نعمت الله ترکانی

18.08.09

 

پافشاری روی اشتباهات...

چندی قبل نقدی بر نوشتۀ آقای کریمی استالفی نوشته بودم که در سایت گفتمان و افغان موج به نشر رسید. لازم به یاد آوری است که روحیه نوشتاری این نقد بر اساس عنوان مبتذلی بود که « باورمندان به آزادی را در آینده احمق خطاب و گفتار آنان را مویه کردن میدانست» اینک بار دیگر ایشان مقالۀ خود را احساسات وطنپرستی، آرمان ملی و حقیقت تاریخی تلقی میکنند. اگر چه جوابیۀ آقای استالفی ارزش به نقد کشیدن ندارد زیرا نوشته های آقای استالفی را میتوان کاملا بی مضمون بی محتوی و من در آمد و فاقد ارزش علمی پنداشت. لیکن بخاطر اینکه در سایت وزین گفتمان ظاهرا به دفاع از موصوف مواجه ام. میخواهم مختصر به این آقا گوشزد کنم که پایفشاری روی اشتباهات از دایرۀ عقلانیت خارج است.


 

جـــــواب

آقای کریمی استالفی:

ایمل شما را دریافت کردم. راستش را میپرسید از نقدی که در مورد مقالۀ شما نوشته بودم، پشیمانم. چون به گفته یکی از دوستان نباید در مورد هرچیزی نقد نوشت. راستش را میپرسید من این نقد را به گفتمان و آسمایی جهت نشر فرستاده بودم و بعد از آنکه دوست عزیزی از سایت وزین آسمایی نصیحت وار نوشت... تبصره در مورد مقاله شما وقت ضایع کردن است... به اشتباهم پی بردم ولی کار از کار گذشته بود.

بهر صورت مورد انتقاد قرار گرفتن آنقدرخشم بکار ندارد که شما از خود نشان داده اید. میدانم خردمندان گفتار و نوشته های فلسفی شما را خوانده اند و مورد قبول شان واقع شده اید. شما واقعا در مباحث اجتماعی دست بالای دارید. من به موقف علمی شما احترام دارم و شما هم میتوانید گفته هایم را نقد کنید. حالا که گپ میان من و شما محترم است من دوستانه میگویم که در انتخاب عنوان مقالت همیشه باید جانب احتیاط را گرفت. عنوان مقاله ای شما خوشبین های برای آینده را احمق خطاب نمیکند؟ شما مویه کردن را به چه معنی در عنوان مقالۀ خود آورده اید؟ حشرات و جانوران مویه میکنند نه انسان، انسان چون شما مینویسد و منطق سرهم میکند. خوب این کار شما بود ولی از حساسیت های که در پی داشت نباید رنجید.

من با دانش اندکی که از سیاست، اقتصاد، جامعه شناسی، دین و دنیا دارم، هیچگاهی نمیگویم عقل جهانم. شما هم نمیتوانید عقاید فیلسوف مورد نظر خود را بر من تحمیل کنید. من از علی شریعتی آثار متنوع از تاریخ گرفته تا فلسفه و دینداری را مطالعه کرده ام. میدانم که علی شریعتی روی منافع قشری کدام طبقات اجتماعی حساب میکرد.

 من در پنجاه و پنج سال عمرم با چشم باز بدون اتکاء به شخصیت منفرد، گروه، تنظیم، حزب و یا جمیعت خاصی نوشته ام و آنچه را که حقیقت بود بیان کرده ام.

 من گاهی جهت گرفتن کمک و یا گدایی آن هم با نکتایی به درب سوسیال نرفته ام و از نکتایی هم خوشم نمی آید و به ندرت و در مواقع خاص از آن استفاده میکنم و شما میتوانید از دوستان خود در لینز بپرسید که مردانه وار کارمیکنم و از مزد شصتم نان خود و خانواده ام را تهیه میکنم. افتخار دارم که با نیرنگ و دروغگویی و جعل اسناد حقوق پناهنده گی نصیبم نشده. مدت اضافه از پانزده سال در لیسه ها و موسسات علمی افغانستان به تربیه اولاد وطن کوشیدم و ده سال هم از طریق موسسات خیریه و باطرح پروژه های عام المنفعه در آبادی وطنم کوشیدم. مثل بعضی ها بنام اتحاد و کمک به مهاجرین افغان از این و آن کمک نمیگیرم. آنقدر که شما فکر کرده اید بیسواد هم نیستم.در رشتۀ ریاضی وفزیک لیسانس و در رشته ماشینری زراعتی از کشور بریتانیا ماستری دارم.

