دوکتور سيد موسی صميمی

 

 27.04.2007 

 

 کودتاي هفت ثور سرآغازيک دوران متلاطم تاريخ افغانستان 

 

 اين تعويض قدرت ازرژيم اقتدارگرا به " سوسياليسم ديوانسالار" نوع شوروي تحت رهبري "حزب دموکراتيک خلق افغانستان " ، ازجانب نورمحمد تره کي منشي عمومي حزب و رفقاي حزبي اش همچون " انقلاب نمونه " درجهان سوم مورد تجليل قرارگرفت .  

 

 به روز7 ثورسال 1357 هجري خورشيدي ، کاخ محمد داود رئيس جمهورافغانستان ازطريق تانکهاي قواي چهارزره دارکابل به فرماندهي دگرمن اسلم وطنجارمورد يورش قرارگرفت . بخشي ازنيروهاي هوايي به فرماندهي دگروال عبدالقادر نيزبا وي پيوست . پس ازقريب ده ساعت مارش تانکها درخيابانهاي پايتخت افغانستان و زودوخورد با نيروهاي وفاداربه رژيم اقتدارگراي  محمد داود ، هواپيماهاي جت جنگي ميگ 21 ساخت شوروي که اهداف شان را درکاخ رياست جمهوري وسايرقطعات درگردونواحي پايتخت درهم کوبيدند وپروازهاي نمايشي را برفرازکابل انجام دادند،وبدين ترتيب  سرنگوني محمد داود ازلحاظ فني به پايان رسيد. به دنبال آن ازلحاظ سياسي ، يک ساعت پس ازاين سرنگوني رژيم، اين موفقيت  " رفقا" ي کابل ازجانب اتحادشوروي به رسميت شناخته شد. با سرنگوني دولت ؛ همراه با داود ، برخي ازاعضاي کابينه واعضاي خانواده اش به قتل رسانده شدند وحزب دموکراتيک خلق افغانستان قدرت را قبضه نمود.

 

 اين تعويض قدرت ازرژيم اقتدارگرا به " سوسياليسم ديوانسالار" نوع شوروي تحت رهبري "حزب دموکراتيک خلق افغانستان "  ، ازجانب نورمحمد تره کي منشي عمومي حزب و رفقاي حزبي اش همچون " انقلاب نمونه " درجهان سوم مورد تجليل قرارگرفت .

 

بهرصورت اين کودتا که با توجه به جنبه هاي سرکوبگرانه جناح داود، جهت گيري جديد وي درسياست خارجي و دوري گزيدنش ازاتحادشوروي توام بود، ازمدتها پيش درجزئيات آن مقدمه چيني شده بود،  درپايان پنجمين سال رياست جمهوري داود، و 47 مين سال حکمروايي خانواده نادرشاه ، به پايان سلطه اقتدارگرا و قسماً استبدادي عشيره محمد زايي منجرگرديد.

 

اقدامات مختلف سياسي واجتماعي حزب دموکراتيک خلق درزمينه سياست داخلي وخارجي که به طوريک جانبه اي ازاتحاد شوروي تبعيت مي کرد، درکليت خود معيوب  ، تفنني ، وازبسيارجهات کوته انديشانه وجزم گرايانه بودند. براين مشکل جنگ شديد قدرت بين خلقيها وپرچميها ، به ويژه برسرکيش شخصيت رهبران قدرت طلب دوجناح علاوه مي گرديد. درپهلوي اين دو عامل  ، جهالت درمورد شرايط اجتماعي وسياسي جامعه، و جهت گيري غلط درسياست خارجي ، پيامدهاي غيرمترقبه اي را دربعد سياسي بارآورده ومقاومت خود جوش مردم را عليه حزب دموکراتيک خلق ودرفرجام لشکرکشي ارتش سرخ به افغانستان را موجب گرديد. هدف لشکرکشي نيروهاي مهاجم تحکيم منافع وعلايق شوروي درجناح جنوبي و فرآورد تبعي آن نجات " انقلاب " رفقا به مثابه احمقهاي قابل استفاده درکابل بود. با يورش ارتش سرخ درعصرجنگ سرد، افغانستان به توپ بازي ابرقدرتها مبدل گرديد ومقاومت افغانها رادرمقابلش برانگيخت .

