24.05.07

 

فاروق فاراني

faranisaid2005@yahoo.com

 

141

رأي افتخار براي دکتر سپنتا

 

 

 

 

وقتي به کارنامه رژيم کابل در اين چند سال نگاه ميشود ، انسان در ميماند و نميداند که جايگاه پوزيسيون در کجا و اپوزيسيون (حتي اپوزيسيون نظامي) در کجا قرار دارد و خط مرز فاصل آنها کجاست؟ اين رژيم و اپوزيسيون آن چنان در هم تنيده که براي تسويه حساب آنها باصطلاح معروف هفت مستوفي هم دست بسر ميشوند .

 اگر قبول کنيم که اداره رياست جمهوري ممثل دولت است و رژيم افغانستان در وجود آن تبلور مي يابد، در آنصورت اين "رژيم" در واقع از عجيب ترين رژيم هاي روي زمين ميشود. عجيب از آنجهت که با وجود فساد بيکراني که در آن جريان دارد و بحق يکي از فاسد ترين رژيم هاي تاريخ افغانستان و جهان شناخته شده اما باز هم در برابر اپوزيسيون هزاران مرتبه فاسد تر از خود، درياي پاکيزگي به شمار ميرود.

اين تنها و يگانه خصوصيت اين رژيم نيست. از خصوصيات مازوخيستي اين رژيم يکي هم اينست که تا ميتواند در برابر اپوزيسيون (رسمي) خود که بطور عمده از قاتلين و جنايتکاران و دزدان تشکيل يافته به رکوع و سجده ميپردازد، آنها را قهرمانان صلح و دموکراسي مينامد، ذره بين به دست ميگيرد تا هر جا قاتل و جنايتکاري دور از نظر در گوشه و کناري فراموش گرديده باشد، پيدايش کند و با تکريم زياد به سبد دولتش اندازد . چنانکه جاي خالي زرداد فريادي، اسدالله سروري، گلبدين حکمتيار، ملا عمر و ملا دادالله و ساير مرحومين ازين دست، در اين ميان کاملا نمايان است .

 در عين حال از عجايب روزگار وجود چند روشنفکر در اين دستگاه دولت، بگفته ايراني ها "وصله ناجور" در روپوش اين رژيم است. اينان که با آرمان ديگري به اين دستگاه رو آورده اند، ناراستي هاي موجود را گذرا پنداشته و در صدد اند تا آنها را سمت ديگري بخشند . غافل ازينکه اين دستگاه سمت ديگري جز راهي که برايش انتخاب کرده اند، ندارد.

بنا به ملاحظات گوناگون که به هيچوجه ملاحظه وطنپرستي در آن نيست، وجود اين روشنفکران در دستگاه دولت با دندان روي جگر گذاشتن تحمل گرديده است. شايد آنان (صاحبان قدرت) نيز مانند اين روشنفکران که به تغيير مثبت آنها (صاحبان قدرت) دل بسته اند به تغيير "مثبت" اينها (روشنفکران) اميدوارند.

در اين ميان کداميک اشتباه ميکند؟ روشنفکران يا آنهاي ديگر. فکر ميکنم اين روشنفکرانند که در اين عرصه دچار اشتباه اند و در مقابل آنهاي ديگر (صاحبان قدرت)، کاملا درست حساب کرده و جالب اينکه محاسبه شان در عمل نيز درست بوده است .

بعضي از اين روشنفکران با چسپيدن به روزمره گي اداري و پاکيزگي اداري عرصه سياست را دو دستي به اپوزيسيون رسمي و جناحي از دولت که در سياهکاري با اپوزيسيون مسابقه داده اند، سپرده و ضمن ناکامي در عرصه يي که مدعي آنند از نظر سياسي نيز به خلع سلاح فکري، عملي و در نتيجه به خراب کردن سيماي گذشته و نابود کردن آينده پر افتخار براي خود و ساير رهروان دموکراسي دست يازيده اند .

