صحنۀ اعـدام ساختگی : 11 جون 2007 ، ولایت غـزنی ــ افغانستان : این مرد مورد "استنطاق" یک منصبدار ارودی افغانستان قـرار دارد. پایش را با یک تسمه به موتر جیپ عـسکری بسته اند. صاحبمنصب اخطار میدهـد : حقـقـیقـت را بگوی، ورنه موتر را چالان میکنیم، تا روی زمینت بکشد. سر جلو جیپ یک سارجنت امریکائی نشسته است.

 

 

Wolfgang Bauer ولفگـنگ باور  

قـریۀ "نیاز الله" ــ غـزنی ــ افغانستان

ترجمه از آلمانی : دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی

 

 

 

غـنیمتِ جنگ

 

عـساکر امریکائی قـریه ای را در محاصرۀ خود درآورده اند،  تا طالبان را اسیر کنند.

عملیات آغاز  می گردد و  "رزم آوران ضد ترور"، به "جنایتکاران" مبدل میگردند

 

روزنامۀ معتبر تاگس شپیگل برلین Berliner Tagesspiegel گزارش راپورتر خود ولفگنگ باور را در شمارۀ امروزی  ــ  مؤرخ 4 جولای  2007 خویش به شرح زیر نشر کرده :  

وقـتی این قـصه به آخر برسد، دست چند مرد با جنایت آلوده گشته است. این گزارش شرح میدهـد، که چگونه منصبداران عالی رتبۀ دو اردو ،  به استنطاق  ( از مظنونان )  می پرازند.

لباس های ایشان بر بدن چسپیده و چشمانشان از کثرت گرد و غـبار سرخ گشته. از دو شب  بدین سو نخوابیده  و دو هـفـته شده است، که به شست و شوی بدن نپرداخته اند و برای قـضای حاجت به صحرا میروند. قـصه از 27 عـسکر فـرقۀ 82 پیادۀ پراشوتی کارولاینای شمالی است، که در هـر جا اطراق میکنند ، بوی متعـفـن مواد غائطۀ ایشان مشام را می آزارد. در ساعات شب دهـکدۀ "نیاز الله" را در محاصرۀ خود درآورده،  راهها را با جیپ های زرهـپوش خود بند ساخته  و ماشیندارهای ثقـیل را بر پشته ها و بلندیها نصب کرده اند. می خـواهـند با دمیدن صبح به خانه های گلین قـریه بریزند. در ظرف سه و نیم سال گذشته، سی ماه تمام را در عـراق بسر برده  اند. ساعـت شش و نیم صبح دوشنبه  12 جون است ، گرمی هـوا به 32 درجۀ سلسیوز (سانتیگراد) میرسد و فـضاء گرفـته و  ناخوش آیند است.  شکار آغاز میگردد.

این راپورتاژ نزاع یک روزۀ افغانستان را نشان میدهـد؛ 24 ساعـتِ جنگی را که در دامان هـندوکش و دور از انظار جهانیان پیش برده میشود. 48000 عـسکر غـربی از سال 2001 میکوشند، که این مملکت را تحت کنترول خویش درآورند؛ اما تاحال کاملاً بی نتیجه. طالبان در مناطق پایگاهی خود در جنوب و جنوب شرق دوباره قـوی گردیده و     قـطعات جامعۀ بین المللی را با شدید ترین نبردهای  پس از اشغال افغانستان، روبرو ساخته اند. ایشان حملات خود را نسبت به چهار سال پیش انسجام و سر و سامان  بهتر میدهـند و تسلیحات ایشان هم مؤثر تر گردیده است. ذهـنیت مردم در بسیاری از ولایات افغانستان برضد غـرب گردیده ، چون ایشان به وعـده های بسیار خود، کمتر وفا کرده اند.  حملات انتحاری از 4 عـدد  در سال 2004 به 140 عـدد در سال 2006 بالا رفـته.  صلح و آرامش باز از افـق  به دور دستها رمیده.

