گزینه خشونت های خونین از تاریخ افغانستان

انجنیر سخی ارزگانی

قسمت  پنجم:

01.05.07

 

خشونت نظامی و تنظیمی دولت اسلامی مجاهدین:

در جوشش بستر «جنگ سرد» بود که اندیشه ها و نهادهای اسلام سیاسی از بیرون بنا بر تأثیر پذیری جنبش اخوال المسلمین و سایر کشورهای اسلامی در جهت زمینه سازی و تحقق منافع استعمارگران و مستبدین بومی در عصر پاد شاهی مشروطه محمد ظاهر شاه ( و یا شاید هم قبل از آن) در کشور ما سربرافراشتند. اما در زمان جمهوریت محمد داود رییس جمهور افغانستان، جمعیت های اسلام سیاسی و ایدولوژیک افراطگرا با اشکال نظامی، تشکیلاتی، چریکی، تبلیغاتی و... در افغانستان و پاکستان و آنهم این بار با پشتوانه علنی اخوان المسلمین عربی، استخبارات پاکستان،غرب، احزاب اسلامی دیوبندی پاکستانی و... در جهت برانداختن نظام جمهوریت در کشور ما به صف آرایی پرداختند.

با سقوط  نخستین دولت جمهوری افغانستان توسط کودتای هفت ثور 1357خورشیدی ( 27 اپریل 1978 میلادی) حفیظ الله امین و با به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری نورمحمد تره کی در حاکمیت سیاسی کشور بود که گروه های بیشتری اسلام گرایان سیاسی بنیادگرای سنی مذهب مبتنی با سیاست های غرب تحت رهبری ایالات متحده امریکا، کمک های اقتصادی اعراب و سازماندهی حکام پاکستانی و مساعدت های اکثر ممالک جهان در داخل پاکستان تشکیل شدند. در ضمن گروه های دیگری اسلامی شیعه که بیش از نود و پنج در صد آن هزاره ها بودند، در داخل افغانستان و ایران نیز شکل گرفتند.

پس از اینکه بنا بر درخواست مکرر حفیظ الله امین رییس جمهور وقت و همقطارانش از نظامیان اتحاد جماهیر شوروی بود که به تاریخ 27 دسمبر 1979 میلادی افغانستان در زیر سلطه نظامیان ارتش سرخ شوروی قرار گرفت. این امر بهترین «دست آویز» و «بهانهء» گردید که بیگانگان و به خصوص غرب تحت رهبری امریکا- انگلیس، گروه های بنیادگرای اسلام سیاسی داخلی و بیرون مرزی را به صورت عریان با تمام معنا مورد حمایت های نظامی، تشکیلاتی، استخباراتی، اقتصادی، تبلیغاتی، تخنیکی، روانی و... تجدید سازمان قرار دادند تا آنان در جنگ علیه ارتش شوروی و دولت تحت حمایت شان، «انتقام» شکست ایالات متحده امریکا را در ویتنام از شوروی در افغانستان بگیرند و مردم ما را «قربانی» اهداف خودها نمایند که عملا چنان هم شد.

بلی! با کودتای 7 ثور 1357 حفیظ الله امین و 8 ثور1371 به قدرت رسیدن انحصاری مجاهدین در قدرت سیاسی کشور بوده که گزارشات، نگارشات، مشاهدات غم انگیز و جهان سوز ناشی از تجاوزات اجانب خصومت ها، خشونت ها، آوارگی ها، چپاول ها، اسارت ها، زنده به گورکردن ها، زندانی ها، از طیاره به پایین انداختن ها، قتل ها، کشتارهای دسته جمعی مردم غیر نظام و... که خلاصه محصول دست اندرکاران کودتای 7 و 8 ثور و حامیان بین المللی و منطقوی شان بودند، از سینهء تاریخ و اذهان مردم افغانستان زدوده نخواهند شد.

خلاص تمام گروه های شیعه و سنی به نام مجاهدین یاد گردیدند. در این میان، آن عده یی از مجاهدین که فی سبیل الله برای آزادی افغانستان، حراست از نوامیس ملی و ایجاد یک حاکمیت مستقلی ملی ولو که با خشونت های نظامی و نبردهای مسلحانه در برابر اشغالگران شوروی و دولت تحت حمایت شان به صورت صادقانه، بشردوستانه، ملی و ترقیخواهانه به مبارزات گوناگون برحق و دفاعی دست یازدیدند، شهید دادند، معلولین جنگی را بجا گذاشتند، آواره شدند و... خلاصه دین ملی را اداء کردند، قهرمانی نمودند، کشور را «آزاد» کردند؛ مسلما که نهایت قابل تقدیر و افتخار مردم، کشور، تاریخ ما  و حتا جهان بشریت نیز می باشد. خداوند بی نیاز و مردم ما با این چنین مجاهدین راستین و خدمتگار راه آزادی، عزت، سربلندی کشور ما بوده و خواهند بود.

 اما آن عده از مجاهدین که در نقاب های دین، آزادی کشور، جهاد، نوامیس ملی، استقلال، خدمات ملی و... به نفع گروهی، شخصی و حامیان خارجی خویش، با خشونت ها، چپاول ها، خون ریزی ها، اسارت گیری ها، ویرانگری ها، سربریدن ها، جنگ ها و کشتارها را در جامعه خلق نمودند و در خدمت بیگانگان تطاولگر بودند؛ از جمله ناقضین حقوق بشر و قاتلان مردم به شمار می آیند که خداوند متعال و به ویژه مردم ما و تاریخ آنان را هرگز نخواهند بخشید. زیرا که نتایج چنین خشونت ها، عصبیت ها،غارت ها، ویرانگری ها، خون ریزی ها، نوکرمنشی ها، قتل ها و نظایر آن از نگاهی دینی، مصالح ملی کشور ما، میثاق های جهانی، اعلامیه جهانی حقوق بشر و... بینش دموکراتیک به صورت قطعی مردود می باشند که بار «بحران هویت ملی» میهن ما را به نفع دشمنان بومی و خارجی مردم افغانستان افزایش چشمگیر داده اند.

خلاصه افغانستان با خسارات مادی و تلفات جانی جبران ناپذیر از زیر سلطه ارتش شوروی و طرفدارانش ظاهرا «نجات» یافت و مجاهدین حاکمیت سیاسی کشور را در «غیاب» آراده و خواست مردم ما در قبضه و انحصار خودها قرار دادند.

مجاهدین که محصول چهارده سال خشونت، بی سرنوشتی، کشتار، تطاولگری و... جنگ بودند، نتوانستند که با ایجاد یک حاکمیت «نسبتا ملی» با مشارکت گروه ها، متخصصین، فرهنگیان، مجربین و شخصیت های سازنده و صادق کشور نایل آیند و خودها را از وابستگی و دیکته کشورهای خارجی آزاد سازند و بحران کشور را حد اقل کاهش دهند و خادم خلق الله گردند.

خشونت ها، چپاول ها، آوارگی ها، اسارت ها، جنگ ها و قتل های دسته جمعی 14 سال متجاوزین ارتش شوروی و طرفدارانش هنوزهم از خاطرات مردم فراموش نگردیده بودند؛ که این بار مجاهدین نه تنها از خشونت ها و خون ریزی های گذشته «عبرت» سازنده را به نفع تأمین امنیت، استقرار صلح پایدار، رفع نیازمندهای اساسی مردم و جهت اعمار مجدد نهادهای کشور نگرفتند؛ بلکه یک عدهء از مجاهدین خود با خشونت ها، افزون خواهی ها، عصبیت ها، زورگویی ها، قومگرایی ها و... خصم جدید باعث «جنگ داخلی» با ریزش خون فرزندان وطن مخروبه به نفع دشمنان دور و نزدیک افغانستان شدند.