دستگاه دولت کنوني دستگاهيست که بصورت نيم پرده دوم تياتر خونين بعد از طالبان به صحنه آمده است. آيا روشنفکران را صلاح در اين بود که در اين دستگاه حل شوند و يا اينکه سلاح افشا و درهم کوبيدن جنايتکاران را بدست گرفته، بدون تکيه بر دموکراسي ناتويي ولي با استفاده ازموقعيت پيش آمده ، فضايي را گسترش دهند تا مردم بجان آمده و خاموش به اهرم اصلي دموکراسي تبديل گشته و به مثابه فاکتور اصلي تغيير نه تنها بصورت بالقوه بلکه بصورت بالفعل به حرکت آيند؟

وظيفه روشنفکران راه دموکراسي مامور بودن وتنها کار در جهت پاکيزگي اداري که يک بخش کوچک کار آنهاست، فشرده نميشود. آنها اگر نتوانند در جهت بيداري و تشکل مردم در جهت دموکراسي کاري انجام دهند، هرگز کاري را انجام نداده اند .

"جامعه جهاني" که در افغانستان بعد از طالبان رسماً حضور پيدا کرده، بر پايه سياست "فاشيسم قاروي" عمل ميکند . آنها نه در فکر حقوق زنانند و نه در فکر دموکراسي در مجموع.آنها فقط به اين مي انديشند که اگر به قيمت ويران شدن تمام نهادهاي دموکراسي (بالقوه و بالفعل) هم باشد ، فقط جان سربازان شان از گزند متفقين و مخلوقات و محصولات سابق خودشان (طالبان و القاعده) و دشمنان حاليه در امان مانده، جبهه ديگري عليه آنها از طرف باند هاي آدمکشي که اتحاد دوامدار با آنها داشته اند، بوجود نيايد .

در اين ميان روشنفکران ميتوانند و ميتوانستند از ناگزيري هاي موجود که نهادهاي حاکم و به اصطلاح جامعه بين المللي بدان گرفتار آمده اند، درخدمت دموکراسي و نه در خدمت تاييد اين آدم "کم" بد و جلب نظر آن آدم و يا باند "بسيار" بد و با کوتاه آمدن در برابر آنهااستفاده ببرند .

توطئه اخير جنايتکاران پارلمان نشين و جبهه جاسوسان، جنايتکاران و جلادان (جبهه ج.ج.ج) که خود را جبهه ملي نام گذاشته به همراهي دستگاههاي جاسوسي ايران و پاکستان در برابر داکتر رنگين دادفر سپنتا نشان داد که هر گونه اميد بستن به اينکه اين جانوران سياسي ــ نظامي را بتوان با نرمخويي و تاييد اهلي ساخت، کار عبثي بيش نيست .

امروز مافياي سنگهاي قيمتي که پولهاي بازسازي افغانستان را مثل داشته هاي مردم در روزيکه از کابل روباه صفتانه پا به فرار گذاشتند، غارت کرده اند، مثل هميشه از سوي سازمان هاي جاسوسي منطقه فربه گشته و در تباني با ساير گله هاي جنايتکار ميخواهند آخرين نشانه هاي ارزش هاي دموکراتيک را که از روي ناگزيري ها در جامعه ما راه را گم کرده و آمده اند از بيخ و بن بر اندازند .

پيوستگي هر چه بيشتر اين باند و شرکا که قبلا به اتحاد شمال معروف بود به سازمان جاسوسي ايران و روسيه و همسويي مزد بگيرانه آنها با آي اس آي پاکستان که در آغوش آن تولد يافته و بزرگ شده اند، نشان داد که اين مافياي غارتگر که در عين حال قهرمان بزدلي ، ويرانگري و وطنفروشي ميباشد چگونه کمر به ويران کردن اين کشور بسته و با طالبان در اين عرصه به رقابت نشسته است. آنها که به رخساره تمام حرمتهاي بشري، وطني و مردمي تف انداخته اند در اين راستا عرصه دانش و قلم را نيز بدون آلودگي نگذاشته و با استفاده از قلمچي هاي خود بر روي هر چه مربوط مردم و دموکراسي است، کثافت ميپاشند.

مداخله صريح ايران موازي با مداخله پاکستان و آنهم از راه پارلمان نشان داد که اخلاق سياسي بصورت وحشتناکي از عرصه سياست رسمي افغانستان رخت بر بسته است. در شرايطي که تجاوز "جامعه بين المللي" نجات افغانستان باشد و جمع شدن جنايتکاران جنگي خانه دموکراسي ناميده شود (که البته وجود انسان هاي شريف در اين ميان ازحساب جنايتکاران جداست) و"اپوزيسيوني" از جلادان و جاسوسان تحمل و نه تنها تحمل که همه کاره امور شود، گرفتن چند ده هزار دالر در بدل فرمانبري از ايران و پس زدن يک مانع که ابداً چيزي نيست .

