ما و پاکستان

 

محمد اکرام اندیشمند

 

قسمت یازدهم

 

18.04.07

 

مناسبات پاکستان و افغانستان در حاکمیت حزب دمکراتیک خلق

سیاست حزب دمواکراتیک خلق درمورد پشتونستان قبل از حاکمیت:

حزب دمکراتیک خلق قبل از حاکمیت خود در اپریل 1978 بیشتر از هر جریان و گروه سیاسی دیگر به منازعۀ دیورند میپرداخت و از آنچی که جنبش آزادیبخش پشتونستان می خواند، حمایت میکرد. در حالیکه هردو جناح خلق و پرچم این حزب در مورد دیورند و موضوع پشتونستان دیدگاه مشترک و یکسان داشتند، جناح پرچم و رهبر آن ببرک کارمل بیشتر از همه در مورد پشتونستان علاقه و دلچسپی نشان میداد و در هر فرصتی به تبیین موضع و دیدگاه خود و جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق در موضوع پشتونستان میپرداخت. کارمل در 31 آگست 1968 (9سنبلۀ 1347) که بنام روز پشتونستان از سوی دولت افغانستان نامگذاری شده بود طی مقاله ای در نشریۀ پرچم از سیاست دولت درمورد پشتونستان  انتقاد کرد. او در حالیکه موقف شوروی را در موضوع پشتونستان ستود، سیاست و خط مشی جریان دموکراتیک خلق را در این مورد اینگونه توضیح داد:« 1- دفاع پیگیر و دلیرانه از جنبش آزادیبخش ملی خلق پشتونستان و بلوچستان برهبری نیروهای صدیق ملی و ترقیخواه دموکراتیک و پیشرو و ضد ارتجاع و ضد امپریالیزم دریک جریان وسیع توأم با جنبش دموکراتیک و ملی خلق های افغانستان و مبارزه علیه هرگونه تمایلات فاشیستی و شوئنیزم عظمت طلبانه و سیاست الحاق طبیعی و تبعیض و ستم ملی.

2- اتحاد و همبستگی تمام نیروهای طرفدار آزادی و استقلال و دموکراسی در داخل افغانستان و پشتونستان و بلوچستان دریک صف جهانی با بشریت مترقی و پیشآهنگ و نهضت کارگری و نیروهای جنبش آزادیبخش ملی در آسیا، افریقا و امریکای لاتین.... .

3- مبارزه علیه پکت های نظامی سنتو و سیاتو در همجواری افغانستان و تأیید پروگرام و خط مشی احزاب و نهضت ترقیخواه دموکراتیک ضد استعماری کهن و نوین و امپریالیزم در پشتونستان و بلوچستان و پاکستان.

4- شرکت دادن و به شور و شوق آوردن خلق ها، اعم از کارگران، دهقانان، پیشه وران، عناصر ملی ترقیخواه دموکراتیک و وطنپرست و روشنفکران در یک جبۀ متحد آزادیبخش ملی پشتونستان. . .  . » (1)

در حالیکه اظهارات و دیدگاه های رهبر جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق در موضوع پشتونستان متأثر از باور ها و وابستگی های آیدئولوژیکی موصوف بود، برخورد دوگانه در مورد مسایل مشابه،  ادعای حزب موصوف و رهبران شان را پرسش برانگیز وقابل تردید میساخت. آنها که در دوران قبل از حاکمیت شان بویژه در دهۀ دموکراسی سلطنت محمد ظاهرشاه از حقوق خلق های پشتون وبلوچ سخن میگفتند و گاهی آنسوی دیورند را بخشی از اراضی افغانستان میدانستند اما یکبار هم از پنجده و مرو به عنوان خاک های افغانستان که توسط روس ها اشغال شده بود، یاد نکردند. آنها هیچگاه در مورد سرزمین و حقوق خلق های ازبک، تاجک، ترکمن و . . .  در آسیای میانه که نخست از سوی روس های تزاری و سپس توسط شوروی مورد اشغال قرار گرفتند، سخن نگفتند.

رهبران و اعضای حزب دموکراتیک خلق بیشتر از هر گروه و جریان سیاسی دیگر در دهۀ دموکراسی و در سالهای جمهوریت محمد داود به تجلیل از روز نهم سنبله به عنوان روز پشتونستان می پرداختند. گرد هم آیی آنها در نهم سنبلۀ 1356 آخرین روز پشتونستان در جمهوریت محمدداود گرم تر از سالهای قبل بود. آنها به تغیر سیاست محمدداود در مورد داعیۀ پشتونستان به شدت اعتراض کردند و مخالفت خود با پالیسی موصوف در ایجاد مناسبات نزدیک با پاکستان ابراز داشتند. در این روز که  اجمل ختک از رهبران فراری پشتون در آنسوی دیورند نیز نگرانی خود را از پالیسی جدید دولت افغانستان اظهار کرد، بیش از هر زمان دیگر مورد تشویق و حمایت رهبران حزب دموکراتیک خلق و اعضای آن حزب قرار گرفت.

دولت حزب دموکراتیک خلق و پاکستان :

دولت حزب دموکراتیک خلق درنخستین خطوط اساسی خودکه ازسوی نورمحمدتره- کی بیان شد به اولین ابراز نظر رسمی در مورد روابط با پاکستان پرداخت. این اظهارات عمدتاً به موضوع پشتون و بلوچ بر میگشت که در مورد آن گفته شد:« حل مسئلۀ ملی خلق های پشتون و بلوچ بر اساس ارادۀ خود آنها و بنا بر سوابق تاریخی حل این مساله از طریق مفاهمه ها و مذاکره های صلح آمیز سیاسی میان جمهوری دموکراتیک افغانستان و پاکستان.»(2)

 دولت پاکستان بریاست ژنرال ضیاءالحق که قبل از کودتای حزب دمکراتیک خلق نیز از طریق کودتا به کرسی اقتدار تکیه زده بود، دولت حزب دمکراتیک خلق را برسمیت شناخت. علی ارشد سفیر پاکستان در ملاقات با تره کی روز ششم می 1978 یاد داشت رسمی دولت متبوع خود را مبنی بر شناسایی دولت جدید در افغانستان ارایه داشت. یازده روز بعد(18می 1978) سفیر مذکور نامۀ ژنرال ضیاءالحق  را به تره کی تحویل داد که در آن از ایجاد روابط متقابل دوستانه و همکاری در عرصه های مختلف میان دو کشور صحبت شده بود.(3)

دو روز پس از شناسایی رسمی دولت حزب دموکراتیک خلق از سوی پاکستان، خان عبدالغفار خان و اجمل ختک در 8 می 1978(18ثور 1357) با تره کی ملاقات کرد و پیروزی کودتای ثور را به او تبریک گفت. در حالیکه حاکمان حزب دموکراتیک خلق به سیاست حمایت از حق خود ارادیت برای پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند ادامه میدادند، ژنرال ضیاءالحق رئیس دولت پاکستان در 9 سپتمبر 1978 پس از یک سفر رسمی به ایران، بدون هیچ دعوت رسمی از سوی دولت حزب دموکراتیک خلق وارد کابل شد. او در فرودگاه کابل از سوی حفیظ الله امین و تعدادی از اعضای کابینه مورد استقبال قرار گرفت  و بلافاصله با نورمحمد تره کی رئیس دولت حزب مذبور و رهبر این حزب در پغمان ملاقات و مذاکره کرد. سفر و مذاکرۀ ژنرال ضیاء زمام دار نظامی پاکستان با دولت حزب دموکراتیک خلق در زمانی صورت گرفت که دولت مذکور پس از گذشت پنج ماه از عمر خود وارد بحران های عمیق و فزاینده گردیده بود. بحران تفرق و تعارض درونی حزب مذکور از یکسو و از جانب دیگر مخالفت و شورش رو به گسترش علیه آن در کشور که در نتیجۀ خشونت و سرکوبی حاکمان تازه ظهور ابعاد بیشتر و وسیع تر میافت. صدها نفر اعضای جریان اسلامی که نورمحمد تره کی رهبر حزب دموکراتیک خلق و رئیس دولت این حزب در نخستین روزهای جولای 1978 (اسد 1357) از جهاد در مقابل آنها سخن گفت، به پاکستان فرار کرده بودند. ضیاءالحق در حالی با تره کی در کابل وارد گفتگو شد که میزبان صدها تن از مخالفین اسلامی دولت حزب دموکراتیک خلق بود. جنگ علیه حاکمیت حزب مذکور در برخی از مناطق ولایات جنوب شرقی از سوی مخالفین مذکور تشدید و گسترش میافت. اما ژنرال ضیاء رئیس دولت پاکستان در چنین اوضاع و شرایط چرا بکابل آمد تا با دولت حزب چپ طرفدار شوروی به گفتگو بپردازد؟ آجندای اصلی او در این سفر و مذاکره چه بود و چه توقعی از نتایج این مذاکره داشت؟

دستگیر پنجشیری از اعضای کابینۀ تره کی و عضودفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق در مورد مذاکرات تره کی و ضیاءالحق می نویسد:« هرچند دراین مهمانی غیر رسمی رئیس جمهور پاکستان دعوت نشده بودم ولی تا جائیکه نورمحمد تره کی منشی عمومی کمیتۀ مرکزی در جلسۀ دفتر سیاسی گزارش داد جنرال محمد ضیاءالحق پس از ابراز امتنان تعارفات دیپلوماتیک و سپاس از مهمان نوازی رهبر حزبی و دولتی، به نورمحمد تره کی اطمینان بخشید که:"رویداد های افغانستان مسألۀ داخلی افغانستان است و پاکستان در آن دخالت و مداخله نخواهد کرد. ولی دولت پاکستان از مساعدت های انساندوستانه و بشری به مهاجرین افغانستان دریغ نمی کند." همچنین محمد ضیاءالحق رئیس ادارۀ نظامی پاکستان برای حل و فصل عادلانۀ همه مسایل مورد اختلاف و منازعه بین افغانستان و پاکستان ستر سرحدات (پوشش خط دیورند) را یگانه امکان عملی و صلح آمیز ارزیابی کرد و متذکر شد که هرگاه افغانستان توافق داشته باشد جانب پاکستان این توانایی را دارد که وظیفۀ ستر سرحدات مشترک را با جابجا کردن هشتاد هزار سرباز اردوی منظم و ملیشه های پاکستانی به عهده گیرد. این همان طرح استراتژیک 27 سال پیش ادارۀ نظامی پاکستان است که امروز توسط ژنرال مشرف بر دولت اسلامی افغانستان به شیوۀ آمرانه "دیکته" وتکرار میشود. خلاصه رهبر نظامی پاکستان در لابلای این واژه های غیر رسمی هدف اصلی دولت پاکستان و برسمیت شناخته شدن خط استعماری دیورند را خیلی ظریفانه مطرح کرد ولی نورمحمد تره کی رئیس شورای انقلابی افغانستان در برابر این طرح ضیاءالحق با صراحت کامل واکنش نشان داده وگفته بود که:این مرز یک خط استعماری است بگونۀ شمشیری در پیکر افغانستان توسط استعمار بریتانیا فرو رفته و ملل و مردمان دو سوی دیورند را ازهمدیگر بصورت غیر طبیعی جداساخته است، به هنگام تجزیۀ هند و تشکیل دولت پاکستان به مردم پشتونخوا و بلوچستان حق خود ارادیت داده نشد. نورمحمد تره کی در فرجام بدون رعایت ظرافتهای دیپلوماتیک به رهبر ادارۀ نظامی پاکستان این پیشنهاد خود را صاف و پوست کنده مطرح کرد که: "به مردم پشتون و بلوچ آنسوی دیورند این حق و امکان عادلانه را فراهم کنید تا مقدرات تاریخی خود را از طریق انتخابات دموکراتیک و آزاد تعین کنند و هرگاه حق خود ارادیت خلق پشتونخوا و بلوچستان و نام پشتونخوا در قانون اساسی پاکستان برسمیت شناخته شود دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان نیز به اساس ارادۀ آزاد مردم پشتونخوا و بلوچستان این خط را برسمیت می شناسد و اسناد و توافقهای جدیدی را دراین زمینه به شمول حق ترازیت کالای تجارتی افغانستان از بندر کراچی و خاک پاکستان امضاء میکند."»(4)

هرچند اظهارات دستگیر پنجشیری در مورد محتوای گفتگو میان تره کی و ضیاءالحق

که هنوز از آن مذاکره با لحن و دیدگاه حزبی و آیدئولوژیکی خود سخن میگوید قابل پرسش و تردید است، اما نکتۀ اصلی  به بی نتیجه ماندن مذاکراه و عدم توافق دوطرف در مورد منازعۀ دیورند و موضوع پشتونستان بر میگردد. بدون تردید ژنرال ضیاءالحق به کابل آمده بود تا از نزدیک دیدگاه و سیاست حزب دموکراتیک خلق را در کرسی حاکمیت و اقتدار در مورد دیورند درک کند. او در صدد آن بود تا پروسۀ تفاهم و توافقی را که محمدداود با پاکستان بر سر منازعۀ دیورند و موضوع پشتون و بلوچ در آخرین سال حکومتش براه انداخته بود، با دولت جدید در کابل به انجام برساند. ژنرال ضیاءالحق که همچون دوران حکومت بوتو جریان اسلامی مخالف دولت بر سر اقتدار کابل را در دسترس خود داشت منتظر آن بود تا پس از کسب آگاهی دقیق و نزدیک از سیاست دولت حزب دموکراتیک خلق در مورد منازعۀ دیورند، استراتیژی بعدی خود را در مناسبات با آن دولت تدوین و تنظیم کند. اما نورمحمدتره کی در مذاکرات خود با ژنرال حاکم پاکستانی به هیچ پیام و بیانی اشاره نکرد که بیانگر دیدگاه و سیاست دولت جدید در تعقیب خط مشی و سیاست روزهای اخیر محمدداود و حکومت او در مناسبات با پاکستان باشد.

 

گسترش بی اعتمادی و سوء ظن:

ژنرال ضیاءالحق که از مذکراه با تره کی ناخشنود و ناراض بود، استحکام و اقتدار دولت حزب دموکراتیک خلق را به عنوان حزب مارکسیست لنینیست  طرفدار و و ابسته به شوروی در همسایگی خود مضر و خطرناک می پنداشت. شاید ضیاءالحق برای انجام نوعی معامله بر سر نهضت اسلامی مخالف دولت حزب دموکراتیک خلق در رابطه با ادعای افغانستان در مورد آنسوی دیورند به کابل رفته بود. اما او از کابل با این ذهنیت و باور برگشت که با دولت جدید در کابل نمی توان کنار آمد و بر سر دیورند حتی در معامله با مخالفین اسلامی آن دولت به توافقی دست یافت. رهبران حزب دموکراتیک خلق در کرسی حاکمیت بسوی چگونگی مناسبات با پاکستان از زاویۀ آیدئولوژیکی و باور ها و منافع حزبی خود می دیدند. برای آنها کنار آمدن با پاکستان بر منازعۀ دیورند و داعیۀ پشتون و بلوچ که در سالیان طولانی قبل از حاکمیت بر سر این داعیه تبلیغات گسترده و پر سرو صدایی داشتند، غیر محتمل محسوب می شد. داعیه ای که زمینه ساز نفوذ شوروی به افغانستان در راستای تمایلات و خواست های حزب دموکراتیک خلق گردید. علاوه بر این، رهبران و حاکمان حزب دموکراتیک خلق در کرسی اقتدار به چیزی جز شکست و سرکوبی کامل مخالفین اسلامی خود در افغانستان نمی اندیشیدند. هرچند ژنرال ضیاء در حالی به کابل آمد که پناهندگان نهضت اسلامی مخالف حزب دموکراتیک خلق میزبان او در پاکستان بودند. هر روز به تعداد آنها افزوده می شد و مقاومت های مسلحانه به پیمانۀ محدود از سوی آنها در مناطق مرزی کشور براه افتیده بود، اما حاکمان حزب دموکراتیک خلق حضور آن مخالفان اسلامی خود را در پاکستان جدی ارزیابی نمیکردند و از سرکوبی و نابودی کامل آنها سخن میگفتند. حفیظ الله امین در برابر این پرسش خبر نگار آژانس یونایتد پرس انتر نیشنل در اکتوبر 1978 (میزان 1357) که مهاجرین افغان در پاکستان از شورش درمقابل حکومت جدید شما سخن میزنند و شما تا چه حکومت خود را مصئون میدانید گفت:« دشمنان ما در هرجا که باشند و به هرجا که فرار کنند هراسی نداریم زیرا رهبر کبیر ما علیه این دشمنان وطن و دشمنان مسلمان و اسلام جهاد را اعلام نموده که تمام مسلمانان زحمتکش هم دراین جهاد به افتخار سهم میگیرند و ریشۀ اخوانیان خائین را از بیخ وبن میکشند.» 