آقای محمد عوض نبی زاده نویسنده و پژوهشگر گرانمایهء افغانستان در کتاب خویش نتایج خشونت ها، خصومت های حزبی و جنگ های داخلی کشور را اینگونه به بر رسی گرفته و می نویسد:

«پس از تسخير کابل توسط احمد شاه ‏مسعود، حکمتيار با کمک نظامی و مالی عربستان و پاکستان شهر کابل را محاصره کردند تا ‏جمعيت اسلامی مسعود را از قدرت برکنار کنند. پشتونها اين شرايط را با جنگ سال ۱۹۲۹ مقايسه ‏ميکردند. طی سه سال جنگ داخلی ۵۰۰۰۰ نفردر کابل کشته شدند، اکثر آنها قربانی بمبارانهای ‏هوايی گروه حکمتيار بودند. صدها نفر در درگيريهای قومی که در آن همه گروهها شرکت داشتند ( ‏از پشتونها تا جميعت اسلامی تا هزاره ها)، جان خود را از دست دادند. اما پاکستان دلايل جديدی برای تسريع پيروزی متحدين وابسته به خود داشت.»  ( 1 )

آقای حکمتیار به خاطر پاسداری از انحصار حاکمیت شؤنیزم قومی و قبیلوی اسلاف خویش در برابر همه با خشونت  و جنگ  مسلحانه با پشتوانه پاکستان، اعراب و... وارد میدان شد. و با افراد نظامی خویش کابل را با باران راکت، گلوله، توپ، طیاره و... ویران و هزارن هزاران کشته را بر مردم غیر نظامی کابل تحمیل نمودند.

پس از این آقای عبدالرسول سیاف نه تنها بر اساس پیروی از سیاست های عبدالرحمن خانی و اسلاف مستبدش، بلکه مبتی بر سیاست ها و دستور عربستان سعودی و حزبش جنگ های دیگری قومی، مذهبی و حزبی را بالای مردم غرب کابل و حزب وحدت اسلامی در افشار تحمیل کرد؛ تا اینکه مسیر بعدی جنگ را خیلی «زیرکانه» میان دولت اسلامی مجاهدین و حزب وحدت اسلامی افغانستان مبدل کرد که بالاخیره «فاجعه افشار» را به وجود آورد که بر مبنای گزارشات خبری آن وقت، بیش از پنجهزار افراد غیر نظامی در این جنگ  خونین افشار به شهادت رسیدند.

شوربختانه که همهء مجاهدین از این فرصت «مناسب» هم به نفع زمینه سازی صلح، تأمین امنیت، بازسازی، نوسازی، همبستگی ملی و... ختم جنگ داخلی استفاده برده نتوانستند؛ این مراتبه جنگ از طرف دولت اسلامی مجاهدین و طالبان بر مردم غرب کابل و حزب وحدت اسلامی تحمیل شد؛ هزاران هزارن زن، طفل، پیر و جوان در کام مرگ و بی سرنوشتی رفتند و خیلی از مردم غرب کابل را ترک گفتند؛ تا اینکه دولت مجاهدین پیروز گردید و بر غرب کابل هم مسلط شد.

فاجعه غرب کابل چنان گسترده و استخوان سوز بود که زبان از گفتار و قلم از نوشتار آن کاملا عاجز می باشد که مسلمان اهل قبله مسلط  بر حاکمیت سیاسی- نظامی دولت مجاهدین خشونت ها، غارت ها و کشتارها را بر مسلمان اهل قبله هزاره که همه یی آنها غیر نظامی بودند، تحمیل کردند.

آیا در دین اسلام هرگونه خشونت، زورگویی، تعصب، حق تلفی، تجاوز، خصم، چپاول، اسارت، قتل و... را بالای هر انسان روی زمین منع نگردیده است؟ پس چرا عده یی از مسلمانان حتا بالای مسلمانان دیگر خلاف دستورات دینی خویش نیز عمل نموده و بازهم می نمایند؟

 در ضمن ناگفته نباید گذاشت که یکی از نتایج خشونت و «جنگ داخلی» عصر مجاهدین در کابل صورت گرفته است، از یک گور دسته جمعی با این تازه گی چنین اطلاع می دهد:

« يك گور دسته جمعي در منطقه پلچرخي شهر كابل پايتخت افغانستان كشف شده است.

رييس مركز بين‌المللي مطبوعات وزارت فرهنگ و اطلاعات افغانستان روز چهارشنبه با اعلام اين خبر به خبرنگاران گفت: اين وزارتخانه مصمم به احداث بناي يادبود در منطقه پلچرخي در شرق كابل است كه تعدادي زيادي از مردم در اين منطقه زنده به گور شده‌اند.

"محمد حليم تنوير" افزود كه جست وجو در منطقه پلچرخي براي يافتن قبرهاي دسته جمعي احتمالي ادامه دارد.

اين گور دسته جمعي در مركز آموزش ارتش ملي افغانستان در منطقه پلچرخي كشف شده و هويت كساني كه به قتل رسيدند و سپس در اين محل دفن شدند، مشخص نيست.

گفته مي‌شود حدود ‪ ۵۰هزار نفر از شهروندان افغان طي جنگ‌هاي داخلي در افغانستان ناپديد شده‌اند. ( 2 )

در امتداد تقریبا چهارسال جنگ داخلی که در عقب آن قبل از همه کشورهای منطقه و همسایگان مغرض و تطاولگر قرار داشتند. در این جنگ خیلی از انسان ها کشته شدند و شهر کابل را به مخروبهء تبدیل گردید و بسیاری از مردم به صورت دردناک و غم انگیز به خارج کشور مهاجر و حتا تلف شدند که باعث «زایش» بحران دیگری در پیکرهء علیل جامعه در هم کوفتهء ما گردید.

آیا این همه خوریزی ها، آوارگی ها، غارت ها و نسل کشی ها میان مجاهدین، بحران های قبلی افغانستان را به نفع تمدن ستیزان، مستبدین بومی و دشمنان خارجی افغانستان گسترش ندادند؟

پس از سقوط غرب کابل، تا دیروز که آقای برهان الدین ربانی رییس جمهور و رهبر جمعیت اسلامی، طالبان را «کبوتران صلح» نامیده بود و آنها را از قندهار تا به دروازه های کابل حمایت نموده بود؛ و مخالفین خویش را توسط آنها از راه برداشتند. این بار بر مبنای خصم و خشونت زیر «خاگستر» میان طالبان و دولت اسلامی مجاهدین جنگ های گرم دیگر صورت گرفتند که بالاخیره طالبان با مداخله پاکستان و حمایت القاعده در سال 1996 کابل را نیز به صورت خونین اشغال کردند و دولت اسلامی مجاهدین را سرنگون نمودند و همزمان «امارت اسلامی طالبان» مطابق با امیان غارتگرانه دشمنان ما در افغانستان شکل گرفت.

 

خشونت نظامی- شؤنیستی و ایدولوژیکی امارت اسلامی طالبان:

تحلیلگر فرزانه و نویسنده گرانمایهء کشور ما آقای عوض نبی زاده در مورد سازماندهی طالبان از سوی آی اس آی پاکستان و خلقی های پشتون تبار اینگونه می نگارد:

«اين ها «طالبان» بودند. پاکستان کمکهای همه جانبه ای به اين جريان رساند: پول، ‏اسلحه، عضوگيری از رهبران سابق مجاهدين و افسران سابق «خلقی» برای آموزش نظامی و طرح ‏ريزی عمليات نظامی  در مدت دو سال، نيروهای کاملا مسلح طالبان که از کمک مالی بيدريغ ‏برخوردار بودند، تمام افغانستان را تحت کنترل خود درآوردند. طالبان از نارضايتی مردم از دست ‏جنگ سالاران استفاده کردند برخی از آنان راشکست دادند و سکوت برخی ديگر را با پول خريدند. ‏در سپتامبر ۱۹۹۶ طالبان کابل را به تسخير خود درآوردند. اين پيروزی، «انتقام پشتونها»  بر رقبای غيرپشتونشان بود و موفیقتی برای پاکستان به شمار ‏ميرفت.» ( 3 )

طالبان که توسط استخبارات پاکستان، عربستان سعودی، امارات متحده عرب و... تحت رهبری امریکا سازمان دهی گردیدند تا آنان را جانشین دولت اسلامی مجاهدین حافظ منافع اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی خودها در افغانستان نمایند. طالبان از سال 1994- 2001 میلادی به نام جمع آوری اسلحه، تأمین امنیت و... به ویژه به رهبری زمامداران پاکستانی، وهابیت، القاعده و... خشونت های قومی، نظامی، سیاسی و ایدولوژیکی را علیه غیر از تبارخودها را در افغانستان به راه انداختند. گروه طالبان با اندیشه بدوی و خرد تنگ قبیلوی خودها حتا یک عده از جوانان ناآگاه فریب خوردهء افغان های هردو طرف خط دیورند و اسلام گرایان افراطی خارجی را جهت قتل عام مردم ما و ویرانی افغانستان عملا بسیج کردند.

