بگیرش که نگیرد

 

کاوه «کرامی»

1 سنبله 1386، آمستردام-هالند

 

راست بگویم تا هنوز دو سال نشده است که علاقه خاص به تاریخ و اوضاع سیاسی کشورم پیدا کرده ام. خوب این یک امر طبیعی است که وقتی یک انسان  در دنیای بلوغیت قدم میگذارد در تفکر میافتد و دنیایی از سوالات در ذهن او ایجاد میشود. این خود نمایانگر خود-را-مسئول-دانستن است در مقابل خودش و دنیایی که او در آن میزید. گر چه خودم در زیر چتر جنگ و خونریزی بدنیا آمده ام؛ آه آن مادری را شنیده ام که طفلانش را از دست داده بود، غرش آن طیاره های را شنیده ام که آمده بودند تا سقف خانه های مردم بیگناه را برباد کنند، اصابت راکتهایی را شنیده ام که خانه ما را بیپرده میکردند، در آن سرکهای خاک آلود کابل که با طفلان همسایه بازی میکردم جویی خون را دیده ام، ویرانی کابل را دیده ام، 'حیوانیت'، 'غلامی' و ' خود خواهی' را دیده ام، روزهایی را دیده ام که تاریکتر از شب بودند، جوان غریبی را در بالای یک کراچی در یک جاده شلوغ دیده ام که رویش را با ذغال سیاه کرده بودند و درگردنش یک جوره کفش ها آویخته بودند که محکوم به ربودن آن شده بود، فغان خانم های را شنیده ام که از درد شلاق ها ناله میکردند، .....

آتش جنگ و خشونت در اجتماع ما از عدم اتفاق و همزیستی است که از یک دوره به دوره دیگر انتقال نموده وچنان رو به افزایش است که آخر آن نابودی همه ما ست. در پهلوی آن هیچ نوع اثری از وطنپرستی دروجود سیاستمداران و روشنفکران و قلم بدستان ما وجود ندارد. آری! دها اشعار و مقالات در ستایش طبیعت, وطن و قهرمانان آن سروده میشود ولی این نمایشات هنری و ادبی چه بدرد مردم ما میخورند؟ سیاستمداران که در دولت مقام دارند همیشه ازحفظ وحدت ملی حرف میزنند آیا میتوان از آنها پرسید که هدف آنها ازکدام وحدت ملی است که آن را حفظ باید کرد؟ روشنفکران ما راه خود را گم کرده اند گاهی طرفداری ازیک گروه میکنندو گاهی از گروهی دیگری که اختلاف ایدیولژیکی بین شان زمین و آسمان است. آیا میتوان چنین اشخاصی را که عقیده ایشان وابسطه  به جیب شان است روشنفکرخطاب نمود؟ بنظر من " فکر" خود یک پدیده معنوی است نه مادی.

یکی از موضاعاتی که توجه نویسنده ها را زیادتر  جلب کرده مسئله «هویت ملی» است. البته این یک مسئله خیلی مهمی است برای انسجام افراد یک مملکت کثیرالملیت وایجاد همزیستی دریک جامعه که از بحران آن رنج میبرد. حتی میتوان آن را بحیث یک کلید برای گشودن دروازه های که قرن ها مردم را از یک دیگر دور گذاشته اند دید. اگر نه این فروپاشی که درجامعه ما بطور واضح مشاهده میشود حوادث وحشتناک گذشته را تکرارخواهد کرد که هیچ یک از ما خواهان آن نیستیم. پس چه باید کرد؟

انتقاد بالای کلمه "افغان" است و نام کشور ویرانه وپاشیده ما "افغانستان". نمیخواهم که ثبوت  کنم که در گذشته کلمه "افغان" صرف به یک قوم مشخص که در جنوب کشورما زندگی میکند اتلاق میشد. و امید هم نمیکنم که شما آن را رد کنید. زیرا این مسئله لازم به بحث نیست. مشکل اصلی دراین است که این کلمه فعلا نمایندگی از تمام اتباع وطن ما که متشکل از اقوام مختلف اند میکند واین موضوع در قانون اساسی هم به تصویب رسیده است. ایکاش که این کلمه "افغان" هیچ ریشه ملیتی نمیداشت. ایکاش که درطی چند قرن اخیر حکمرانان کشورما فقط مربوط به یک قوم نمیبودند البته به آن قومی که "افغان" نامیده میشد. ایکاش که آن حکمرانان درکی ازمساوات، برابری، برادری و خواهری، اتحاد و همزیستی میداشتند. ولی فعلا که این آروزها بوقوع نپیوسته چه باید کرد؟ 