امین همچنان در مارچ 1979 (حوت 1357) به محمود احمد خبرنگار پاکستانی مجلۀ اردو زبان تذکره در مورد جریان اسلامی مخالف دولت حزب دموکراتیک خلق که در پاکستان پناهنده شده بودند گفت:« دشمنان نظام خلقی ما بحدی قلیل اند که نمیتوانند کوچکترین پرابلمی ایجاد نمایند. دولت خلقی ما مورد حمایت زحمتکشان ماست و به خوبی از دست آوردهای انقلاب دفاع میکنند و تمام توطئه گران و پایگاه های ارتجاع سیاه را در کشور نابود ساخته است.»( 5)

از دیدگاه و برداشت حفیظ الله امین هزاران نفریکه در مخالفت با دولت حزب دموکراتیک خلق به پاکستان پناه برده بودند عمدتاً جنایتکاران و ستمگران محسوب می شدند. وقتی خبرنگار "آل اندیا رادیو" از او پرسید که از این اندیشه نگرانی ندارد که ممکن است مسالۀ مهاجرین با عث منازعه با پاکستان شود، گفت:« ما آنها را مهاجرین نمی خوانیم، بلکه آنانرا به حیث جنایتکاران می شناسیم. زیرا که آنان قاتلین و ستمگرانی هستند که وسایل و امتیازات استثمار و ددمنشانۀ خود را در افغانستان از دست داده اند و آنها در مقابل خلق افغانستان ایستادگی کرده نتوانستند.»(6)

هرچند تجربۀ اِعمال فشار از سوی پاکستان توسط جریان اسلامی افغانستان بر محمدداود از نظر آنها پوشیده نبود؛ فشاری که از دید برخی تحلیلگران  در تغیر دیدگاه و سیاست محمدداود  بر سر دیورند و پشتونستان بسیار مؤثر تمام شد. رهبران حزب دموکراتیک خلق به این تجربه نیز توجه و اعتنایی نکردند. بدون تردید یکی از عوامل بی اعتنایی آنها در مورد نقش و تأثیر مخالفان اسلامی شان به حمایت گسترده و قاطع شوروی از دولت حزب مذکور بر میگشت. آنها در اتکا به حمایت کشور شورا ها و دولت شوروی، مخالفان و دشمنان اسلامی خود را محکوم به شکست و نابودی می پنداشتند. عامل دیگر ریشه در برداشت و ارزیابی آنها مبتنی بر آسیب پذیری پاکستان از جنبش جدای طلبی پشتونها و بلوچ ها داشت. شور و حرارت انقلابی ناشی از توهمات آیدئولوژیکی و غرور کاذب اقتدار دولتی انگیزۀ دیگری بود که دولتمداران جدید حزبی را بسوی سیاست های فاقد تدبیر و عقلانیت برد.

اما تصور و برداشت ضیاءالحق از میزبانان مخالف اسلامی دولت مارکسیست لنینیست کابل چه بود؟ آیا او بر خلاف دولت حزب دموکراتیک خلق در کابل نقش  مخالفان اسلامی دولت مذکور را در اِعمال فشار شدید  بر آن دولت جدی ارزیابی میکرد؟ هرچند پاسخ روشنی به این پرسش که تصویری از برداشت و دیدگاه ژنرال ضیاء در اوایل حاکمیت حزب دموکراتیک خلق است، نمیتوان ارایه کرد؛ اما نکتۀ مسلم آن بود که ژنرال ضیاءالحق زمامدار نظامی پاکستان از تشکیل دولت طرفدار و وابسته به شوروی در کابل نگران بود. ژنرال ضیاء دولت حزب دموکراتیک خلق را با موضع گیری و سیاست آن دولت در مورد منازعۀ دیورند، ظهور یک دشمن دیگر در مرزهای غربی پاکستان می پنداشت؛ در حالیکه هند به عنوان دشمن قویتر و سنتی پاکستان در سمت دیگر قرار داشت. سیاست دولت مذکور در منازعۀ دیورند و موضوع پشتونستان، نگرانی ژنرال پاکستانی را مضاعف میکرد و هر چه بیشتر او را بسوی بی اعتمادی و سوء ظن در برابر دولت حزب دموکراتیک خلق میبرد. این تنها تره کی نبود که در مذاکراتش با ژنرال ضیاء به پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند حق خود ارادیت مطالبه کرد، بلکه رهبران دیگر حزب مذکور به ویژه حفیظ الله امین شخص قدرتمند در داخل دولت بیشتر از تره کی و افراد دیگر در داخل حزب و دولت حزبی از داعیۀ پشتونها و بلوچهای آنسوی دیورند سخن میگفت:« "تاریخ بما یک پیام مقدس میدهد، ما نمی توانیم پشتونهای برادر و جفا دیدۀ خود در آنسوی خیبر را فراموش کنیم. پاکستان می گوید، پشتونها و بلوچ ها را یاد نکنید. ولی ما چگونه می توانیم این را قبول کنیم." چندی بعد او با اشاره به شواهدی که نشان میداد، اسلام آباد و واشنگتن مخالفان افراطی مسلمان را علیه رژیم وی تحریک میکنند، گفت:"بلوچها و پشتونها در پاکستان قیام خواهند کرد و ازما دفاع خواهند نمود. هیچکس نمی تواند انکار کند که مسئلۀ انقلاب افغانستان و موضوع پشتونستان با یکدیگر ارتباط دارند."»(7)

امین به حمایت پشتونها و بلوچ های پاکستان  آنچنان اطمینان داشت که از بالیدن و افتخار به این حمایت سخن  میگفت:« برادران پشتون و بلوچ ما منحیث بهترین و وفادار ترین حامیان انقلاب ثور  آزادانه می اندیشند و مبارزه میکنند . لذا ما هیچ مسئولیتی در این  زمینه  نداریم. ما از این رهگذر به خود میبالیم که برادران پشتون و بلوچ  از  ترقی های صریح  و قابل ملاحظۀ خلق افغانستان خوشحال هستند  و  از آن  پشتیبانی میکنند.»(8)

 

فضای خصومت و جنگ در مناسبات طرفین  :

آغاز دومین سال حاکمیت حزب دموکراتیک خلق توأم با شکل گیری خصومت و ستیزه جویی در مناسبات میان دولت های افغانستان و پاکستان بود. بهار 1979 با تبلیغات شدید و خصمانه علیه یکدیگر آغاز گردید. دولت در کابل پاکستان را به تجاوز مسلحانه متهم میکرد که نیروهای نظامی و ملیشایی آن با عبور از مرز، قرارگاه ها و قطعات ارتش و پولیس و ادارات دولتی را در داخل خاک افغانستان مورد حمله قر ار میدهند. اما پاکستان این ادعا را رد میکرد و جنگ علیه مراکز دولتی را ناشی از قیام و شورش های داخلی علیه دولت حزب دموکراتیک خلق میخواند. با سپری شدن روزهای بهار 1979 شورش ها و برخورد های مسلحانه در ولایات مرزی جنوب و جنوب شرق علیه  مراکز دولتی افزایش یافت و تا تابستان آن سال جنگ علیه دولت حزب دموکراتیک خلق به سایر ولایات کشانیده شد. دولت حزب دموکراتیک خلق که از یکطرف با دستگیری افراد بیشتر و پر ساختن زندانها در پایتخت و ولایت و از سوی دیگر با بمباران هوایی و آتش توپ و تانک علیه قریه ها و قصباتی که محل شورش و درگیری بود پاسخ میگفت، با انتشار اعلامیه های پیهم به پاکستان هوشدار میداد. در وسایل اطلاعات جمعی به حجم تبلیغات علیه پاکستان به عنوان متجاوز افزوده می شد و در راه پیمایی های روزانه که از سوی حاکمان حزبی سازمان دهی و رهبری میگردید این تجاوز مورد نکوهش قرار میگرفت. اعلامیه های کابل همه حاکی از تجاوز ملیشه ها و نظامیان پاکستانی و شکست این تجاوز بود که با هوشدارهای شدید به دولت پاکستان پایان میافت. در اعلامیۀ که بتارخ 8اپریل 1979 ( 18حمل 1358) در عنوان اعلامیۀ حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان انتشار یافت، گفته شد:« یک عدۀ زیاد عساکرپاکستانی در لباس افغان ازخاک پشتونها در ولایت پکتیا به چهارتانۀ ذیل افغانی حمله نمودند:

قدم تانه، خونی تانه، شره تانه و ببرک تانه. و جنگ شدیدی میان قوای امنیتی افغانی و متجاوزین پاکستان بوقوع پیوست که در نتیجه بعد از آنکه به متجاوزین پاکستانی تلفات سنگینی جانی وارد ساخته شد متباقی آن از خاک افغانی رانده شده و هفت تن محافظین افغانی نیز به شهادت رسیدند. بدین وسیله به حکومت پاکستان اخطار داده می شود که از تجاوز برخاک افغانی جداً خود داری ورزد و از برهم خوردن صلح در منطقه جلوگیری نماید.»(9)

در دومین اعلامیه که یکماه بعد در بیستم ثور انتشار یافت باردیگر از پاسخ دندان شکن به متجاوزین پاکستانی سخن رفت و به دولت پاکستان هوشدار داده شد تا از تجاوز دست بردارد. ماه بعد در 5 جون 1979(پانزدهم جوزای 1358) وزارت خارجۀ افغانستان سفیر پاکستان را به مقر آن وزارت احضار کرد و به سفیر مذکور احتجاجیۀ شدید الحنی را در مورد تجاوز قوای پاکستانی از چترال، مهمند و وزیرستان سپرد. در این یاد داشت ضمن نکوهش تجاوز پاکستانیها از دولت پاکستان خواسته شد تا جلو چنین تجاوزات گرفته شود. در همین تاریخ از سوی کابل ادعا شد که قوای افغانی در محاذ های پکتیا و ننگرهار به ملیشیای پاکستان خسارات زیادی رسانیدند. (10)

تا شروع دومین سال حاکمیت حزب دموکراتیک خلق که مناسبات دولت این حزب با دولت پاکستان بسوی خصومت رفت، هزاران نفر از اقشار و طبقات مختلف اجتماعی به عنوان ضد انقلاب ثور و دشمنان مرتجع و نمایندگان امپریالیزم در بند زندانهای رژیم افتیده بودند. هزاران نفر سر به نیست شده و هزاران تن دیگر از ترس رژیم به پاکستان فرار کرده بودند. اختناق و بیداد دولتمداران حزب دموکراتیک خلق که بصورت فزاینده با آزار و کشتار خلق  افزایش میافت، دامنۀ خصومت ها و شورش ها را علیه دولت مذکور در داخل کشور گسترش داد. مشکل دولت حزب دموکراتیک خلق تنها به شورش و مخالفت دشمنانش در بیرون از حزب و حاکمیت خلاصه نمی شد. دولت حزب مذکور از داخل نیز درگیر بحران های عمیق تعارض و خصومت درونی گردیده بود. نخست جناح خلق در جنگ قدرت بر جناح پرچم در داخل حزب و دولت غلبه حاصل کرد و سپس جناح خلق در حاکمیت بدو شاخۀ امین و تره کی تقسیم شدند. وضعیت بحرانی دولت حزب دموکراتیک خلق که بصورت روزافزون بحرانی تر می شد، فرصت و زمینه های مساعدی را برای ژنرال ضیاءالحق زمام دار پاکستان و دولت آن کشور در اِعمال فشار بر دولت مذکور ایجاد کرد. هرچند دولتمداران خلقی با گسترش دامنه های شورش و جنگ دربرابر حاکمیت خود  علیه پاکستان می شوریدند و هر مخالفت و جنگی را به دخالت و تجاوز پاکستان پیوند میدادند، اما نقش سیاست و عملکرد آنها در گسترش شورش ها و جنگ ها بیشتر از دخالت پاکستان بود.

رویهمرفته پس از ملاقات و مذاکرۀ ژنرال ضیاءالحق در کابل با نورمحمد تره کی روابط میان دولت های پاکستان و افغانستان سیر معکوس گرفت. تا پایان تابستان 1979 که حفیظ الله امین در جنگ قدرت با تره کی رهبر حزب و دولت خلقی برنده شد و تره کی را با هوادارانش از حزب و دولت راند، روابط میان دولت های پاکستان و افغانستان از روابط متقابل دوستانه و یا عادی میان دوهمسایه، به دشمنی و خصومت مبدل شده بود. دفاتر احزاب و سازمانهای اسلامی مخالف دولت حزب دموکراتیک خلق در شهر پشاور پاکستان فعال و علنی گردیده بودند. اعضای مهاجر و فراری این احزاب برای جنگ با دولت کابل از پاکستان وارد افغانستان می شدند. جبهات جنگ علیه دولت از ولایات مرزی به به ولایات دیگر گسترش یافته بود. حاکمان حزب دموکراتیک خلق در کابل بیشتر از بیش داعیۀ پشتون ها و بلوچ ها را مورد توجه قرار میدادند. آنها میخواستند تا عمل بالمثل در برابر دولت پاکستان انجام دهند و پاکستان را از طریق شورش های مسلحانه و جدایی طلبانۀ پشتونها و بلوچها تحت فشار قرار دهند. حفیظ الله امین از باز بودن دروازۀ کشور بروی تمام پشتونها و بلوچهای آنسوی دیورند و از توزیع زمین در افغانستان به آنها سخن گفت:« برادران پشتون و بلوچ ما به هرتعدادیکه اطفال دارند دروازه های تمام مکاتب بروی شان باز است. در هرمکتبی که خواسته باشند که فرزندانشان تربیه شوند. برادران پشتون و بلوچ ما با آزادی تمام می توانند اینجا درس بخوانند. میتوانند اینجا زندگی کنند. زمین برایشان هرجا مهیا و آماده است. هر وقتیکه خواسته باشند درافغانستان دهقانی کنند. دراوزۀ تمام کشور بروی شان باز است.»(11)

 اما تلاش ها و اقدامات زمام داران حزب دموکراتیک خلق در ایجاد شورش و مقاومت علیه دولت پاکستان از طریق پشتونها و بلوچ های آنسوی دیورند بی ثمر بود. ادعای امین مبنی بر قیام پشتونها و بلوچ ها در دفاع از انقلاب ثور و دولت حزب دموکراتیک خلق تحقق نیافت. مناطق پشتونها در آنسوی دیورند محل و پایگاه جنگ و مقاومت علیه دولت حزب دموکراتیک خلق گردید. در واقع زمام داران پاکستان داعیۀ پشتونستان را در مسیر معکوس قرار دادند. علی رغم شکل گیری تنش و خصومت شدید و فزاینده در روابط طرفین پاکستان و افغانستان ، مناسبات سیاسی میان دوکشور کماکان ادامه داشت. 