خانم بی نظیر بوتو صدر اعظم اسبق پاکستان که در لندن به حال تبعید به سر می برد، بنا بر هر علتی که است در مورد طالبان چنین اظهار نظر نموده است:

« بی نظیربوتو نخست وزير پيشين پاکستان به اشتباه بودن سياست دولتش در تشکيل طالبان اعتراف کرد.به گزارش راديو پشتو برون مرزي خانم بي نظير بوتو روز چهارشنبه در يک سمينار با عنوان "اوضاع سياسي فعلي پاکستان "که در لندن برگزار شد بابیان اینکه جنرال نصيرالله بابر  وزيرداخله دولتش در تشکيل طالبان دست داشته است اعتراف کرد اقدام دولت وقت پاکستان در تشکيل طالبان در افغانستان اشتباه بوده است. بی نظیربوتو هدف از تشکيل طالبان را تامين امنيت در افغانستان و بازگشت مهاجرين افغان به کشورشان عنوان کرد.بی نظیربوتو در اظهارات خود درسمینار بررسی اوضاع سیاسی پاکستان درلندن اعلام کرد 75 درصد کمکهایي که براي مبارزه با تروريسم دراختیار دولت پاکستان قرارگرفته صرف ارتش اين کشور شده است. نخست وزير پيشين پاکستان در مورد دخالت اسامه بن لادن سرکرده القاعده در حوادث 11 سپتامبر 2001درامریکا گفت: ‌تا کنون شواهدي بدست نياورده است که نشان دهد بن لادن اين کار را کرده باشد.» ( 4 )

آیا بازهم بارها ثابت نشده اند که از ناحیه پاکستان و دست نشاندگان شان تا حال بزرگ ترین خسارت مادی، معنوی و اجتماعی جبران ناپذیر به مردم و سرزمین افغانستان وارد گردیده اند؟

 

- خشونت و نسل کشی در عصر طالبان:

همان طوریکه همه خوب می دانند که طالبان برمبنای میراث شؤنیستی عبدالرحمن خانی ستراتژی تصفیه نژادی اقوام تاجیک،اوزبیک، ترکمن و... و به خصوص نسل کشی هزاره ها را با افتخار تمام خود روی دست گرفتند که گزارش گران ملی و بین المللی اغلبا از آن خبر داده اند.

از جمله یکی هم آقای احمد رشید روزنامه نگار و نویسنده مشهور پاکستانی چنین می نویسد:

« با تسخیر شهر مزارشریف، طالبان یک بار دیگر قتل عام و نسل کشی را با تمام وحشت و درنده خویی در انتقام واقعات یکسال پیش شکست شان انجام دادند. یک قوماندان طالبان بعد تر اظهار داشت که ملا عمر اجازت داده بود، برای دو ساعت قتل عام و کشتار صورت گیرد، ولی ما دو روز تمام کشتیم و قتل نمودیم. طالبان به هیجان و دیوانگی، سوار بر پکپ های شان در کوچه و بازار به چپ و راست فیر می کردند و می کشتند. هر شی متحرک و جنبنده امان نداشت. دوکاندار، خریدار، کراچی وان، گادی وان، دست فروش، زن، مرد، طفل حتی خر، گوسفند و بز آماج فیرهای مسلسل قرار گرفتند. برخلاف تمام قوانین اسلامی که دفن نمودن فوری اجساد را حکم می کند، مرده ها در جاده ها و بازارها پوسیدند. یک مرد تاجک که از معرکه جان به سلامت برده بود، چنین معلومات داد: طالبان بدون خبر کردن بر هر چیزیکه همان لحظه پیش روی شان بودند، بدون تبعیض فیر می کردند. بین مرد، زن و طفل فرقی قایل نمی شدند. جاده ها و بازارها، کوچه ها و پس کوچه ها را خون، اعضا و اجساد مرده گان پرساخته بود. هیچ کس اجازت نداشت تا شش روز مردگان را دفن کند. بوی و تعفن بصورت غیر قابل تحمل همه جا را گرفته بود. گوشت و اعضای بدن انسان طعمه سگهای ایله گرد گردید.

مردم برای دریافت پناهگاه هر طرف می دویدند. جنگجویان طالب بر منازل هزاره ها هجوم برده، تمام خانواده را قتل عام کردند. به قول همان شاهد عینی، طالبان بر هر نفر مرد سه بار در سه نقطه بدنش فیر می کردند. یکی در سر، دیگر در سینه و مرمی سومی را در چات«خصیه ها» اش خالی می نمودند. کسانیکه از قتل های عام نجات یافته بودند، مردگان خود را در باغ و حویلی خود دفن کردند. زنان مورد تجاوز جنسی قرار داده شدند. ...

هزاران هزاره در محابس مزارشریف برده شدند. وقتیکه در محابس گنجایش وجود نداشت، محبوسین در کانتینر های آهنی قفل شدند و در آنجا خفه شدند. تعدادی از کانتنرها مملو از محبوسین به دشت لیلی در خارج شهر مزارشریف انتقال یافتند و قتل عام شدند.  ...

طالبان عزم داشتند، شمال را از شیعه پاکسازی بدارند. ملا نیازی که به حیث والی مزار تعیین گردیده بود، ساعتی بعد از مقرری اش در مسجد جامع شهر اعلان نمود که شیعه های مزار سه راه در پیش دارند: مذهب سنی را قبول نمایند، به ایران شیعه مذهب بروند  یا بمیرند. امامت شیعه در مساجد منع ساخته شد. ملا نیازی به ادامه گفتار خود اظهار کرد:« سال گذشته شما مردم بغاوت نمودید، ما را به قتل رسانیدند، از خانه ها و عقب دیوار ها به ما فیر گردید، حالا با شما معامله باالمثل صورت می گیرد. هزاره ها مسلمان نیستند و ما قصد داریم آنها را به قتل برسانیم. شما باید مسلمان شوید و یا افغانستان را ترک کنید. هر جائیکه بروید، شما را پیدا می کنیم، اگر بالا بروید از پاهای تان گرفته پایان کش تان می کنیم و یا اگر در پایان پنهان شوید از موی هایتان گرفته بالا کش تان می کنیم.

در عدم موجودیت شهود و گزارشگران آزاد در صحنه های جنگ، اجساد مرده گان حساب نشده و تعداد حقیقی کشته شده گان معلوم نیست. فقط میتوان تخمین را بکار برد. به اساس تخمین آوارگان ملل متحد و صلیب سرخ، بین 5000 تا 6000 نفر کشته شده است. در طول مسیر پیشروی های طالبان قتل عام تاجک ها و ازبک ها صورت گرفت. من خود این کشتار ها را از 6000 تا 8000 نفر تخمین می نمایم که در ماه های جولای و اگست به شمول سربازان قوای مخالف از بین رفته اند. طالبان عزم داشتند با این همه کشتار زمینه یی قیام عمومی مردم را علیه خود را از بین بردارند.» (5)

همان طورئیکه یکی از میراث داران عبدالرحمن خانی به نام سرادر محمد هاشم صدراعظم عصر مطلقه پادشاهی محمد ظاهرشاه خلاف کرامت انسانیت، اسلامیت و سنن جامعه عمل «مثله کردن» را بالای عبدالخالق قهرمان ملی تطبیق و آنرا «کشف» نمود؛ طالبان نیز با پیروی از جنایات اسلاف خودها عملکردهای ضد بشری را انکشاف دادند که این بار با فیر سه مرمی در «سر» ، «سینه» و «مادرزاد» هر فرد هزاره، جنایت دیگری را در تاریخ جلادان کشور «کشف» نمودند.

