قسيم اخگر

 

 28.04.2007 

 

 سکوت زندگان،گواهي مردگان 

 

 کشف يک گور دسته جمعي در بدخشان وهمزماني آن با کودتا هاي هفت و هشت ثور ازسويي و تقارن آن با منشور عفو جنايتکاران وموازي باآن ائتلاف بخشي از رهبران وقوماندانهاي مجاهد با برخي ازقوماندانهاي حزب دمو کراتيک خلق ازجانب ديگر،اگر حتي يک تصادف محض هم باشد،به لحاظ اثرات و پيآمد هاي آن و نقشي که مي تواند در تضعيف و  

 

 احتمالاً بر هم خوردن رابطه ها وضابطه هاي سياسي بر اين رابطه ها و اوضاع جاري داشته باشد ،يک تصادف تلقي نمي شود .از همين سبب برخلاف حوادث مشابه آن يعني کشف گو رها وقتلگاه هاي ديگر،درداخل کشور وسيعاً انعکاس داشت.هر چند کوشش هاي زيادي براي بي اهميت نشان دادن وکمرنگ ساختن آن جريان دارد.

 

گروهي ازنمايندگان پارلمان ،جمعي از مامورين وزارت داخله،فرستادگان حقوق بشربراي تحقيق وجمع آوري اطلاعات رهسپار بدخشان شده اند وهر کدام از موضع خود شان ، قضيه را بازتاب دادند. گفته مي شود که دراين قتلگاه بقاياي اجساد صدها تن (از 150 الي بالاتر از 400 )يافت شده است ومقداري نيز کفش والبسه پوسيده اي که در ميان آنها البسه زنانه نيز موجود است.برخي از اين اجساد دستبند بردست وپا دارند وبرخي ديگر سيم خار داري که با آن خفه شده اند برگردن.خانوادههاي قربانيان و وابستگان آنها به همراهي ساير اهالي که اغلباً اطرافيان حفيظ الله امين ومشخضاًمنصورهاشمي را عامل فاجعه مي دانند، در تظاهرات جمعي خواستار محاکمه جنايتکاران شده اند ودر حالي که شعار هايي عليه گلاب زوي و علومي وبرخي ديگرازخلقي ها سرمي دادند،باگريه و فرياد خواستار رسيدگي بودند.

 

جمعي از وکلاي پارلمان که به منظوربازديد از اين قتلگاه جمعي به بدخشان رفته بودند،گزارش شانرا به جلسه عمومي پارلمان ،در حالي که بحث روي قانون رسانه ها جريان داشت ارائه دادند مي خواستند فيلمي را که از تجمع مردم وخانواده هاي قربانيان با خود آورده بودند نمايش دهند که ظاهراًبراثر مداخله برخي ديگر ازآن منصرف شدند و به پيشنهاد رمضان بشر دوست تصميم بر آن شد که يکي از جلسات مجلس به بحث روي اين موضوع اختصاص يابد.

 

هرچند از نگاه پارلمان واکثريت وکلا ،قضيه فوق نبايد ديگر محلي براي بحث داشته باشد زيرا منشور صادره از پارلمان با چشم پوشي بر تمامي جنايات ووحشيگريهاي پس از کودتاي هفت ثور

 

برطرح داد خواهي نقطه پايان گذاشته است ،اما عکس العمل شديد مردم از سويي و کوششهاي بهره جويانه سياسي دسته ها ي در گير از جانب ديگر،طرفها ي مقابل را ،خواسته يا نا خواسته ،نا گزير از ورود به مباحثه مي کند.