حکومت حفیظ الله امین و روابط با پاکستان:

مناسبات حفیظ الله امین با پاکستان در دوران کوتاه صد روز حاکمیتش که هرگز به ثمر نرسید در هالۀ از ابهام و تاریکی قرار دارد. امین که با سیاست تمامیت خواهی و یکه تازی در داخل حزب دموکراتیک خلق و دولت حزبی، درگیر بحران عمیق تعارض و خصومت درونی شده بود و در بیرون با شورش ها و مقاومت های روبه گسترش مسلحانه دست و پنجه نرم میکرد، جهت استمرار حیات و بقای حاکمیت متزلزل و بی ثبات خود وارد بازی های چند گانه در عرصۀ مناسبات خارجی از جمله با پاکستان گردید.

حفیظ الله امین بر خلاف گذشته که از تجاوز پاکستان و مقابله با این تجاوز سخن میگفت و از مبارزات خلق های پشتون و بلوچ حمایت میکرد در صدد تفاهم و مذاکره با پاکستان بر آمد. او در نخستین بیانیۀ رسمی خویش در آغاز حاکمیتش، دعوت از ژنرال ضیاءالحق را از طریق تلویزیون کابل اعلان داشت و گفت:« انتظار دارم بنا بر دعوت ما جلالتمآب ضیاءالحق و جلالتمآب آغا شاهی مشاورشان در امور خارجی، در اوقات مناسب و هرچه زودتر به افغانستان سفر کرده بتوانند که دراین امر سوء تفاهم خیلی مفید خواهد بود. تاریخ به صراحت نشان داده است که هر زمامدار افغانستان که خواسته است روی مسئلۀ ملی خلق پشتون و بلوچ درخفا معامله نماید با روسیاهی از بین رفته است. ما با علاقمندی انتظار داریم این یگانه مسئالۀ مورد اختلاف سیاسی بین افغانستان و پاکستان از راه مذاکرات دوستانه صادقانه در روشنی تاریخ طوری حل گردد که مورد تایید و حمایت خلق های مربوط باشد.»(12)

وزارت خارجۀ پاکستان تمایل و تقاضای امین را در تفاهم و توافق با این کشور، با سفارت ایالت متحدۀ امریکا در اسلام آباد در میان گذاشت.  سفارت امریکا در 31 اکتوبر 1979 یک و نیم ماه بعد از حاکمیت امین اطلاع پاکستان را به واشنگتن خبر داد. در این گزارش گفته شد که:« "حفیظ الله امین با اشتیاق دربارۀ مناسبات و دیدارهای دوجانبه میان افغانستان و پاکستان صحبت می کند." قرار براین بود که وزیر خارجۀ پاکستان آقا شاهی، در نیمۀ دوم نوامبر به کابل سفر نماید؛ سپس وزیرخارجۀ افغانستان، شاه ولی از اسلام آباد دیدار کند و سرانجام رئیس جمهور هردو کشور با یکدیگر ملاقات نمایند.»(13)

حفیظ الله امین در حالی آمادۀ تفاهم و مذاکره با پاکستان شد که همچنان در روابط تنگا تنگ و در وابستگی به شوری به سر میبرد و هر روز به میزان وابستگی او به شوروی در عرصه های مختلف نظامی و اقتصادی افزوده می شد. او علناً به این وابستگی اعتراف میکرد و کمک روس ها را برای حکومت خود بی حد و حصر میخواند:

«ما یقین داریم که اگر کمک های عظیم اقتصادی و سیاسی اتحاد شوروی برای ما نمی رسید ما در برابر دسایس و تجاوزات امپریالیزم و متحدین چپ نمای ارتجاع بین المللی آن، دوام داده نمی توانستیم و در ساختمان جامعۀ سوسیالیستی کشور خویش مؤفق نمی شدیم. . . .   .  

کمک های اتحاد شوروی حد وحصری ندارد و آن مربوط به ما است که چقدر می توانیم در جلب و جذب آن استفاده بعمل آوریم. » (14)

امین در دورۀ کوتاه حاکمیت خود علی رغم تماس ها و تلاش هایش غرض برقراری روابط با پاکستان و با امریکا به تمام خواست های شوروی  پاسخ مثبت گفت: از هیئت های نظامی و امنیتی شوروی که در طول حکومت صدروزۀ موصوف بلا وقفه در رفت و آمد به افغانستان بودند، با گرمی استقبال بعمل آورد. هیچگونه شرایط و محدودیتی را در رفت و آمد بلا انقطاع مقامات نظامی و امنیتی شوروی وضع نکرد. گوش خود را برای شنیدن هرگونه توصیۀ شوروی ها باز گذاشت. مشورت نمایندگان شوروی و مشاورین روسی را در انتقال دفتر و مقر کار و اقامت خود از قصر ریاست جمهوری به قصر تپۀ تاج بیک در دارالامان پذیرفت. به ورود قطعات نظامی ارتش سرخ که از آن به قطعات محدود تعبیر گردید، توافق کرد. او در پاسخ به پیام پرژنف و کاسگین به مناسبت اولین سالگرد معاهدۀ پنجم دسمبر 1978 میان شوروی و افغانستان، از اهمیت و ارزش این معاهده در گسترش روابط میان دوکشور سخن گفت و از پابندی اتحاد شوروی به معاهده و تطبیق مواد مندرج در معاهده توسط دولت شوروی اظهار امتنان و مسرت کرد:« چند روز بعد تر امین گفت اتحاد شوروی مواد مندرج معاهده را عیناً و بدون انحرافی تطبیق می نماید. عین مطالب را در بارۀ معاهدۀ اتحاد شوروی( معاهدۀ 5 دسمبر 1978) نیز سه هفته قبل از اینکه عساکر آنکشور امین را بکشند، اظهار داشت. » ( 15)

نفوذ و کنترول شوروی بر ارتش و دستگاه های امنیتی افغانستان در دوران حاکمیت حفیظ الله امین بیشتر از گذشته گسترش یافت. "برادشر" متخصص امریکایی امور شوروی در مورد افزایش نفوذ روس ها در حکومت امین می نویسد:« برای رژیم امین عملاً ممکن نبود تا خود را از مسکو جدا سازد. افغانها کنترول شانرا بر ساحات عمده و اساسی در برابر 1500 مامور شوروی در وزارت های ملکی و بین 3500 و 4000 صاحب منصب و تکنیشن روسی در اردو از دست داده بودند. مطابق به یک تخمین نصف صاحب منصبان و منسوبین اردوی افغان که تعداد آنها به 8000 نفر بالغ می شد، از زمان کودتا تا اکتوبر 1979 بنا بر علل سیاسی بر طرف گردیده بودند. هنگامی که در اواخر اکتوبر 1979 (نخستین ماه زمام داری امین) یک تهاجم وسیع عسکری علیه چریک ها در ولایت پکتیا صورت گرفت، پرسونل نظامی شوروی امور قوماندۀ لوازم و عملیات هوایی را برای اردوی افغانستان تحت ادارۀ خود داشتند. » ( 16)

با توجه به وفاداری حفیظ الله امین به شوروی و گسترش وابستگی او در عرصه های مختلف به شوری، نکتۀ قابل پرسش و بررسی این است که آیا تمایل و ارداۀ او در تأمین تفاهم و روابط با پاکستان صادقانه بود؟ او در این مذاکره و مناسبات از پاکستان چه میخواست و برای پاکستانیها چه میداد؟

آقا شاهی وزیر خارجۀ پاکستان بعداً از شناختن خط دیورند و کنار گذاشتن داعیۀ پشتونستان توسط حفیظ الله امین خبر داد:« امین با اظهار تمایل به دیدار آقاشاهی اشاره کرده بود که آماده است مسئله "پشتونستان" را کنار بگذارد. شاهی بعدها بمن(سلیک هریسن خبرنگار امریکایی) گفت:" ما به این نتیجه رسیدیم که آنها آماده اند "خط دیورند" را بپذیرند.»(17)

همچنان وزیر خارجۀ پاکستان از تمایل و اشتیاق شدید جانب افغانستان در انجام مذاکره میان دوطرف و دیدار امین و ضیاءالحق سخن گفت:« به گفتۀ وزیر خارجۀ پاکستان، کمی قبل از عزیمت او به افغانستان گزارش رسید که در کابل برف شدید باریده است. وزیر خارجۀ افغانستان شاه ولی در فرودگاه انتظار همتای پاکستانی خود را می کشید. آقا شاهی اظهار داشت:"درهمان روز شاه ولی به من تیلفون کرد که روز بعد بکابل بیایم. درصدای او یأس وضرورت احساس می شد و اصراری التماس گونه داشت که در آمدن تأخیری صورت نگیرد.آقا شاهی با رد این تقاضا توضیح داده بود که او باید رئیس جمهور ضیاءالحق را در سفرش همراهی کند و دیگر اینکه برادر زاده اش در 27 دسمبر عروسی دارد. بدین ترتیب ماموریت کابل برای 29 دسمبر به تعویق افتاد.»(18)

بر مبنای برخی از ادعا ها و دیدگاه های که عمدتاً از سوی مخالفان درون حزبی امین در جناح پرچم و هواداران خلقی تره کی ابراز گردیده است، تشکیل حکومت مشترک وی با گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی به عنوان گام و تصمیم دیگر حفیظ الله امین در تأمین روابط دوستانه و قابل اعتماد با پاکستان بود. سیدمحمد گلابزوی از خلقی های تره کی که پس از سقوط حکومت امین توسط نیروهای شوروی بوزارت داخله رسید در مورد تشکیل حکومت مشترک امین و حکمتیار در نخستین روزهای سقوط حکومت امین گفت:«په رشتنی او واقعی معلوماتو حخه په استفادی سره چه تر لاس راغلی باید وویو که جنایتکونکی حفیظ الله امین او د سی.آی.ای C.I.A  نماینده او جاسوس او عدۀ همدیوالان او دافغانستان د اخوانیانو له مشر گلبدین حکمتیار سره جور رخ درلود. او دسی.آی.ای په لارشو نه په افغانستان کی دیوی کودتا او توطئه چی په 1358 د جدی په اتمه نیته سر ته رسیدله طرح کری وه. دافغانستان په نوی حکومت کی حفیط الله امین دجمهور رئیس په توگه، گلبدین حکمتیار دصدراعظم په توگه، محمد یعقوب دافغانستان دمکراتیک جمهوریت دملی دفاع دوزیر پخوانی لوی درستیز دملی دفاع وزیر په توگه موافقه شوی وه (بر مبنای معلومات راستین و واقعی بدست آمده باید گفت که حفیظ الله امین جنایتکار ، این  نماینده و جاسوس سی. آی.ای C.I.A  و عدۀ همراهانش با گلبدین حکمتیار رهبر اخوانی های افغانستان بر اساس هدایت و رهنمایی سی.آی.ای می خواست توطئه و کودتایی را در هشتم جدی 1358 عملی کند. در حکومتی که بعد از انجام این کودتا وتوطئه تشکیل می شد، حفیظ الله امین به حیث رئیس جمهور، گلبدین حکمتیار صدراعظم و محمد یعقوب لوی درستیز قبلی وزارت دفاع به حیث وزیر دفاع مورد توافق قرار گرفته بود) » ( 19)

در حالیکه گلابزوی هیچگاه آن اسناد مؤثق را در تشکیل حکومت مشترک امین و حکمتیار افشاء نکرد و گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی هرگونه خبری را دراین مورد تکذیب نمود، نکات قابل پرسش و بررسی این است که آیا پاکستان حاضر بود تا با امین به توافق برسد، به تشکیل حکومت مشترک امین و حکمتیار گردن نهد و از هرنوع تحریک و دخالت علیه حکومت امین و یا حکومت مشترک او با حکمتیار دست بکشد؟

هرچند سقوط سریع حکومت امین از سوی نیروهای شوروی، زمان و زمینۀ پاسخ به این پرسش ها را از میان برد، اما با اطمینان می توان گفت که دولت و دولتمداران پاکستانی کمتر علاقه ای به ایجاد توافق با حفیظ الله امین داشتند.  آنها به نیت و توانایی امین در تفاهم و توافق با پاکستان حتی بر سر منازعۀ دیورند و موضوع پشتونستان با توجه به مناسبات و وابستگی او به شوروی بدیدۀ شک و تردید می نگریستند. تقاضای امین از شوروی جهت اعزام قطعات محدود نظامی و یا توافق امین به ورود این نیروها به افغانستان، از نظر پاکستانیها پنهان نبود. معهذا برای ژنرالان حاکم پاکستان تصمیم و عملکرد متناقض امین که هم نیروهای شوروی را در دفاع از حکومت خود فرا خواند و هم با التماس در صدد تفاهم و توافق با پاکستان برآمد، قابل اعتماد و اطمینان پنداشته نمی شد. ژنرال ضیاءالحق پس از سرنگونی حکومت امین گفت:« ما فکر کردیم قوای نظامی شوروی از جانب امین که سه کنجی گیر آمده بود، دعوت شده است. خیال میکردیم که آن بدبخت (حفیظ الله امین) می خواهد به این وسیله موضعش را استحکام بخشد. »(20) 

 از جانب دیگر، جنگ در افغانستان با دولت چپ و وابسته به شوروی در جهت تأمین و تحقق منافع و مصالح دولت پاکستان و ژنرالان حاکم آن کشور بود. برای پاکستان موجودیت دولت حزب دموکراتیک خلق که در گیر خصومت عمیق و گسترده با اقشار و گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی افغانستان شده بود و بصورت فزاینده جهت  نجات از بحران فروپاشی و زوال خود به شوروی وابسته می شد، یک فرصت طلایی به حساب میرفت. جایگاه پاکستان در نزد ایالات متحدۀ امریکا و دنیای غرب به عنوان خط مقدم جبهۀ جنگ با کمونیزم و شوروی تثبیت می شد.  کمک های زیادی را از سوی امریکا و متحدینش نصیب می گردید. ریشه های قدرت ژنرال ضیاءالحق و حاکمیت نظامیان در پاکستان تقویت میافت. اِعمال فشار بر آنها از سوی غربی ها بنام حقوق بشر و دموکراسی برطرف میگردید. پاکستان برنامۀ اتومی خود را  آرام و بی سرو صدا و بدون هیچ انتقاد و ممانعتی پیش میبرد.  پاکستان در جریان جنگ افغانستان در دهۀ هشتاد به تمام این ها دست یافت.