آقای استالفی:

چشم بستن و دهن را باز کردن آسان است اما جواب دادن به سوالات دیگران گاهی مشکل است. تیوری شما برای آوردن فیدرالسیم در شرایط فعلی دور از واقعیت و بنا برآن چرند است. کلمۀ فیدرالیسم در شرایط فعلی که موجی از نا امنی، ورشکسته گی اقتصادی، خلاء قدرت و بلاخره اشغال دامنگیر وطن ماست دور از واقعیت است.

 ضرور نیست که به دور رویم. شرکت های که اساس آنان را سکتور خصوصی بوجود آورده است. { افغان بیسیم، برادران صافی، صد ها فابریکه شکلات سازی، تولید پایپوش، آب صیحی آشامیدنی، خانه ساری، موسسه برات} تشبثات خصوصی است. این ساحه در حال حاضر قسمت بزرگی از احتیاجات مردم ما را در سرتا سر افغانستان مرفوع میسازند. سکتور های دولتی بخش کوچکتری از احتیاجات مردم را مهیا میکند. ببینید در ایران، پاکستان، هند و دیگر کشور های آسیایی اکثر منابع تولیدی در انحصار سرمایه داران داخلی است. دولت ها باید حتی این سکتور های خصوصی راپشتیبانی نموده امنیت اقتصادی آنان را تامین کنند.

از قرینه چنین معلوم است که شما از دیده گاه جهادی های ما گز میکنید. در حالیکه اینجانب و بعقده شما نه به جریانی و نه هم به قبیلۀ خاصی غیر افغان و مملکت خاصی غیر از افغانستان، تعلق دارم. افتخار دارم اگر هم میهنانم مرا به حیث خدمتگار خود قبول کنند.

 من سخت مخالف مشتی سیاسمتدار هرزه ام که برای برآوردن منافع حربی و تنظیمی خویش نه دوست میشناسند و نه دشمن را. زمانی با امریکا معامله میکنند با روس میجنگد و زمانی چنگ به دامان روس انداخته و از آنان نجات میطلبند. زمانی کارمل و کارملیان و کمونیست ها را به رگبار میبندند و زمانی بر مییت مردار شان اشک میریزند. من یک دین دارم و یک مذهب و یک کتاب. آزاد ــ آزاد. و از منافقت گریزانم و این شنگ من است.

من هرگز نمیخواهم به تیل داغ های عبدالرحمن خان، نادر غدار و گور های دستجمعی امین و ویران ساختن شهر کابل و شهید ساختن شصت هزار کابلی بیگناه افتخار کنم. همین ملت بود. آری همین افغان تاجک ازبک و هزاره که دست به چنین اعمال غیر انسانی زدند. آنان این کار خود را به اساس سنت قبیلوی انجام ندادند. بروید سخنان سردار مارشال فهیم را بشنوید. او قبول دارد که مردم کابل را در آتش جنگ سوختانده است، مهاجر و بی خانمان ساخته. اگر همه گناه را به گردن گلبدین می اندازید بهتر است سر به گریبان خود نموده و سینه بریدن های زنان، رقص مرده و میخ کوبیدن به سر هم وطن خود را در شهر کابل و در سال های 1992 ــ 1996 فراموش نفرمایید.

 خیلی ساده و آسان میتوان نوشت گناه همه این بدبختی ها به گردن داود خان، ظاهر خان، محمد گل مهمند، نادر خان، عبدالرحمن خان بود. زیرا آنان بر خلاف حکام سه دهه اخیر هر جاسوس هر وطنفروش و هر تشنۀ قدرت را به زودی شناسایی نموده سر به نیست اش میکردند.