 

هردوجناح " حزب دموکراتيک خلق افغانستان "  يعني " خلق " و"پرچم " درتحليهاي سياسي واجتماعي شان براين نظربودند که بر افغانستان صرفاً " مناسبات فئودالي " حاکم است. اين درحالي است که درافغانستان همزمان با آن مناسبات توليدي مختلف ، يعني مناسبات پيشا فئودالي ، فئودالي وهم سرمايه داري وجود داشتند. مجامع همبستگي قريه جات ، نقش متنفذين وريش سفيدان قريه جات  ووفاداريهاي قبيله اي آن وجوهي بودند که حزب دموکراتيک خلق به هيچ صورت درتحليلهاي شان درنظرنمي گرفتند. ازهمينجاست که زورگويي کادرهاي حزب دموکراتيک خلق افغانستان درپيشبرداصلاحات ارضي درآخرين تحليل به شکست فاجعه باري انجاميد.

 

حزب دموکراتيک خلق جايگاه ساختارهاي سنتي را ناديده گرفت و اهميت اعتقادهاي ديني واسلام مردمي افغانستان را دست کم گرفت . "رفقا" دراين ارتباط خود بعدها به اشتباهات اساسي شان اعتراف کردند که مسلمانان معتدل سرزمين کوهپايه هاي هندوکش را درآغوش" اسلامگرايان " راندند.اين سياست جاهلانه موجب تقويت موضع نيروهاي اسلامگرا درمقاومت افغانها عليه نيروهاي اشغالگراتحاد شوروي شد.

 

ازلحاظ سياسي حزب دموکراتيک خلق بسيارمتکبر، انحصارگرا ومتفنن بود. گاهي حزب ، جناحهاي مختلف حزبي وحتا افراد آن اين شعاررابه کارمي بردند " يا شما با ما هستيد ويا اينکه دشمن ما هستيد!" . باري نورمحمد تره کي منشي عمومي حزب ديوانسالار ، دراين ارتبا ط گفته بود: " ماه همچون رول ( قيرريزي ) ازروي اجساد دشمنان انقلاب  مي گذريم ". به دنبال وي اخلافش ازحفيظ الله امين تا ببرک کارمل ونجيب الله به انحاي مختلف اين سياست را بيرحمانه تطبيق کردند. به مثابه پيامد اين بيرحمي ، دهها هزارتن ازديگرانديشان ازدموکراتها ومليگرايان گرفته تا مذهبيون – به شمول زنان ، کودکان وسالخوردگان – قرباني زنداني ساختنهاي خود سرانه ، شکنجه هاي باورنکردني  وبلاخره کشتاربيرحمانه قرارگرفتند. بااين " انقلاب نمونه " مرحله اول تراژدي افغانستان آغازگرديد. مرحله دوم اين تراژدي ملي که درهشتم ثور1371 هجري خورشيدي آغازگرديد. رهبران مجاهدين که فاقد يک تصويرمشخص ازنظام سياسي بودند، وطرحي براي بازسازي افغانستان نداشتند، تنها خود را مصروف به اين ساخته بودند که سلطه سياسي وارضي خود را توسعه بدهند. حکومت مجاهدين که توام با اتحادهاي مختلف با جناحهاي خلق وپرچم بود، افغانستان را دردامن آشوب واغتشاش افگند. . اين امربه سهم خود زمينه را براي حاکميت مستبدانه مليشه هاي طالب فراهم ساخت وبدين ترتيب  سرزمين افغانها لانه هراس افگنان بين المللي  ، به ويژه شبکه هراس افگن القاعده شد.

 

استبداد مليشه هاي طالب با رويکارآمدن حکومت موقتي به رياست حامد کرزي دردسمبرسال 2001 که ازحمايت قوي جامعه بين المللي برخورداربود؛  توسط يک روند " صلح دموکراتيک " منحل گرديد. خطرهايي که ثبات کشوررا تهديد مي کنند هنوزهم ازميان نرفته اند.