اوضاع اخير نشان داد که به خاطر برکناري وزير امور خارجه چگونه دالرهاي سبز جمهوري اسلامي ايران پيوندي را بين آن و طنفروشي که پشتو حرف ميزند و آنکه فارسي حرف ميزند و غيره بوجود آورد. زيرا براي اينان دوران جنگ هاي قومي هم بسر آمده است . جنايتکاران تمام اقوام به "وحدت ملي" خود رسيده اند. تظاهرات منشورداران جاسوسي، جنايت و جلادي و متعاقب آن ايجاد جبهه جاسوسان، جنايتکاران و جلادان نشان داد که اينان از هر تيره و تباري که بوده اند يکجا گشته و به ريش آن ساده لوحاني که در دفاع ازينان ويا با افتادن در دام اينان به برتري "فرهنگ فارسي" و" فرهنگ پشتو" و غيره استدلال فراهم مي آوردند ، مستانه خنديده اند.

اميدواري به اينکه به اصطلاح جامعه جهاني حساب اين قاتلان و جنايتکاران را برسد و دموکراسي را واقعيت بخشد بدان ميماند که از اژدهايي بخواهيم لطف نموده و چوچه هاي خود را براي رضاي خدا قرباني سازد .

روشنفکران از نظر ذهني در ميان دو ديوار ارتجاع خونبار سياست "فاشيسم قاروي"، اپوزيسيون قاتلان و جناح طالبي درون دولت از يکسو و از سوي ديگر ارتجاع آدمکش طالبي القاعده يي گير افتاده اند.

آنها نجات خود و جامعه را در اين و يا آن جناح ميبينند. متاسفانه راه ديگر که مسلماً نه آسان است و نه زودرس يا در انحصار گروه هاي در بسته فکري مانده و يا به افسانه غير دلپذير تبديل شده است.

راه ديگر راه ديررس و مشکل اما ممکن است. کوشش براي پيوستن به مردمي که بجان رسيده اند و بهتر از روشنفکران دشمنان خود را ميشناسند و بهتر از آنان خواستهاي خود را مطرح ميسازند، ميتواند بهتر از هر دوراني ثمر داشته باشد. فقط کوشش براي يک نظم سراسري که در زندگي مردم کمبود آن احساس ميگردد و نميتواند بدون شرکت روشنفکران از جانب مردم تحقق يابد همراه با بوجود آوردن يک اعتراض سازمان يافته مدني که در مقابل تمام انواع تروريم طالبي، ناتويي، تنظيمي و مافيايي خط فاصل خود را کشيده باشد، هم ممکن است و هم رهگشا.

براي اين امر ميتوان در هر موقعيتي که قرار داريم کار کرد بشرطي که از فرهنگ آب و رنگ دار و منحط انجويسم نازل شده بر اين کشور، دوري جسته و به امر شريف منافع مردم اعتقاد داشته باشيم.

تلاش در جهت ايجاد يک اپوزيسيون واقعي که اکنون بصورت بالقوه و پراکنده وجود دارد در اوضاع کنوني با وجود اختلاف در ديدگاه ها هم ضروري وهم ممکن ميباشد .

مورد اخير يعني توطئه جناح مسلط بر پارلمان در پيوستگي با سازمان هاي جاسوسي کشورهاي همسايه عليه وزير خارجه نشان داد که زمان شکستگي هاي دوران پس از سقوط طالبان که از سر ناگزيري به ميان آمده و نام دموکراسي بخود گرفته بود، در حال سپري شدن است.

تنها راه خروج از بحران بوجود آوردن اپوزيسيون گسترده است که بتواند صدا و نداي مردم را بلند نموده از مردم که بي بلند گو و بي نماينده مانده اند، نمايندگي نمايد.

موش هاي شير شده که در آغاز فقط به زنده ماندن راضي بودند، اينک که پيشاني ارباب را گشاده مي يابند و از طرف ديگر روشنفکران خود فريبي را ميبينند که ترازو در دست عوض نگاه به فردا ومقتضيات آن فقط به مقايسه ديروز و امروز مشغول اند، جسور گشته به جيفه هاي روز هاي اول قناعت نکرده در صدد بلعيدن تمام دستگاه قدرت برآمده اند .