البته مخالفت امریکایی ها را به عنوان عامل دیگری  در عدم علاقه و عجلۀ پاکستان در تفاهم و توافق با حفیظ الله امین نیز نمیتوان از نظر دور داشت. این مخالفت از ادعای "برژنسکی" مشاور رئیس جمهور امریکا در امور امنیت ملی قابل استنباط است که موصوف سالها بعد در 1998 اظهار کرد:« براساس اطلاعات رسمی، سازمان سیا کمک به مجاهدین افغان را ازسال 1980 یعنی بعد از حملۀ نظامی شوروی به افغانستان در 24 دسمبر 1979 آغاز کرد. اما حقیقت امر تا کنون مخفی نگهداشته شده است. واقعیت این است که درسوم  جنوری 1978 آقای کارتر رئیس جمهور دستورالعملی را امضاء نمود که برطبق آن باید به مخالفان دولت شوروی در افغانستان بصورت مخفی کمک می شد. در آن روز من یاد داشتی تقدیم رئیس جمهور نمودم و در آن شرح دادم که به نظر من این کمک مخفی به دخالت نظامی شوروی در افغانستان منجر خواهد شد.»(21)

اگر ادعای برژنسکی در کشاندن پای شوروی به افغانستان به عنوان طرح و سیاست ازقبل برنامه ریزی شده مورد توجه قرار بگیرد، بدون تردید امریکایی ها هیچگونه تمایلی به تفاهم و توافق میان حفیظ الله امین و ضیاءالحق نداشتند. زمام داران پاکستانی نیز برخلاف تمایل امریکایی ها، امین را در آغوش خود نمیگرفتند.

 

افغانستان و پاکستان در سالهای تجاوز شوری:

حملۀ نظامی شوروی بر افغانستان که به  قتل امین و انتصاب ببرک کارمل بجای او انجامید، مناسبات رسمی میان پاکستان و افغانستان را در مرحلۀ جدیدی از بی اعتمادی و خصومت قرار داد. در حالیکه لشکرکشی نیروهای شوروی از سوی زمامداران شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق برهبری ببرک کارمل یک توافق دوجانبه بر مبنای قرار دادهای قبلی و منطبق بر منشور سازمان ملل خوانده می شد، اما این استدلال برای پاکستانیها قانع کننده نبود. دولت حزب دموکراتیک خلق در حالی با حمایت و حضور مستقیم نیروهای شوروی در مرز دیورند مجال دوام و بقا میافت که منازعۀ دیورند کماکان در میان دوکشور مطرح بود و از سوی حزب دموکراتیک خلق در مورد آنسوی دیورند چه قبل از حاکمیت و چه در جریان حاکمیت، دیدگاه ها و ادعاهای مختلفی وجود داشت. گذشته از این،  زمام داران پاکستانی در افغانستان و در مرزهای خود نیروهای نظامی دولت شوروی را می دیدند که منحیث یک ابرقدرت جهان در منازعۀ دیورند هرچند در یک مقطع خاص زمانی که در مباحث پیشین به آن اشاره شد، از سیاست رسمی دولت افغانستان حمایت بعمل آورد. بنا براین، حضورنیروهای ارتش سرخ شوروی در دهانۀ خیبر و مرزهای غربی پاکستان از دیدگاه ژنرالان و دولتمداران پاکستانی یک عامل جدی تهدید و خطر شمرده می شد. اما این خطر همچنان برای آنها یک فرصت استفاده و بهره گیری نیز بود. زیرا اهمیت پاکستان برای ایالات متحده و جهان غرب در خط مقدم جبهۀ جنگ با شوروی و کمونیزم روسی رقیب متخاصم و یگانه تهدید بالقوه در مقابل جهان سرمایداری بالا میرفت و زمینه برای تقویت آن کشور در برابر دشمن سنتی اش، هندوستان مساعد می شد. 

تلاش ببرک کارمل رئیس دولت حزب دموکراتیک خلق در جهت ارایۀ اطمینان به پاکستان به جایی نرسید. هرچند کارمل بر خلاف تره کی و امین رهبران مقتول و پیشین دولت حزب دموکراتیک خلق و برخلاف دیدگاه ها و ابراز نظر هایش در دوران قبل از حاکمیت در مورد منازعۀ دیورند و موضوع پشتونستان، موضع آشتی جویانه بر سر این مسایل اتخاذ کرد. او در نخستین بیانیه اش از اختلاف با پاکستان بر سر دیورند و یا موضوع پشتونستان تذکری بعمل نیاورد. در دومین بیانیۀ خود در تشریح سیاست خارجی دولت خویش مطالبۀ حقوق پشتونها و بلوچ ها را به تصمیم و اراد ۀ خود شان مربوط دانست. اما این اظهارات برای ببرک کارمل مایۀ دلگرمی و اعتماد پاکستان نمی شد. زمام داران پاکستانی بسوی او به عنوان یک زمامدار دست نشانده و وسیلۀ دست نیروهای شوروی می دیدند.

توجه و عنایت به تمایل و خواست ایالات متحدۀ امریکا، عامل دیگر در شکل گیری سیاست افغانی پاکستان در دوران اشغال شوروی و حکومت کارمل بود. همانگونه که پاکستانیها در تفاهم و توافق با امین عجله نداشتند و تقاضای امین را به اطلاع امریکایی ها رسانیدند، با ببرک کارمل هم نمیخواستند بر خلاف دیدگاه و تمایل  امریکا، سلام و کلامی داشته باشند. ژنرالان حاکم در پاکستان منفعت و مصلحت حاکمیت خود و کشور پاکستان را در پشتیبانی از جنگ علیه نیروهای شوروی و دولت مورد حمایت آن در کابل ارزیابی میکردند.

جلب حمایت و پشتیبانی ایالات متحدۀ امریکا در کمک به پاکستان یکی از نخستین اهداف ژنرال ضیاء و سایر ژنرالان حاکم پاکستانی در عرصۀ سیاست پشتیبانی از جنگ مجاهدین بود. زمامداران پاکستانی از امریکا مطالبات زیادی داشتند. پاکستان قبل از حملۀ نظامی شوروی به افغانستان به خاطر برنامه های هستوی اش مورد تحریم امریکایی ها قرار گرفته بود. ژنرالان پاکستانی نه تنها از امریکایی ها رفع تحریم ها را می خواستند، بلکه خواستار حصول کمک های هنگفت ایالات متحده در عرصه های مختلف بودند. افزون بر آن از امریکایی ها توقع داشتند تا چشمان خود را بروی پروگرام هستوی پاکستان ببندند. وقتی "زبیگنیو برژنسکی"Zbigniew Breezinski مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا در فبروری 1980 باپیشنهاد کمک چهارصد ملیون دالری

به پاکستان آمد، ژنرال ضیاء آنرا نپذیرفت و سپس به "هریسن" خبرنگار امریکایی گفت:«اگر ایالات متحده میخواهد به پاکستان کمک کند، بگذارید تمام عیار به این کار بپردازد. اگر من این سطح کمک ها را قبول کنم روس ها را تحریک کرده ام، بدون آنکه درصورت لزوم بتوانم در مقابل آنها از خود دفاع کنم. دراین صورت من پلهایم را خراب کرده ام . آیا شما واقعاً انتظار دارید من این کار را بکنم.»(22)

ژنرال ضیاء به خوبی میدانست که امریکایی ها در مقابله با توسعه طلبی شوروی و ویتنامی ساختن جنگ افغانستان برای روس ها، به پاکستان نیاز دارند. یکی از عوامل اصلی این نیاز و ناگزیری ایالات متحدۀ امریکا به سقوط رژیم شاه در ایران بر میگشت.

سقوط دولت شاه در ایران و تشکیل دولت اسلامی مخالف امریکا فرصت طلایی را در دست پاکستانیها قرار داد و ژنرالان پاکستانی از این فرصت به حد غیر قابل تصور بهره برداری کردند. آنها امریکایی ها را در سیاست گزاریهای جنگ افغانستان بدنبال خود کشاندند. آغاشاهی وزیر خارجۀ پاکستان هنگام سفر "برژنسکی" به پاکستان در دومین ماه اشغال افغانستان از سوی نیروهای شوروی به او گفت:«حقیقت این است که امریکا برای ما احترام نمیگذارد. ازما میخواهد که حیثیت یکی از دولت های اقمار را اختیار نماییم. ما به خوبی میدانیم که شما چطور کوشش میکردید که با استفاده از شاه(شاه ایران) ما را به حیث یک دولت دنباله رو نگهدارید.»(23) 

زمام داران پاکستان با اخذ کمک های هنگفت از امریکایی ها به حمایت از جنگ مجاهدین پرداختند؛ هرچند پشتیبانی از این جنگ برای آنها خطرناک و انجام یک ریسک محسوب می شد. این احتمال متصور بود که تشدید جنگ و نقش اساسی پاکستان در جنگ به تحریک و عصبانیت شوروی بیانجامد و پای پاکستان در نبردی که انجامش نا معلوم بود کشانیده شود.

احتمال دیگر ایجاد بی ثباتی و شورش در داخل پاکستان به تشویق و حمایت شوروی از طریق گروه های قومی و احزاب سیاسی پاکستان بود. حتی رهبران دولت حزب دموکراتیک خلق قبل از ببرک کارمل نیز آنگونه که تذکر رفت، به شورش و مقاومت جدایی طلبانۀ پشتونها و بلوچ ها در پاکستان چشم داشتند و تا آخر در توهم حمایت آنها از دولت شان در برابر دخالت پاکستان بسر بردند. اشغال قوای شوروی و حضور نیروهای شوروی درسراسر مرزدیورند می توانست موجی از بی ثباتی و ستیزه جویی را در میان تمام گروه های قومی و سیاسی در داخل پاکستان دامن بزند. ژنرال ضیاء نیز بیشتر به احتمال دومی می اندیشید و از آن نگرانی داشت. او در جون 1980 به خبرنگار روزنامۀ واشنگتن پست به این نگرانی بی پرده اشاره کرد:«نگرانی پاکستان از شوروی بیشتر از ناحیۀ احتمال حمایت جدی تر این کشور از جنبش های جدایی خواه درون پاکستان سرچشمه میگرفت تا از ترس تجاوز مستقیم نظامی. ضیاءالحق سعی میکرد خطر تهدید شوروی را برای جلب حمایت مردم از رژیم خود مورد استفاده قرار دهد. درهمان زمان وی احساس کرد حضور شوروی در افغانستان مبنای تازه ای برای جلب کمک های نظامی ایالات متحده بوجود آورده است.»(24)

 اما ژنرالان پاکستانی برهبری ضیاءالحق دخالت خود در جنگ را با مهارت عملی کردند و به اهداف خویش در این جنگ دست یافتند.

 

"افغانستان را باید آهسته آهسته به آتش کشانید":

ژنرال ضیاءالحق دخالت و پشتیبانی در جنگ علیه نیروهای شوروی و دولت مورد حمایت آنرا در افغانستان به عهدۀ سازمان جاسوسی ارتش پاکستان(I.S.I) گذاشت. او به ژنرال اختر عبدالرحمن رئیس I.S.I پاکستان گفت:«افغانستان را باید آهسته آهسته به آتش کشاند.»(25)

ژنرال ضیاءالحق و زمام داران پاکستانی از جنگ افغانستان چه میخواستند؟ پشتیبانی آنها از مجاهدین افغان بر مبنای چه اهداف و انگیزه هایی استوار بود؟ پاسخ این پرسشها از همان آغاز جنگ حتی تا اکنون در تحلیل و ارزیابی نویسندگان و پژوهشگران و اظهارات ژنرالان و افسران پاکستانی به کثرت انعکاس یافته است. ژنرال اختر در برابر این پرسش ضیاءالحق پس از نخستین روز های تجاوز شوروی به افغانستان که پاکستان چه تدابیری را در مورد افغانستان اتخاذ کند که با استراتیژی ملی همخوانی داشته باشد، تحلیل و بررسی خود را در حمایت از جنگ مجاهدین به ضیاءالحق پیشکش نمود:« اختر تحلیل و ارزیابی خویش را تقدیم ضیاء نمود که بر پشتیبانی پاکستان از مقاومت افغان توصیه می نمود. وی استدلال نمود که این نه تنها بخاطر دفاع از اسلام است بلکه حراست پاکستان را نیز در بردارد. مقاومت افغان باید علیه شورویها در خط مقدم دفاع پاکستان در آورده شود. اگر به آنها فرصت داده شود که افغانستان را به آسانی هضم نمایند در آنصورت پاکستان نیز احتمالاً از راه بلوچستان درقدم بعدی آنها خواهد بود.اختر یک وضعیت قوی را طرح نمود که تا بموجب آن شورویها را ازطریق یک جنگ وسیع الساحۀ چریکی بشکست مواجه سازد. وی بر ضیاء تأکید ورزید که طرق نظامی را برگزیند، بدین معنی که پاکستان چریکها را در عرصه های اسلحه، مهمات جنگی، پول، اطلاعات آموزش نظامی و مشوره حین عملیات چریکی مخفیانه پشتیبانی نماید. . .   .  ضیاء به این مشوره ها موافقت نمود. نزد ضیاء انتخاب عامل نهایی یعنی توسل به جنبۀ نظامی مسئله طوریکه از درگیری مستقیم با شوروی ها اجتناب گردد بدین معنی بود که افغانستان باید آهسته آهسته بسوزد. . .  . »(26)

البته در مورد ادعای ژنرال اختر رئیس آی.اس آی که پشتیبانی از جنگ مجاهدین را در گام نخست بدفاع از اسلام ارتباط میدهد، باید بدیدۀ شک و تردید نگریست. از یکسو مطالبۀ ژنرال ضیاء از رئیس آی.اس.آی ارایۀ طرحی مبتنی بر استراتیژی ملی پاکستان بود نه استراتیژی دفاع از اسلام. و از سوی دیگر سیاست و عملکرد دولتمداران پاکستانی در مورد احزاب و گروه های مجاهدین افغان معّرف چیزی درعرصۀ دفاع از اسلام نبود. ژنرالان پاکستانی از باور و اعتقادات اسلامی مردم و مجاهدین افغانستان در استمرار و تشدید جنگ علیه قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق استفادۀ زیاد نمودند. در حالیکه حمایت و پشتیبانی شان از مجاهدین بر مبنای منافع ومصالح حاکمیت خود شان و مملکت شان استوار گردیده بود، اما در ظاهر می کوشیدند تا آنرا ناشی از انگیزه ها و رسالت اسلامی خود وانمود کنند.