آیا با چنین اشخاص عصارهء قبیلوی می توان پایه های وحدت ملی و حاکمیت مستقل ملی را به سود تمام اقوام و تأسیس یک افغانستان واحد و تجزیه ناپذیر خلق نمود؟

آن عده از همتباران طالبان که گاه و بیگاه داد از انسانیت، اسلام، حقوق بشر، مساوات، تمدن، همبستگی ملی، عدالت اجتماعی، تحقق دموکراسی و نظایر آن می زنند؛ چرا تا کنون این چنین جنایات طالبان خود فروخته و جلاد را در افغانستان به صورت رسمی و علنی محکوم نکردند و هنوز هم نمی کنند؟

آیا تاریخ بشریت و به خصوص تاریخ افغانستان و نسل آینده این چنین جنایات طالبان را در آئینه تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان از یاد خواهند برد؟

با چنین بافتار فرهنگی طالبانیزم و عملکردهای ضد انسانی و ضد ملی طالبان در جامعه؛ چگونه امکان دارد که تمام اقوام کشور یک دیگر را آگاهانه و صادقانه بپذیرند و مشترکا بنیاد یک دولت مستقل ملی و دموکراتیک را برای یک افغانستان عاری از هرگونه تعصب، خشونت، انسانی کشی، خودکامگی، حق تلفی، شؤنیزم قومی، حذف هویت اقوام کشور و... تصفیه نژادی پی ریزی نمایند؟

 

- تصفه قومی با گزارش سازمان عفو بین الملل در مزار شریف:

در این زمینه عملکردهای نسل کشی های مردمان غیرنظامی اقوام تاجیک، اوزبیک، ترکمن و به ویژه هزاره ها که توسط  طالبان در مزارشریف صورت گرفتند، از «بیانیهء عفو بین المللی در بارهء فاجعهء نسل کشی در افغانستان» ( متن گزارش تکان دهندهء عفوبین الملل از جنایت های طالبان پس از اشغال مزارشریف) را شخصیت فرهنگی، پژوهشگر، نطاق طرازنوین رادیو بی بی سی آقای اسدالله شفایی ترجمه نموده است که در یک قسمت از آن چنین گزارش شده است:

«عفو بین الملل- 3 سپتامبر 1998- افغانستان: هزاران شهروند پس از تسخیر مزارشریف توسط طالبان به قتل رسیدند. سربازان طالبان طی سه روز اول پس از تسخیر مزارشریف در 18 اگست 1998 هزاران شهروند متعلق به قوم هزاره را به صورت عمدی و منظم به قتل رساندند. این اطلاعات جدیدا در دسترس عفو بین المللی قرار گرفته است.

طالبان پس از تسلط بر مزار شریف ورود خبرنگاران خارجی و ناظران بی طرف به منطقه را ممنوع کرده اند. بدین لحاظ اطلاعات عفو بین الملل مبتنی بر اظهارات شاهدان عینی و اعضای زنده ماندهء خانواده های قربانیان است.

اکثریت عظیم قربانیان متعلق به گروه قومی هزاره است که در نواحی زراعت، سیدآباد و یلمرب این شهر زندگی می کرده اند. قربانیان به صورت تعمدی و وحشیانه در خانه های شان و خیابان ها و کوچه ها و همچنین در ناحیه ای بین حیرتان و مزارشریف به قتل رسیده و اجساد آنها چندین روز در محل به حال خود گذاشته شده است. بسیاری از کشته شده ها را زنان، بچه ها و پیرمردان و پیرزنانی تشکیل می دهند که سعی داشته اند از شهر بگریزند. ....

طبق همین گزارش ها در حد اقل یک مورد گروهی از دستگیر شده ها را در مقابل چشمان روستائیان در نزدیکی شهر حیرتان تیرباران شدند. بر اساس اظهارات 70 نفر از مردان به صورت وحشیانه در مقابل مقبرهء عبدالعلی مزاری حلال (سربریده) شدند. ...

طالبان پس از پیروزی مقررات حکومت نظامی در شهر برقرار کردند. آنها در مناطق ازبک نشین به مردم گفتند که سلاح های خود را تحویل دهند، ولی در نواحی هزاره نشین مردم را مجبور به ماندن در خانه های خود کردند. سپس آنها یک به یک وارد خانه های هزاره ها شده بدون هیچ دلیلی بچه و مردان مسن را به قتل رسانده و مردان جوان را با خود بردند. در بعضی از خانه ها آنان زنان و دختران را به عنوان کنیز باخود برده و گفتند که آنها باید با ملیشه های طالبان ازدواج کنند. ...» ( 6)

گروه طالبان بنا بر ماهیئت خشونت انگیز ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی خودها و با پیروی از میراث های جلادانهء اسلاف شان، این بار با «حلال کردن» افراد هزاره به «کشف» دیگری از جنایت دست بردند. و از این ببعد تا کنون، حلال کردن یعنی «سربریدن» را طالبان در مورد انجنیران خارجی، معلمین و مامورین دولتی پشتون و غیر پشتون، امدادگران بین المللی، ملا امامان مساجد، روزنامه نگاران وغیره عملی نمودند که تازه ترین نمونهء آن سربریدن  سید آغا رانده و اجمل نقشبندی روزنامه نگار می باشند.

آیا جوهر غیر انسانی و ضد اسلامی طالبان عملا از آغاز تا حال همین گونه نبوده و نیست که حلال کردن ها، کشتارها، سربریدن ها، اعدام ها، سنگسار کردن ها، نسل کشی ها وعملیات انتحاری را در حق مردم افغانستان و امدادگران خارجی با افتخار و جنون حیوانی خویش ادامه می دهند؟

اگر دولتمداران در جریان اداره مؤفت، انتقالی و جمهوری اسلامی افغانستان و همچنان جامعه جهانی به خصوص قوای نظامی ناتو تحت رهبری امریکا- انگلیس از آغاز تا حال در برابر جنایات ضد بشری گروه طالبان اقدامات نظامی، قانونی، قضایی، عدلی، جزایی، ملی و بین المللی را انجام می دادند؛ آیا در طول این چند سال آخیر بیش از 4000 نفر داخلی و خارجی با تهاجمات نظامی، تروریستی و عملیات انتحاری طالبان در افغانستان به قتل می رسیدند؟

آیا در این زمینه بازهم دولتمداران و قوای خارجی با انواع گوناگون و بازی های سیاسی شان در این پنج سال آخیر باعث احیای مجدد طالبان در کشتارها و عملیات انتحاری و تشدید بحران در افغانستان نشده اند؟

 در مجله صراط  قتل عام مردم غیر نظامی شهر مزارشریف چنین آمده است:

 «... در همین حال عبدالرزاق می گوید: طالبان در اولین روز ورودش صدها تن را بازداشت کرده به قتل رساندند،« روز اول تعداد زیادی از مردم را تقریبا 6 کانتینر را بردند و به شهر شبرغان بردند، پس از سه روز که کانتینر را باز کرده بودند سه نفر زنده بیرون آمده بودند و تعدادی را به دشت لیلی و دشت حیرتان بردند و آنها را کشتار دسته جمعی کردند.

سخنگوی طالبان که فعلا سرپرست ولایت مزارشریف است «منان نیازی» در بیانیه خود در یکی از مساجد مزار گفته بود که امروز هفتصد (700) نفر را بردیم به دشت های حیرتان روی ریگ ها کشتیم. زیرا آنها در«شهرک» که یک قریه است در شمال مزار چند نفر طالب را کشته بودند، ما انتقام گرفتیم و به تمام مردم مزار گفتند که بروید ببینید که ما چطور انتقام گرفته ایم. نیازی می گفت که «گپ» ما همرای هزاره ها است، هزاره ها باید صد در صد مسلمان شوند، یا اینکه به ما جزیه و باج بدهند. ... عبدالرزاق همچنین می گوید که خود اجساد کشته شدگان اهل شیعه را در خیابان های محلات شیعه نشین دیده است «چند اقارب من در منطقه ی هزاره نشین بود، من رفتم و خودم از سر جنازه ها رد شدم، تعداد سه صد (300) جسد را من خود حساب کردم» ( 7)

 در صفحه دیگری مجله صراط چنین می خوانیم:

« ریچاردگالدین خبرنگاربی بی سی در اسلام آباد پاکستان که تحولات افغانستان را از نزدیک دنبال می کند با عده ای از شاهدان عینی که از شهر مزار به پاکستان آمده اند صحبت کرده و از قول یکی از آنها می گوید که طالبان در روزهای نخست تصرف شهر مزارشریف حدود چهار هزار نفر کشته شده اند.» ( 8)

 

- نسل کشی در مزار شریف با گزارش سازمان ملل متحد:

گزارشگر حقوق بشر سازمان ملل متحد از واقعه جهان سوز مورخه 17 اسد 1377مزارشریف که توسط طالبان و پشتون های ناقلین مزارشریف در حق تاجیک ها، اوزبیک ها، ترکمن ها و مشخصا در مورد هزاره ها صورت گرفتند، به طور ذیل می نگارد:

« طالبان و قوای متحد با آنها که به قول شاهدان عینی پشتون های طرفدارحزب اسلامی بوده اند به کشتار و فجایع بزرگی در آن شهر دست زده اند.

طالبان به حق مردمان برای زندگی و حق آزادی و امنیت شخصی، به حق مردم در مصونیت از شکنجه و رفتار غیر بشری و اهانت آمیز، حق آزادی سیر و سفر، حق آزادی فکر و حق عقیده آزاد، و آزادی در اجرای مناسک دینی، حقوق نژادی، قومی، مذهبی و لسانی اقلیت ها، حقوقی که همه درج اعلامیه جهانی حقوق بشر است، اعلامیه ای که افغانستان آنرا امضا کرده است، مخصوصا تخطی و تجاوز کرده است.

