قاری عتیق الله ساکت

26.07.07

 

سه روز ماتم ملی، سه روز ولگردی

 بابای حقیقی یک ملت دارای چه خصوصیاتی میباشد؟

 

برای درک درست ازالقاب  تشریفاتی چون بابای ملت، پدر معنوی ملت ویا راهبرملت لازم  است تا ما باباها وراهبرهای ملی کشورها وملتهای دیگر وتأریخ ایشانرا مطالعه کنیم تا در روشنایی آن متوجه شویم که آیا ما هم واقعأ بابای داشته ایم ویاخیر؟ ویا بعبارهء دیگر بابای ما بابای حقیقی بوده است یا ساختگی؟ آیا ما  که دست به چنین اقدام بزرگی زده حتی در تارک  قانون اساسی خود هم مهر بابای خودرا زده ایم، ( ببخشید زده اند) واقعأ این اقدام برمبنای تحقیق بوده   یا تقلید؟ واساسأ بابای ملت یک کشور دارای چه خصوصیاتی باید باشد؟

 

بپاسخ این سؤالات باید گفت که اصالتأ  شخصیتهای قهرمان  وتأریخ ساز کشورها که با مبارزات وخدمات اصلاح جویانهء شان به  پدر معنوی ملت دریک کشور مبدل میگردند، عمومأ کسانی استند که زندگی شان مالامال ازکارنامه های درخشان فراموش ناشدنی  است که درمسیر مبارزات شان ازخود بجا گذاشته اند. اینان کسانی استند که با گفتار وکردارشان به اسوه های قابل تقلید  درجوامع شان تبدیل شده اند ومردم آنکشورها  با درنظرداشت وضعیت تاریخی، جغرافیایی وسیاسی خاص مملکت خود ناگذیراند تا به احترام وتقلید ازخط مشی این بزرگان بپردازند. در اصل این قهرمان ها واسطوره های حقیقی تأریخ اندکه با گذشت زمان درقلوب مردم جا گرفته به پدرها وراهبرهای ملی تبدیل میگردند.  بنأ موقف های معنوی ویا تشریفاتی که بعضی ازشخصیتها بنامهای راهبر ملی ویا پدر ملت ویا بابای ملت درطول مدت حیات ویا پس ازمرگ  خود دریافت میکنند هیچگاه یک امر تصادفی، ساختگی، جعلی، تزویری ویا تحمیلی بوسیلهء کدام سازمان ویاگروهء خاصی نیست بلکه واکنش طبیعی خود مردم است که پس ازشناخت دقیق ومطالعهء همه جانبه پیرامون  ابعاد مختلف شخصیت راهبرانشان ازخود نشان میدهند. زیرا عشق، محبت، احترام ورزیدن وسایر احساسها هیچگاه با زور وجبر تحقق نمیپذیرند. هیچگاه نمیتوانیم چیزی را که قلبأ دوست نداریم، برای مصلحت ویا ترس از کسی دوست داشته باشیم ویا بعبارهء دیگر محبت، چون کالای مادی وعنصر کیمیایی نیست که هرگاه خواسته باشیم بطور دلخواه به تولید آن بپردازیم وهرگاه  نخواسته باشیم آنرا بدور افگنیم. همینگونه است احساس احترام نسبت به یک شخص ویا چیزی که تاوقتی ما قلبأ آنرا نپذیرفته به بزرگی آن معتقد نشده ایم، نمیتوانیم  آن شخص ویاچیز مورد نظر را نزد خود عزیز ومحترم بشماریم.

 

