زن محوران مرد ستيز

نوشته: مهسا طایع

09.04.07

 

 

شايد عنوان مقاله ام، قدري ناموزون به نظر برسد، زيرا همواره جنگ و ستیز بر سرمسأله مرد و زن، زن ستيزي و مرد محوري را، موضوع قرار داده است . از فرهنگ ما ثوري هاي زلاندنو تا بزرگ خدايان در روم، از تمدن هند در عصر مائو تا فرهنگ قرون وسطايي اروپا، از شواليه گري قرون وسطی تا حيات روستايي در اروپاي قرن هفدهم وپس از آن هم در سراسر مشرق و خاور دور و نزديك و ميانه و تاكنون...

اما مسأله زن، در افغانستان از زماني به يك موضوع جنجالي وپرازتنوع مبدل شد كه اين مسأله به سرعت به يك مسأله سياسي تبدیل گرديد. كساني آمدند و بدون اين كه از مناسبات و چگونگي ارتباط زن و مرد در جامعه ما شناخت پيدا كنند و حكم دين ما را در باره ی زن و منزلت او بدانند، مردها را به جرم زن ستيزي و اين كه چرا اين گونه بي رحمانه و با ذهنيات متحجرانه براو مي تازد، به محكمه بردند و برايشان حكم صادر كردند.

بديهي است كه زن در افغانستان محروميت هاي زيادي را متحمل شده است، اما اين همه ي واقعيت نيست، همچنان كه زن در كشور هاي مدعي حقوق بشر، آن چنانكه نمايش داده مي شود، جايگاه بايسته اي ندارد.

ما در جامعه اي زندگي مي كنيم با سنت كهنسال مردسالارانه ی كه به سختي مي توان اصول نهادينه شده در آن را تغيير داد، از طرفي متأسفانه خود زن در افغانستان، خود را انساني در جه دوم قلمداد مي كند و چيزي بدتر از اين نيست كه خود آن را باور دارد و حتي به فرزندان خود القا مي كند ،چنين فضايي را با شعار نمي توان متحول كرد. براي هر تغييري در ابتدا لازم است خود زنان از جايگاه فرو دستي كه دارند، نا راضي باشند تا انگيزه تغيير در آن به وجود آيد. جنبه ی ديگر قضيه وجود فضاي بي ثبات و نا امن در جامعه بوده است كه همواره منافع زنان را بيش تر مورد تاخت و تاز قرار داده است. در صورتي كه مردها نتوانستند به دليل عدم فضاي مناسب از رشد فكري و اجتماعي، برخوردار شوند، چگونه مي توان آن ها را محكوم كرد كه حق و حقوق زنان را پايمال مي كنند؟... مگر حق وحقوق در افغانستان تعريف شده است؟ ... مگر ما صاحب قانوني شده ايم كه هر كس بتواند به عنوان يك انسان جايگاه و مسووليت ها و بايد و نبايد هايش را درآن فراگيرد؟... مگر ما اسلامي را كه به آن مي باليم و همه ي عزت و غرور و سربلندي مان را از همين منشأ بزرگ، كمايي مي كنيم، بر روي طاقچه هاي خانه هاي مان محبوس و محصور نساخته ايم؟!

محكوم كردن هريك، از سوي ديگري، تنهادليل برفقر تاريخي و فقر شناختي از اسلام و اوضاع جامعه ماست. مشكلات ما خيلي حادتر از پرداختن به مسأله زنان است. تحقق تمام خواسته ها، در گرو حل معضلات كلي جامعه است. اگر مسائل اصلي ما حل شوند، و ما در جستجوي آنچه هستيم به آن نايل آييم، مسائلي مثل مشكلات زنان به خودي خود حل مي شود.

از زماني كه شعار هاي دمكراسي و حقوق بشر، سخنان مسلط جامعه ما گرديد، تاچه حد منافع مردم، تأمين گرديد؟ و زن توانست از دل سنت ها راه برون رفتي را براي وضع نابسامان خويش بيابد و به اصطلاح از قافله ی تمدنی كه برايش ترسيم شده بود، عقب نماند؟

