ناتور رحمانی

25.05.07

 

 

انترکت ( پيش پرده يی )

 

آدمها : ستمديده ، آواره

زمان : گهشمار درجا زده به درازنای سی سال

 

ستمديده – اوه ، اوه ، اوه ، سلام آقای آواره ! چه عجب " آفتاب از کدام سو دميد که تو امروز ياد ما کردی ؟ "   

آواره – درحيرتم که چسان می نبينی ظلمت را ، کجای اين ديار مان آفتابيست ؟!

           مگر پوشيده ای چشمان خون ديده و خونبارت را ، نميدانی که آفتاب با جمع از فرشتگان خوب خدا مدت ها ميشود از سرزمين مان کوچ کرده اند ، ويا در ويلی به زنجير شده اند جانم .   

ستمديده – تو ميگويی سياهی رنگ روز ماست و ظلمت ماندگار بر حيطه ای خورشيد ؟ 

آواره --  تا اين دغلبازان باشند سردار قافله ، آيا تو غير ازين چيزی ديگری می پنداری و در

             کشتگاه ذهنت نقش روشنتر ميکاری ؟؟

ستمديده – ببخش ای نازنين همصدا ! من چنان غرق در تلاش روزی روزانه ام و برای سير کردن       

        شش شکم چسپيده بر پشت شش جهت ميدوم که ندانستم آفتاب چسان قهر کرد ورفت و

              يا آنرا کدام دست پليد ی دزديد .  

آواره – الا ای رهنورد خسته از بيداد و از شداد ، از آن سيه روزان که خيل کرگس و خفاش

          زشرق وغرب با صور عزازيل فضای کشور مان را پر پرواز خود کردند از برای زيست

          وبقای خويش هزار خورشيد را کُشتند ، نمود زندگی بردند ، حمام خون به پا کردند ، به هر          

 شهر و به هر روستا چو پای شان رسيد آنجا خرابی را صدا کردند ... همان بود که دل

         خورشيد زشرم کار آن تبکاران بدرد آمد ، به تنگ آمد و از آسمان ما کوچ کرد . 

ستمديده – پس بدين برهان روزنه ای از نور درين ظلمت سرا نايد پديد .  

آواره – بلی . جانم چنين باشد ، اما گهی روزنه کوچک بسان ستاره ای در تيره آسمان مُلک ما زند      

      سو سو که بدون درنگ با دست های شب پرستان سيه انديش آن روزنه ها کور ميگردد 

          ويا با توطئه ها دشمنان نور و روشنايی هرآنچه از تبار مهروماه شود ظاهر کنند معدوم !! ستمديده – بگو جانا سراپا گوشم من .

آواره – بيادت است کودتا ها و پادشاه ها ، بيادت است چپاول ها ، تطاول ها ، حمام خون در هرجا     

      ويرانی های بی همتا ؟

ستمديده – اگر از ياد برم نام پدر يا جد و آبايم بود ممکن ، مگرهرگز زلوح خاطرم آن روزگاران

              محو نمی گردد . خوب بياد دارم که کول و کوپال ابر قدرت و ايادی تزارشکست ز يمن

              بازوی رزم آوران افغان زمين ، وباز چرخ ديگر ، دور ديگر با صور عزازيل داخل

         گشت بر ميهن سپاه دين تبار رسته از ايمان ، حقير مردان گوش بفرمان آنهای که جهاد را

         به کژ راه بردند  و مجاهد را روسياه کردند ، همه چيز را تباه کردند ، بيادم است چطور 

         مفهوم آزادی و خون سربداران ، عاشقان خاک و مردم را خالی از ارزش و ته پاکردند ،

         بعداً رسيد دوران قصابان ، ستمبارگانی که با شمشير زنگ زده و تازيانه قرون اوسطی سر  

        وگردن و دست و پای ببريدند و نذر پای لنگ و چشم کور ديو و دد بنمودند وبا زن آن جفا 

         کردند که نايد بر زبان الفاظ و بر فرهنگ کهن ما نيز خطا کردند و....

