بحران استخوان سوز قاچاق انسان در افغانستان

انجنیر سخی ارزگانی

26.06.07

 

ای شاخهء گل، شکسته تا چند؟

ای  سروران  نرسته  تا  چند ؟

ای مرغ  بهشت، خسته تا چند؟

در کنج   قفس  نشسته   تا چند؟

بشکن قفس و چمن بیارای (1 )

آیا هنوزهم نمی پذیریم که نقض حقوق بشر و به خصوص مظلومیت و محکومیت زنان در کشور ما چقدر عمیق می باشد؟

دانشمندان رسالتمند، پژوهشگران دقیق اندیش، درمندان مستقل ملی، نگارشگران نکته سنج، مؤرخین آگاهی دهنده و... خردمندان دموکراتیک کشور ما هم در هر قلم و در هر قدم خویش از «بحران هویت ملی» دیرینه کشور با اشکال مختلف فریاد بر می آورند و انگیزه های گوناگون آنرا به تصویر می کشانند؛ تا مردم از «عوامل» سیه روزی، فقر، بی خانمانی، زن ستیزی، خودکامگی، تحجر، تمدن ستیزی، قومگرایی، مرد سالاری، تجاوز بر نوامیس مردم، کنیزی، کله منارها، نوکر منشی ها، قاچاق ها، قتل ها و... نسل کشی ها در افغانستان آگاهی دورانساز را حاصل نمایند. مردم با نایل شدن با آگاهی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و خرد دموکراتیک در امور جامعه است که به عنوان «محور اصلی» در تعیین سرنوشت خود اقدام به کار  پیکار خواهند نمود.

در میکانیزم اجتماعی، مادی و معنوی جامعه افغانستان؛ پدیده استبداد، نقض کرامت انسانی، زن ستیزی، تعصبات قومی- مذهبی، تسلط فرهنگ قبیلوی، خرافه نگری، جهل پروری، قومگرایی و... ستمگری فردی بکلی عام می باشند. اگر از یک فرد غیر سیاسی و بیسواد سوال گردد که عوامل عقب گذاشتگی جامعه، فقر اقتصادی- اجتماعی، تعصبات، مظلومیت مردم، کنیزی، قومگرایی، محکومیت زنان، تظلم بر جامعه، گرسنگی، و نظایر آن چه می باشند؟ آنگاه این فرد بیسواد و غیر سیاسی بدون تعمق و تفکر فورا جواب خواهد گفت که این چیزها از طرف «خدا» می باشد. و اگر بازهم از این شخص پرسیده شود که خداوند مگر «ظالم» است که چنین بد بختی ها، مظلومیت ها، جهالت ها، کشتارها، زن ستزی ها، مصیبت ها، سنگسارها، نسل کشی ها، فقر اجتماعی و... را بالای انسان ها و منجمله بالای مردم افغانستان آورده است؟ آنگاه این فرد بیچاره از پاسخ گفتن منقطی و لازم عاجز می ماند. و همچنان انگیزهای زمینی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنرا فهمیده نمی تواند. زیرا که اصلا نظام اجتماعی جامعه از هر جهت عقب نگهداشته شده و کلا ذهنیت افراد جامعه هم و به خصوص اذهان افراد بیسواد، فقیر، بیابان مانده، روستایی و... جامعه افغانستان متأثیر از بافتار اجتماعی عقب گذاشته شده جامعه می باشند. داوری و سطح فکری این فرد بیسواد محصول بافتار و تمام مناسبات عقب گذاشته شده ای اجتماعی- سیاسی، فرهنگی- اقتصادی و... می باشد. اگر یک انسان، انسان دیگر به قتل رساند؛ آنگاه فرد بیسواد و غیر سیاسی می گوید که  رضای خداوند بوده که  یک انسان، انسان دیگر را می کشد. متأسفانه که چنین فقر سیاسی و فرهنگی در سطح اقشار متوسط جامعه و حتا در بین برخی از تحصیل یافته گان نیز حاکم می باشند.

هم اکنون هر حادثه و بحران که در کشور رخ می دهد، کمتر به عوامل تاریخی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی،  روانی و... انگیزه های خارجی آن پرداخته می شوند. یعنی آن طوری که لازم نه ابعاد درونی و نه جوانب بیرونی یک پدیده مورد کنگاش علمی، کاوش خردمندانه و عقلانی قرار می گیرند. از همین نقطه نظر است که در شناخت خود از پدیده ها به هر قلم و به هر قدم خویش به گمراهی مبتلا می گیردیم. با همین «شناخت ناقص» است که در عمل خویش به اشتباه رفته و حتا «جنایت» ناخواسته را نیز مرتکب می شویم.