در همین ساعات صبح اعـصاب ِ همه سخت ناآرام است، چون وقـتی عـساکر بداخل یک قـریه پا میگذارند، هـرگز نمیدانند که با چه مقاومتی رو برو خـواهـند گشت. دو جاسوس استخبارات افغانی دیروز تلفـون کرده و به اطلاع رسانیده بودند، که هـشت موترسایکل سوار مسلح از کوهها به دهـکده خزیده اند و ملا شریف حامد، قـوماندان ولایتی طالبان ،  با احتمالاً تمام تیم رهـبری زیر دستش، گویا در جملۀ ایشان است. قـرار است که قـریه، خانه به خانه پالیده شده و تلاشی گردد.

نشانزن ماشیندار ثقـیل  از طریق بیسیم دشنام غـلیظی را نثار کرده  میگوید : « در بستر دریا، یک مردکۀ سیاهـپوش به نظر میرسد. که میداند، شاید مسلح باشد؟». ده دقـیقه بعـدتر وقـتی کسی سوار بر موتر سایکل، پا بفـرار میگذارد، عـسکر دیگری سگنال هـشدار  فـیر میکند. اما به زودی معلوم میگردد، که بندۀ  خدا فـقـط  به اضطراب آمده ، نه از جملۀ مظنونان است و  نه اینکه پا بفـرار گذاشته باشد. هـر قـدر آفـتاب بالاتر میرود، به همان اندازه مخابرات با عـراده های Humvees ( موترهای نظامی کثیرالاهـداف ) (1) بیشتر میگردد. وقـتی روز به آخر رسیده و آفـتاب به غـروب میگراید ،  هـیاهـوئی از چیغ زدنها و صدا کردنها، برپا میشود.

قـوای امریکائی مکرراً کوشیده اند، که طالبان را در ولسوالی اندر ولایت غـزنی که بفاصلۀ چهار ساعـت از کابل قـرار دارد، مقهور خود بگردانند. شورشیان مگر در هـر بار توانسته اند خود را به مناطق پشتون نشین عـقـب بکشند. مهمترین  قـوماندانان "جنگ آوران خدا"( طالبان ) هم از همین ناحیت  برخاسته اند. خانه های ایشان در همینجاست و خانواده هایشان نیز در همین ناحیه بسر میبرند. 1200 عـسکر امریکائی و 1800 عـسکر افغان در اطراف این ولسوالی موضع گرفـته اند  و می کوشند ، آهـسته آهـسته و قـریه به قـریه وارد منطقه گردند. قـوماندۀ این عملیات که به "میوند" مسمی گردیده،  برای اولین بار در این جنگ بدوش اردوی ملی افغانستان گذاشته شده. این

 

اردو معجونیست مرکب  (باصطلاح کابلی "هـشت رخ نُه گرد"). قـوای امریکائی که زیر قـوماندۀ آیساف قـرار دارند، باید رول مددرسانی و حمایوی را بازی نمایند. نتیجۀ این عملیات تاکنون، بسیار کمرنگ است ــ و این تعجبی ندارد، چون  والی غـزنی دو هـفـته قـبل از شروع، عملیات را اعلام کرده بود. اکثریت  طالبان اینجائی خود را به مناطق مجاور، عـقـب کشیده اند. نشان دادن یک موفـقـیت در این روز مهم به نظر میرسد.

همیشه وقـتی سارجنت جیمز هـیل James Hill  عـراده را ترک میکند، عمله نفـسی به راحت میکشند. هـیل مردی است جدی، کم گپ ، لب به لطیفه و فکاهی گوئی نمی گشاید و از کارهای سُکه می پرهـیزد. او معکوس کسانیست ، که به مزاج عـساکر امریکائی خوش میخورند. هـیل سرپرستی جانب امریکائی تفـتیش و تلاشی قـریۀ "نیاز الله" را به عهده دارد. وی قـوماندۀ عمومی عملیات را به عهدۀ افـسران قـطعۀ 90 نفـری افغانی واگذاشته (واگذار گردیده)؛ درست همان قـسمی که مقامات بالا ترسیم کرده اند. قـرار است که عملیات "میوند" تمرینی برای اردوی ملی افغانستان باشد. هـیل از ترجمان بار بار میپرسد، که "نظر قـوماندان در زمینه از چه قـرار است؟" و "چه باید بکنیم؟". "پاچا میر" که سرکردۀ قـطعۀ افغانیست، میگوید که برای شروع عملیات، باید به تلاشی خانه ای در حاشیۀ قـریه پرداخته شود. دروازۀ قـلعه را باید تق تق کرد. دیر دوام میکند تا دروازه باز  میگردد. "میر" یونیفـورم نوی از امریکائیان بدست آورده و نیز یک کلاه بیس بال و یک عـراده جیپ و روزانه دو بار از قـوای امریکائی غـذای آماده تقاضاء میکند. بدون این غـذا ها باید عـساکرش  رنج  گرسنگی را تحمل نمایند. مقامات حکومتی در کابل در قـصۀ عـساکر نیستند.