كساني كه از موضع و پايگاه مدعيان حقوق بشر، دفاع از زن ستم كشيده و پايمال شده در افغانستان را درشيپور هاي خويش مي دمند، كساني اند كه پدران، برادران و همسران همين زن ها را به دليل سال ها مبارزه و از خود گذشتگي شان و قرباني كردن همه ي آمال و آرزو هايشان و هست و بودشان در دفاع از خاك و سرزمين شان به جنگ سالار و تفنگ سالار متهم مي كنند و برآن ها مي تازند. و هيچ عقل سليمي و منطق قابل اتكايي نمي تواند بين اين دو توازن و همگوني، بيابد. اگر چه زن در تقسيم بندي هرم قدرت، ضعيف ترين حلقه جامعه ما به شمار مي آيد اما همين زن توانست پرورنده نسلي جسور و شالوده شكن باشد و درسرفصل هاي مهم تاريخ، نقشي بزرگ در پرورش شهامت اخلاقي و ايستادگي، ايفا نمايد، و همين است که تأكيد ما به همه مسوولين اينست كه بهتر است به جاي تقليد هاي كوركورانه، و سردادن شعار هاي توخالي، يك روز را به افتخار زنان مبارزي كه تاريخ به نام شان مي بالد، به افتخار مادران شهدا وهمسران شهدا، به نام روزن ملي زن نامگذاري نمايند تا در آن چهره ی واقعي زن افغان ترسيم شود. زن در همه ی جاي افغانستان در قفس ذهن و در زندان آهنين فرمان هاي مرد سالارانه، گرفتار نيست كه اگر اين گونه مي بود، نمي توانست در دوران جنگ و نابسا ماني، چنين نقشي دليرانه و قهرمانانه اي را ايفا نمايد.

كساني كه به دلايل سياسي و اجتناب از متهم شدن به زن ستيزي و يا هر تحجرو كوته نگري ديگري، به شعار گرايي مي پردازند و با مدعيان حقوق، همنوا مي شوند، حتي اگر اين برنامه هاي تبليغاتي صداقت و علاقه صاحبان خويش را به همراه داشته باشد، در باز كردن فضا براي حركت زنان از ركوردو انحطاط و عقب ماندگي، نمي تواند هيچ نقش تعيين كننده و مثبتي را داشته باشد، شايد بتوان با چنين شعار ها و نمايش هايي برخي جايگاه و حق و حقوق را در قانون براي زن ها ايجاد كرد اما از تحول ذهني و دروني ميليون ها زن ستم ديده، ستم پذير، خبري نخواهد بود. هدف هايي كه فاقد روح و نيروي حركت باشند، نمي توانند در راه گشايي مسايل زنان سهيم شوند. تنها تغييرات ظاهري و اجازه ی كار در اجتماع، براي زن نشان از پختگي و بلوغ فكري او نيست و نمي تواند جامعه اش را متمدن جلوه دهد، شيفته کردن زنان به انديشه هاي بيروني، موضوعي نيست كه مسوولين ما به سادگي از كنار آن مي گذرند، تا وقتي اين شعار ها جريان داشته باشد، هرلحظه ممكن است زن در جامعه ما اسير الگويي شود كه قدرتمندانه تر تبليغ و تحميل مي شود.

بنا بر اين توجه به نتايج و پيامد هاي اجتماعي و سياسي يك تفكر اهميت به سزايي دارد و اميد بستن به فرمان هايي كه ازبيرون صادر مي شود، گشايشي در مشكلات متعدد ما به وجود نخواهد آورد. حركت روبه جلو و حركت تكاملي، بدون نقد حال و گذشته، عملي نيست، آينده اي كه هنوز ما به آن نرسيده ايم و تجربه نكرده ايم.

آينده اي كه در آن نه مرد محوري باشد و نه زن ستيزي، و اين انسان باشد كه در جامعه تعريف شود و قدرو منزلت انساني اش، احترام گردد... به هر حال بايد فكر نوسازي ضربتي يا ايجاد تحولي سريع در هر موضوعي را كه از بالا طرح آن ريخته شده باشد كنار گذاشت. در مقابل بايد به هزاران تجربه آگاهانه و پراكنده اي انديشيد كه به ما امكان مي دهد، آينده را آن طور كه بايد ترسيم كنيم. بعضي نسل ها براي خلق كردن پابه عرصه ی حيات مي گذارند و برخي ديگر براي حفظ آن . ما با هردو مسووليت زاده شده ايم، حفظ آنچه كه گذشته است و خلق آنچه كه بايد. كساني كه با تحول تاریخی، ديروز مجبور به مبارزه و جهاد بودند، امروز مجبورند سر نوشت خود را آن گونه كه ساختار جامعه شان تقاضا مي كند، بسازند...

گفتم:

«اين باغ ار گل سرخ بهاران بايدش؟...»

گفت:

-«صبري تا كران روزگاران بايد ش....»