُون. (پاره: چهاردهم، سوره: الحجر، آیة:9 )

ترجمه: ما قرآن را (دین) را فرستاده ایم وما حافظ آن استیم.

درجای دیگر میفرماید:

 

اِن تَنصُرُو اللهَ یَنصُرکُم وَیُثَبِّت اَقدَامَکُم. ( پارهء 26، سورهء محمد، آیة:6

اگرخدارا کمک ونصرت دهید، پس خداهم شمارا کمک خواهد کرد وقدمهایتان را استوارخواهد ساخت.

 

بنأ ازانجاییکه مالک وحافظ دین خود خداوند است، پس همه حدود وثغور دینی و اعمال مناسب جنت ودوزخ را  و نیز روش ها ونحوهء مبارزات دینی  را هم خداوند برایما معرفی میکند نه اینکه  انسان  پارا ازحد خود فراترگذاشته روشهای حق وناحق را از دل خود  بمنظور دفاع  ازدین وحفاظت ازان  اختراع نماید. ما هرقدر که به دین اسلام وفادار وفرمانبردارباشیم مسلمأ که مالک  وقباله دار آن شده نمیتوانیم که قطعأ اعمال حرام را حلال وحلال را حرام  ساخته هنجارها وناهنجارهای جدیدیرا وضع نماییم، پلیدیهای آشکار وانکارناپذیررا دوباره دست کاری کرده آنهارا  در ذهن مردم به مقام ارزشها ومقدسات دینی ترفیع دهیم و سیمای ارزشها وکارهای باثواب  دینی را پست وپلشت ساخته مردم را وادار نماییم تا ازانها دوری  جویند. انجام همچو کارها صرفأ مربوط به مالک دین میشود که همانا خداست. وظیفهء انسانها درفرآیند کمک ویاری رساندن به دین خدا صرف اطاعت ورعایت ازفرامین خدا وپیامبر است چه درحالت سفر وچه درحالت حضر، چه درحالت امن وآسایش وچه درحالت جنگ واضطراب.

 با درنظرداشت اینهمه مقدمهء  که تا اینجا گفته آمدیم (تحلیل و تحریم اعمال واشیا از صلاحیت خداست، وحلال را حرام ساختن بمعنای تجاوز برحریم خدا وتشبث درحیطه صلاحیت آفریدگار جهان است) باز برمیگردیم بر سر اصل مطلب که آیا عمل انتحار از دیدگاهء اسلام حلال است یا حرام؟ وهرگاه ازدیدگاه اسلام این فعل حرام باشد، امروز کسانیکه برحلال بودن آن اصرار میورزند، آیا ازدایرهء صلاحیت بشری ودین اسلام خارج وبرحریم خدا تجاوز نکرده اند؟ حتمأ در ذهن خوانندهء ما درخلال مطالعهء این سطور  خطور این  سؤال اجتناب ناپذیر بوده  است که مگربا پیشرفت زمانه هزاران مسایل جدید به شکل روز افزون چه که حتی ثانیه افزون رو به تزاید نیست؟ حالا در صورتیکه تعین مرز میان حلال وحرام بعنوان مالکیت در دین مربوط خداست پس چگونه ما میتوانیم پاسخ آنهارا از خدا دریافت کنیم؟  ما هم میگوییم که بلی  در هرعصری همیشه چیزهای زیادی بوده، هست وخواهد بودکه حکم حلال بودن وحرام بودن آن صریحأ درقرآن وحدیث وجود ندارد. پس چه باید کرد؟ خوشبختانه درین  زمینه   برای دریافت پاسخ حلال وحرام بودن مسایل نوپیدا  روش های منطقی وعقلی  چون قیاس، استحسان، سدذرایع و امثالهم وجود دارند که مسلمانان میتوانند با استفاده ازین روشهای علمی تکلیف خودرا درهرعصر وزمانه یی روشن بسازند.

از اصل موضوع دور نرویم،  جان مطلب درین بحث ما اینست که هرگاه یک عمل، یا یک شی ویا یک پدیده  حکم حلال بودن یاحرام بودن اش ازنگاهء قرآن وحدیث قبلأ روشن گردیده باشد، درانصورت  وارونه کردن قصدی، عقیدتی و آگاهانهء  آن  که بجای حلال حرام ویا بجای حرام حلال را قرار دهیم وبه آن باور داشته باشیم، قطعأ جواز نداشته چنین شخصی حتی ازچوکات اسلام بیرون میگردد. زیرا هرآنچه که حکم حلال بودن یاحرام بودن اش بوسیلهء قرآن وحدیث قبلأ روشن گردیده است،  این موضوع نخست نسبت رفع تکلیف کلان از دوش مسلمانها که دروادی حیرت بخاطر دریافت پاسخ خوبی یا بدی آن خودشان  باید سرگردان  میگشتند، یک سهولت توأم با خوشبختی است ثانیأ برای اینکه پاسخ مسألهء مورد نیاز را مفت ورایگان همچو لقمه های تیار وآماده بدست آورده اند، رعایت آن در عقیده وعمل بعنوان  یک مسؤلیت تعبدی بالایشان حتمی ولازمی  هست. بنأ  برای فرد فرد مسلمانان درهمه زمانه ها یک شرط اساسی است که  آن مسأله حل شده را  بی چون وچرا بپذیرند ودرصورت تخلف یا وارونه ساختن آن که حلال را بجای حرام ویا حرام را بجای حلال قرار دهیم، نه تنها که گناهء بزرگ بلکه خطر کفر ونفاق شخص مسلمان نیز متصور است.

 عمل انتحار ازانجمله مسایلی است که پاسخ آن بسیار به صراحت در زمانیکه خورشید نبوت ساطع بود، از جانب پیامبر برای پیروانش داده شده است. پس بیجا نخواهد که حالا برای اثبات این ادعای خود درب روضهء آیات متبرکه  واحادیث گهربار پبامبر اسلام را بگشاییم ولی ازانجاییکه درین مورد آیات واحادیث زیادی وجود دارند،  ناچاریم دنبالهء این بحث را به بخش دیگری موکول نماییم.