دکتر« چونک هیون پایک» در گزارش خود به ملل متحد در مورد رخدادهای روز اول تصرف مزارشریف به دست طالبان می گوید: در روز اول تسخیر مزارشریف، طالبان بدون کدام هشدار و بدون کدام تشخیص و تمیز، هرکس را که درسرک می دیدند و به هر کس که دم درب منازل شان ایستاده بود و یا از کلکین منزل خود بیرون را نگاه می کرد، آتش باری کردند. از آنجائیکه طالبان بدون مقدمه و غافلگیرانه به مزارشریف داخل شدند، سرک ها از مردم پر بود. زنان، مردان و خرد سالاران همهء گروه ها بدون تفریق قومیت و مذهب به قتل رسیدند، به شمول دکانداران، دستفروشان، حتا الاغ ها، بزها و گوسفندها. کشتار در تمام طول روز ادامه داشت و به ساکنان از چهار روز تا یک هفته بعد اجازه داده شد مرده های خود را جمع کنند و به آن برسند.

در روز دوم تسخیر مزارشریف از جانب طالبان، هدف قراردادن به خصوص هزاره ها شروع شد، ذریعه بلندگوها از مردم خواسته شد که منازل هزاره به آنها نشان داده شود. و در تلاشی های خانه به خانه در اکثر موارد پشتون های بلخ طالبان را رهنمایی می کردند.

محل هزاره نشین که قیام مردمی ماه مه سال 1997 علیه طالبان در مزارشریف در آن آغاز شد، مخصوصا هدف قرار داده شد و تمام کشتارهای طالبان، پلان گذاری شده و خیلی منظم به نظر می رسید. اول شخص را به گلوله می زدند و بعد گلوی شان را می بریدند.

شاهدان عینی، آنهایی که شاهد قتل عزیزان خود بودند می گویند: قاتلان قندهاری و اردو حرف می زدند.

در گزارش نماینده خاص ملل متحد مراقبت حقوق بشر در افغانستان آمده است در ظرف شش روز اول سلطه طالبان بر مزارشریف سه هزار، از هزاره ها در منازل شان یا در روی سرک ها به قتل رسانیده شدند، تعداد مجموع کشته ها به پنجهزار تا هشت هزار نفر تخمین می شود. ...

یکی از شاهدان غیر هزاره که برای یافتن پسرش به محبس مزار رفته بود، به او گفته شد که به شبرغان برود، می گوید به شبرغان به او گفته شد که به دشت لیلی برود. این پدر می گوید در دشت لیلی هزار ها جسد به شمول جسد پسرش را دیده بود که گلوهای شان بریده شده بود. یک تعداد قابل ملاحظه مردم از محل بود و باش شان بدون اینکه اول در محبس مزار انداخته شود به شبرغان انتقال داده شده اند.

روز نهم اگست به مردم «کارته آریانا» در مزارشریف گفته شد که به مسجد جمع شود، پس از نماز هنگامی که از مسجد خارج شدند، تمام 150 نفری که به مسجد آمده بودند در کانتینرها انداخته شده و لاری های حامل آنها بدون اینکه کسی بفهمند به کجای می رود به راه افتاد.

برخورد طالبان با شیعه ها مخصوصا خصمانه و توهین آمیزبوده است. به شیعه ها و هزاره گفته شد که اگر می خواهند در مزار زنده بماند، باید مثل سنی ها نماز بخوانند. با بلندگو به شیعه ها و هزاره ها بانگ داده می شد که اگر نمی خواهد با آنها مثل سگ رفتار شوند و جابجا کشته نشوند به خاطر خود مذهب حنفی را قبول کنند و در مسجد پنج وقت نماز بخوانند.

«ملا نیازی» والی مزار اعلام کرد که هزاره ها سه راه در پیش دارند: سنی شوند یا به ایران بروند و یا اینکه کشته شوند. در کوچه استالیف ها، نیازی اعلام کرد که هزاره ها یا باج بدهند یا افغانستان را ترک گویند. منظور از باج در اینجا آن پولی است که یک کافر مقیم یک کشور مسلمان به بیت المال می دهد.

طالبان در مساجد اعلام کردند که هرکسی که به هزاره ای پناه بدهد خود به سرنوشتی گرفتار می شود که برای هزاره تعیین شده است.

شواهد نشان می دهد که تصامیم همه در مزارشریف اتخاذ نمی شده است. در گزارش آمده است که یکی از فتواهای ملاعمر رهبر طالبان این است که کشتن شیعه گنان نیست، زیرا آنها به تعبیر خود ملاعمر کافر هستند.

طالبان برای چندین روز از ترک شهر توسط مردم جلوگیری می کردند و در داخل و خارج شهر  پوسته های تلاشی و تفتیش تأسیس کردند که در آن ضمن توقیف و کشتن هزاره ها، زیر بغل مردها را معاینه می کردند که تراشیده شده است یانه.

روز هشتم اگست یا روز سقوط مزار، در حدود 10 یا 12 هزار نفر مردم از شهر فرار کردند، دور روز به آنهایی که در حال فرار از شهر بودند، با طیاره و راکت انداز آتش باری شد و راه فرار مسدود گردید. در حدود 2000 نفر از هزاره ها که در هنگام فرار از افغانستان دستگیر شده تاند، در جلال آباد در حبس است. طالبان از آن هزاره هایی که توانسته اند خود را به پاکستان برساند، خواستار رشوه برای رهایی نزدیکان شان شده اند. برعلاوه بستن، زدن ولت و کوب، دارایی هزاره ها هم تاراج گردید و زمین های شان به پشتون ها توزیع شد.

طالبان اعلام کردند در محلاتی که هزاره ها و پشتون ها باهم زندگی می کردند، زمین های هزاره ها به پشتون های کچی توزیع گردد.» ( 9 )

قابل توجه این بود که از یک طرف بناء بر فتوای ملا محمد عمر، هزاره را کافر گفته و قتل عام می کردند. و از سوی دیگر، پشتون های طرفدار حزب اسلامی آقای حکمتیار بنا بر فقر فرهنگی- اجتماعی و خصم بدوی خودها در کنار طالبان اشغالگر قرار گرفتند و به قتل دسته جمعی مسلمانان تاجیک، هزاره، اوزبیک، ترکمن و... در شهر مزارشریف دست بردند.

در اینجاه سوال اینست که اگر هزاره های شیعه مذهب را به نام «کافر» قتل عام نمودند؛ و تاجیک ها، اوزبیک ها، ترکمن ها و سایر اقوام که مسلمانان حنفی مذهب بودند، به چه «بهانه» کشتند؟

آیا در این زمینه با عناوین مختلف به اثبات نرسیدند که هدف از «نسل کشی های» اقوام غیر پشتون در میان بود که توسط  طالبان جلاد و شؤنیست در افغانستان عملی گردیدند؟

آیا مردمان کشور ما و به خصوص اهالی ولایت بلخ این جنایت پشتون های ناآگاه و متحجر طرفدار حزب اسلامی حکمتیار را چگونه مورد عفو قرار خواهند داد؟

آیا با چنین فرهنگ خشونت عینی، عملکردهای شؤنیستی متحجرین، تمدن ستیزان قبیلوی و عاملین نسل کشی ها که در ساختار جامعه ما وجود دارند؛ چگونه ممکن است که پیش شرط های «تفکرفراملی» را جهت پایه گذاری عناصر ملت سازی، وحدت ملی و دولت سازی مدرن برای یک افغانستان تجزیه ناپذیر، مستقل ملی و دموکراتیک خلق گردد تا نهادهای فاشیزم قومی- قبیلوی- خاندانی، تمدن ستیزی ها، زن ستیزی ها و آدم کشی ها تدریجا و مسالمت آمیز از هم فروریزند؟

 

- قتل عام مردم بامیان توسط  طالبان:

جهان خوب به حافظه دارد که شهر بامیان هم با خونین ترین شیوه به اشغال گروه طالبان تمدن ستیز و خون آشام درآمد. و به تعقیب آن طالبان به قتل عام ها، غارت های سازمان یافته مردمان غیر نظامی شهر شروع کردند که در گزارش چنین آمده است:

« طالبان در ماه سپتامبر چند هفته بعد از تسخیر مزارشریف به قول خود آنها فتح کردند. در سال گذشته چندین سعی طالبان برای گذشتن از شیبردر غوربند و شیخعلی و نقاط دیگر نا کام ماند.