وقـتی در خانه فـقـط یک مرد بالغ را می یابند، سارجنت هـیل بار دیگر میپرسد : "حالا چه باید بکنیم؟". مرد از ترس  دستهای خود را بالای سر برده  و در جوار دیوار قـلعه به زانو می نشیند. میگوید که برادر خانم خانه است. خانم مگر اقـرار میکند، که وی شوی (شوهـر) اوست. پاچامیر بر وی فـریاد میزند و به هـیل میگوید ، که مردکه دروغگوی است  و راستِ  خود را نمیگوید. پسر دوازده سالۀ مرد اسیر از دروازۀ قـلعه می بیند، که چطور "میر" دستهای پدرش را از پشت بسته میکند،  مجبورش میسازد که بزمین بنشیند و تسمه ای را به پای چپش گره میزند. هـیل  میپرسد: "حالا مردکه چه میگوید؟"

"میر" تسمه را به پشت جیپ عـسکری خود سخت میبندد و به مرد اخطار میدهـد: "اگر حالا حقـیقـت را نگوئی، موتر را چالان خـواهـیم کرد و ترا از  پشتش کشان کشان" و این یعنی که مرگ حتمی. قـوماندان افغان  به سارجنت هـیل اشارت میکند که سر شترنگ موتر بنشیند و ماشینش را چالان نماید. هـیل مکث میکند و میر خواهـش خود را تکرار مینماید. هـیل سر جلو مینشیند، باز مکثی میکند و بالآخره کلید موتر را دور میدهـد. دو دقـیقۀ تمام، که گویا تمامی ندارد، انجن را چالان میگذارد.

در جنگ خوب و بد و زشت و زیبا زود باهم درمی آمیزند. جیمز هـیل که تاکنون همه نورمهای میثاقهای بین المللی را مُراعات میکرد و مبارز ضد تروریزم بود، اینک دفعـتاً کاری میکند، که از نگاه حـقـوق بین المللی مستوجب مُجازات است. وی صحنۀ یک اعـدام ساختگی را به اجراء درمی آورد و شکنجه میدهـد، با وجودی که شکنجه را حکومت امریکا صریحاً ممنوع قـرار داده است (؟؟؟). 

وی این عمل خود را توجیه کرده میگوید، "این شیوه بعضاً مؤثر می افـتد." چرت سارجنت هـیل هم خراب نبست، مثلی که "شکنجۀ موتر جیپ"  در استنطاق، کاری روا و مُجاز باشد. این کار برای وی آنقـدر پیش پا افـتاده است، که حتی به عکاس اجازه میدهـد که بار بار صحنه را عکاسی کـند. گفـت از پسر 13 ساله ای خبر دارم، که به مجردی که تهدید به قـتل گردید، معلومات مفـیدی را در دسترس  قـرار داد. ضمن این سفـر سه هـفـته ئی از مناطق جنگ،  همیشه این سؤال مطرح میگردد، که در افغانستان از چه چیزی دفاع میگردد؟ از ارزش های غـربی؟ از آزادی و حـقـوق بشر؟ راپورترها بار بار شاهـد بوده اند ، که کسانی این ارزش ها را تخریب می کنند، که در پی دفاع از آن برخاسته اند.

 آن مرد روستائی  که تهدید به کشیدن در پشت جیپ شده بود،  تا پوست از بدنش برکنده شود، اینک آزاد گردیده، چون مدارک و دلایل کافی برای نگهداشتنش پیدا نگردید. اگر این مرد تاکنون طرفـدار طالبان نبود، اینک بیم آن میرود که خود طالب گردد.       

