مژده به علاقمندان شعر و ادب

 

جوانه های سبز غزل ، دومین گزینه اشعار خانم نادیه فضل شاعر و نویسنده ی جوان و خوش قریحه ی کشور ما ، که نوامبر سال 2006 منتشر گردید را میتوانید اکنون برعلاوه ی مراکز فروش کتاب از طریق درخواست انترنتی بدست آورید.

گزینه ی جوانه های سبز غزل آیینه تمام نمای عواطف و احساسات زنیست که نگارگر خوبی و مهربانیست ، زنی که مادر بودن را آفتاب وار میدرخشد . زنی که عشق و عاشق بودن  را با یک آسمان ستاره و غزل به ستایش مینشیند.

در جوانه های سبز غزل طراوت صفا و لطف بهاریست سبز و روشن ، و همین بهار را خانم نادیه فضل گلدسته میسازد و گلبرگ های آنرا به نام  ( یک شاخه محبت به تمام زنان همدیارش که همیشه در جستجوی لبخند و یک ذره روشنی شبها راه رفته اند و رفته اند ... ) تقدیم میدارد.

دوستداران شعر و چلچراغ گلواژه های ادب فارسی ، میتوانند این کتاب را همراه با یک سی دی به صدای دلنشین خانم فضل؛  که در آن سروده های شاعر زنده یاد خانم لیلا صراحت روشنی و شاعر جاودانیاد خانم نادیا انجمن را با شعر های زیبایی از مجموعه جوانه های سبز غزل به خوانش گرفته اند ، از نشانیی

Nadia_fasel@hotmail.com

 

دریافت دارند .

در اینجا یکبار دیگر چند سروده ی از خانم نادیه فضل که قبلآ در سایت گفتمان به نشر رسیده است تقدیم به دوستداران شعر این بانوی ارجمند می گردد.

نشر جوانه های سبز غزل را به خانم نادیه فضل تبریک گفته امیدوارم گلبرگ های شعر این شاعر عزیز همیشه عطر افشان بهاران شعر پارسی بماند.

اسد الله الم  

 

 

اعجاز

 

تا بهـــــــار آرزوهـــای مرا گلـــباررویا میکنــــی

زندگانی می نگــــاری مهربانا! شـــــورِ دریا میکنی

میشوم همبال سار ، همرنگ مه ، دیبای دل، سوز غزل

تا وسیع لاله ها پهنای باغ از عشق غوغا میکنی

میشوی آیینه میبینم حضور روشنی را در دلت

میبری با خود مرا عاشق ترین ناز تمنا میکنی

بوی گندم ، لهجه ی پروانه ها گلواژه ی پرواز را

دلفریب جاریی بال پرستو های آواء میکنی

در طنین پرده ی ساز در لطیف شعر و آهنگ عشق را

می نوازی جلوه ی پاک خداوند و مسیحا میکنی

از سکوت در بی بهار دور ، یاس عاشق دریاچه را

تازه از عطر نسیم دل گوارای هریوا میکنی

میگشایی از تنش صد ها گره تلخ و اندوهبار درد

در نگاهش وسعت زیبای خورشید سحر وا میکنی

گریه هایش را به موج دلربای نغمه میخوانی به مهر

دامنش را گلشن رنگین یک صبح فریبا میکنی

 

ناديه فضل

 

 

یک ذره درد

 

دو دست پاک خدا شست گیسوانم را

نشاند آیت خوبی سحر لبانم را

برای کاشتن عطر آشنای غزل

پر از جوانه نمود سبز آشیانم را

شبیهی باغ بهشت ، زمزمِ حلاوت کرد

پر از ستاره دل انگیزِ گلستانم را

از آشیانه ی صد ها فرشته چید مرا

به عشق و مهر گره زد روح و جانم را

دریغ شیشه ی قلبم هزار بار شکست

به امرو  قل و قل، ابریشمِ روانم را

گهی اسیر شدم ، گه بَدل ، گهی هم بد

گهی به دار زدند چشم من زبانم را

کنون که روزنه ها تار دود و باروت است

بیا نگاه کن ! اندوه بیکرانم را

که تن فروشی و زندان و یاوه و درد است

بیا بخوان تو  سرنامه ی بیانم را

به کنج سرد و شب و گریه و شقاوت و غم

فروشکسته ام ازهم ، ببین جهانم را

بیا به کابل و کندز ببین ! به زنجیرم...

بخوان به لحظه ی شادی تو دیده گانم را

سرشک و نوحه ی زندانیی فلسطین را

بیار هدیه برایم ؛ ببر روانم را

ابوغریب ببر ، پنجه ی شکسته ی من

  بگو ززخم دل من تو   همنوعانم را

زدستِ کودکِ زندان آشنایم گیر

شکست سوره ی باور ، غم نهانم را

برو به دور به آنجا اگر خدایی هست

بگو به  بارگه اش تلخ  داستانم را

بگو زشرقیی زندانی،  از زن تنها

که تاب درد ندارم  خدای جانم   را !