آواره --  درست گفتی ، همان بود که ابر قدرت ديگر به بوی تيل و سرمايه ، همان غول دغای

           غرب برآمد از پس پرده و آشکار شد ، او با دستان خون آلودش چون شيادان بفرق و

           وسينه و رانش زد کای مردم دنيا ! ببنيد مُلک افغان را ، بديده بنگريد آن ملت بشکسته

           از دوصد جا را ، بياييد تا بپاس حرمت انسان و آزادی ، بشردوستی بريم بر خاک شان

          ارمغان نو ، کنيم برپا ساز نو ، برايشان بخوانيم قصه ای خواب آور پادشاه وزيری ،

          دموکراسی و بازسازی ؟!

ستمديده – بلی . بيادم است که نشست ( بُن ) به پا کردند ، همه کس را زهر جای صدا کردند 

              بجز ملت دردديده و يا قشر روشنفکری که سرتا پا عاشق مردم و ميهن بودند ، خلاصه

             پشت پرده بدور از انظار و بدون رأی ملت برای ما قبا دوختند ، شاه و شاقل را از آنجا

            انتخاب نموده چه هنگامه ها به پا کردند ، همان بود که آشيل وار زکشور خس و خاشاک

            را روفتند بجايش غربی و غرب زده و غرب دوست ، هزاران نظامی چشم آبی پلنگی

           پوست به خاک ما جابجا گشتند و دنيا از برای گشنگان ، يتيمان و اسيران ما سيل دالر

           روان کردند که تا مرهم گذارند به جسم و روان زخمی خودها ....

آواره – بلی . چنين بوده ، مگر افسوس که بوی تيل بمثل بوی خون به تحريک کردن اشتهای

          کرگس و خفاش بود بی انتها کارساز ، همان بود که به صد نيرنگ و دوصد ترفند ( بجز از

         عده معدود ) همه آن شبپرستان ستم آئين و بنياد گران گوروگورستان بنام نماينده زير يک

         سقف اجتماع ويا خوش خوشک جا کردند ، عجب اينکه نه ترس از خدا کردند ، نه دردی را

         دوا کردند .

ستمديده – نشد دوران بکام ما ، اين پارلمان هم بلای جان ما !!

آواره --  بلی . و اين گروه دور از دانش و بينش برای هرکی فهمی داشت و يا از بهر مُلک و

            مردمش در دل غمی داشت توطئه به پا کردند ، روز روشن سياه کردند ، برايش پاپوش

           ساختند ، به امرغير پرداختند .

ستمديده --  مگر حرفی ز بدنام کردن شخصی و يا سرکوب حقپرستان شده بالا ؟

آواره  --  چنين است دوست گرانبارم ، آخراً کشور همسايه ، همکيش و همزبان ما با همان

              خصلت کژدار و مريز دپلوماسی در ضديت با غول سرمايه همان تيل خور حرام مايه 

             مهاجرين افغان را به هزار هزار آن غم ديده های دوران را که از بدی حادثه به آنسوی

             رود هيرمند پناه برده بودند از کشورشان اخراج کردند ، که زير پا رسم و رواج کردند .

             همان افغان همان کارگر مظلوم را که برای پارس و پارسيان دو سه دهه ز خون خويش

             مايه بگذاشت ، زحمت کشيد و کار کرد حتا برای آن مردم در جنگ با عراق جانش را

        فدا کرد ؟؟   کنون آنها همه بی خانه ، بيکار ،  بی روزگار و درمانده بفرق خويش ميکوبند

        که زمين سخت آمده و آسمان دور است ؟؟؟

ستمديده – تفو براين زمانه و اين همه نامردمی هايش ، خوب جانم ! چه ارتباط است اين کار

              همسايه را با شورا ؟ اگر دانی قصه بر گوی .

آواره  --  عزيزم ، يار جانی ! تو نميدانی که جنايتکاران کودتاچی هفت و هشت ثور فلمنامه ای

             ديگری نوشته اند .