اکنون حدود ساعـت دوازدهِ ظهـر است ، گرمی هـوا به 43 درجه رسیده و میلان حرارت بطرف بالاست. هـنوز هـم موفـقـیتی در دستگیری آن موترسایکل سواران مظنون حاصل نشده است. طیارۀ اکتشافی بی سرنشین ــ Drohne ــ موسوم به Shadow یعنی "سایه" بر فـراز دهـکده چرخ زنان در پرواز است و آواز "وز وز"اش  خوب شنیده میشود. تورن آرون وایت  Aaron White 29 ساله که مرد تنومندی است و در سایۀ یک دیوار خزیده، می گوید "دلم میشه که همینجه بخوابم." در حالی که قـطعات اردوی ملی افغانستان و جیمز هـیل خانه به خانه رفـته و به پرس و پال فامیل های مضطرب میپردازند، وایت پینکی رفـته. عـساکر همه از شمال افغانستان آمده اند و مربوط  به اقـوامی اند که طالبان را مغلوب ساخته بودند.(2) تا هـنوز کسی موفـق  نگردیده، که پشتونها را  شامل اردوی ملی افغانستان بسازد. اروی ملی افغانستان برای اهالی قـریۀ "نیاز الله" ، حیثیت "اردوی دشمنان" را دارد.

 

پنتاگون (وزارت دفاع اتازونی) مدت خدمت عـساکر امریکائی را که بخاطر حکومتهای خود باید بجنگنند، پیوسته تمدید میکند. این مدت خدمت  15 ماهِ  یکدم و پیهم  است؛ در حالی که این مدت در قـسمت عـساکر اردوی آلمان فـقـط 4 ماه میباشد. چهرۀ تعداد زیاد ایشان از شدت آفـتاب سوخته، میزان  وداع  با اردو بسیار بالاست ، تعداد روز افـزونی  از ایشان به مجرد بازگشت به وطن،  به الکحل (3) پناه میبرند و یا به مواد مخدره. اکثر ایشان از سی سال کمتر داشته و سه جنگ را پشت سر گذاشته اند. بسی از ایشان رفـقای خود را از دست داده اند. در بسا عـراده های "هـمفـیس" Humvees  بسته های ادویۀ معالجۀ امراض روانی دیده میشود. وقـتی ایشان به تعطیلات میروند، فـقـط بدیدار دوستان خود در شفاخانه های تداوی امراض روانی میروند و در لحظات خاموش باهم درد دل میکنند. نظر به گزارش اردو (اردوی اتازونی) ، 18 درصد عـساکری که در عـراق جنگیده اند و 12 درصد عـساکر جنگدیدۀ افغانستان، با اختلالات روانی به وطن برمی گردند. داکتران امراض روانی می هـراسند ازین که  در 10 تا 20 سال این تعداد به سرحد انفلاق برسد؛ و جنگ ویتنام شاهـد مدعاست.

شکار ادامه دارد. آثار ارابه های موترسایکل، راه بطرف یک درۀ شَخ  و پرنشیب میبرد. جمیز هـیل فعلاً در روستا میماند و آرون وایت رد موترسایکل ها را میگیرد و تعدادی از عـساکر اردوی ملی افغانستان و ترجمان از دنبالش روان میگردند. در یک سربالائی دفعـتاً فـیر میشود، موترسایکل سواران از یک قـلعۀ یکه و تنها ، به فـیرکردن میپردازند. عـساکر اردوی ملی با فـیر کلشنیکوف های خود، خانۀ گلین را سوراخ سوراخ میکنند. وایت فـقـط لحظاتی خود را مستور میدارد ،  و در حالی که گرد و غـبار و اضطراب خود را قـورت کرده ، میگوید ، حالا باید ببینیم که چه گپ است. زیر چتر فـیر گلوله ها خود را به محل میرساند.