حالا برگردیم به  کشور وبابای خود که جناب شان چه تاجی برسر مردم این کشور گذاشته و چه کارنامه های پرافتخاری درطول مدت حیات از خود بجا مانده اند؟  به عقیدهء تأریخ نگاران وتحلیلگران،  ظاهرشاه درطول چهل سال سلطنت خود مدت سی سال را در زیر تسلط کاکاهای خود فقط نقش یک شاهء نمادین را بازی کرد. در طول این مدت و بقیهء عمر دورهء سلطنت، شاه بخش  اعظم  اوقات شباروزی خودرا فقط به تفریح وخوشگذرانی سپری میکرد بی آنکه کوچکترین توجهی درقبال عمران و ترقی کشور داشته باشد. تا آنکه پسر کاکایش داود خان زمام قدرت را طی یک کودتا بدست گرفته در طول پنج سال حاکمیت خود تصویرافغانستان را کاملأ عوض ساخت. اکثرأ باین باور استندکه دوران حاکمیت پنج سالهء داود خان بالاتر ازچهل سال سلطنت ظاهر شاه در افغانستان اهمیت داشت وداودخان درین مدت کوتاه کارهای را انجام دادکه ظاهر شاه درطول چهل سال سلطنت خود ازان ها آگاهانه ویا ناآگاهانه غفلت ورزیده بود.  حلقات مخصوص اینگونه  شخصیت را  برای ما بعنوان پدر ملت تحمیل کردند. ولی حالا ما ازکجای ایشان محکم بگیریم تا برایما قدوهء برای پیروی از عقاید، اندیشه و عمل  باشد؟ چه اثر ارزشمندی ازیشان باقی مانده؟ کم از کم چه نقل قولی را میتوانیم از گفته های ا یشان اقتباس نماییم؟

حافظهء تأریخ چه عمل خاطره انگیزی ازیشان بخاطر اعتلای وطن ما بیاد دارد؟ وده ها سؤال دیگر.

 شما وقتی به گفتار های گاندی مراجعه میکنید، در بحری از گفته های سودمند ونصایح ایشان غرق میشوید. همینگونه اگر به کردار واعمال وی خیره میشوید، میبینید که درمیدان عمل چه کارها وفداکاریهای حیرت انگیزی را انجام داده است. ولی از بابای ما چه؟ درکشورهای دیگر مردم در خط پای راهبر ویا پدرملی شان پا میگذارندوراهء ویرا تعقیب میکنند ولی درکشورما آیا کسی پیدا میشود که بداند راهء بابای ما چه وبکجا بوده است؟

تنها چیزیرا که همچو آفتاب درهرگوشه وکنار افغانستان میتوان بوضوح مشاهده کرد، تفریحگاه ها وشکارگاه های  متعدد مغضوبی است که برای تفرج وخوشگذرانی خود شبها وروزهارا با محبوبه های قشنگ ودلربای خود  درانجاها میگذشتانده است.

بنأ  هرگاه دولت  و گروه های مخصوص ازهمچو انسانهای متشخص با اینگونه خصوصیات وپیشینهء تأریخی  شخصیت تراشی  نموده بت سازی میکنند، نتایج آن جز بی کیفیت ساختن فرامین دولت وتصامیم رسمی ایشان چیز دیگری نخواهد بود. نمونهء زندهء آن امروز بسیار واضح دربین مردم ما مشاهده میشود که با اعلان سه روز ماتم ملی توسط دولت وتحریم رسانه ها ازپخش نشرات عادی شان مردم همه درکوچه وبازار وخانه هایشان ماتم سرتاسری را بشادمانی سرتاسری تبدیل میگردانند وبرخلاف فرمان دولت ازروزهای اعلان شده بعنوان روزهای تعطیل وتفریح استفاده میکنند. زیرا هیچ چیزی درین سانحه برای سوگواری برایشان وجود ندارد. آخربا زور که نمیشود درد را و بغض را درگلوی خود آفرید. پس آیا اقدام آقای کرزی مبنی بر سه روز ماتم ملی ورخصتی همه ارگانهای دولت  آنهم برای سه روز یک امر عبث وبیفایده نبوده است. هرگاه دقیق بنگریم درمییابیم که مرگ آقای ظاهرشاه بذات خود هیچ ماتمی نبوده ولی فرمان عزاداری  سه روزهء رییس دولت  بواقعیت این ماتم را  درکشور آفرید وضربهء سختی بر پیکر نیمه جان اقتصادی آن وارد آورد. باین معنی که سه روز تعطیل، سه روز ایستادگی، سه روز ولگردی، سه روز توقف وسه روز بیحرکتی همه اندامهای دولت را دربر گرفت  ودرطول این مدت مکاتب ودانشگاه ها نیز مسدود ماندند که هرگاه مجموع همه زیانمندیها وخساره های مادی ومعنوی که ازناحیهء این سه روز نصیب مردم ماگردید، بسنجیم به یقین میتوان گفت که  افغانستان بواسطهء این فرمان سه روزه  سی سال  دیگر هم عقب رفت وباین ترتیب ما واقعأ سه روز ماتم را معادل با پیامد سی سال خسارهء جبران ناپذیر آن پشت سر گذشتاندیم.