ستمديده – آگاهی دارم ، و اين را هم ميدانم که قهرمان فلم ربانی و نام فلم جبهه متحد ملی است

              که خود شان نويسنده ، کارگردان و بازيگر آن اند ... خوب ديگر چه شد ؟

آواره  --  آنها به ارتباط اخراج مهاجرين افتضاح کردند ، يعنی که استيضاح کردند و چسپيدند

             گريبان وزير خارجه دکتور سپنتا را که چرا ، چون و چه ها کردی ؟؟؟

ستمديده – خوب جواب آن وزير برگوی .

آواره  --  وزير هر انچه کرده بود از راه دپلوماسی و سياست ، روابط حسنه با دُول خارج در

             چوکات صلاحيت های وزارت خارجه همه را يک بيک بيان و ايقان کرد .

ستمديده – مرا باور به اين باشد که موضوع عودت و بازگشتن و هجرت بود کار وزارت پُنديده

              ديگر که بودجه ای زيادی را کند قربان تشکيلش و يا انبان و جيب خود .

آواره  --  درست گفتی و دُرسفتی .

ستمديده – کار وزير خارجه به کجا کشيد ؟

آواره  --  دو روز را صرف استيضاح کردند ، يکصد و بيست و چهار رأی مخالف ته و بالا کردند

             چون يک رأی مشکوک بود جلسه ماند بر فردا ، خلاف حکم و منشور قبول گشته روز

             ديگر يکصد و چهل و يک رأی عدم اعتماد نصيب دکتور سپنتا گرديد ، يعنی عزيز

            خوشنمای من ! هفده رأی مخالف ديگر را کسانی لطف فرمودند که از موضوع کنار

             بودند ويا در روز رأی گيری قلابی اصلا تشريف نداشتند ... بدين گونه با همان

            مشکوک بودن خودشان و مشکوک بودن رأی از يک وزير آکاه به مسلک ، چيزفهم

            آشنا با حقوق دُول و ارتباط خارجه ، خوش زبان ، خوش پوش ، دپلومات و خردمند

            سلب صلاحيت نمودند .

ستمديده – يا پروردگارا ! اگر آدمی زاده بخواهد شياد شود دست عزازيل را از عقب می بندد .

              مگر آقای قانونی نميدانست که اين شگرد ها همه خلاف موازين و مواد قانون اساسی

              کشور است ؟

آواره  --  قانونی نيک ميداند که چه قانونی و چه غير قانونی است ، مگر تا حال اسم بی مسماء

             ديده يی ؟

ستمديده – نه بجان ابوجهل سوگند ، خوب عزيز هم زنجير خودت پيرامون اين بازیها و بازيگری

              ها چه ميدانی ؟

آواره  --  وضاحت دارد اين دست هايست که از خارج از آنطرف مرز ها در وزارت خارجه ما

              بازی ميکنند ، وقتی وزير صادق و وطندوست زيربار نمی رود ، زبون و خود فروخته

              نمی شود ، بمردم و وطنش خيانت نمی کند بايد هم معزول و مهجورگردد ، زيرا اربابانی    

           برده های زبون عادت ندارند رزمندگان گردن افراز را ببينند ....

ستمديده – ميدانم در گذشته و حال چنين بوده که وجدان مرده های زياد برای آستان بوسی پياده

              استخبارات همسايه ها تا سطح فرومايگی کرنش کرده اند ، و اينک به همان هوا کرسی    

           نشينان آنطرف دريای هيرمند و آنسوی خط ديورند در تبانی با دست نشاندگان شان

              برای وزير عدالتخواه و دموکرات پاپوش می دوزند ، شايد هم ميخواهند در نبود دکتور-

             سپنتا و تقرر کدام خويش و تبار شان از همان مدرسه ديوبندی بنام وزير خارجه سياست

            خارجی افغانستان را مشکوک جلوه داده سبب ناکامی و انزوای هر چه بيشتر ريس –

            جمهور و کشور در جهان گردند !!

آواره  --  چنين است دوست ، ريس جمهور به اين نکته پی برده که زير کاسه نيم کاسه ها است ،   

            بناً در احتجاج به رأی پارلمان وزير خارجه را از محدوده رياست جمهوری خارج

              ننموده اند .   