عـساکر اردوی ملی دست به حمله میزنند و وایت "حمله ، حمله" صدا زده ، چیغ برمی آورد : « نمیخواهـید لعنتی ها را دستگیر کنید؟" ساکنان قـلعه وحشت زده در کنار دیوار نشسته اند، همه کودکان خردسال اند و زنان.  وایت فـقـط از گوشۀ چشم اضطراب ایشان را در می یابد. موترسایکل سوراران همه فـرار کرده اند؛ و فـقـط  ابری از گرد و غـبار از پشت ایشان در افـق پدیدار است. زود باشید و به جلو بروید. وایت در یکی از دو عـرادۀ "همـفـیس" که در اراضی دشوار گذر بالآخره خود را بدو رسانیده اند، سوار می گردد. چهار همـفـیس دیگر نتوانستند خود را به ایشان برسانند. اردوی اتازونی حتی در ششمین سال هم به اندازۀ کافی مجهـز نگردیده است. به هـر اندازه ای که وایت در اراضی کوهـساز پیش می رود، به همان اندازه رُجحان تکنولوژیک وی کمرنگ تر می گردد. جنگ ازین سبب در گرد و غـبار افغانستان گیر مانده، که تمام وسائل تخنیکی را چرک زده؛ همـفـیس ها از حرکت باز مانده اند و هـلکوپترها پرواز نمیکنند ( پرواز کرده نمیتوانند).

ساکنان روستاها که در مسیر حرکت امریکائی غـضبناک قـرار دارند، در بلندترین نقـطۀ منطقۀ خود جمع میگردند، گوئی از ترس سیل بدانجا پناه جُـسته اند. از آنجا خیره به پائین می نگرند و رده های تازۀ موترسایکل ها راساً از پیش پای  ایشان می گذرد. با آن هـم حاضر نیستند بگویند، که کسی را دیده اند. وایت دشنام رکیکی نثار ایشان کرده میگوید : « شما همه طالبان (طالب) هـستید.» او تهدید به انتقام میکند و میگوید، از شبکۀ استخبارات افغانی تقاضاء خـواهـم کرد ، تا تمام  قـریه را  سیلی کاری بکنند. وایت جَستی زده، سوار موتر میگردد و در اراضی کوهـسار پیش میراند. در طول راه چندین بار نزدیک بود همـفـیس ها چپه شوند و یا دیوارهای قـلعه های گلین را بزنند. دو هـلیکوپتر جنگی اپاچی Apache که خود را شتابان به کمک وی رسانیده بودند، چون تیل کم داشتند ، برگشتند. دمه ای از گرد و غـبار موترسایکل ها ، که سه چهار کیلومتر پیش روی او قـرار دارد، وی را به اعماق کوههای پرنشیب میکشاند. و بالآخره ایشان را گیر میکـند.

یک هـوندای CG 124  و یک Nami   آبی، که انجن های هـردو هـنوز گرم است و هـردو در حویلی یک پیرمرد لاغـر اندام ایستاده است. کاشف، همکار آرون وایت و فـردی از استخبارات افغانی با نام شفـر "کوچی" است.  "کوچی" در مورد صاحبان موترسایکل ها  سؤالاتی میکند، مگـر از جوابات خوشش نمی آید. دفعـتاً دست به لت و کوب می برد؛ اول با مشت میزند  و بعـد با قـنداق تفـنگ. سپس بر زمینش میزند و پیرمرد آه میکشد و بلند گریه می کند. "کوچی" دشنام زنان، می گوید ، من خود قـضیه را کشف کردم  و تو بی شرمانه دروغ می گوئی.  دو عـسکر امریکائی ناظر این صحنۀ تمثیل اند. یکی از  ایشان سارجنت Joel Koppinger  بیست و هـفـت ساله است، که آرام بر بازوان تکیه زده و منتظر نتیجۀ "استنطاق" است.  Koppinger که از کار "کوچی" خیلی خرسند گردیده ، در وصفـش  میگوید :

« یکی از بهترین  افغانانی که با وی آشنا شده ام ؛ واقعاً مردی از جنس "چارلز برانسن" Charles Bronson ».

در دام آرون وایت دو مرد جوان افـتاده اند، که موترسایکل های خود را در حویلی گذاشته و خود به تاکستان پناه برده بودند. در حالی که عـساکر محاصرۀ شان کرده، یکی به گریه می افـتد و دیگرش بدون وقـفه سخن میگوید. اول میگویند که در قـریه زندگی میکنند و بعـد میگویند که از ایران برگشته اند. دو ردۀ موترسایکل دیگر بطرف یک راهِ

 

بُزرو  (4) از دِه بخارج کشیده شده. از نزد دستگیر شدگان نیز سلاحی پیدا نگردیده، ولی این همه حالا مورد علاقـۀ تورن آرون وایت نیست. او بالآخره شکاری کرده است.