ژنرال ضیاءالحق اهداف و خواست های خود را در پشتیبانی از نبرد و مقاومت مجاهدین علیه نیروهای شوروی و رژیم مورد حمایت شان نیز نا گفته نگذاشت. اهداف و مطالباتیکه با تشدید و گسترش شعله های آتش جنگ در افغانستان پیوسته بالا میرفت و بیشتر می شد. "پیتر مارسدن"کار شناس جهان اسلام و خاور میانه و همآهنگ کنندۀ اطلاعات در آژانسهای بریتانیایی و متخصص در امور افغانستان در سالهای جنگ در مورد خواست های ژنرال ضیاء از این جنگ میگوید:« رؤیای ضیاءالحق، تشکیل دولتی در کابل بود که پاکستان بر آن کنترول داشته باشد. استراتیژی که در پشت این مسئله وجود داشت، برای دفاع از پاکستان بسیار مهم بود. این اهداف ایجاد توازن رزمی و تشکیل منطقه ای سوق الجیشی در مقابل هندوستان ازطریق بوجود آوردن یک جبهۀ اسلامی بود که از پاکستان تا آسیای مرکزی گسترش میافت.»(27)

جارج آرنی خبر نگار رادیو بی بی سی که در سالهای دهۀ هشتاد، جنگ مجاهدین  افغانستان را از پاکستان و مناطق مرزی دنبال میکرد و شاهد نقش ژنرالان پاکستان و خواست هایشان از پیامد و نتایج این جنگ بود، در مورد آرزوی ژنرال ضیاءالحق و اهدافش از جنگ می نویسد:« ضیاء آرزو داشت که با اغتنام از فرصت طلایی مسأله پشتونستان را برای همیشه و به نفع خود حل کند و درنتیجه به نقشۀ آسیای جنوب غربی شکل نوی بدهد. هدف نهایی او از جنگ با کمونیست ها سقوط رژیم کابل نبود، بلکه او میخواست که ازطریق مجاهدین حکومتی را درکابل مستقر سازدکه آن حکومت به نوبۀ خود برسبیل سپاسگذاری از کمک پاکستان در یک کنفدراسیون اسلامی با آن ملحق گردد.»(28)

"بارنت روبین" استاد دانشگاه و پژوهشگر امریکایی پالیسی و سیاست پاکستان را در مورد افغانستان به ویژه پس از حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و تجاوز شوروی با سیاست قبلی انگلیس ها در قرن 19 مقایسه میکند. او سیاست پاکستان را در حمایت از مجاهدین به خصوص در پشتیبانی از گلبدین حکمتیار و سپس طالبان، در واقع تداوم سیاست بریتانیا تلقی می کند که انگلیس ها از افغانستان بحیث کشور حایل در حوزۀ منافع امنیتی شان در جنوب آسیا استفاده میکردند. روبین می نویسد:«تلاش ثبات آوری پاکستان در افغانستان و تبدیل این کشور بحیث عمق استراتیژیک از طریق ایجاد حکومت طالبی بیشتر کاپی سیاست"فارورود پالیسی" بریتانیا از سدۀ نزدهم است. سیاست بریتانیا براین بنیاد استوار بود که در افغانستان یک رژیمی دوست و سختگیر برسر قدرت آورده شود که به اندازۀ کافی قادر باشد مخالفین را با زور اسلحه و پول در تحت کنترول خود داشته باشد. افزون بر آن این رژیم تضمین کند که با نیروهای دشمن عمدتاً هندوستان، اما روسیه و ایران نیز نتوانند در سرزمین های همجوار جای پا داشته باشند. پاکستان نیز از رویکرد های سابق بریتانیا استفاده کرد، چنانچه در هنگام ایجاد پاکستان به عنوان دولت مستقل در شبه قارۀ هند از روحانیون افغان بر اصل اتحاد نظامی و مسجد، استفاده شد. استفاده از روحانیون افغان برای ایجاد دولت پاکستان در سرزمین نیم قاره هند چندین اهداف را درخود داشت. یکی اینکه از معتقدات اسلامی آنها برعلیه هندوستان سکولار بهره گرفته شود و دو اینکه ناسیونالیست های پشتون و رهبران قبایل دوطرف خط دیورند را نیز با خود داشته باشد.»(29)

 

پاکستان و سیاست وابسته سازی جهاد و مجاهدین:

پس از اشغال افغانستان از سوی قوای شوروی و تشکیل دولت حزب دموکراتیک خلق برهبری ببرک کارمل، پاکستان سیاست پشتیبانی از جنگ مجاهدین را بی هیچ تردیدی در پیش گرفت. اما ویژگی بسیار روشن این سیاست که نقش مهمی در حوادث و تحولات سیاسی جهاد و مجاهدین بازی کرد، در سه نکتۀ اصلی خلاصه می شد: 

1-     دخالت و پشتیبانی از مجاهدین از طریق سازمان استخبارات نظامی ارتش (آی.اس.آی). 

2-     وابسته سازی  جهاد و مجاهدین در عرصۀ سیاسی و نظامی به پاکستان.

3-     ایجاد تفرقه و چند گانگی در میان مجاهدین با تشکیل و تقویت احزاب و تنظیم های مجاهدین بر مبنای هویت و تعلقات قومی.

پاکستان در حمایت و پشتیبانی از مجاهدین و جنگ شان علیه قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق به سیاست استخباراتی روی آورد. بر مبنای این سیاست، وظیفۀ پشتیبانی از جنگ مجاهدین بدوش استخبارات نظامی ارتش یا آی.اس.آی گذاشته شد. آی.اس.آی تمام کمک های نظامی و تسلیحاتی و حتی کمک های مالی و پولی امریکا و کشورهای متحد امریکا را در جهان غرب و دنیای اسلام در انحصار خود قرار داد. یکی از شرایط و مطالبۀ پاکستان از ایالات متحدۀ امریکا در حمایت از جنگ علیه قوای شوروی و دولت افغانستان همین تصاحب کمک های سرازیر شده در جنگ افغانستان به کیسۀ آی.اس.آی بود. سیاست ایالات متحدۀ امریکا در کمک به مجاهدین که نیز سیاست استخباراتی بود و از طریق سی.آی.ای وارد همکاری با مجاهدین گردید، این شر ایط را پذیرفت. آنگونه که مؤلف امریکایی "جنگ اشباح" می نویسد:« ژنرال ضیاء خواستار کنترول بر سلاح و پولی بود که ازطریق امریکا به مجاهدین ارسال می شد. و این امتیاز برایش داده شد. طبق این توافق هر تفنگ و دالری که به مجاهدین داده می شد باید از طریق پاکستان (آی.اس.آی) توزیع میگردید وپاکستان تصمیم میگرفت که برای کدام گروه چه مقدار بدهد. ضیاء نمیخواست که سی.آی.ای پروگرام پادشاه سازی خود را در خاک پاکستان عملی کند. این درخواست های ضیاء برای افسران C.I.A که هنوز از داغ روانی جنگ ویتنام رنج میبردند یک انتخاب مناسب بود.»(30)

ژنرال اختر عبدالرحمن رئیس I.S.I که ازطرف ژنرال ضیاءالحق مؤظف به تأمین روابط با C.I.A درمورد افغانستان بود، امتیاز های مورد نظر ژنرال ضیاء را در ملاقات های خود با "هوارد هارت"Howard Hart رئیس بخش C.I.A سفارت امریکا در اسلام آباد بدینگونه مشخص کرد:

«1- هیچ امریکایی، افراد سی.آی.ای و یا ارگانهای دیگر حق ندارند از خاک پاکستان، وارد افغانستان شوند.

2- توزیع و انتقال سلاح تنها توسط افسران آی.اس.آی صورت می گیرد.

3- تعلیمات نظامی برای مجاهدین در کمپ های آی.اس.آی و توسط افسران آن سازمان در امتداد با افغانستان صورت خواهد گرفت.

4- مامورین سی.آی.ای اجازۀ تعلیم مجاهدین را ندارند.

5- درصورت معرفی سیستم سلاح های جدید، مامورین آن سازمان معلمین آی.اس.آی را تعلیم خواهند داد.»(31)

متفرق نگهداشتن مجاهدین، تشکیل و تقویت تنظیم ها بر مبنای هویت قومی یکی دیگر از سیاست های پاکستان در عرصۀ حمایت از مجاهدین بود. استراتیژی ژنرال ضیاءالحق و آی.اس.آی بر مبنای تقویت مجاهدین و احزاب پشتون افغانستان در جهاد و مقاومت علیه شوروی قرار داشت. از میان هفت حزب یا تنظیم مجاهدین که از سوی دولت پاکستان برسمیت شناخته شد و از سوی آی.اس.آی مشمول توزیع پول و اسلحه قرار گرفتند، شش تنظیم از رهبری پشتونها و عمدتاً با هواداران و مجاهدین پشتون تشکیل شده بود.  انورالحق احدی وزیر مالیۀ افغانستان در حکومت حامد کرزی و رهبر حزب افغان ملت تعلق شش تنظیم را به پشتونها در دوران جهاد و جنگ علیه قوای شوروی مربوط به نقش عمدۀ پشتونها در این جنگ میداند. او می نویسد:«در حالیکه تفوق پشتونها در نهاد های دولتی طی سالیان دهۀ 1980 رو به کاهش بود، اما برتری پشتونها در بین مقاومت غیر قابل سوال بود. از میان هفت تنظیم بزرگ مقاومت مستقر در پاکستان، شش تنظیم عمدتاً مربوط به پشتونها بود. سازمانهای شیعۀ مستقر در ایران در خلال مقاومت ضد شوروی نقش مهمی ایفا نکردند.»(32) 

اما "جارج آرنی" خبرنگار رادیو بی.بی.سی که در سالهای اخیر اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی از پاکستان و درمورد مجاهدین با رادیوی مذکور خبر و گزارش تهیه میکرد میگوید:« ژنرال ضیاءالحق به کمک به اقوامی چون تاجک، ازبک و هزاره های شیعه کمترین علاقمندی نداشت. زیرا به عقیدۀ او آن اقوام با مردم پاکستان روابط فرهنگی یا تاریخی کمتری داشتند.»(33)

امین صیقل استاد علوم سیاسی و مدیر مرکز مطالعات خاور میانه و آسیای مرکزی در دانشگاه ملی آسترالیا نیز سیاست پاکستان را در افغانستان پس از تجاوز نظامی شوروی "یک سیاست حمایت قومی بیرون مرزی" میداند:« پاکستان با توجه به اقلیت پشتون مهمی که دارد و تسلط قبیلۀ محمد زایی در سیاست افغانستان و حمایت دولتهای بعدی افغانستان از پشتونهای پاکستان برای کسب استقلال در چهار چوب یک پشتونستان آزاد، همواره سعی داشته است که در سیاست افغانستان مداخله نماید. اشغال افغانستان توسط شوروی فرصت منحصر به فردی را در اختیار رئیس جمهور ضیاءالحق قرار داد تا به این هدف دست یابد. اسلام آباد بطور رفزاینده ای سیاست طرفداری از پشتونها را در پیش گرفت و بیشترین کمک ها را به گروه هایی کرد که اکثریت آنها را پشتونها تشکیل میدادند، بویژه گروه مورد علاقۀ او یعنی حزب حکمتیار. سازمان امنیت ارتش پاکستان(I.S.I) بهترین قسمت سلاح های امریکایی و دیگر کمک های خارجی ارسالی برای مجاهدین را در اختیار حزب حکمتیار قرار میداد و در مورد او به عنوان قدرتمند ترین و مشروع ترین چهرۀ مقاومت و مردی که قادر است افغانستان پس از کمونیسم را رهبری کند، تبلیغ میکرد.

پاکستان اهداف دوگانه ای داشت. هدف اول تأمین یک رهبری پذیرا در کابل بود که بتواند انتقال افغانستان را از کمونیسم به یک افغانستان تحت نفوذ پاکستان و تحت حاکمیت پشتونها را تضمین کند. و دستیابی پاکستان را به اهداف استراتژیک سیاست منطقه ای و اقتصادی تسهیل نماید. هدف دوم پاکستان آن بود که پشتونهای پاکستان و افغانستان را متحد سازد و یکبار برای همیشه به مجادلات مرزی افغانستان-پاکستان در راستای منافع خویش خاتمه دهد.»(34)

 پس از ژنرال ضیاءالحق که سیاست خود را درمورد افغانستان و بویژه در جنگ و مقاومت علیه قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق بر مبنای تبعیض قومی بنا نمود، ژنرال پرویزمشرف زمام دار فعلی پاکستان بشتر ازهر زمام دار و ژنرال دیگر پاکستانی درمورد این سیاست باصراحت سخن گفت وحمایت پاکستان را از طالبان برمبنای آن توجیه و تفسیر کرد:« ما نمی توانستیم از طالبان روی برگردانیم.  این کار برای ما ممکن نبود. طالبان همه ازقوم پشتون منطقه هم مرز با ایالت بلوچستان و شمال غربی سرحدپاکستان بودندکه یک جمعیت بزرگ پشتون دارد. مارابطۀ خانوادگی و نژادی محکمی باطالبان داریم. مخالفان طالبان، ائتلاف شمال متشکل ازتاجکیها، ازبکهاو هزاره ها بودندکه تحت حمایت روسیه، ایران و هند قرار داشتند. چگونه ممکن است حکومتی در پاکستان متمایل به ائتلاف شمال باشد؟ چنین تمایلی می توانست باعث ستیزۀ جدی و مشکلات امنیتی در داخل پاکستان شود.»(35)

نکتۀ بسیار مهم و قابل پرسش این است که چرا ژنرال ضیاءالحق سیاست قومی را     همزمانبا تجاوز شوروی در مورد افغانستان در پیش گرفت و چرا جانشینان او تا اکنون به این سیاست ادامه میدهند؟ آیا اراده و تصمیم ژنرال ضیاء تا پرویز مشرف در حمایت و پشتیبانی از پشتونها جهت تشکیل دولت در افغانستان به عنوان حق طبیعی و مسلم آنها تلقی می شد؟ آیا ژنرال مشرف از طالبان به عنوان پشتون بر مبنای روابط "خانوادگی و نژادی محکم" با آنها پشتیبانی کرد؟

سیاست دوگانۀ ژنرالان پاکستانی درمورد پشتونهای افغانستان و دولت های پشتون این کشور طی سه دهۀ اخیر که نمایش سرچپه از داعیۀ پشتونستان است، پاسخ این پرسش ها را آسان میکند. اگر سیاست زمام داران و ژنرالان پاکستانی بر حمایت از پشتونها و دولت پشتون در افغانستان بنا شده باشد، مخالفت و خصومت آنها با بسیاری از دولت های به زعامت پشتون در افغانستان بر سر چیست؟ چرا ژنرال پرویز مشرف دیروز از دولت طالبان به عنوان پشتون حمایت کرد اما امروز با دولت حامد کرزی که او نیز پشتون است سر مخاصمت دارد؟

واقعیت این است که ایجاد و تقویت شش تنظیم جهادی با زعامت و هویت پشتون از سوی ژنرال ضیاءالحق در دهۀ هشتاد و پشتیبانی پرویز مشرف از طالبان نه برای دفاع از پشتونها در افغانستان و پاکستان بلکه در جهت تضعیف و دشمنی با آنها بود. هدف ژنرالان پاکستانی را تضعیف ناسیونالیزم پشتون در پاکستان و تضعیف جامعۀ پشتون افغانستان از طریق تولید نفاق و دشمنی میان آنها و اقوام غیر پشتون این کشور تشکیل میداد.  آنها این سیاست را در جهت استحکام و تقویت منافع ملی کشور و دولت پاکستان ارزیابی کردند. اما آیا این سیاست ژنرالان پاکستانی منافع پاکستان را در دراز مدت تأمین خواهد کرد؟ بارنت روبین کارشناس و پژوهشگر امریکایی میگوید:«هرچند پاکستان با یک دهه سرمایه گزاری بالای اسلام گرایان پشتون از آنها یک قدرت مهیب سیاسی ساخت که منجر به کاهش تهدید نا سیونالیست ها گردید، ولی درعین حال باعث تحرک عبور و مرور واقعیت های ایتنیکی در میان دوطرف مرز دیورند نیز گردید که آتش عقبی آن اکنون قبل از همه متوجه خود آتش افروزان آن یعنی دولت پاکستان است. چنانچه در حال حاضر استراتژیک نگری و عملیۀ دولت-ملت سازی پاکستانی ها مستقیماً با پان اسلامیزم طالبانسازی که خواهان تغیر کلی دولت ها و جوامع در پاکستان، افغانستان و کشورهای اطراف آن ها اند، کاملاً در تقابل قرار گرفته است. هرچند این واقعیت های جدید کاملاً به اهداف برخی ها در پاکستان مطابقت دارد که طرفدار ایجاد یک اتحادیۀ کشورهای اسلامیست متشکل از پاکستان، افغانستان و آسیای میانه اند.»(36)

البته آتش عقبی سیاست ژنرالان پاکستانی تنها به "پان اسلامیزم طالبانسازی" در پاکستان محدود نمی شود. این احتمال بعید به نظر نمی رسد که پیامد سیاست ژنرالان پاکستان در مورد پشتونها در جهت مخالف این سیاست بیانجامد. شاید ژنرالان پاکستانی گردهم آیی رهبران گروه های مختلف پشتون در پاکستان را که در نومبر 2006 در شهر پشاور انجام شد مورد توجه قرار داده باشند. در این اجلاس مولانا فضل الرحمن از مجریان برنامۀ آی.اس.آی در مورد طالبان گفت که خط دیورند هنوز سرحد مورد منازعه میان دوکشور است و استقرار حدود 80 هزار نیروی اردوی پاکستان در امتداد این سرحد تخلف آشکار از معاهدۀ گندمک که میان حکومت های افغانستان و هند برتانوی وقت بیش از صد سال قبل به امضاء رسیده بود محسوب میگردد.