روی این اصل است که از جمله اگر بحران جدید «قاچاق انسان» را صرفا به جریان ناگوار جنگ و بحران سه دههء اخیر در کشور خود و یا تنها به خارجیان محدود سازیم، آنگاه در نتیجه برداشت ناکافی و محدود خویش نه درک واقعی از علل قضیه را به دست آورده می توانیم و نه «راه حل» بحران را به صورت علمی، منطقی و عملی پیدا کرده می توانیم.

لذا باید گفت که از جمله بحران قاچاق انسان در قدم نخست «بار داخلی» دارد. در ضمن  متأثر از تحولات ناگوار و بحرانی «سه دههء اخیر» در کشور می باشد. بار داخلی قاچاق انسان ناشی از «بافتار» مصلحتی و غیر تخصصی حاکمیت سیاسی شش سال اخیر در افغانستان می باشد. این بافتار به نوبه خود از «ریشه های» حاکمیت استبدادی، انحصاری، قومی، قبیلوی و تک فردی سه قرن اخیر سیراب گردیده که محصول آن در شرایط کنونی از جمله: نبود مشارکت ملی- دموکراتیک سازنده در حاکمیت سیاسی کشور، نداشتن ستراتژی مستقل ملی، عدم برنامه کاری مؤثر ملی، ارتشاء، فساد اداری، فقر اقتصادی، بیکاری، گسترش ناامنی، کشت خشخاش، تولید مواد مخدر، قاچاق، تروریزم طالبی- القاعده، عدم ثبات سیاسی دولت در افغانستان می باشند. وهمچنان مداخلات ناروای حلقات خاصی از کشورهای ذیدخل خارجی در امور افغانستان و آنهم در نقاب های تأمین امنیت، استقرار صلح، بازسازی، فقر زدایی، تأمین حقوق زنان- کودکان و بالاخیره تحقق نظام دموکراسی در افغانستان می باشند که بحران های گذشته را نیز به شکل دیگری تنومند ساخته  و آنرا گسترش نیز داده اند.

روی این ملحوظ قاچاق انسان نه تنها به عوامل سه دههء اخیر، منابع خارجی ارتباط می گیرد، بلکه ریشه های تاریخی و بافتاری اجتماعی- سیاسی گذشته نیز دارند که هر کدام آن در ایجاد و گسترش آن نقش دارد.

دقیقا اگر بافتار تاریخی حاکمیت های میراثی، استبدادی، تک بعدی، قبیلوی، خاندانی و فردی در طی سه صد سال اخیر در کشور ما حاکم نمی بود، این بحران و جنگ سه دهه اخیر از کجا ناشی می گردیدند؟ و اگر بازهم این هردو عامل نمی بود، حاکمیت سیاسی- مصلحتی ناکارآمد این شش سال اخیر از کدام مرجع سیرآب می گردید؟ با آنهم اگر هر سه علت نامبرده در جامعه نمی بود؛ آنگاه از جمله آیا «قاچاق انسان» و به خصوص قاچاق زنان و اطفال از آسمان بالای جامعه ما نازل می گیردید؟

در زمینه قاچان انسان در افغانستان را از گزارش سالانه وزارت خارجه امریکا چنین می خوانیم:

« در بخش مربوط به افغانستان گزارش می گوید که افغانستان منبع، مقصد و محل ترانزیت قاچاق کودکان، زنان و مردان با هدف بهره برداری جنسی و خدمات اجباری است.

بر اساس این گزارش کودکان افغان به ایران، پاکستان، عربستان سعودی، عمان و زیمباوه و به منظور بهره برداریهای تجاری جنسی، ازدواجهای اجباری، حل و فصل اختلافات، گدایی، شرکت در درگیریهای نظامی و دیگر اشکال خدمات اجباری، قاچاق می شوند.

گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا می افزاید که زنان افغان برای بهره برداریهای تجاری جنسی به پاکستان و ایران قاچاق می شوند. مردان افغان نیز به منظور کارهای اجباری به ایران منتقل می شوند.» منبع:سایت فارسی دری بی بی سی، روزجمعه 25 جوزا 1386مطابق با 15 جون 2007 میلادی.

آیا این تصویر بدون تفسیر سخن نمی گوید؟

دختران برای بهره برداریهای جنسی

دختران اسیر که به غرض تن فروشی قاچاق شده اند.