در گزارش اخیر سازمان ملل راجع به حقوق بشر در افغانستان آمده است که در شیخعلی و علی خان در وادی غوربند بیش از یک هزار نفر از اهالی قتل عام شده اند. اجساد در کوچه ها افتاده بود و تعدادی از آنان در مقابل درب منازل شان، بدین معنا که شاید طالبان درب های منازل را کوفته و کسانی را که درب ها را باز می کردند، می کشتند.

بررسی اجساد نشان می دهد که زنان، مردان و بچه ها به گلوله کشته شده اند. و دختران خرد سال بالت و کوب به قتل رسیده اند. در قصبه های اطراف بامیان همچنین قتل ها صورت گرفته است.

بر طبق گواهی دیگر در حدود 800 نفر که قسمت اعظم آنها غیر نظامی بوده اند به روز 13 یا 14 سپتامبر در هزاره جات به قتل رسانیده شده اند.

براساس بعضی گزارش ها یک زن پیر پشتون که 25 زن و خرد سال هزاره را در خانه خود پنهان کرده بود، اول خود او بعد زنان و اطفال خرد سال هزاره جابجا به دست یک طالب به قتل رسانیده شده اند. این طالب، زن پشتون را در بازار دید که یک مقدار زیادی نان را خرید، اورا تا خانه اش تعقیب کرد به زندگی خودش و کسانی که در پناه او بود، خاتمه داد. ...

دکتر پایک اجرای تحقیقات در این زمینه را نیز پیشنهاد می کند و این که مسؤلین فجایع سال 97 و 98 بر وفق اصول بین المللی محاکمه منصفانه شود از توصیه های دیگر او است.» (10)

طالبان با چنان خشونت بدوی، جنون حیوانی، فاشیستی و ضد تمدنی خودها بر ضد هزاره ها وارد بامیان شدند که حتا به خاطر «نابودی» هزاره ها در کشور، «مجسمه های» تاریخی بامیان را که جزء از دارایی و سرمایه مردم افغانستان و تمام جهان بشریت می باشد، آنرا با افتخار شؤنیستی خودها منفجر کردند و پارچه های آنرا به پاکستان انتقال دادند.

آیا نابودی مجسمه های بودای شهر باستانی بامیان به معنای ماهیئت اصلی «تمدن ستیزی» طالبان در افغانستان و نابودی این بخش فرهنگی مردم کشور ما و سرمایه بشریت نمی باشد؟

آیا این کشتارها بازهم ماهیئت فاشیستی، ضد انسانی، ضد اسلامی و جوهر وحشیانه طالبان را در مورد تمام اقوام تحت ستم و محکوم کشور ما، و به صورت مشخص در نسل کشی هزاره های اهل قبله به اثابت نرسانید؟

چرا همتباران طالبان به خاطر تخریب مجسمه ها و کشتارهای مردمان مزارشریف، سایر ولایات شمال، غرب، کابل، بامیان، یکاولنگ و... بازهم سکوت معنادار را اختیار نموده و به لحاظ خدا، کرامت انسان، سرنوشت مشترک ملی مردم افغانستان؛ عکس العمل مؤثر و مثبت را ازخودها تا هنوز نشان ندادند و بازهم نمی دهند؟

آیا بازهم نمی پذیریم که این چنین نسل کشی های تعمدی اقوام غیر پشتون در خاک افغانستان به معنای نسل کشی غیرمستقیم قوم پشتون در این سرزمین مشترک و همچنان کشتن سایر انسان های جهان کنونی نمی باشد؟

 

- جنایت ضد بشری و ضد اسلامی طالبان در یکاولنگ:

آقای خواجه بشیر احمد انصاری، پژوهشگر و نویسندهء گرانمایهء افغانستان در پرتو تفکر انسانی، اسلامی، ملی و خرد دموکراتیک خویش تحت عنوان:«زخم خونین یکاولنگ؛ گل سرخی بر سینهء عاشورا»، نگاشته است که من چند قسمت آنرا جسته جسته در اینجا نقل می نمایم :

« در اين شب و روزی که مردم از کربلا و عاشورا و کشمکش فرعون و موسی [1] حرف می زنند، نميدانم که چرا زخم خونين خاطراتم باري ديگر تازه شد و مرا قتل عام مردم مظلوم و بيگناه يکاولنگ بياد آمد.

شايد يکی از انگيزه هايی که اين دو حادثه را در ذهن من بهم پيوند داد ماه جنوری باشد، ماهی که امسال تداعيگر دو مناسبت خونين در دو سوی تاريخ و جغرافيای منطقهء ما شده است.

شش سال و اندی قبل در آن شب و روزی که زمستان، سنگ و چوب يکاولنگ را با کفنی از برف پوشانده بود و مردم در زير سقف خانه های گلين از سرما و ترس بخود می لرزيدند، در آن دورانی که گرگان بين المللی سرنوشت ميهن و ملت ما را به کفتار منطقه سپرده بودند، در چنان اوضاع و احوال، طالبان ترور و تعصب و مناديان جهل و جنايت سر بر داشتند تا در جان پا برهنه ترين و فقير ترين و شکم گرسنه ترين مردم کشور افتيده و عطش انتقام خويش را با خون آن بی گناهان فرو نشانند.

در آن روز نعيق[2] کلاغان لاشخوار طالبی از گردنه ها بلند شده و  همراه با باران گلوله و رعد ويرانی و طنين طبل جنگ از مرگ و تباهی و نسل کشی و زمين سوزی خبر دادند. شايد خواننده اي بگويد كه تاريخ معاصر افغانستان، حوادث خونينی را در سينۀ خود ثبت نموده است ولی آنچه آن روز در يکاولنگ و بر يكاولنگيان گذشت چيزی بود که زبان قلم از تصويرش عاجز است.  

« نتوانم كه كنم وصف چنان ماتم و غم

    بشکند  شـرح  بیان غم  تو  پشت  قلم» 

... در آن روز، اجساد کشته شدگان را يخ زده بود و مرده ها به اشکال مختلفی خشک شده بودند. راست کردن دست و پای کشته گان کار آسانی نبود. از شدت رگبار در دهان برخی از اين کشته شدگان دندانی نمانده بود و در اثنای انتقال دادن به گورستان از زخمهای برخی ديگر سرگلوله مسلسل به زمين می ريخت.

در ميان يکاولنگيان ، خانواده هایی هم بود که همه مردان جوان شان کشته شده بودند. طالبان در قریۀ بيد مشکين سی و پنج نفر را از يک خانواده به قتل رساندند. در آنروز يکهزار و دو صد خانه  و نه صد  دکان آتش زده  شد و  به  تعداد  سه  صد و هشتاد و شش نفر به شهادت رسيدند. طالبان به قوانين جنگی هيچ دين و آئينی پا بند نبودند. در شريعت قبیلوی طالبان، نه زنان و پيرمردان مصئونيت داشتند و نه هم ديوانگان.  ...

يکاولنگ يکبار ديگر ويران گشت و فرزندانش در شطی از خون غلطيدند، فرياد بينوايان بيگناه آن همراه با بوی خون و باروت به هم آميخت و در هوا پيچيد و خون سرخ بر روی برف سفيد تابلوی هولناکی از حکايت ستمديدگانی را ترسيم نمود که از قرنها بدينسو از تبعيضی مضاعف رنج می برند. دشمنان افغانستان توانستند يکاولنگ را ويران و جغرافیايش را به زمين سوخته مبدل نمايند ولی نتوانستند هويت پايدارش را از هستی ساقط سازند.

اگر خواسته باشيم غمنامۀ یکاولنگ را در قالبی موجز بيان نمائيم بهتر از اين نمی يابيم که تقريری کهن را به عاريت گرفته و بگوئيم که طالبان «آمدند و كندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند».