 

مذاکرات غیر مستقیم دولت های افغانستان و پاکستان درژنو:

سیاست وابسته سازی مجاهدین از سوی ژنرالان حاکم پاکستانی تنها به عرصۀ نظامی محدود نمی شد. آنها مجاهدین را در عرصۀ سیاسی نیز در وابستگی به پاکستان نگهداشتند. روشنترین نمونۀ این وابسته سازی در مذاکرات غیر مستقیم ژنو میان دولت پاکستان و دولت حزب دموکراتیک خلق به وساطت سازمان ملل متحد انعکاس یافت. پاکستان در مذاکرات غیر مستقیم ژنو با دولت حزب دموکراتیک خلق جهت دریافت و توافق یک راه حل سیاسی برای جنگ افغانستان بدون حضور مجاهدین مشارکت کرد. مذاکرات غیر مستقیم ژنو بوساطت نمایندۀ سازمان ملل متحد میان وزیران خارجۀ پاکستان و افغانستان که از دسمبر 1982 آغاز یافت، در 14 اپر یل 1988 بدون حضور و نقش مجاهدین به امضاء رسید. معاهدات ژنو با یک ضمیمه، پنج ماده در مورد عدم مداخله، اعلامیۀ جداگانه در مورد تضمین های بین المللی، توافقنامۀ دوجانبه میان افغانستان و پاکستان در مورد بازگشت داوطالبانۀ پناهندگان در هشت ماده، و توافقنامه مربوط به مناسبات متقابل جهت حل و فصل مسایل مربوط به افغانستان در میان وزرای خارجۀ افغانستان و پاکستان امضاء شد. مواد پنجگانۀ مورد توافق جانبین در مورد اصول روابط دوجانبه بویژه عدم مداخله که به عنوان بخش نخست و مهم معاهدات ژنو محسوب می شد عبارت بود از:

« مادۀ اول: روابط میان طرفین معظم متعاهد(دولت افغانستان و پاکستان) باید در انطباق کامل با اصل عدم مداخله دولتها در امور دیگر دولتها تنظیم شود.

مادۀ دوم: بمنظور تحقق اصل عدم مداخله هرکدام از طرفین به انجام تعهدات ذیل متعهد شوند:

1-     احترام به حاکمیت، استقلال سیاسی، تمامیت ارضی، وحدت ملی، امنیت و عدم تعهد دیگر طرف معظم متعاهد و همچنین به هویت ملی و میراث فرهنگی مردمان آن

2-     احترام به حاکمیت و حق لاینفک دیگر طرف معظم متعاهد در تعیین آزادانه نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خود، گسترش روابط بین المللی و اعمال حاکمیت دایم بر منابع طبیعی خود، براساس خواست مردمانش و بدون مداخله و معارضه خارجی، سرنگونی، فشار یا تهدید به هرشکلی که باشد.

3-     خود داری از تهدید یا بکارگیری زور به هرشکل برای نقض مرزهای طرف مقابل، برهم زدن نظم دیگر طرف معظم متعاهد، یا سرنگونی یا تغیر نظام سیاسی طرف معظم دیگر یا حکومت آن، یا بوجود آوردن تنش میان طرف های معظم متعاهد.

4-     اطمینان دادن به اینکه قلمروش به هیچ طریقی برای نقض حاکمیت، استقلال سیاسی، تمامیت ارضی و وحدت ملی، یا برهم زدن ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دیگر طرف معظم متعاهد مورد استفاده قرار نگیرد.

5-     خود داری از مداخله مسلحانه، سرنگونی، اشغال نظامی، یاهر شکل دیگر مداخله، پنهان یا آشکار، علیه دیگر طرف معظم متعاهد، یا هرنوع اقدام که مداخله جویانه نظامی، سیاسی یا اقتصادی در امور داخلی دیگر طرف معظم متعاهد، از جمله اقدامات تلافی جویانه ای که استفاده از زور را در بر می گیرد.

6-     خودداری از هر اقدام یا تنش به هر شکل و با هر دستاویزی برای بی ثبات کردنم یا تضعیف دیگر طرف معظم متعاهد و یا هر کدام از نهادهایش.

7-     خود داری از برانگیختن، تشویق یا حمایت، مستقیم یا غیر مستقیم، فعالیت های مخالف یا جدایی طلبانه علیه دیگر طرف معظم متعاهد با هرنوع دستاویز، و یا هرنوع اقدام دیگر برای برهم زدن وحدت یا تضعیف یا سرنگونی نظام سیاسی دیگر طرف معظم متعاهد.

8-     جلوگیری از آموزش، تجهیز، تأمین مالی و گزینش نیرو از هر منشأ به منظور فعالیتهای خصومت آمیز علیه دیگر طرف معظم متعاهد یا فرستادن این نیروها به قلمرو دیگر طرف معظم متعاهد و متناسب با آن ممانعت از فراهم آوردن تسلیحات، ازجمله تأمین مالی برای آموزش، تجهیز و انتقال این نیروه ها.

9-     خود داری از انعقاد هرنوع توافقنامه یا برقراری ترتیبات با دیگر دولتهای که برای مداخله در امور داخلی و خارجی دیگر طرف معظم متعاهد طراحی شده باشد.

10- خود داری از فعالیت توهین آمیز، بدگویی یا تبلیغات خصمانه به منظور مداخله در امور داخلی طرف معظم دیگر.

11-ممانعت از هرنوع همکاری، بکارگیری یا حمایت گروه های تروریست، خرابکاران یا عوامل خرابکاری علیه دیگر طرف معظم متعاهد.

12-ممانعت از حضور، پناه دادن در اردوگاهها، پایگاهها و یا به شکل دیگر، سازماندهی، آموزش، تأمین مالی، تجهیز و تسلیح افراد و گروه های سیاسی، قومی و نظایر آن در داخل مرزهای خود به منظور سرنگونی، ایجاد بی نظمی یا اغتشاش درقلمرو دیگر طرف معظم متعاهد و همچنین متناسب با آن، خودداری از بکارگیری رسانه ها و حمل و نقل تسلیحات، مهمات و تجهیزات توسط چنین افراد و گروهها.

13-متوسل نشدن و اجازه ندادن به هرنوع عمل دیگر که بتوان آنرا مداخله به شمار آورد

مادۀ سوم: توافقنامه حاضر از 15 می 1988 لازم الاجرا خواهد بود

مادۀ چهارم: اقداماتی که بمنظور قادرساختن طرفین معظم متعاهد برای انجام شروط مادۀ دوم این توافقنامه ضرورت داشته باشد، باید تا تاریخ لازم الاجرا شدن این توافقنامه تکمیل شود.

مادۀ پنجم: این توافقنامه به زبانهای انگلیسی، پشتو و اردو وبا اعتبار واحد نوشته شده است. در صورت بروز اختلاف درتفسیر، متن انگلیسی ملاک خواهدبود.»(37)

 

منازعۀ دیورند و معاهدات ژنو:

پاکستان معاهدات ژنو را با دولت حزب دموکراتیک خلق به امضاء رساند اما هرگز به رعایت و تطبیق معاهدات مذکور پابندی نشان نداد. هرچند تطبیق و اجرای معاهدات ژنو، تداوم و ابقای دولت حزب دموکراتیک خلق را در افغانستان تضمین میکرد و مشروعیت دولت مذکور را تثبیت می نمود، اما آیا پاکستان از همین جهت به تعهد خود در اجرای توافقات عمل نکرد؟

شاید پافشاری شناسایی مرز دیورند در پایان شش سال مذاکرات غیر مستقیم پاکستان با دولت حزب دموکراتیک خلق و در آخرین فرصت های پیش از امضای معاهدۀ ژنو از سوی هیئات پاکستانی، بخش اصلی پاسخ به پرسش بالا را روشن سازد. عبدالوکیل وزیر امور خارجۀ افغانستان در شانزدهم مارچ 1988 طی یک کنفرانس مطبوعاتی ادعا کرد که هیئت پاکستان در مذاکرات، موضوع سرحدات و خط دیورند را مطرح ساخته است. او دراین کنفرانس گفت که پاکستان با تقاضای شناسایی مرز دیورند به عنوان مرز رسمی و بین المللی میان دوکشور تلاش دارد تا دست آوردهای سالها مذاکره را در ژنو به مخاطره اندازد. 

"دیه گو کوردووز" نمایندۀ سازمان ملل متحد در امور افغانستان بین سالهای 1981 تا 1988 که مذاکرات غیر مستقیم ژنو و معاهدات ژنو در دوران ماموریت او تحقق یافت، از قول مشاور حقوقی وزیر خارجۀ شوروی میگوید:«نتوانسته است بفهمد چرا پاکستانیها شناسایی "خط دیورند" به عنوان مرز بین المللی را از حکومتی تقاضا میکنند که خود آنرا برسمیت نشناختند.»(38)

نکتۀ مهم و قابل تذکر در مورد موقف پاکستان بر سر شناسایی دیورند در آستانۀ  توافقات این است که پاکستان حتی از همان آغاز مذاکرات موضوع دیورند را مطرح کرد. نمایندۀ سازمان ملل در مذاکرات جنوری سال 1983 در اسلام آباد با مقامات پاکستانی در این مورد میگوید:« یعقوب خان(وزیرخارجۀ پاکستان) بمن اطلاع داد که پاکستان مسئلۀ "همزمانی" و اینکه اجرای کلیه عناصر توافق باید سی روز بعد از موعود، لازم الاجرا شود را پذیرفته است. مشاوران او نظریاتی را مطرح کرده اند که در آن زمان من آنها را مسئله ساز ندیدم. براساس دیدگاه یکی از آنها، توافق باید شامل تعبیری می شد که به "صراحت مرزهای موجود را بپذیرد". این مسئله، اشاره به مناقشات مرزی دوکشور و موضوع"پشتونستان" داشت. اما من در آن مرحله تمایل نداشتم هیچ بحثی را دراین مورد شروع کنم.»(39)

یکی از نکات قابل پرسش و مورد بررسی، دیدگاه و موقف پاکستان در مذاکرات غیر مستقیم ژنو بر سر خط دیورند است. مطالبۀ پاکستان در مورد شناسایی مرز دیورند نه تنها از آن زاویۀ که مشاور حقوقی وزیر خارجۀ شوروی انگشت میگذارد، شگفت آور است، بلکه از جهت دیگر نیز این شگفتی قابل تأمل و دقت میباشد. در حالیکه پاکستان در طول دوران این منازعه با دولت ها و زمام داران افغانستان، مرز دیورند را یک موضوع پایان یافته تلقی کرده است، تلاش دولتمداران آن کشور در مذاکرات ژنو مبتنی بر شناسایی مرز دیورند توسط دولت حزب دموکراتیک خلق حاکی از چه بود؟

لویس دوپری نویسنده و پژوهشگر امریکایی در بررسی اقدامات محمدداود در آخرین سال جمهوریتش در روابط با پاکستان می نویسد:«داود گام بزرگی را در راه برقراری روابط با پاکستان در مورد مسالۀ "پشتونستان" برداشت. جانب پاکستان نیز به نوبت خویش درک نمود که هدف بریتانیا آن نبود که خط "دیورند" تا تقسیم نیم قاره در سال 1947 یک مرز بین المللی باشد. بسیاری منابع رسمی برتانیایی این امر را تایید می کنند. نقل قول زیر جالب است. بخش تاکید از من(لوی دوپری) است. درمعاهدۀ سال 1893 این خط به حیث مرز هندوستان توضیح نگردید، بل به حیث مرزهای شرقی و جنوبی ساحۀ سیطرۀ امیر و حدود نفوذ هندو حکومت شناخته شد. هدف توسعۀ نفوذ برتانیا بود، نی مرزهای هند.»(40)

البته دولت بریتانیا علی رغم آنچی که دوپری میگوید مرز دیورند را پس از تشکیل پاکستان و اوجگیری منازعۀ دیورند میان افغانستان و پاکستان، به عنوان مرز بین المللی اعلان کرد و پاکستان را در جغرافیای این کشور وارث هند بریتانوی خواند. این دیدگاه و موقف دوگانۀ انگلیس ها از زاویۀ سیاست استعماری آنها که بسیاری از منازعات مرزی و ارضی در کشورهای آسیایی و افریقایی محصول آن سیاست است، قابل فهم میباشد، اما دولت های افغانستان هیچگاه در دوران شش دهه عمر این منازعه با پاکستان قادر نشدند تا ادعای خود را در مورد مرز دیورند از لحاظ حقوقی و قانونی به جایی برسانند. و برخلاف،  آنچی را که افغانستان از منازعه بر سر دیورند بدست آورد، به خصومت و دخالت پاکستان در بی ثبات سازی و ویرانی افغانستان خلاصه می شود. این در حالیست که پاکستان بر عکس، از منازعۀ دیورند در جهت تقویت و تأمین منافع ملی خود استفاده کرد. 

بدون تردید دولت ها و زمام داران پاکستانی از تداوم منازعۀ دیورند با افغانستان همیشه در نگرانی به سر بردند و تلاش کرده اند تا از هر فرصتی در پایان گذاشتن به این منازعه در جهت خواست خود که شناسایی رسمی مرز دیورند است، بهره برداری کنند. از این جهت مقامات پاکستانی موضوع خط دیورند را در آغاز مذاکرات ژنو با "کوردووز" نمایندۀ ملل متحد مطرح کردند و شش سال بعد در پایان مذاکرات مذکور و زمان امضای توافقات ژنو به شناسایی رسمی مرز متذکره از سوی دولت افغانستان پافشاری نمودند. اما وقتی مطالبۀ پاکستان از سوی عبدالوکیل وزیر خارجۀ افغانستان رد گردید و موصوف از مشارکت هند در هرگونه مذاکره بر سر دیورند سخن گفت، پاکستان از موقف خود صرف نظر کرد و حاضر به امضای معاهدۀ ژنو شد. وکیل وزیر خارجۀ افغانستان نیز تحت فشار شوروی ها از سرو صدا بر سر مطالبۀ پاکستان در مورد دیورند اجتناب نمود.  این در حالی بود که پاکستان  از مذاکره و تعقیب موضوع دیورند با دولت بعدی افغانستان سخن گفت:« به گفتۀ کوزیروف (وزیرخارجۀ شوروی)، نورانی (وزیرخارجۀ پاکستان) طی گفتگویی اظهار داشته بود که پاکستان در صدد کسب شناسایی "خط دیورند" نیست و بنا براین در نظر دارد مذاکرات در بارۀ مرز را به حکومت آینده در کابل پیشنهاد کند.»(41)

از ابراز نظر زین نورانی وزیر خارجۀ پاکستان به خوبی پیدا بود که پاکستان بقای حکومت حزب دموکراتیک خلق را در کابل علی رغم امضای معاهدات ژنو نمی پذیرد. از این رو پاکستان از شناسایی خود بر سر مرز دیورند در معاهدۀ مذکور با دولت حزب دموکراتیک خلق صرف نظر کرد و سپس توجه و تلاش خود را همزمان با خروج قوای شوروی بر مبنای این معاهده، در سرنگونی و فروپاشی دولت حزب مذکور متمرکز ساخت.