 

گزارش مذبور اگرچه حال از قاچاق زنان، کودکان و مردان مردم افغانستان پرده برداشته و آن را به نشر سپرده است. هرچند که قاچاق انسان های کشور ما منجمله محصول سه دهه بحران و جنگ و مداخلات دست اندرکاران خارجی در افغانستان می باشند. ولی اینهم یگانه عامل نمی باشد. بلکه بستر حاکمیت های استبدادی گذشته و ساختار مادی، معنوی و اجتماعی جامعه قبیلوی و ارباب- رعیتی افغانستان ریشه «اصلی» آن می باشد که به شمول جریان سه دههء اخیر موجب «عمده» بحران کنونی و از جمله قاچاق انسان نیز می باشند.

از آنجائیکه در امتداد سه دههء اخیر جنگ های فرسایشگر، بی سرنوشتی، فقر، جهل، ترور، قتل های گروهی، انارشیزم ویژه، زنده به گور کردن ها، کشتارها ، آوارگی های ممتد و... تجارت زنان و کودکان به یک پدیده «عام» اجتماعی مردم افغانستان به خصوص در پاکستان، ایران و جاهای دیگر تبدیل گردید. آنگاه از جمله اختطاف زنان، تجاوز بر زنان، اسارت زنان، فروش زنان، سنگسار کردن زنان، تبادله کردن دختران در بدل سگ های جنگی، ازدواج با زور با زنان اسیر شوهردار و حتا کشتن زنان از سوی زورمندان محلی، تفنگ سالاران، قاچاقبران، دزدان مسلح، قوماندانان متمرد حزبی و... با پشتوانه و همکاری «مافیای» منطقوی و بین المللی از سال 1978 میلادی تا کنون در داخل کشور ما و کمپ های مهاجرین ما در کشور های همسایه جریان دارند. از این فاجعه انسانی همه نیروهای درگیر جنگ، منابع حقوقی داخلی، سازمان ملل متحد، پیمان های حقوق بین المللی و... آگاهی کامل داشتند که تا کنون کدام اقدام عملی و مؤثر را در زمینه ننمودند.

هرچند بعضی اوقات اشارات و گزارشات مختصر و سطحی در مورد فروش زنان و کودکان کشور ما در پاکستان برای کشورهای دیگر صورت می گرفتند. اما هیچ مرجع بین المللی در «حل» قاچاق انسان اقدام عملی را ننمود. در حالیکه منابع خارجی نسبت به دیگران از همچو مسایل آگاهی عمیق داشتند و اکنون نیز دارند که گزارش کنونی وزارت خارجه امریکا از قاچاق انسان حاکی از آنست.

چرا بانیان و مدافعین حقوق بشر و دولت افغانستان و جامعه بین المللی در این زمینه تا کنون یک اقدم مؤثر انسان دوستانه، قانونی و حقوقی را ننموده اند؟

آیا بازهم قبول نمی کنیم که در جوار سایر جنایات در کشور ما، «قاچاق انسان» هم یک ننگ بشریت، یک عمل ضد انسان و یک تجارت ضد ملی برای همه ملت های جهان می باشد؟

آیا بازهم قاچاق انسان و به خصوص قاچاق زنان، دختران، پسران و کودکان توسط مافیای مرد سالاران منطقوی و جهانی در کشور مخروبه ما صورت نمی گیرند؟

از آنجائیکه گفته آمده یم که ریشه های اصلی تمام بحران های موجود در تاریخ ساختار مادی، معنوی و اجتماعی جامعه  و سیاست های مستبدانه دولت های تک قبیلوی، خاندانی و فردی از سه صد سال به این طرف نهفته بوده؛ ولی بستر سه دهه اخیر جنگ و بحران جنگ های تحمیل شده از سوی خارجیان و عوامل داخلی شان نقش «تعیین کننده» را در تمام مصائب کنونی مردم ما و از جمله در مورد قاچاق انسان دارند.

آیا به این صورت از جمله عاملین قاچاق انسان در کشور ما به صورت عمده بستگی به «مافیای» خاریجی و همکاران داخلی شان در درون نهادهای گوناگون رسمی و غیر رسمی در افغانستان به خون خفته ندارند؟

در وضع کنونی نه تنها به صورت اصلی و تعیین کننده این دیگر جناح های استخباراتی مختلف «اجانب» با عوامل خویش در درون افغانستان هستند که باعث تداوم بحران های گذشته و ایجاد مصائب جدید در کشور ما می باشند، بلکه بناء بر رقابت منافع غارتگرانهء شان بازهم هر روز در کشور ما بحران آفرین نیز می باشند.