ولی دردا و اسفا که طالبان از يکاولنگ رفتند، ولی به کجا؟ آنها روانۀ کابل شدند تا با ريشهای تراشيده و نکتائی های پر زرق و برق بر مسند عاليترین پستهای نهاد های مالی و فرهنگی و تعليمی کشور بر سرنوشت قربانيان ستم در يکاولنگ، شمالی، مزار، پکتيا، قندهار، لغمان و... فرمان رانند. طالبان رفتند تا از بلندگوی پارلمان کشور حکم برائت شان را به سمع جهانيان برسانند. در آن شب و روزی که يکاولنگيان بی دفاع بدست جانوران بی هويت طالب و پيشتيبانان عربی و عجمی شان ذبح می شدند در همين امريکا کسانی بودند که فاشيزم قبيلوی را تيوريزه نموده و در تجليل از سياست نسل کشی و زمين سوزی طالبان اتن براه می انداختند. آيا پذيرش چنين عناصری و آن هم در کليدی ترين پستهای کشور جفا و جنايت در حق آن گلگون قبايان مظلوم نيست؟! فروغلتیدگان منجلاب مزدوری و قدرت طلبی و افزون خواهی پاسخ دهند.

امروز مؤسسات بدنام حقوق بشر از صوفی گرديزی و ملا ستار و ملا لنگ و حاجی معاون و ديگر مسئولان آن فاجعهء هراس انگيز که فرزندان بی دفاع و بی سلاح يکاولنگ را قتل عام نموده، خانه ها و مغازه های شان را به آتش کشيده و حيوانات شان را چپاول نمودند اسمی بر زبان نياورده ولی بر عکس نام مدافعان نامدار يکاولنگ را که در سخت ترين شرايط از مردم مظلوم شان دفاع نمودند ، در لست ناقضان حقوق بشر ثبت می نمايند.» ( 11 )

آیا منجمله زخم ها و پیکره های خونین اهالی مرکز شهر بامیان، یکاولنگ در ضمن نسل کشی های مردم غیر نظامی تاجیک، اوزبیک، ترکمن و به خصوص هزاره ها در مزارشریف و سایر ولایت افغانستان فراموش تاریخ بشریت، نسل موجود و آیندگان خواهند شد؟

آیا این چنین خشونت های فاشیستی و نسل کشی ها به معنای سرآغاز کشتن سایر مردمان کشور، از دست دادن فرصت ها، نابودی هویت ها و ارزش های عینی تمام اقوام پشتون و غیر پشتون در کلیه مناسبات اجتماعی مردم افغانستان به حساب نمی آید؟

آن کسانی که به خاطر پیروزی و نسل کشی های مردم غیر نظامی توسط طالبان در مزارشریف، یکاولنگ، صفحات شمال کشور، بامیان، شمالی و... جشن گرفتند، پای کوبی کردند، خیرات دادند؛ آیا در برابر خداوند یکتا، وجدان انسانیت، نوامیس ملی و مردم کشور چه گونه جواب گو می باشند؟

آیا هنوز هم زمان آن نرسیده است که نخبگان، شخصیت های علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، ملی و دموکراتیک جامعه پشتون ما؛ جنایات ضد بشری، ضد اسلامی و ضد ملی طالبان، حکمیتار و سایر قاتلان و دشمنان مردم افغانستان را مورد «انتقادات» عالمانه، بی طرفانه و خردمندانه قرار دهند و «دامن» مردم بیگناه پشتون ما را از آن پاک نمایند؟

من مکررا تأکید نموده و بازهم می گویم که یک شخص و گروه «آدمکش» پشتون تبار هرگز «مساوی» به مردم بیگناه پشتون ما نبوده و نیست. و همچنان یک فرد و جمع «انسان کش» تاجیک تبار، هزاره تبار، اوزبیک تبار، قزلباش تبار، ترکمن تبار، عرب تبار، بلوچ تبار، بیات تبار، پشه یی تبار و... تبار بازهم هیچگاه «مساوی» به اقوام بیگناه شان نبوده و نیستند. اینست منطق و استلال من که بدان باورمند و پابند می باشم.

من در مورد افغانستان فقط  بر ضد نظام اجتماعی- سیاسی واپسگرا؛ و عناصر و فرهنگ ترقی ستیز، ارتجاعی، جهل پرور، تمدن ستیز، عقل گریز و همچنان بر علیه مستبدین عقبگرا و جدید می باشم؛ و به طرفداری از منافع حقوقی، سیاسی، اجتماعی و خواست های برحق مردم تحت ستم و محکوم خویش و تحقق «نظام دموکراسی ملی» در افغانستان هستم.

 

القصه اینکه:

همان طورئیکه همه خوب می دانند که احزاب بنیادگرای اسلام سیاسی در پاکستان تحت رهبری امریکا در پاکستان شکل گرفتند و کمک های کشورهای جهان در اختیار این گروه ها قرار داشتند که خواهی و نخواهی تابع منافع و خواسته های کشورهای خارجی بودند. و این صفت در مورد تمام احزاب چپی، راستی وغیره حتا تا اکنون نیز در افغانستان صدق می کند.

 طالبان هم با خواست استعمارگران، کشورهای منطقه به رهبری آی اس آی پاکستان، وهابی ها، القاعده و سایر دشمنان مردم و کشور افغانستان به صورت خیلی آگاهانه جنگ قومی و نابودی سرزمین ما را در زیر نام «جمع آوری اسلحه» ، «تأمین امنیت» و...در افغانستان سازماندهی و عملی نمودند.

 در این میان متأسفانه که خیلی از فرزندان پشتون های داخلی و پاکستانی «فریب» خوردند و آنان تحت رهبری گروه طالبان افغان با سایر اسلام نمایان تروریستی علیه دولت اسلامی مجاهدین و تمام اقوام غیر پشتون افغانستان به کشتار های دسته جمعی و نسل کشی ها دست بردند. درست آن عملی را که عبدالرحمن هم 113 سال قبل هم از بسیج عمومی همتباران قبایلی خویش در مورد نابودی مردم هزارستان و همچنان محمد نادر با بسیج لشکر جنوبی و منگلی قومی خویش جهت نابودی و چپاول مردم شهر کابل، تاجیکان شمالی و اکناف آن کار گرفتند؛ کاملا با اعمال طالبان در مزارشریف، بامیان، یکاولنگ و... یکسان بوده اند. به مشاهده رسید که تاریخ گذشته بازهم در چهرهء افراد ناآگاه قبایلی و مناطق جنوبی پشتون تبار بالای سایر اقوام بومی افغانستان «تکرار» شد و دست اندرکاران اصلی قضیه بحران ها را یکی پی دیگری در کشور خلق نمودند که «بحران هویت ملی» دیرینه را بازهم غنا بخشیدند.

آیا این چنین عملکردها دلالت صریح بر شؤنیزم نژادی، ایدولوژیکی و نظامی یک گروه سازمانده یافتهء متحجر تک تباری جهت نسل کشی ها بر علیه سایر اقوام بومی کشور ما نکردند و «بحران هویت ملی» را بازهم هرچه بیشتر به سود دشمنان داخلی و بیرون مرزی تمام مردم افغانستان توسعه ندادند؟

اما جای تعجب این بوده که متأسفانه خیلی از شخصیت های علمی، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، سیاسی و... از جامعه خواهر- برادر پشتون ما به صورت جدی، فعال، صادقانه و علنی چنین جنایات طالبان را نیز تا هنوز هم محکوم نکردند. حتا توسط خیلی از آنها بنا بر تأثیر پذیر از حلقات تنگ فرهنگ قبیلوی، خودمحوری و قومگرانهء شان به صورت عریان تبلیغ می گردیدند که طالبان، امپراطوری احمد شاه درانی افغان را بار دیگر احیاء می نمایند. و همچنان شعار می دادند که:«ژوندی دی وی طالبان! یعنی: زنده باد طالبان!».

 مضاف بر آن، در طی این سه سال آخیر که با دستور پاکستان؛ طالبان بالای مردم، مامورین دولتی، نظامی، قوای خارجی، امدادگران کشورهای دوست و... مقررات ترور، اختطاف، قتل، سربریدن، عملیات انتحاری و کشتارهای دیگری را به صورت روزمره عملی می نمایند؛ بازهم از سوی آگاهان سیاسی، اجتماعی، تشکیلاتی و... همتباران قبیلوی طالبان در این مورد هم چیزی مؤثر و مثبت را من نشیده و نخوانده ام.

 و اگر کسانی و یا نهادهای از پشتون تبار چه در افغانستان و چه در پاکستان و یا کشورهای دیگری وظایف انسان دوستانه، اسلامی، خردمندانه، ملی خودها را در جهت محکوم نمودن جنایات طالبان در مزارشریف، بامیان، کابل، یکاولنگ و سایر نقاط  کشور ما عملا انجام داده اند؛ از خداوند متعال برای اینها اجر دنیا و آخرت را مطالبه می نماییم. به یقین که اینها سرفراز هردو جهان خواهند بود. زنده و پاینده باد چنین اشخاص!