اينان ميکوشند با خاک زدن به چشم مردم ظاهراً بدفاع از آن انسان هاي مثل مهاجرين افغان بپردازند که در بد بختي و فرار انها از کشور شان خود اينان مقصر اصلي اند. و نه تنها اين که با بدست آوردن تمام اهرم هاي قدرت و امتيازات و غارت کمک ها حد اقل شرايطي را که ممکن بود تا مهاجرين به وطن برگشته بدست آورند، ازآنان گرفته اند.

اينان که شهرها را نابود و غارت کرده و هر آنچه را که يک ملت شرافتمند بايد داشته باشد از آنها گرفته و به بيگانگان متجاوز فروخته اند، بايد بسيار چشم دريده باشند که خود را با آن کارنامه هايشان فراموش کرده و شخصي مانند دکتر سپنتا را به استيضاح و محاکمه بکشانند.

تياتري که سازمان امنيت ايران در ستيژ پارلمان افغانستان به کمک بازيگران کهنه کار آي اس آي به نمايش آورد، نشان داد که بازيگران گوناگون اين درامه شرم آور ديگر به مرحله تهاجمي جديدي رو آورده اند.

اصولا پشتوانه "مردمي" دموکراسي نازل شده بر افغانستان که پارلمان باشد در زمان راي گيري بر انتخاب رئيس پارلمان که بين قانوني و سياف بايد يکي بر گزيده ميشد، چهره قاتل خود را حتا براي خواب رفتگان عالم سياست و خماران دموکراسي نشان داده بود.

بيشتر از 90 در صد نمايندگان "ملت" فقط در زماني دو پارچه شدند که بايد بين دو جاني يکي را بر ميگزيدند. پارلماني که نه تنها اين دو نفر را تحمل ميکند و به اضافه آن آراي اش بين اين دو نفر تقسيم ميگردد چيزي جز نماد دموکراسي پنتاگوني و ستم ابوغريبي نميتواند باشد .

جدال درگرفته در عرصه سياست رسمي افغانستان جدال بين اداره آقاي کرزي و پارلمان تحت تسلط جبهه ج.ج.ج. (جاسوسان، جنايتکاران، جلادان) نيست. زيرا در اداره کرزي نيز گروهي وجود دارند که ازين جبهه چي ها نه کمتر اند و نه بيشتر.

اين جدال جبهه ج.ج.ج. وهمگنان شان براي يکدست کردن دستگاه قدرت تقسيم شده در بين دولت و اپوزيسيون رسمي ميباشد . تاريخ بازيهايي بسياري دارد . شايد در اين بلاي بر پاشده خير اناني نهفته باشد که بايد خود جايگاه خود را تعيين ميکردند و نکردند و حالا اوضاع جايگاه شان را تعيين ميکند .

حمله کنوني به دکتر سپنتا حمله به آخرين مظاهر بالقوه دموکراسي در اداره موجود است. کسي نميتواند عليرغم تمام ملاحظات موجود در ميان اين دو طرف بيطرف بماند.

بعد ازآنکه دکتر سپنتا چند لاشه جيفه خوار مافيايي را از ادارات وزارت خارجه بدور انداخت يکي از افتخارات بزرگ او گرفتن 141 راي مخالف از طرف پارلمان بود.

اين141 راي نشان داد که دکتر سپنتا حداقل 141 فاصله از جبهه ج.ج.ج و همتايان شان دارد. تصور کنيد که اگر خداي ناکرده اين 141 راي به دفاع از او از طرف پارلمان و جبهه ج.ج.ج. داده ميشد آنهم در زمانيکه در پشت قضايا سازمان هاي جاسوسي بيگانه قرار گرفته بودند براي سپنتا و هر رهرو دموکراسي ديگر مجال براي سر بلند کردن در برابر تاريخ و نسل آينده نميماند.

ازينجاست که نميتوانم اين 141 راي را که نمايشگر فاصله يکي از رهروان دموکراسي با نيرو هاي تاريخ زده است ، به دکتر سپنتا تبريک نگويم.