شامگاه از بی سیم صدای آمر آرون وایت  را میشنویم : « شما وظیفۀ خود را به وجهِ احسن انجام داده اید. کار شما واقعاً بسیار عالی است.»

یکی از عـساکری که نامش  در گزارش تذکر داده شده، تا آخر تحقـیقات ، به تعلیق درآمده. قـواندان قـوای آیسـف مستقـر در غـزنی اعلام کرد : « این برخورد احتمالی، با همه چیزهائی در تضاد است، که قـوای امریکائی به آن عـقـیده دارند و در راهـش میکوشند.»

عـبدالخالق ، دگرجنرال مربوط ، هم  که قـضیه را مورد بررسی گرفـته ،  میگوید :

« ما به عـساکر خود اجازه نمیدهـیم که اساسات اخلاقی را از نظر دور بدارند ؛ اساساتی که ما را بحیث هموطنان و مسلمانان، بهم پیوند میزنند.»

 

تذکر : شرح داخل قـوسها و جلی ساختن ها، همه از مترجم است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

توضیحات :

1 ــ کلمۀ Humvees مراد از اصطلاح امریکائی  High Mobility Multipurpose Wheeled Vehicle است و  به عـراده های زرهـپوش عـسکری اطلاق میگردد، که قابلیت مانور سریع را در همه شرائط و اراضی دارند؛ نه کوه  و ریگزار و صحرا مانع حرکت ایشان میگردد و نه دلدلزار و آب و دریا.

2 ــ راپورتر اشتباه میکند، وقـتی از غـلبۀ قـوای ائتلاف شمال بر طالبان سخن می گوید. چون اگر طیارات بی 52 امریکائی یک ماه مسلسل طالبان را از هـوا نمیکوفـتند و مضمحل نمی ساختند، ائتلاف شمال که صد درصد مغلوب طالبان گردیده بود ، هـرگز یارای رویاروئی مجدد با طالبان را کسب نمیکرد.

3 ــ "الکحل" (به ضم حرف سوم و سکون حرف چهارم) اصطلاح کاشف آنست، که جابر ابن حیان سیستانی ــ  و به گفـتۀ ایرانیان "زکریای رازی" ــ است. "کحل" در لغت در معنای "سرمه" است و چون کاشف ، "شراب خالص" یا "شراب مطلق" را با تقـطیر مکرر شراب  به دست آورد ــ به عـین شکلی که سرمه را از سنگ گرافـیت با تصفیۀ مکرر بدست می آرند ــ آنرا "الکحل" نامید یعنی "سرمه" قـرنها بعد که "الکحل" به باختر زمین رسید، تلفظ اروپائی یافـت و مثلاً در انگلیسی بشکل   Alcoholنوشته شد. مردم ما به تقـلید از اروپائیان نیز آن را "الکهول" نوشتند و تلفـظ کردند. ایرانیان به تقـلید از زبان فـرانسوی "الکل" گفـتند و نوشتند. از نظر من بهتر است که ما مردم این ماده را به همان نام اصلیش یاد کرده و "الکحل" بنویسیم. من در زمینه در مقالۀ "سَرَگی و دیرپائی کلمات و اصطلاحات در زبان عامیانۀ دری" ، که در آرشیفـم در پورتال "افغان جرمن آنلاین" قابل دریافـت است ،  بیشتر سخن گفـته ام.   

4 ــ  "راهِ  بُـز رَو"  که  از اصطلاحات گفـتاری  ماست ،  راه  باریکی را گویند  که در دامنه و دل  کوه ها کشیده می شود  و آنقـدر تنگ  است که دو نفـر پهلوی هم از آن گذشته نمیتوانند. در زبان آلمانی Ziegenpfad  گویند که دقـیقاً و باللفـظ مرادف همین اصطلاح مشهور ما میباشد.  

 

تبصرۀ مترجم :

وقـتی این صحنۀ وحشت زورگویان امریکائی و نوکران افغانی ایشان را می بینم، به یاد رژیم  دژخیم خلق ــ  پرچم می افـتم ، که با چه شکنجه های وحشیانه و دور از کرامت انسانی زندانیان را زیر استنطاق می گرفـتند و یا ظلم و ستم  امیر عـبدالرحمان خان به یاد می آید، که مخالفان خود و دشمنان بادارش ، انگلستان را، به دم اسپ می بست.