آقای استالفی: فراموش نکنید که این مردم اسلاف شما بودند. برویت تاریخ اساس یک افغانستان با حکومت مرکزی مقتدر و امن توسط عبدالرحمن خان گذاشته شد. عبدالرحمن خان برای گرفتن قدرت در چاریکار و جبل السراج پایگاه مردمی اش را ساخت. قهرمان های تاریخ خود چون میر مسجدی خان. اکبر خان و بعدا مشروطه خواهان درباری، شخصیت های مستقل و شیفته گان آزادی را به خاطر آورید. آنان بنام ملیت و قبیله مبارزه نمیکردند. در میان آنان مسعود تاجک، گلبدین پشتون، دوستم ازبک و مزاری هزاره نبود که هر ساحۀ از شهر خود را مرکز قدرت خود ساخته، بکشند خراب کنند و به مال و ناموس مردم تجاوز کنند.

کاش در مقالۀ خود صریحا این کلمات را درج میکردید تا دیگران هم میدانستند که از کدام سمت باد میوزد.

 آیا تعصبات قبیلوی، زن ستیزی، تمدن ستیزی، تعصب قومی، عقبگرایی و دیگرصفات مضحک تنها مربوط پشتون هاست یا هزاره ها و تاجیک ها هم زن ستیز، عقب گرا منطقه پرست و ملیت خواه اند، در هرات که منطقۀ تاجیک نشین است ماهیانه ده زن بخاطر ظلم و ستم نامرد سالاران خود را آتش میزنند. در بدخشان دختران را به جرم دوست داشتن سنگسار میکنند و یا در بدل مبلغی به فروش میرسانند، همین حالا روشن اندیشان جهادی ما علم تجزیه وجدایی را بنام های قبیله وسنت قبیله بلند کرده اند. بنام شیعه وسنی، هزاره و تاجیک افتخار میفروشند و...

نمیدانم اندیشه های شما از کدام منابع تاریخی سرچشمه میگیرد. نمیدانم چرا تاریخ را در 250 سال خلاصه میکنید آیا قبول دارید که قبل ازآن هم منافع حکام محلی از خون مظلومان آب میخورد؟

شما میروید به تیوریسین های ایران و آن هم علی شریعتی که اندیشه هایش بدرد مغز های بیمار آخند های ایران میخورد افتخار میکنید و از حقایق ملموس درون جامعۀ ای خودی چشم پوشی میکنید. اگر به تیوری های او افتخار میکند.کار خود شماست فراموش نکنید که خلقی ها هم با داشتن اندیشۀ مبنی بر رشد دیموکراسی ملی و تقویه سکتور دولتی بجای نرسیدند. چنانکه مبلغین دیموکراسی نوین و تقویه اقتصاد روستایی و انقلاب فرهنگی به جایی نرسیده اند و حالا هم دارند به گفتۀ شما در عصر جهادی های ما خصوصی سازی را رواج میدهند و چون سیل، کمک غرب برگرده اقتصاد ملی ما سنگینی میکند. حاضر نیستند غیر از سکتور های دولتی که لزوما مدیریت آن بدست ایشان است به سکتور خصوصی فکری بکنند. لازم به یاد آوری است که اگر قانونگذازی، دادستانی،عدالت، معاونت ریاست جمهوری، استانداری ها به دست جهادی ها نمیبود مسلۀ طور دیگری بود. شما بیجهت مقوله های داکتر علی شریعتی را که با کمبود ساحۀ عمل و فرایند ملموس از دستاوردی است زمزمه میکنید. اگر اسنادی در دست دارید که به اساس تیوری های علی شریعتی ایران به ساختن بم اتمی دست یافته و یا تمام سیستم ها و پروژه های انکشافی در امارت عربی از برکت گفتار اوست و یا تازه شرکت های مختلط یونوکال تزس اورا برای چاپیدن گاز نفت عراق و افغانستان بکار گرفته اند لطف نموده بنویسید و موخذ بدهید. بهتر است تیوری خود را برای رفع بن بست و رهایی از استعمار شرق و غرب که به یاری روشنفکران دینی از قماش شریعتی ها برما تحمیل شده بیان کنید.

 مگر از این همه عالم، فاضل، سیاستمدار و اقتصاد دان چه حاصل که به خروار مینویسند، به خروار نفاق ملی را دامن میزنند، به خروار رد روی میکنند، به خروار پروژه های تفرقه میسازند و به اندازۀ مثقالی به فکر مردم نیستند؟ البته تیوری های که به ذهنیت مردم بیسواد ما قابل فهم نباشد ایده آل نیست. آن تیوری ها هرچند در اقصی جهان بکار گرفته شود نزد مردم ما بگفتۀ شما تمدن ستیزی بیش نیست.

