دوکتور سيو موسی صميمی

 

 28.04.2007 

 

 8 ثور به مثابه صحنه دوم تراژديدي افغانستان 

 

 درعمل تک بعدي بودن احزاب جهادي پيشين هنگامي هويدا مي شود ، که آنها پس ازيک مبارزه مسلحانه طولاني وطبعاً " موفقانه ، نتوانستند درساحات سياسي ، اقتصادي وفرهنگي کدام طرحي را به وجود آورند، تا بتواند پاسخکوي آن باشد ، که چگونه کشورچندين قومي افغانستان را با اينهمه تضادهاي اجتماعي ، فرهنگي واقتصادي آن آباد نمود 

 

 به تاريخ 8 ثور سال 1371 هجري خورشيدي ، آن نيروهاي اسلامگرايي که درهه 80 " مجاهدين خوانده مي شدند، پس ازچهارده سال مقاومت شديد درافغانستان به قدرت رسيدند. اما  شعارهاي پيروزي آنها با جنگهاي خياباني بي معناي گروههاي مختلف مجاهدين پيشن افغان همراه بود. لاکن اين تعويض قدرت ازرئيس جمهورنجيب الله رهبرحزب وطن به نيروهاي اسلامگرا ، آن صلحي را که ازمدتها بدينسو مردم کشورجنگزده آن افغانستان بدان نيازداشتند تامين نکرد. کشورکوهپايه هاي هندوکش چنان عميق دربحرانهاي سياسي واجتماعي فرورفت ، که ژرفاي آن ناظران دروني صحنه افغانستان را نيز به شگفتي مي انداخت . ازآنجايي که  " حزب دموکراتيک خلق افغانستان " که اخيراً نامش را به حزب وطن تبديل نموده بود، با حمايت بيدريغ اتحادشوروي آنوقت ، مناسبات حاکم سنتي درافغانستان را ازهم پاشانده وبدين ترتيب " تراژيدي تاريخي "  قرن بيستم را درآنجا به وجود آورده بود؛ مجاهدين دراندک زماني اين بحران را بيشتر تشديد نموده وفصل دوم تراژيدي افغانستان را بازکردند.

 

فروريختن رژيم زيررهبري حزب وطن درماه فبروري سال 1989 هنگامي که  ارتش  115000 نفري شوروي که ازسال 1979 بدينسو درافغانستان بودو مي خواست افغانستان را ترک بگويد- انتظارمي رفت . آنچه مايه تعجب ناظران گرديد اين بود که رژيم کابل ودرراس آن رئيس جمهورنجيب الله  باقي ماند. هرچند اين مطلب چندان قابل درک نباشد، با اينهم سبب اصلي آن خود مقاومت بود. زيرا مقاومت فاقد فرماندهي مرکزي ومتفرق بوده ، ازلحاظ سياسي دچارنفاق وازلحاظ عملياتي غيرقابل اطمينان بود. نخست جناحهاي ازبکها درشمال زيرفرماندهي عبدالرشيد دوستم  همراه با نيروهاي  "شوراي عالي نظار"  زيررهبري قوماندان احمدشاه مسعود ازجمعيت اسلامي ،  يک ائتلاف معين سست را به وجود آوردند که اين موجب ازميان رفتن ساختار حکومتي رژيم کابل گرديد. به تاريخ شانزدهم ماه اپريل سال 1992 نجيب الله رئيس حزب ودولت استعفا نمود. پس ازآنکه  ازفرارنجيبب الله به جانب ميدان هوايي بين المللي کابل توسط نيروهاي مخالف ممانعت به عمل آمد وي درمقراداره سازمان ملل متحد درکابل پناهنده شد.

 

برخي ازنيروهاي رقيب  مجاهدين به تنهايي وبعضاً هم درهمکاري با جناحهاي مختلف حزب وطن کوشيدند تا اين خلاي قدرت را اکنون خود شان پربکنند. بالمقابل آن رهبران احزاب اسلامي افغانستان مقيم درشهرمرزي پاکستان که درنگ کرده بودند ومي خواستند سرنوشت افغانستان را دردست خود گيرند، ازسيرپرشتاب حوادث  مبهوت گرديده ، برنامه سياسي اي براي دردست گرفتن قدرت نداشتند واصلاً براي اين کارآماده نبودند ، بنابراين بالمقابل مي کوشيدند موانع وسد راه ايجاد نمايند.  