ژنرال ضیاءالحق تحقق معاهدات ژنو را برای پاکستان یک شکست می پنداشت. حتی او در آغاز، حاضر به امضای معاهدۀ مذکور نبود. هرچند که بعداً به امضای معاهده تن داد، اما عملاً در جهت مخالف مفاد توافقات ژنو گام برداشت. وی دوماه پس از امضای توافقات ژنو در مصاحبه با هریسن خبرنگار امریکایی گفت:« قبول معاهدات یک شکست برای پاکستان است. اگر ایالات متحده بر تغیر رژیم کابل ، به عنوان شرط به نتیجه رسیدن معاهدات، اصرار ورزیده بود، گورباچف سرانجام رضایت میداد. حتی اگر این موضوع شکست فرآیند توافق در اپریل را بدنبال میداشت، بازهم اتحاد شوروی دیر یا زود از افغانستان خارج می شد.» هریسن میگوید که ژنرال ضیاء از سرنگونی حکومت نجیب الله سخن گفت:« ما باید نجیب را از کابل بیرون اندازیم. یا ابتدا یک حکومت مؤقت در داخل افغانستان بوجود آورده و سپس او را بیرون کنیم.

ضیاء از کنفدراسیون پاکستان-افغانستان سخن بمیان آورد که در قلمرو آن، پاکستانیها و افغانها میتوانستند آزادانه و بدون پاسپورت و ویزا، آمدو شد کنند. وقتی او شکل گیری یک بلوک پان اسلامی را به تصویر می کشیدکه "روزی مسلمانان اتحاد شوروی . . . وشاید تاجکستان و ازبکستان را دربرگیرد، . . . شما این را خواهیددید"»(42)

در حالیکه ژنرال ضیاء دوماه بعد از امضای معاهدات ژنو از کنفدراسیون پاکستان-افغانستان سخن گفت و پاکستان پیش از امضای معاهدات مذکور مطالبۀ خود را در مورد مرز دیورند کنار گذاشت، گلبدین حکمتیار دوماه قبل از امضای معاهدات ژنو  مناسبات حکومت اسلامی آیندۀ افغانستان را با پاکستان اینگونه ترسیم کرد:« حکومت اسلامی در افغانستان تمام قیودات ویزه و پاسپورت را برای پاکستانی ها رفع خواهد کرد. سرحد بین پاکستان و افغانستان وجود نخواهد داشت. ما میخواهیم پاکستان و افغانستان را یک مملکت واحد بسازیم و اگر دراین راه موانع موجود باشد میخواهیم کنفدراسیونی بین دومملکت بوجود آید.»(43) 

مسلم بود که هدف زین نورانی وزیر خارجۀ پاکستان از مذاکره بر سر دیورند با حکومت آیندۀ افغانستان آن حکومتی بود که حکمتیار تصویر آنرا دوماه قبل از امضای معاهدات ژنو ارایه کرد و خطوط اساسی سیاست حکومت مذکور را در مناسبات با پاکستان ترسیم نمود.

طرح موضوع دیورند در نخستین سال مذاکرات غیر مستقیم ژنو از سوی پاکستان، پافشاری هیئات آن کشور به شناسایی رسمی مرز دیورند در روزهای امضای معاهدات ژنو، بعداً انصراف از این امر و موکول کردن مذاکره دراین مورد با دولت آیندۀ افغانستان و سپس بی اعتنایی به تطبیق مفاد توافقات این پرسش را بمیان می آورد که آیا موضوع دیورند در تمام این دوره ها در محور سیاست افغانی پاکستان قرار داشت؟ هرگاه در مذاکرات غیر مستقیم ژنو به منازعۀ دیورند نقطۀ پایان گذاشته می شد و دولت حزب دموکراتیک خلق مرز دیورند را در معاهدات ژنو برسمیت می شناخت، آیا دولتمداران و ژنرالان پاکستانی بازهم در جهت مخالف مفاد معاهدات مذکور گام میگذاشتند؟ اگر نورمحمد تره کی و دولتمداران حزب دموکراتیک خلق در مذاکرات پغمان با ژنرال ضیاءالحق بر سر منازعۀ دیورند به توافق میرسیدند، آیا اسلام آباد سیاست خصومت و سرنگون سازی دولت مذکور را در پیش میگرفت؟ قبل از این، آیا همکاری و حمایت پاکستان در نخستین شورش مسلحانۀ جریان اسلامی علیه دولت محمدداود به منازعۀ دیورند ارتباط داشت؟ چنین پرسشی در مناسبات امروز پاکستان و افغانستان نیز مطرح می شود. در حالیکه دولت افغانستان و تمام نهاد ها و حلقه های سیاسی و اجتماعی کشور و حتی دولت ها و نیروهای خارجی مستقر در افغانستان به نقش و دخالت پاکستان در جنگ و بی ثباتی افغانستان اذعان دارند، بازهم این پرسش بمیان می آید که آیا منازعۀ دیورند انگیزه و عامل اصلی این دخالت است؟ از مجموع این حوادث و حدس و گمانها و پرسش ها به یک پرسش مهم و اصلی برمیخوریم که آیا منازعه و مسئلۀ دیورند، صلح، ثبات، پیشرفت و عدالت در افغانستان را به گروگان نگرفته است؟

رویهمرفته پس از امضای معاهدات دیورند هیچ تغیر مثبتی در مناسبات میان دولت های پاکستان و افغانستان رونما نگردید. پاکستان که از امضای معاهدات مذکور چیزی بدست نمی آورد، بیشتر از امضای وزیر خارجه اش بروی کاغذ ، کاری در تطبیق مفاد معاهدات انجام نداد. هرچند دولت حزب دموکراتیک خلق و شوروی چند بار با انتشار اعلامیه و احتجاج علیه دولت پاکستان خواستار رعایت مفاد توافقات ژنو از سوی پاکستان شدند، اما زمام داران پاکستانی با بی اعتنایی به آن برخورد کردند. حتی تهدید شوروی مبنی بر توقف خروج نیروهایش از افغانستان، پاکستان را متقاعد به رعایت معاهدات ژنو نساخت. دولت پاکستان در پاسخ به اعتراضات شوروی و دولت افغانستان در اعلامیه ای گفت که پاکستان مسئول جنگ مجاهدین در داخل افغانستان نمیباشد.

 

دهۀ هشتاد و تلاش ناکام دولت حزب دموکراتیک خلق در مقابله با پاکستان:

این تنها پاکستان نبود که حمایت از جهاد و جنگ مجاهدین را علیه قوای شوروی و دولت حزب دموکراتیک خلق در سرلوحۀ سیاست خارجی خود قرار داد. دولت افغانستان نیز به همکاری شوروی در جهت بی ثبات سازی پاکستان تلاش های زیادی را انجام داد. تلاش های که نتوانست به بی ثباتی پاکستان بیانجامد و زمام داران پاکستانی را به شناسایی رسمی این دولت بکشاند. نکتۀ جالب و درخور توجه این است که پاکستان نه تنها مجاهدین را در وابستگی سیاسی و نظامی کشانید بلکه در داخل حزب دموکراتیک خلق و دولت این حزب نیز از نفوذ قابل توجه برخوردار بود. بیشتر از بیست فروند هواپیمای مختلف النوع نظامی افغانستان در دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق که خلبانان و افسران مسئول آن عمدتاً از اعضای حزب بودند، به پاکستان پناه بردند و در ارتباط با سازمان استخبارات نظامی پاکستان به فرودگاه های آن کشور فرود آمدند.

 آشکار ترین نفوذ پاکستان در داخل حزب دموکراتیک خلق و دولت این حزب پس از خروج قوای شوروی در کودتای ژنرال شهنواز تنی وزیر دفاع دولت مذکور انعکاس یافت. تنی پس از شکست کودتا با تعداد قابل ملاحظه ای از ژنرالان و بلند پایگان حزب دموکراتیک خلق وارد پاکستان شد و در سایۀ حمایت و تمویل آی.اس.آی قرار گرفت.

دولت حزب دموکراتیک خلق و روس ها از طریق حزب نیشنل عوامی برهبری خان عبدالولی خان و حزب مردم برهبری بی نظیر بوتو و برخی گروه های کوچک دیگر کوشید تا دولت پاکستان را تحت فشار قرار دهد و دولت مذکور را از پشتیبانی احزاب مجاهدین افغان باز دارد. این احزاب به ویژه نیشنل عوامی پارتی در دهۀ هشتاد،  اجتماعات و تظاهرات اعتراض آمیزی را علیه دولت پاکستان برپا کردند و حمایت خود را از دولت حزب دموکراتیک خلق ابراز داشتند. حزب مردم برهبری بی نظیر بوتو پس از دستگیری و اعدام پدرش ذالفقارعلی بوتو به مخالفت با سیاست ژنرال ضیاء در حمایت از مجاهدین پرداخت. در حالیکه پدر مقتول او در دوران صدارت خود اعضای نهضت اسلامی افغانستان را به پاکستان پناه داد و آنها را در تابستان 1975 جهت جنگ علیه دولت محمدداود مسلح و اعزام کرد.

پس از اعدام بوتو پسرش با تعدادی از اعضای جوان حزب مردم در خون خواهی پدر خود سازمان نظامی الذولفقار را تأسیس کرد و در نومبر 1981 با ربودن یک فروند هواپیمای مسافر بری پاکستان وارد کابل شد. ربایندگان مذکور یک دیپلومات پاکستانی را که از مسافرین هواپیما بود به قتل رسانیدند. هرچند بعداً به بحران این هواپیما ربایی خاتمه داده شد و هواپیمای ربوده شده دوباره با پاکستان رفت، اما سازمان الذولفقار در کابل باقی ماند و از سوی دولت افغانستان در مبارزه با دولت پاکستان مورد حمایت قرار گرفت. سازمان الذولفقار هیچگونه توفیقی در مخالفت علیه دولت ژنرال ضیاء حاصل نکرد. دوپسر بوتو که در کابل بسر میبردند بدون انجام نقش مؤثری در مبارزه علیه دولت پاکستان به زندگی شخصی خود پرداختند و با دو دختر افغان ار باشندگان شهر کابل ازدواج کردند.

تلاش دیگر زمام داران حزب دموکراتیک خلق و هردو سازمان استخباراتی کی.جی.بی و خاد، شوراندن قبایل آزاد پشتون در آنسوی شرق دیورند علیه دولت پاکستان بود. یکی از خوانین قبایل بنام عبدالولی خان کوکی خیل در سال 1985 مقادر هنگفتی پول و اسلحه را از دولت افغانستان تحویل گرفت تا به آنسوی دیورند برود و داخل جنگ با دولت پاکستان شود. اما خان مذکور وقتی به پاکستان برگشت خود را بدولت پاکستان تسلیم کرد و بر عکس مخالفت خویش را با دولت حزب دموکراتیک خلق اعلان داشت.

حملات هوایی در نواحی مرزی داخل خاک پاکستان از سوی هواپیماهای شوروی و دولت افغانستان ، بم گذاری و انفجارات در برخی از مناطق ایالت سرحد و بلوچستان در سالهای دهۀ هشتاد یکی دیگر از تلاش هایی بود که در مقابله با دولت پاکستان انجام میافت. اما هیچکدام این تلاش ها دولت حزب دموکراتیک خلق را به اهدافش در جلوگیری از پشتیبانی اسلام آباد از مجاهدین نرساند. برخلاف، جنگ مجاهدین با حمایت و پشتیبانی پاکستان هر سال شدید تر و گسترده شد.

 

پاکستان و افغانستان پس از خروج قوای شوری:

درحالیکه نجیب الله رئیس دولت حزب دموکراتیک خلق تلاش کرد تا با خروج قوای شوروی با پاکستان مناسبات مستقیم بر قرار کند، اما پاکستان در صدد آن شد تا هرچه زودتر به حضور دولت مذکور در کابل پایان بخشد و دولت مورد نظر خود را متشکل از احزاب مجاهدین بوجود بیاورد. مرگ ژنرال ضیاءالحق در آگست 1988 که با سقوط هواپیمای حاملش در یک پرواز داخلی بوقوع پیوست، دولت پاکستان را از تلاش برای سرنگونی دولت حزب دموکراتیک خلق در کابل باز نماند. دفتر مطبوعاتی ریاست جمهوری پاکستان با انتشار اعلامیه ای در مورد حمایت از مجاهدین پرداخت. در این اعلامیه که از سوی مشاور مطبوعاتی غلام اسحاق خان رئیس مجلس سنای پاکستان که جانشین ژنرال ضیاءالحق شده بود، گفته شد که حمایت از جهاد و مجاهدین افغانستان تصمیم شخصی ژنرال ضیاءالحق نبود، بلکه این حمایت ناشی از اراده و خواست ملت پاکستان اتخاذ شده بود. در اعلامیه تأکید گردید که پاکستان به حمایت از مجاهدین تا آزادی کامل افغانستان ادامه میدهد.

پیروزی بی نظیر بوتو در انتخاباتی که پس از درگذشت ژنرال ضیاءالحق صورت گرفت و به حیث صدراعظم پاکستان به حکومت رسید نیز تغیری را در سیاست و پالیسی پاکستان ایجاد نکرد. خانم بوتو در جنوری 1989 پس از سفر به عربستان سعودی در فرودگاه اسلام آباد به حمایت از مجاهدین تأکید کرد.

آخرین سربازان شوروی در 15 فبروری 1989(27 دلو 1367) افغانستان را ترک کردند. یک هفته پس از آن سازمان استخبارات نظامی پاکستان که سیاست دولت آن کشور را در مورد افغانستان طراحی و رهبری میکرد نامه ای را به کلیه آتشه های نظامی پاکستان در سفارت های این کشور ارسال داشت که در آن خطوط اساسی سیاست و خط مشی پاکستان در مورد افغانستان ترسیم شده بود. در نامه آمده بود:

« مدیرت عمومی استخبارات نظامی –اسلام آباد

نمبر 4120 ای 6 جی آی آی

تاریخ 22 فبروری 1989

به اتشۀ دفاعی سفارت پاکستان ....

موضوع: اولویت ها و استراتژی پاکستان.

1-     خروج عساکر روسی شرایط جدیدی را برای حل مسئلۀ افغانستان ایجاد میکند، بعد از سقوط رژیم کابل، اوضاع اقتصادی و سیاسی در کشور نهایت جدی خواهد بود. هیچ حکومت اسلامی قادر نخواهد بود بدون کمک وسیع خارجی بر کشور حکومت کند. ما عمیقاً معتقدیم که پاکستان یگانه شریک و حتی حامی افغانستان است که از طریق آن کمک خارجی میتواند صورت گیرد.