امروزه فابریکه های بوجود آمده که با ظرفیت تولیدی بزرگ صرف با چند نفر محدود کارگر اداره میشود و کار صدها کارگر را یک کامپیوتر میکند. اینرا بخاطری حضور مبارک به عرض رساندم که از عروس نا اهل و جنگره فامیل و کلید( خزانه؟! ) حکایه نکنید و اگر خدا کند در ذهن شما کارفرمایان چون فراعنۀ مصری تداعی نگردند، بدانید که معنویات کارگران از پارسال تا امسال تغییر پذیرفته. این پروسه با مقتضیات پیشرفت های علمی و مبارزات طبقاتی شان ادامه خواهد داشت. کارفرما وکارگر دو پدیدۀ لازم وملزوم اند. در هیچ جای دنیا کارفرما برای کارگر نمیمیرد. و کارگر چه در فابریکه خصوصی و شخصی کار کند چه در کارخانۀ دولتی و ملی، مزد بگیر است و بنا بر آن ترس شما از بیچاره شدن کارگر واقعیت ندارد. کارگران خود به سرنوشت خود مسلط خواهند بود حتی ویلادیمیر لینن نتوانست در رهبری کارگران آنچه را میگفت در عمل پیاده کند. امید قناعت جناب عالی را بر آورده باشم.

آقای استالفی عزیز: شما قبول ندارید که خط دیورند محصول یک توطعۀ امپریالستی بوده ؟ شما و یاران جهادی، امریکایی و انگلیسی شما صد ها کیلو متر دور تر ازین مرز امنیت خود را تامین کرده نمی توانید وباز شما ادعا میکنید که اگر مرز به رسمیت شناخته شود ما میتوانیم امنیت آنرا بگیریم. حالا فرض کنید؛ فردا دولت افغانستان اعلان کند که مرز دیورند را به رسمیت میشناسیم. ماحاصل آن چیست؟ چه تحولی را میتوانید در سرنوشت جنوب وشمال افغانستان بیاورید؟ اگر بهانه است همین است. ضدیت شما با خط دیورند زمانی گل کرده است که میبینید عده ای جواسیس پاکستان و فایشست های پشتون با رسمیت شناختن این مرز تعصب به خرچ میدهند. شما با دنباله روی از یک عده سیاستباز این مسله را در مقالۀ خود گنجانده اید. باز هم میگویم دامن زدن به مسلۀ مرز دیورند سیاست اغفال و خاک به چشم حریف زدن است.

من دیگر نمیخواهم در مورد فیدرالسم بحث کنم. زیرا به گفتۀ شما و چنانکه در رسانه های بیرون مرزی چون سرنوشت آریانا نت فارسی دیده میشود؛ از کاندید های ریاست جمهوری گرفته تا احزاب خرد و کوچک وابسته به اتحاد شمال موضوع فدرالیسم را نیشخوار میکنند. آری من هم با شما یکجا آرزو دارم که هرچه زودتر خلیلی را حاکم هزاره جات، ربانی را حاکم شمال شرق، دوستم را حاکم شمال، ملاعمر را حاکم جنوب و اسماعیل خان را حاکم شمال غرب ببینم. اگر چنان نشد... باید چنین شود. شما و یاران فیدرالست شما را دعا گویم. چنانکه گفته آمده ام شما حق دارید تا در پرتو دیموکراسی عقیده و نظر خود را بیان کنید. اما هیچگاهی اجازه ندارید که باورمندان به استقلال و آزادی را در آینده احمق خطاب نموده و افکار و نظریات شانرا مویه کردن بدانید. خداوند به توانایی شما بیفزاید و عمر بلندی بدهد که تا قدرت دارید در مسایل تفرقه افکنی میان ملیت های افغانستان قلم فرسایی کنید. من دیگر به نقدی از شیفته گان نفاق و شقاق نخواهم پرداخت و چون دانسته ام که مرغ آنان یک لنگ دارد.

 

باعرض حرمت