پیکارپامیر – تورنتو

 07.07.07

 

 

 

      از شهاد ت طلبی تا برقع  پوشی و ذلت گزینی

 

خواننده گان عزیز شاید جریانات سیاسی جامعه ی بحران زده ی پاکستان ، بخصوص رویداد های اخیر سیاسی در اسلام آباد را تعقیب نموده باشند.   در چند هفته ی گذشته ،  دو تن از عناصر بنیاد گرای مذهبی پاکستان  بنام های مفتی عبدالعزیز و عبدالرشید غازی مدرسه یی بنام " لال مسجد " در شهر دپلوماتیک اسلام آباد را که در محله ی سفارتخانه های خارجی قرار دارد  ، به سنگر تبلیغاتی  ضد پرویز مشرف رییس جمهور آن کشور و تخته خیز سیاسی غرض رسیدن به حاکمیت نوع طالبی مبدل نموده بودند.  آنان  در ارتباط تنگاتنگ با طالبان پاکستانی  و در رویای تشکیل اداره ی سیاسی بر موازین شریعت اسلامی ( همانند شریعت اسلامی طالبان در افغانستان ) ، به تعداد دو هزار تن از شاگردان مدرسه  ، اعضای خانواده ی آنها و دیگر پیروان غفلت زده ی خویش را در درون مدرسه ی مذکور به تحصن نشانیده " موعظه " های تند مذهبی – انتحاری را پیوسته بگوش آنان زمزمه میکردند.                                                                                                                      

       علاوتا ،  دو ملای بنیادگرای پاکستانی در چند هفته ی هنگامه بر انگیز گذشته ، بار ها به پرویز مشرف اخطار صادر کردند که از حمله به مدرسه  خود داری نماید ،  ورنه دست  به " مقاومت خونین "  و " عملیات انتحاری" خواهند زد .  این د و ملای تند رو ،  حتا کار را تا  گروگانگیری چند افسر پولیس حکومتی هم کشانیدند ، زنانی چند را دستگیر و تحشیرنموده   به " توبه " گویی وادار ساختند

 و حکومت کوچکی را در درون حکومت جنرالان پاکستانی ایجاد نمودند تا بالاخره ، پرویز مشرف  در هفته ی اول ماه جولای دستور محاصره ی مسجد و دستگیری رهبران طالبانی آنرا صادر نمود.  سر بازان مسلح در پناه زرهپوش ها  و هلکوپتر های نظامی  علیه تند روان مذهبی  ، " لال مسجد"  را در محاصره گرفته اخطار دادند که طلبه و رهبران آنها تسلیم شوند . اینکه چرا مشرف و مشاوران نزدیک به وی چنین اقدام نظامی علیه تند روان مذهبی و هیاهوگران طالب پسند را دیر تر از موقع لازم آغاز کردند ، در خور تآمل است .  ولی آنچه در اینجا قابل تذکر میباشد اینست که مفتی عبدالعزیز و ملا رشید که  هم عبادتگاه اهل دین و آیین اسلامی را به سنگر جنگی  وسیاسی خویش مبدل نمودند  وهم  مکررا لافیدند که تا رسیدن به  "  درجه ی والای شهادت "  از " سنگر اسلام "  دفاع خواهند کرد  ، عاقبت روز پنجم  ماه جولای با پوشیدن برقع یا چادری زنانه رو به فرار نهاد  که از طرف پولیس شناسایی و دستگیر شد .                                                                                        

اکنون مردم از این ملای بزدل  وفراری می پرسند که چه شد آن " مقاومت خونین " و " دفاع از سنگر اسلام تا رسیدن به درجه والای شهادت ؟" .  مردم همچنان از این ناجوانمرد بی شهامت  می پرسند اگر شهادت  آنقدر خواستنی و دفاع از سنگر اسلام  هم ضروری و فرضی بود ، پس چرا ازان سنگر اسلامی در برابر چند سر باز مسلح  پا به فرار نهادی ؟  آنهم با برقع زنانه و با شیوه ی  زبونانه؟ مگر نه آنست که با سو استفاده ی نا جوانمردانه از احساسات مذهبی جوانان ، با بستن مواد منفجره به کمر های آنان  بنام شهادت طلبی  و شهادت پرستی  میان خالی  به هستی شیرین آنها خاتمه میدهی  وخود به جا های امن در انتظار    رسیدن به قدرت سیاسی می خزی   بدون آنکه شهامت  استقامت در راه آنچه میگویی داشته باشی ؟!  آیا از مفتی یی چون تو انتظار نمیر فت تا با همان مواد منفجره یی که در کمر جوانان غافل از خرد می بندی  تا جام شهادت بنوشند ، خود ت رابا همان مواد کشنده  منفجر میکردی تا به چنگ افراد حکومت پاکستان  نیفتی و ذلیل تر نشوی ؟!  شاعر چه خوش سرود:     

چه خوشست گر محک تجربه آید به میان       تا سیاه روی شود  هر که در او غش باشد

در بخش دیگر قضیه باید گفت که این هنگامه آرایی ،  آنهم در بن گوش پرویز مشرف  ، در واقع نتیجه ی منطقی پالیسی های غلط ، ضد مردمی و ضد انسانی حکومت گران پاکستان بوده که باساس آن نه تنها در ایجاد پدیده ی نا خلفی بنام ( طالبان ) دست دراز داشتند و دارند ، بلکه تا توانستند  با استفاده از چنین پدیده ی نا روا وبهم اندازی برادران مذهبی دیگر آنها  دود از دمار مردم حرمان کشیده ی افغانستان کشیدند و هنوز که هنوز است ، از کرده ی ضد انسانی خویش رو گردان نیستند .

ما با صراحت میگوییم تا زمانیکه رهبران حکومت پاکستان دست از عمل خرابکارانه ی ضد مردم افغانستان نکشند و تا موقعی که از کین ورزی و آتش افروزی علیه ملت های هند و افغانستان منصرف نشده سیاست مثبت زیست باهمی را دنبال نکنند ، حوادث خونین تر و هنگامه خیزی های شرم آور تر دیگری نیز درآینده ی آن  سر زمین ،  محشر بپا خواهند کرد .  (پایان )