 

 آقاي کرزي وحلقات گروهي اش که از تشکيل جبهه اي بنام جبهه ملي به شدت نگران و عصباني هستند، فرصت مناسبي بدست آورده است که رهبران جهادي را به انفعال وادارد و آنان را در برابر خلقي هايي که در جبهه عضويت يافته اندمجبور به موضعگيري نمايد واز اين طريق در جبهه رقبايش شکاف اندازد و آنرا تضعيف نمايد. چنانچه چندي پيش با اصدار پيامي از جانب ظاهر شاه ، مصطفي ظاهر را که عضو جبهه ملي ست تجريد نمايد. به اشاره سزاواراست گفته شود که دولت آقاي کرزي اعلام کرد که به رهبران جهادي وبه تقريب هشتم ثور روز پيروزي آنان،مدال افتخار اعطامي شود. اين مورد نيز کوششي در جهت همان هدفي ست که قبلاً اشاره شد. براين اساس نامحتمل نيست که کشف قتلگاه بدخشان چنان که تصور مي شود ، چندان تصادفي هم نباشد وگرنه چرا با آنکه در همين مرکز ، که پوليگونهاي متعددي وجود دارد واطراف محبس پلچرخي ،همه جا قتلگاه است ،کوششي براي افشاي آن جنايات صورت نگرفته است؟ آيا اين کشف تصادفي در زاد گاه آقاي برهان الدين رباني رهبر جبهه مقابل ،بخاطرآن نيست که آقاي رباني و اتحاد وي با خلقي ها را در ذهنيت عمومي زير سوال برد وويرا نا گزير به پيمان شکني سازد. در هر حال شک نيست که کشف قتلگاه بدحشان،آقاي رباني ومجاهدين عضو جبهه را در موقعيتي دشوار قرار مي دهد وحد اقل امکان دفاع از متحدين خلقي شان را از آنان مي گيرد.آقاي گلاب زوي و علومي علي العجاله ،کمتر مي توانند چهره نمايي کنند چنانچه هنگام طرح مسئله در پارلمان نا گزير شدند مجلس را ترک نموده وعاجزانه فرار کنند. البته آقاي کرزي حساسيتي در برابر خلقي ها ندارد و هنگامي که مصلحت مقامي اش ايجاب کند با آنان يکي مي شود .آقاي علومي که تشکيل حزبش به مشکل بر خورده بود باري افشا کرد که به دعوت آقاي کرزي به افغانستان آمده است. دردفتر آقاي کرزي بعضي از خلقي ها کار دار هستند .اما گويا سياست به معنايي که در افغانستان وجود دارد ،اخلاق و ارزش را نمي شناسد ،از همين سبب آقاي کرزي يک روز از عدالت انتقالي سخن مي گويد و روز ديگر از خطرناک بودن جنگسالاران وروز ديگر به رهبران آنان مدال مي بخشد و در برابر ديدبان حقوق بشر که ادعا کرده است اين يا آن درنقض حقوق بشر و ارتکاب جنايات جنگي دست دارند با خشم و عصبانيت عکس العمل نشان مي دهد.

 

اکنون نيزهيچ اميدي نيست که کشف قتلگاه دربدخشان ،آغازي براي راه اندازي پروژه عدالتخواهي گردد،زيرا طرف هاي مسلط درکشور بالاخره در يک معامله وبده بستان ديگر از کنار آن خواهند گذشت واين غايله را به همدستي هم پايان خواهند بخشيد و يک بار ديگر عدالت قرباني سياست خواهد شد. با وجود آن وهرچه که باشد قتلکاه بدخشان فرياد در خون خفته مظلومان بيگناهي ست که بررواق سرد و ساکت تاريخ براي هميشه طنين انداز خواهد بود .فرياد عدالتخواهي انسانها هرگز خاموش نمي شود .اگر زندگان به مصلحتي خاموش بمانند مردگان حقانيت آن را شهادت مي دهند. اکنون کشته شدگان قتلگاه شهيدان به گواهي برخاسته اند تا نشان دهند که به معناي واقعي شهيد هستند که شهيد يعني گواه . ومن اگر دراين نوشته واژه شهيد را بکار نبردم بخاطر آن بود که پيروان ولايت و اخوان آنرا از معني تهي ساخته اند.