ستمديده – عجب هنگامه ای شرم آور و ننگين !!

آواره  --  عجب تر اينکه به همين نزديکی ها روزنه ديگری را ميخواهند مسدود يا کور نمايند تا

             مبادا در روشنايی آن اميال ناشايست و اعمال نامبارک حال و گذشته شان برملا گردد .

ستمديده – از کدام مشعلدار ديگر حرف ميزنيد ؟

آواره  --  از ملالی جويا ، نماينده مردم شريف فراه ، وکيل ولسی جرگه در شورا ، وی را تکفير کرده اند که به شورا اهانت روا داشته و کرامت انسان را زير پای کرده است .          

                او شايد گفته باشد " ( پارلمان يک طويله است ) وکلا آنهای که خايف اند واز سايه

                خود ميترسند اين را اهانت دانسته اند ، آنعده وکلای محترم که در اقليت و بدور از زد-

                و بند و زورگويی روسپيد اند بوضاحت ميدانند که حرف های خانم ملالی جويا به

                هيچوجه متوجه شان نمی باشد زيرا بوطن ومردم خود خيانت نکرده و خايف نيستند .

               اما اين جنابان که خود با ديده درايی در طول سالها تا امروز به يک ملت بزرگ اهانت

              روا ميدارند و تحقير ميفرمايند چه ؟؟؟؟؟؟؟؟

ستمديده – ميدانم . خانم ملالی جويا بايد کفاره آن همه حقيقت گويی ها و بی پرده ساختن های خود

              را بپردازد ، مگر او نبود که فرياد زد : اين جنايتکاران که دست شان تا بازو در خون

              ملت رنگين است بايد به ميز محکمه کشانيده شوند نه اينکه به صفت نماينده های مردم

              صدر نشين پارلمان گردند "

آواره  --  تقريباً همينطور بود آن گفتار ، و اکنون در حالت تعليق قرار داشته و در آينده راهی

             محکمه خواهند گرديد ؟!

ستمديده – کدام محکمه ؟

آواره  --  محکمه ثبات که از مسند وزارت فرهنگ آب خورده و ريشه به راکتبار دارد .

ستمديده – ای همنوا ، ای همصدا ! چقدر پُر درد است اين جور و اين جفا .

آواره  --  بلی . عدم آگاهی سياسی ، غلام منشی ، مردم ستيزی و خيانت بوطن با ياری و توطئه

             سازمان های استخباراتی شرق و غرب ، همسايه های دور و نزديک در يک اتحاد

           نامقدس کاری به حق افغان و افغانستان نموده و مينمايند که تاريخ از شرم عرق ميريزد !

ستمديده – ميدانم همسايه غربی تشنگی قرون برای آشاميدن آب هيرمند دارد که تصادفاً از خاک

           آتش گرفته افغانستان ميگذرد ، او ميخواهد با ايجاد مشکلات و چالش ها برای رياست

           جمهوری جوان به مرامش برسد .

آواره  --  کور خوانده ، غلط کرده ....

ستمديده – و همسايه هميشه پُر جنجال و مستدام شياد شرقی برای بلعيدن آن نيم نخودک خط

              بخشی ديورند هرازگاهی جنجال می آفريند و قصه پُر غصه نوی می سازد ، همانقدر که 

              لاف همسايگی ، برادری و مسلمانی ميزند به همان تناسب بسيار زيرکانه ميخواهد

             ريشه ها و پيکر واحد جغرافيايی ما را قطع قطع نمايد .

             ببين گاه به امتداد خط مرزی سيم خاردار و مين فرش ميکند ، گاه بالای محافظين مرزی

             افغانستان امر فير ميدهد . درحضور جهان دست کرزی را ميفشارد و در غياب چپنش را

            بدست طرار زمان ميسپارد ، اين سياستمدار آب خورده از دست برتانيای کبير هر زمان

            هم به نعل زده است هم به ميخ تا مگر فراموش گردد مسله خط ديورند و کس نبيند

            آدمکشان ديوبند .