 

ناوقتهاي شب جمعه چهارم ثورسال 1371 ، ازيک جانب زيرفشارشديد عربستان سعودي وپاکستان وازجانب ديگر تحت تاثيروخامت يافتن تهديد آميز خشونتها درکابل پايتخت افغانستان ؛ رهبران احزاب اسلامي مقيم پيشاوربه يک توافق مناقشه انگيز رسيدند که ازقبل به شکست محکوم بود. دراين توافق تناسب قدرت احزاب اسلامي درنظرگرفته شده بود، ونه با سايرنيروهاي سهيم درمقاومت که درپيشاورحضورنداشتند، مشورتي صورت گرفته بود. اينها درشهرمرزي پيشاورتشکيل يک شوراي موقتي 50 عضوي را اعلام نمودند . درراس اين شورا صبغت الله مجددي رئيس "جبهه نجات ملي" افغانستان قرارداده شد.   

 

برمبناي اين توافقات پس ازيک دوره عبوري دوماهه بايد قدرت به " شوراي قيادي " – شوراي رهبران احزاب اسلامي – انتقال مي يافت . درراس اين شورايي که مشتمل ازرهبران ده حزب اسلامي افغانستان بود، برهان الدين رباني رئيس جمعيت اسلامي افغانستان قرارمي گرفت. درعين زمان مطابق به توافقات پيشاور، برهان الدين رباني به حيث رئيس جمهور" دولت اسلامي افغانستان " ايفاي وظيفه مي نمود ، ونخست وزيربايد از" حزب اسلامي " منسوب به گلبدين حکمتيارانتخاب مي شد. اما حکمتياردرگيررقابت با رباني شد ،  ورقابت ايندو درسالهاي بعدي تاثيرتعيين کننده اي برصحنه سياسي افغانستان گذاشت

 

آنچه دراين برخورد هاي سرنوشت سازسزاوارتوجه مي باشد اين است که هرکدام  به خاطرتفکيک خود ازرقيبان شان  ، خود را " مسلمان حقيقي " مي خواندند.اين درحالي است که هرگزازجانب هيچ يک ازاين جناحها يک مباحثه نظري ( تئوريک ) درمورد اسلام به راه انداخته نه شده است. تجلي " صراط مستقيم " ازطريق رقابتهاي سازنده با همديگر، براي آنها بيگانه بوده است. هريک ازاين بازيگران،  به "اسلام"  استمساک  مي نمودند ، بدون آنکه تشريح بدهند که برداشت آنها ازاسلام به صورت مشخص چگونه هست. يکي فاقد صلاحيت حرفه اي اسلامي براي چنين تفکيک وآن ديگري فاقد چنين شجاعتي بود.

 

درعمل تک بعدي بودن احزاب جهادي پيشين هنگامي هويدا مي شود ، که آنها پس ازيک مبارزه مسلحانه  طولاني وطبعاً " موفقانه ، نتوانستند درساحات سياسي ، اقتصادي وفرهنگي کدام طرحي را به وجود آورند، تا بتواند پاسخکوي آن  باشد ،  که  چگونه کشورچندين قومي افغانستان را با اينهمه تضادهاي اجتماعي ، فرهنگي واقتصادي آن آباد نمود.       

رهبران مجاهدين که فاقد يک تصويرمشخص ازنظام سياسي بودند، وطرحي براي بازسازي افغانستان نداشتند، تنها خود را مصروف به اين ساخته بودند که سلطه سياسي وارضي خود را توسعه بدهند. حکومت مجاهدين که توام با اتحادهاي مختلف با جناحهاي خلق وپرچم بود، افغانستان را دردامن آشوب واغتشاش افگند. . اين امربه سهم خود زمينه را براي حاکميت مستبدانه مليشه هاي طالب فراهم ساخت وبدين ترتيب  سرزمين افغانها، لانه هراس افگنان بين المللي  ، به ويژه شبکه هراس افگن القاعده شد.

 

استبداد مليشه هاي طالب با رويکارآمدن حکومت موقتي به رياست حامد کرزي دردسمبرسال 2001 که ازحمايت قوي جامعه بين المللي برخورداربود؛  توسط يک روند " صلح دموکراتيک " منحل گرديد. خطرهايي که ثبات کشوررا تهديد مي کنند هنوزهم ازميان نرفته اند