مانند تهاجم  نظامی و عملیات انتحاری طالبان بالای نیروهای دولتی، خارجی و مردم غیر نظامی کشور در ولایات جنوب، غرب، شمال، کابل و... تقریبا همه روزه و هر هفته ادامه دارند.

همین اکنون در صبح روز  27 جوزا 1386 خورشیدی طالبان دو علمیات انتحاری را در شهر کابل انجام دادند که در گزارش روز اول این حادثه ضد انسانی و ضد اسلامی 38 نفر کشته و بیش از 50 نفر زحمی  استادان پولیس و مردم را به جاه گذاشتند.

 اگر دستان اجانب مداخله گر نباشند، چگونه امکان داشت که یک عده خود فروشان بومی میهن ما در یک چنین جنایت دست می بردند؟ و یا برعکس اگر افراد طالب از داخل کشور ما در خدمت دشمنان خارجی افغانستان نباشند، چطور امکان دارد که طالبان چنین عملیات انتحاری را انجام بدهند و بعد هم سخن گوی طالبان با افتخار تمام «مسؤلیت» هرعمل انتحاری را در سراسر افغانستان به عهده می گیرد؟ آیا در این زمینه عوامل داخلی و خارجی لازم و ملزوم یک دیگر نیستند؟

پس گرداننده اصلی قاچاق انسان، تهاجم خونین کوچی ها بالای مردم میدان وردک، عملیات انتحاری و... برخی از حلقات کشورهای خارجی و به ویژه پاکستانی ها هستند که توسط طالبان، کوچی ها، القاعده و... هرگونه مصیبت، جنایت، بحران، عملیات انتحاری وغیره را در کشور ما انجام می دهند. تا افغانستان در آتش بحران و جنگ بسوزند و کشوری ذیدخل یکی با دیگری و یا جمعی با جمعی دیگری در رقابت های نوین و غارتگرانه خودها زمینه های غارت و نابودی افغانستان را بازهم بیشتر مسیر سازند.

اگر برخی از حلقات داخلی کشور ما در رابطه با نوکر منشی کشورهای خارجی نباشند، اجانب به تنهایی خویش موجب چنین بحران ها در کشور شده نمی توانند. و در ضمن اگر حمایت خارجی از بعضی حلقات داخلی کشور هم نباشد، اینها هم به تنهای به ایجاد و تداوم بحران کشور ما چندان موفق شده نمی توانند. پس عده از کشورهای خارجی با اجیران خویش در افغانستان به صورت «عمده» عامل تداوم بحران و ایجاد بحران های تازه در کشور ما می باشند.

در کشور که تفکر مستقل ملی- دموکراتیک و نهادهای ملی سازنده به صورت تکامل طبیعی، تدریجی و مسالمت آمیز با نقش «محوری» مردم از بطن مناسبات مادی، معنوی و اجتماعی جامعه سر بلند نکرده اند؛ مسلما که فساد اداری، کشت خشخاش، تولید تریاک، قاچاق، قتل، استبداد، قومگرایی، تمدن ستیزی، مزدورمنشی، جنایت، تجاوز جنسی بالای زنان، ارتشاء، زورآزمایی، غصب دارایی عامه، انحصار حاکمیت، تجارت انسان، خیانت، کشتار، تصفیه قومی و.. تروریزم و عملیات انتحاری به عنوان یک پدیدهء معمولی تبدیل گردیده، جامعه و کشور را از بنیاد نابود می سازند.

در اخیر تمام جنایات از قبیل سوزاندن مکاتب، کشتن روزنامه نگاران، سربریدن معلمین، کشتن داکتران و انجنیران، عملیات انتحاری از سوی طالبان و همچنان تهاجم خونین کوچی ها در میدان وردک، قاچاق انسان و... و اخیر عملیات انتحاری که طالبان در برابر سرویس استادان اکادمی پولیس در کابل انجاد دادند، همه را محکوم نموده و خواهان تحقیق و مجازات قانونی مجرمین این گونه جنایات ضد انسانی و ضد اسلامی در سراسر افغانستان به سویه ملی و بین المللی می باشم. به ارواح پاک این قربانیان و شهداء دعا نموده و صبر جمیل را برای بازماندگان شان خواهانم.

در جنگ نور و ظلمت نتوان سکوت کردن 

  مطرب  بگو  بنالد ،  شاعر  بگو  سرآید ‍!

 

یکشنبه 3 سرطان 1386 خورشیدی برابر با 24 جون 2007 میلادی/ آلمان

***

-----------------------------------------------------------------------------------------

1- مرحوم استاد خلیلی الله خلیلی