آواره  --  اين آدمکشان ديوبند کی ها اند ؟

ستمديده – همان طالبان کرام تربيه شده در مدارس ديوبند که توسط همسايه مهربان و مسلمان ما

              تمويل و تسليح گرديده با عبور از خط ديورند دست به کشتار مردم بيگناه و بيدفاع ما

              می زنند که گويا يک رکن از مسلمانی همين است ، آنهم از نوع انتحاری اش به هدف

              ساختن ماوأی در جنت ؟!

آواره  --  اين را بخاطر داشته باش ، وازين ديگر بشنو ، ريس دولت همسايه شرقی جهت به

             تعويق انداختن دوره انتخابات در آن ديار دست به اين تاکتيک ها ميزند .

ستمديده – مثلاً ؟

آواره  --  مثلاً ايجاد نا امنی و برخورد های سليقه يی در کراچی ، بلوچستان ، وزيرستان جنوبی

             صوبه سرحد و غيره که هر روز مردم بی خبر از سياست و مياست با خون شان جاده ها    

         را رنگين ميسازند .

ستمديده – خوب " سلاطين خود دانند و کار کشور خويش " اين موضوعات چه ربطی بکارما

              دارد ؟

آواره  --  دارد جانم دارد ، ببين حکومت جنرال ها و چوهدری ها بسيار زيرکانه پول های پرداخته

             شده جهان را که بايد برای قلع و قمع و مسدود ساختن راه تفنگ داران طالبی و قالبی و

             محو تروريزم در منطقه بمصرف برساند تا از فروپاشی انسانيت و معدنيت جلوگيری

             شود به ميل و اراده شخصی مصرف ميکند ، دو ديگر اينکه افغانستان را درگير مشکل

            و صد مشکل ميسازد تا حضور دايمی چاکران خويش را در راستای سياست و مياست

            دولت کرزی زمينه سازی نمايد و با فريب همه رنگ مطلوب خاک به چشم امريکا می زند

            تا پول بيشتر برای تخريب فزونتر بدست آرد .

ستمديده – مگر خودش درين اواخر برای رسانه های همگانی اعتراف ننمود که " بلی . گروه

                تروريست طالبان در خاک پاکستان موجوديت دارند " که از همانجا مسلح گرديده به

                قصد خونبار ساختن تن زخمی افغان و افغانستان راهی ميشوند !!

آواره  --  بلی . اين اعتراف " اعتراف روباه است پس از کندن کله ای گرگ "

ستمديده – مگر چراوصد چرای ديگر ؟؟

آواره  --  همسايه های مغرض ما توان ديدن يک دولت قوی ، آزاد ، مستقل و دموکرات را در کنار

             خود ندارند ، بناً ترجيح ميدهند که افغانستان برای هميشه ويران ، گرسنه ، بی سواد ،

             متکی به غير ، فقير و نيازمند باشد ؟!

ستمديده – بلی . فهميدم و به همين دليل هر وجدان مرده ای خاين که از راه ميرسد آب به آسياب

              بدخواهان ميريزد تا گويا " هم لعل بدست آيد و هم يار نرنجد .... "

آواره  --  دقيق . لاف از وطنخواهی ، برادری و رفاقت ميزنند و درعمل برای برادرکُشی ، رفيق

             کُشی و بربادی وطن کمر می بندند ، بنام های مختلف ، در ادوارمختلف ، با ادا های

             مختلف و با مرام های مختلف !!

ستمديده --  کاش اين ها ميدانستند که بار کژ به منزل نمی رسد و روسياهی ابدی برای آن ميماند

               که در او غش باشد .

آواره  --  کاش که ... کاشکه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

               ( درين وقت صدای زنگ بگوش ميرسد )

ستمديده – اين زنگ خطر است ؟

آواره  --  نخير .  زنگ آگاهی برای شروع نمايشنامه .

ستمديده – کدام نمايشنامه ؟

آواره  --  آنکو نويسنده ، کارگردان و بازيگرش نه تو باشی و نه من .

ستمديده – دانستم . آنی که نه تو دانی و نه من ....

 

   ( ستمديده و آواره ياران همصدا و همزنجير کنار ميروند و پرده برای نمايش اصلی باز ميشود )