منطق این را حکم میکند که هر فرد یک مملکت باید به "هویت" و  "کشور" خود افتخار کند و برای تشخیص هردو، اسم هایی  ضرورت است  که رضایت تمام اقوامی که شامل آن مملکت اند در آن باشد تا هر فرد آن ملت به افتخار و جرئت از آنها یاد ببرد. دراین صورت  اولین گام مثبت در جهت کسب وحدت ملی گذاشته میشود و فرصتی دیگر هم به استفاده جویان داده نمیشود تا ازین مورد زیر شعارعدالتخواهی و مساوات و برادری به نفع شخصی خود استفاده کنند.

جای تأسف درینجاست که مخالیفین این تغیرمثبت و ضروری که دروازه برادری و خواهری را میان همه اقوام باز میکند, برداشت دقیق و سودمند و بیطرفانه درین مورد ندارند. جالب اینست که آنها این عمل را ضد وحدت ملی مینامند وازدیدگاه آنها افرادی که این عدالتخواهی را میکنند  وطنفروشان و فاشیستان هستند. ما درین مورد یک گفته عامیانه داریم: "بگیرش که نگیرید."

بعضی از مخالفین به این عقیده هستند که تغیر نام کشور درد مردم بیچاره را حل نمیکند و نام اصلا هیچ مهم نیست وه میتواند هر چه باشد. این گروه هم دید سطحی دارند زیرا نمیدانند که تغیر نام در قدم اول احترام گذاشتن به تمام اقوام مظلوم است، و ازین وجه تهدیدی درحذف اقوام دیگر  در مرور زمان وجود نمیداشته باشد، و در قدم دوم بیانگر یک پدیده جدید است که مردم را تشویق میکند تا نا ملایمتی های گذشته را از ذهن خود دور کنند و به امید یک فردای پرشکوه و رنگین کارکنند و زحمت بکشند... چطور گفته میتوانند که نامگذاری مهم نیست. وقتی که یک طفل بدنیا میآید والدین او از همه پیشتر در جستجوئی نامی مورد پسند خود میشوند و بعدأ هر خوبی و خرابی که آن شخص میکند در زیر نام او ثبت میشود و این نام وسیله شناخت او در جامعه است. فرض مثال اگر من با شخصی آشنایی پیداه کنم که اسمش گلبدین باشد من با شنیدن آن احساس خوبی در مورد آن شخص در وجودم پیدا نمیشود اگر چه هم آن انسان  ملائکه باشد چون چهره یی خشن و خوانخوار کسی دیگر در زیر آن نام در حافظه ام ثبت شده است.

به هر حال من به این متیقن هستم که هر روشنفکر واقعی دراین مورد نظر مثبت دارد و بدون تردید و شک میتوانم بگویم که اکثریت مردم کشور ما دراین باره نظر مثبت خواهند داشت;  چون همه خواهان عدالت اجتماعی اند. بنابراین تقاضای من از عدالتخواهان اینست که یک گردهماهی را تشکیل بدهند و مستقیم با مقامات دولتی ودراطلاعات جمعی درداخل کشور این مسئله را مورد بحث قرار دهند. و این یک گام نیک برای کسب وحدت ملی خواهد بود.

خلاصه هدف من نه تقلیل امتیازات یک قوم است و نه برتری دادن یک قوم نسبت به اقوام دیگری. بلکه من بحیث یک جوان مهاجری که درغربت بسر میبرم دریک جامعه کاملا بیگانه، به این عقیده هستم که کلید راه حل برای ملت رنجدیده ما فقط اتحاد واتفاق بین مردم ما است، اگر ما راستی خواهان تکرار تاریخ سیاه وخونین نباشیم. و تاریخ شاهد است که شعار "ما همه 'افغان' هستیم." مشکل ما را نتنها حل نکرد بلکه آن را سنگینتر ساخت. جالب و در عین زمان قابل تأسف است که وطنداران ما که در غربت هم هستند شعله نفاق را تقویه میکنند. چند وقت پیش شاهد یک برخوردی در یک محفل خوشی بودم که حتی به جراحت یک تن ازافراد درگیر تمام شد. میدانید جنگ ازبرای چه بود؟ قرسک نه، باید اتن کرد!