2-     سیاست ما در قبال افغانستان متکی بر سه عامل است:

الف: تشکیل یک حکومت جدید که از همان آغاز در قلمرو افغانستان فعالیت کند. نخستین وظیفه را کسب شناخت حتی المقدور تعداد زیاد ملل و قبل از همه کشورهای اسلامی تشکیل خواهد داد. ما باید دراین حکومت، کمترین اشتراک عناصر طرفدار ایران را تأمین نمائیم. وظیفۀ دیگر باید آزاد ساختن یکی از شهرهای عمده مثلاً جلال آباد باشد که در آن حکومت جدید نصب خواهد شد و از انجام تمام کشور را اداره خواهد کرد. مجاهدین محتاج به تمام کمکهای ممکن نظامی خواهند بود. باید مستشاران نظامی به آنها در ایجاد چیزی شبیه به یک اردوی منظم کمک نمایند. بادخالت و شراکت پاکستان لازم است تا اوضاع کنترول شود، منافع ملی ما حفظ گردد.

ب:سقوط رژیم کابل میتواند در ظرف دو روز صورت می گیرد. این کار باید ازطریق محاصرۀ کابل و به تعقیب آن تهاجم مستقیم یا از طریق محاصرۀ کامل اقتصادی که به اضمحلال رژیم کابل منتج گردد، انجام یابد. برای این منظور ما باید تلاش کنیم تا در حلقات نظامی کابل نفوذ نمائیم. بسیار با اهمیت است که نفوذ ما در حکومت جدید تحکیم یابد و اشخاص مورد اعتماد ما در آن جابجا گردند. آنچه که حایز اهمیت عظیم است ایجاد شرایطی است که عملکردهای عادی این حکومت صرفاً در صورت حضور مشاورین ما امکان پذیر گردد.

ج: اعادۀ صلح و آغاز اعمار مجدد کشور یک پروسۀ طولانی و دردناک خواهد بود. ما وسایل لازم را در اختیار داریم تا نه تنها این پروسه را کنترول نمائیم بلکه در آینده ادغام تدریجی ساختار اقتصادی و سیاسی ما را به چنان طریقی تأمین کنیم که منتج به اتحاد نزدیک بین پاکستان و افغانستان گردیده و این امر میتواند به کنفدراسیون افغانستان و پاکستان بیانجامد. این اندیشه حمایت وسیع را در میان نظامیان و عموم مردم کسب خواهد کرد. با این وصف فعالیت تبلیغاتی ماهرانه لازم خواهد بود تا افکار عامۀ پاکستان و جهان به آن عادت کند.

3-     وضع هنوز هم متشنج است و مستلزم احتیاط میباشد. اطلاعات مفصل تر شما مورد قدردانی ما خواهد بود و باید به زود ترین فرصت برای ما گسیل گردد.

                 در غیاب مدیر عمومی استخبارات

                    دگروال محمد ارشاد چودری »(44)

دولت پاکستان به ویژه سازمان استخبارات نظامی آن، آی.اس.آی در جهت تطبیق سیاست افغانی خود که در نامۀ فوق ترسیم یافته بود، بدو اقدام مهم دست زد: نخست احزاب هفتگانۀ مجاهدین را به  تشکیل حکومت مؤقت واداشت. آی.اس.آی زمینه های ایجاد شورای احزاب مذکور را در شهر راولپندی پاکستان فراهم کرد و حکومت مؤقت مجاهدین از طریق این شورا در نهم فبروری 1989 تأسیس گردید.

اقدام دوم  دولت پاکستان و سازمان استخبارات نظامی آن، براه انداختن جنگ جلال آباد بر مبنای نامۀ متذکره بود تا آن شهر به محل استقرار حکومت مؤقت مبدل شود. ژنرالان و افسران پاکستانی در آی.اس.آی پس از خروج کامل قوای شوروی سقوط بسیار سریع و قریب الوقوع دولت حاکم در کابل را بریاست نجیب الله پیش بینی میکردند و از راه حل نظامی با شورو شعف سخن میگفتند.    اما نه جلال آباد سقوط کرد و نه حکومت مؤقت مجاهدین بداخل انتقال یافت. تشکیل حکومت مؤقت و جنگ جلال آباد پیامد و آثار منفی را هم در داخل دولت پاکستان و هم در میان مجاهدین ایجاد کرد. ژنرال حمید گل رئیس آی.اس.آی که در شکست جنگ مقصر شناخته شد،  از مقامش برکنار گردید  و بجای او ژنرال شمس الرحمن خالو توظیف یافت. در میان احزاب مجاهدین نارضایتی و اختلاف تشدید و گسترش یافت. فاصله بین رهبران و احزاب جهادی در پشاور و قوماندانان در داخل بیشتر شد. برخی از فرماندهان از تشکیل حکومت و جنگ جلال آباد ناراض بودند. احمد شاه مسعود یکی از فرماندهان ناراض و معترض بود که علی رغم تلاش آی.اس.آی  و سازمان استخبارات امریکا، C.I.A از همآهنگی با جریان جنگ جلال آباد خود داری نمود.

هرچند دولت پاکستان و I.S.I پس از ناکامی در جنگ جلال آباد شور و علاقۀ قبلی را در سقوط سریع دولت نجیب الله نداشتند، اما کما کان از طرح سرنگونی آن دولت با عملیات نظامی توسط مجاهدین حمایت میکردند. در این طرح، C.I.A نیز همراهی و مشارکت داشت. یکسال بعد از جنگ جلال آباد هردو سازمان استخباراتی پاکستان و ایالات متحدۀ امریکا عملیات دیگری را در سرنگونی دولت کابل برنامه ریزی کردند. به نوشتۀ مؤلف امریکایی جنگ اشباح:« افسران سی.آی.ای در زمستان 1990 با افسران آی.اس.آی به خاطر آمادگی برای حمله پیش بینی شده بارها ملاقات نمودند. آنها همچنان با حکمتیار ملاقات رو در رو نموده برای او امکانات آماده کردند. قرار بر آن شد تا نیروهای حکمتیاربا آغاز عملیات میدان هوایی بگرام را تحت حملات راکتی قرار دهد. در این عملیات سی.آی.ای نقشی برای مسعود در نظر گرفته بود. "گیرون شرون"(رئیس دفتر سی.آی.ای در اسلام آباد) به پشاور رفته و ازطریق مخابره با مسعود صحبت نمود. و عده نمود تابرای بند ساختن شاهراه سالنگ مبلغ پنجصد هزار دالر بپردازد. پول پرداخته شد. سی. آی. ای فکر میکرد با مسدود شدن سالنگ و آغاز حملات برخوست و کابل رژیم نجیب توان دفاع از خود را نخواهد داشت. اما نیروهای مسعود مطابق به خواست سی.آی.ای عمل ننمودند. سی.آی.ای بسیار قهر بود و از نارضایتی اش مسعود را مطلع ساخت.»(45)

عمده ترین تلاش دیگر پاکستان در سقوط دولت نجیب الله حمایت از کودتای ژنرال شهنواز تنی وزیر دفاع دولت مذکور در اوایل مارچ 1990 بود. این کودتا نیز به شکست انجامید و شهنواز تنی با جمعی از افسران بلند پایۀ ارتش و برخی از افراد عالی رتبۀ حزب دموکراتیک خلق که متعلق به جناح خلق حزب بودند به پاکستان پناه بردند.

 

پاکستان و سقوط دولت حزب دموکراتیک خلق:

در حالیکه تلاش های استخبارات نظامی پاکستان در سرنگونی دولت حزب دموکراتیک خلق برهبری نجیب الله پس از خروج شوروی بی نتیجه بود، اما آی.اس.آی و دولت پاکستان به چیزی کمتر از سقوط رژیم حاکم در کابل قانع نمی شدند. برای پاکستان بقای نجیب الله و حزب او در قدرت سیاسی غیر قابل پذیرش بود. تغیر حکومت ها در این کشور نیز به تغیر سیاست پاکستان در این مورد نمی انجامید. سقوط حکومت حزب مردم برهبری بی نظیر بوتو و پیروزی حزب مسلم لیک و نواز شریف در انتخابات پاکستان هیچ تغیری را در اراده و برنامۀ دولتمدارن آن کشور در مورد افغانستان ایجاد نکرد. مساعی نجیب الله رئیس دولت حزب دموکراتیک خلق درتماس ومذاکرۀ مستقیم با دولت پاکستان نتیجه ای دربر نداشت. او چند بار با ارسال نامه هایی به بی نظیر بوتو و نواز شریف خواستار مذاکره و گفتگو با آنها گردید. هرچند برخی از گزارش ها در دورۀ صدارت نواز شریف حاکی از توافق او در ملاقات و مذاکره با نجیب الله بود، اما این مذاکره صورت نگرفت. دولتمداران پاکستانی هیچگونه دلچسپی برای گفتگو با دولت کابل نداشتند و دولتمداران حزب دموکراتیک خلق در کابل فرصت هرگونه مذاکره و گفتگو را با پاکستان از دست داده بودند.

 بقای حزب دموکراتیک خلق در کرسی حاکمیت پس از خروج قوای شوروی و ایستادگی دولت کابل در جنگ جلال آباد که برای پاکستان غیر منتظره بود، دولت مداران و ژنرالان پاکستانی را به فکر ایجاد همآهنگی بیشتر و گسترده تر نظامی میان مجاهدین انداخت. آنها به ویژه در صدد همسویی احمد شاه مسعود با عملیات آیندۀ نظامی برای تصرف کابل با سایر گروه های مجاهدین خاصتاً با نیروهای حزب اسلامی حکمتیار گردیدند. احمد شاه مسعود در جنگ جلال آباد از همآهنگی و همکاری مؤثر خود داری کرد. او به سقوط جلال آباد از طریق برنامۀ پاکستان رضایت نداشت و در میان تمام فرماندهان مجاهدین یگانه فردی بود که در عملیات جنگی خود مستقل از طرح و نظریات پاکستان و آی.اس.آی عمل میکرد. از این رو ژنرالان پاکستانی موصوف را قانع ساختند تا پس از مشارکت در اجلاس شورای قوماندانان در نومبر 1990 منعقدۀ منطقۀ مرزی شاه سلیم به پاکستان سفر کند. مسعود در اسلام آباد بوساطت ژنرال اسلم بیگ رئیس ستاد مشترک ارتش و ژنرالان دیگرپاکستانی با گلبدین حکمتیار به مذاکره و گفتگو پرداخت تا طرح یک حملۀ همآهنگ و مشترک برای تسخیر کابل و سرنگونی حکومت نجیب الله ریخته شود. هرچند در این گفتگو ها توافق بعمل آمد تا از حملات غیر منظم جنگی به غرض تصرف پایتخت صرف نظر شود و به خصوص از حمله در زمستان به شهر کابل که چند بار از سوی گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی اعلان گردیده بود، جلوگیری بعمل آید اما کدام توافق اساسی صورت نگرفت و طرح مشترک و همآهنگ در تسخیر کابل ایجاد نشد. ژنرالان پاکستانی برای احمد شاه مسعود در این سفر مقادر هنگفت اسلحه و مهمات را تحویل دادند تا بتوانند همسویی او را در عملیات سرنگونسازی دولت نجیب الله جلب کنند.

در حالیکه تلاش ژنرالان پاکستانی جهت نزدیکی و تفاهم میان احمد شاه مسعود و گلبدین حکمتیار و انجام عملیات نظامی عیله کابل بی نتیجه بود، سقوط خوست در فبروری 1991 نخستین پیروزی مهم آی.اس.آی در جنگ علیه دولت حزب دموکراتیک خلق پس از خروج قوای شوروی محسوب می شد. واکنش نجیب الله در کابل و دولت شوروی از سقوط خوست در برابر پاکستان شدید بود. وزارت خارجۀ شوروی از دخالت استخبارات نظامی پاکستان در جنگ خوست سخن گفت و نجیب الله رئیس دولت افغانستان از سازمان ملل متحد تقاضا کرد تا در مورد سقوط خوست که با شرکت مستقیم پاکستان صورت گرفته است دخالت کند.

تنها دولت حزب دموکراتیک خلق از دخالت پاکستان معترض نبود. در میان مجاهدین و احزاب اسلامی و جهادی برخی از رهبران و فرماندهان آنها از دخالت پاکستان به خصوص از مداخلۀ استخبارات نظامی آن کشور شکایت داشتند. احمد شاه مسعود از فرماندهان مجاهدین در داخل بسوی اراده و نیات ژنرالان پاکستانی با دیدۀ شک و تردید می نگریست و به این باور بود که آنها تنها در فکر ایجاد یک حکومت مورد نظر خود در افغانستان برهبری گلبدین حکمتیار هستند. سفر او به پاکستان شک و تردید موصوف را در این مورد بر طرف نساخت. و از سوی دیگر پاکستانیها نیز بسوی احمدشاه مسعود با دیدۀ اعتماد نگاه نمی کردند.

در میان رهبران احزاب و تنظیم های مجاهدین صبغت الله مجددی که ریاست دولت مؤقت مجاهدین را به عهده داشت بیشتر از همه از دخالت پاکستان لب به شکایت و اعتراض میگشود. او در یک کنفرانس مطبوعاتی خود در نومبر 1991 آی.اس.آی و افسران ارتش پاکستان را متهم کرد که در صدد تخریب بند های برق افغانستان هستند. او در اظهارات خود گفت که در سال 1990 آی.اس.آی خواست تا بند برق کجکی را در ولایت هلمند تخرب کند، اما اکنون برنامۀ تخریب بندهای برق نغلو ودرونته را رویدست دارد. انتقاد های صبغت الله مجددی به واکنش حزب اسلامی و گلبدین حکمتیار رهبر آن حزب مواجه شد. حکمتیار اظهار داشت کسانیکه بنام رهبر یک تنظیم جهادی علیه ملت مسلمان پاکستان تبیلغ میکنند، از مجاهدین و ملت افغانستان نمایندگی کرده نمی توانند. گلبدین حکمتیار در میان رهبران احزاب مجاهدین یگانه رهبری بود که با صراحت ادعای دخالت پاکستان را در امور افغانستان رد میکرد.

پس از سقوط خوست که با کمک و حمایت مستقیم آی.اس.آی صورت گرفت، تسخیر گردیز رویدست گرفته شد. مولوی جلال الدین حقانی از قوماندانان مجاهدین پکتیا که با آی.اس.آی روابط نزدیک و تنگا تنگ داشت، درمحور نیروهای مجاهدین غرض حمله به شهر گردیز قرار گرفت. او در سپتمبر 1991 که مقدمات جنگ برای تصرف گردیز آغاز شده بود با انتشار اعلامیه ای از عفو نیروها مامورین دولت در پکتیا خبر داد و از نیروهای نظامی دولت خواست تا خود را تسلیم کنند.

در حالیکه جنگ های گردیز منتج به سقوط این شهر نشد، تشدید اختلافات درونی جناح ها و شاخه های مختلف حزب دموکراتیک خلق تا بهار 1992 به سقوط دولت حزب مذکور انجامید. در سقوط دولت حزب دموکراتیک خلق، که برنامۀ اصلی سازمان استخبارات نظامی پاکستان(I.S.I ) پس از خروج قوای شوروی بود، بر خلاف آن، سازمان مذکور سهم و نقشی نداشت. دولت حزب دموکراتیک خلق در نتیجۀ تعارض و خصومت جناح های درونی حزب و همسویی جناح پرچم حزب با احمد شاه مسعود بدون نقش و آگاهی آی.اس.آی سقوط کرد. هرچند دولت مجاهدین که جانشین دولت حزب دموکراتیک خلق در کابل گردید تحت نظر و با همکاری پاکستان و آی.اس.آی در پشاور شکل گرفت، اما پاکستان در عمل با دولت مذکور از در مخالفت و مخاصمت وارد شد. 

        ادامه دارد