خلاصه این چنین خشونت نظامی، کشتارها و نسل کشی های که طالبان به خصوص در امتداد پنج سال امارت اسلامی خودها در مورد «اقوام غیر پشتون» در افغانستان به عمل آوردند؛ «پیش زمینه های» هرگونه تفاهم راستین ملی، همبستگی مذهبی، ترقی، وحدت ملی و دولت- ملت سازی را در میان مردم افغانستان شدیدا بیشتر خدشه پذیر نمودند؛ و «بحران هویت ملی» را به خاطر تحقق اهداف شوم دشمنان داخلی و خارجی و به خصوص به سود عریان پاکستان در افغانستان توسعه بخشیدند.

آیا این چنین عملکردهای غیر انسانی و ضد ملی زمامداران شؤنیست، مستبد، مطلق العنان، خود فروخته و متحجر در افغانستان باعث بدنامی و همچنان مسبب تحمیق آن عده از طبقات استثمارشده، بیابانگرد، تحت ستم، پا برهنه، محکوم  و بیگناه پشتون ما در افغانستان نگردیده اند؟

پرسش اینجاست که آیا «کفاره های» جنایات ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی عبدالرحمن خانی ها، نادرخانی ها، هاشم خانی ها، محمد گل مهمند ها، حفیظ الله امینی ها، اسدالله سروری ها، گلبدین حکمتیارها، ملا محمد عمر خانی ها و سایر قاتلان، اجیران خارجی ها، خون آشام و ناقضین حقوق بشر کشور ما را، «تنها» بیگناهان پشتون می پردازند و یا اینکه «کفاره های» جنایات و خیانت های همهء آنها را «تمام» بیگناهان و تک تک مردم تحت ستم و محروم افغانستان به مصرف حیات و سرنوشت خودها تا سالیان بس طولانی خواهند پرداخت؟

این وظیفه مبرم انسانی، عقلانی، وجدانی، ملی و دموکراتیک هر انسان افغانستان است که یک «خط سرخ» میان منافع زمامداران جبار و حکومات شؤنیستی- قبیلوی پشتون و مردمان مظلوم پشتون و غیرپشتون افغانستان بشکند. و همچنان باید تناقص و تضاد منافع اربابان مستبد، قاتل و طبقات استثمارگر سایر اقوام کشور ما با مردمان تحت ستم و مظلوم افغانستان یک سان تلقی نکرد و «مرز دقیق» میان آنان را نیز مشخص نمود.

اینکه، یک عده از قبایلی پشتون بنا بر فقر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... خودها «فریب» خوردند با حمایت عبدالرحمن و حکامش به غصب دارایی، اسارت سازی و کشتارها هزاره ها در هزارستان و مناطق هزاره نشین دست بردند؛ بازهم تعدادی از قبایل جنوبی «فریب» نادرشاه را خوردند به چپاول و قتل مردم در شهر کابل و تاجیکان و غیره در شمالی اقدام کردند؛ و برخی از جوانان پشتون های افغانستان و پاکستان «فریب» طالبان تمدن ستیز را خوردند به نسل کشی تاجیک ها، هزاره ها، اوزبیک ها، ترکمن ها، قزلباش ها، بلوچ ها، بیات ها و... در مزارشریف، سایر ولایات شمال، بامیان، یکاولنگ و دیگر مناطق کشور دست بردند؛ نباید به خاطر اینگونه جنایات ضد بشری و ضد اسلامی چنین کسان جاهل فریب خورده، علیه مردم بیگناه پشتون «عقده مند» گردید؛ و همچنان به هیچ صورت نباید در «فکر انتقام گیری» از آنها  به خاطر جرم و جنایات عبدالرحمن، سردار عبدالقدوس، نادرخان، محمد گل مهمند، حفیظ الله امین، اسدالله سروری، عبدالله امین، طالبان، حکمتیار و سایر قاتلان مردم در کشور شد که نه انسانی است، نه اسلامی است، نه ملی است، نه عقلانی  و نه مفید به حال مردم افغانستان می باشد.

 زیرا بازهم با ایمان راسخ خود تأکید می نمایم که یک فرد و یا یک جمع مستبد و قاتل پشتون تبار مساوی به افراد عادی بیگناه پشتون تبار نمی یاشند. همان طوریئکه یک فرد و یا یک جمع خودکامه و جلاد تاجیک، یا هزاره، یا اوزبیک و... تبار مساوی به اقوام بیگناه شان هم نمی باشند. پس مرز میان «ظالم» و «مظلوم» ، «قاتل» و «مقتول» ، «خایین» و «خدمتگار» ، «تمدن ستیز» و «تمدن پرور» و... باید در نظر و عمل مشخص گردد. و بر پایهء همین اصل علم مبارزات خردمندانه طولانی مدت، تدریجی و مسالمت آمیز را مبنی بر خواست ها و اراده های مردم از پایین در جامعه به اهتزار در آورد.

آیا بازهم بر فرد فرد از هموطنان ساکن و تابع کشور ما واجب نیست که به عوض اعمال خشونت، خصومت، ویرانی، کینه توزی، انتقام گیری، زن ستیزی، قومگرایی، تمدن ستیزی، کشتار، تصفیه نژادی، کله منارها و... تمام سرمایه ها و فرصت ها را به هدف ایجاد «سازندگی های» زیربناه های معنوی، مادی، اجتماعی جامعه افغانستان و بالاخیره جهت تحقق «نظام دموکراتیک مستقل ملی»، صرف نماییم؟

ما باید از تمام ادوار تاریخ و همچو واقعات ناگوار گذشته ضد بشری و ضد ملی کشور خودها با زیر بنای خرد عصر «عبرت» لازم را بگیریم و جهت «سازندگی ها» برای همه مردمان کشور خود و به خصوص برای هموطنان عزیز قبایلی پشتون خویش آگاهی دورانساز را بدهیم. تا تمام مردم ما تدریجا صاحب رشد شعور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی لازم ملی- دموکراتیک گردند و برای «پایه گذاری» همبستگی مذهبی، وحدت ملی، دولت سازی مستقل ملی و ملت سازی راستین دوش بدوش همدیگر در بستر مبارزات سرنوشت ساز ملی- دموکراتیک در برابر نظام اجتماعی- سیاسی ضد ملی و همچنان علیه خودکامگان، تمدن ستیزان، زن ستیزان، دموکراسی ستیزان و متحجرین پشتون و غیر پشتون در افغانستان با زیر بنای دانش عصر در مبارزات حق جویانه، سرنوشت ساز مستقل ملی و دموکراتیک متحد شد.

ادامه دارد

روز شنبه 8 ثور 1386 خورشیدی برابر با 28 اپریل 2007 میلادی / آلمان

--------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

1- ص 20 مجموعه ء مقالات محمد عوض نبی زاده (مسایل تاریخی , سیاسی,  اجتماعی  و فرهنگی جامعه هزاره)، نویسند: محمد عوض نبی زاده، سال چاپ: 1385 شمسی- هالند

2- منبع: سایت آریانانت/ ایرنا چهارشنبه ۲۹ قوس ۱۳۸۵

3 - ص 20 مجموعه ء مقالات محمد عوض نبی زاده (مسایل تاریخی , سیاسی,  اجتماعی  و فرهنگی جامعه هزاره)، نویسند: محمد عوض نبی زاده، سال چاپ: 1385 شمسی- هالند

( 4 ) منبع: سایت آریایی، 7 ثور 1386 خورشیدی برابر با 27 اپریل 2007 میلادی.

5- ص 111- 112، «طالبان، اسلام، نفت و بازی بزرگ نو در آسیای میانه»، مولف: احمد رشید، مترجم: عبدالودود ظفری، ماه می 2001 کلفورنیا ایالات متحده امریکا.

6- ص 10«صراط ( ماهنامهء عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی)»، سال اول شماره 3و4 ،1377.

7- ص 16«صراط ( ماهنامهء عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی)»، سال اول شماره 3و4 ،1377

8- ص 17 «صراط ( ماهنامهء عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی)»، سال اول شماره 3و4 ،1377.

9- صفحات 68- 69،«صراط ( ماهنامهء عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی)»، سال اول شماره  5 و 6 ،1377.

10- ص 69، «صراط ( ماهنامهء عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی)»، سال اول شماره 5 و6 سال تأسیس:1377.

11- منبع: سایت سرنوشت ، 28 دلو 1385 مطابق 16 فبروری 2007 میلادی