گزینه خشونت های خونین از تاریخ افغانستان

انجنیر سخی ارزگانی ( لندن )

01.04.07

 

قسمت اول:

زندگانی انسان ها همواره آمیزه یی از زشتی ها و زیبایی ها، جنگ ها و صلح ها، ویرانی ها و آبادی ها، خوبی ها و بدی ها و... بوده و است که متأثر از روساخت و زیرساخت مناسبات مادی، اجتماعی و معنوی نظام جامعه در شرایط  مکانی و زمانی مشخص خودش بوده و می باشد.

 روی این اصل بوده که بناء بر انگیزه های منفی و زیان آور «خشونت ها»، همیشه حقوق ابتدایی و مدنی انسان نیز خدشه پذیر گردیده و موانع بیشماری سد راه تکامل طبیعی جوامع بشری شده اند. یعنی فقر مستمر سیاسی- اجتماعی، فرهنگی- اقتصادی و همچنان افزون خواهی، عظمت طلبی، زورگویی، نفس نگری و ... اند که پدیدهء «خشونت» را به زایش گرفته است. و این دیگر خشونت است که صدمات جبران ناپذیر را به روابط عادی انسان ها، کشورها، ملت ها، جوامع، خانواده ها و حتا افراد نیز وارد نموده و خصومت های دوامدار، تش های ویرانگر، جنگ های فرسایشگر و تباه کننده یی را در تاریخ بشریت به وجود آورده اند.

خشونت ناشی از تضادها و اصطکاکات اجتماعی، مادی و معنوی جامعه بین دو جانب و یا (چند جهت متخاصم) یعنی میان دو کشور، دو ملت، دو قوم، دو گروه اجتماعی، چند طرف درگیر قضیه، دو نفر، زن و شوهر و... بوده که بیانگر ناسازگاری هردو جانب در قضیه مورد نظر می باشد. همین عدم قناعت، انحرافات فکری، ماجراجویی، ناسازگاری و... اند که خشونت را به زایش و پویش گرفته و خشونت به نوبه خود «موجب» حق تلفی، تجاوز به حریم دیگران و همچنان «مؤجد» خصم جدید، افزون طلبی، شعله ورشدن آتش جنگ بین طرفین می گردد و همه هستی جامعه را به کام نیستی فرو می برد.

آیا امکان جلوگیری از خشونت وجود دارد؟

بحث خشونت را به این سبب مطمح نظر قرار دادم که در افغانستان همواره «فجایع» جبران ناپذیر از این ناحیه هم بر پیکر مردمان تحت ستم و مظلوم افغانستان وارد گردیده است. و همچنان این پدیدهء شوم هنوز هم با «اشکال» گوناگون و شدت و به خصوص اعمال جنگ تهاجمی، تروریستی و انتحاری طالبان و همفکران شان هست و بود جامعه ما را به کام نابودی می برند.

 فلهذا، مختصر نگاهی در مورد انگیزه ها و پی آمد خشونت صورت می گیرد تا نسل موجود و آینده کشور ما، بافت و نتایج این پدیدهء «سرطانی» را بار دیگر خوب تر مورد توجه جدی و شناخت درست تر قرار دهند و برای «جلوگیری» از خشونت ها در آینده آمادگی لازم را داشته باشند. در صورت جلوگیری و یا حد اقل کاهش از خشونت است که «پیش زمینه های» همپذیری دینی، مذهبی، قومی، سمتی، فکری، زبانی، جنسی و همچنان شرایط اساسی و عملی ترقی، بازسازی، نوسازی، شکوهمندی نظام اجتماعی جامعه و... مساعد می گردند.

 روی این ملحوظ است که به سراغ عنوان گزیدهء خود رفته و آنر به کند و کاو هرچند عجولانه و مختصر هم است، با تذکر از چند نمونه جسته و گریخته خشونت ها می گیرم:

 

خشونت چیست؟

از دستنامهء آموزشی حقوق بشر می دانیم که خشونت عبارت از:

«مشتمل است از فعالتها، الفاظ ، ذهنیتها و سیستمهایی که مردم را از رسیدن به استعدادهای عالی شان مانع و باعث زیانهای فیزیکی، روانی، اجتماعی یا محیطی گردد.»

یعنی با کلام ساده تر، «خشونت» عبارت از کاربرد الفاظ، ذهنیت ها، فعالیت های فزیکی، نوشتاری، تیلفونی، نظامی، شفایی و غیره اند که بر ضرر یک فرد و یا یک خانواده و یا یک جمع و یا یک کشور و یا ملت و...به  کار گرفته می شوند، انسان، جامعه و کشور را خساره مند می نمایند.

و یا اینکه خشونت آدمیان را از ابتدایی ترین حقوق طبیعی انسانی، اجتماعی، معنونی، مادی، فردی وغیره شان محروم نموده و مانع رسیدن به تداوم حیات شرافتمندانه، اهداف تعالی و تکاملی شان می گردد.

و یا به زبان بازهم رساتر، خشونت چیزیست که زیان های مادی، فزیکی، سمتی، روانی، فرهنگی، اجتماعی، طبیعی، اقتصادی، سیاسی، هنری، اخلاقی، دینی، مذهبی، سیاسی، نظامی و... را بالای یک کشور، ملت، ولایت، قوم، اجتماع، قبیله، منطقه، طایفه، منزل، خانواده و شخص بجا گذاشته و آنان را از کاروان رشد خرد، عقلانیت، ترقی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، پویایی شخصیت بشری، جامعه مدنی، دموکراسی و بالاخیره از رسیدن به معراج «انسان سالاری» بی بهره می سازند.

خشونت، استعدادهای انسان را می کشد و ذهن انسان را جامد می نماید و جامعه را از درون می پوساند. خشونت سرمایه های معنوی، اجتماعی و مادی جامعه را منهدم می کند. خشونت، اساس خودکامگی را خلق می کند و تدریجا «فرهنگ خشونت» در جامعه ایجاد و نهادینه می شود که یکی از بزرگترین سنگر در برابر رشد شخصیت انسانیت، عقلانیت، خرد، مدنیت و نظایر آن در جامعه می گردد.

فراموش نباید نمود که خشونت همواره «منفی» نمی باشد. در خیلی از موارد انتقادات، اصلاحات امور، صلح خواهی، همبستگی، رعایت قانون و نظایر آن در «شکل خشونت» تبارز پیدا می کند. مثلا اگر در انتخابات ریاست جمهوری تقلب و ریاکاری صورت می گیرد و یک شخص خلاف قانون اساسی، اراده و خواست های مردم و با رشوت و یا ریاکاری دیگری «برگه انتخابات» را به نفع خود «برنده» اعلام می دارد و خود را رییس جمهور منتخب کشور می سازد. در این صورت مردم از طریق تظاهرات، انتقادات و اعتراضات در مقابل چنین رییس دولت اقدام می نمایند. و اگر مؤثر واقع نگردید؛ مردم بالاخره به خشم آمده و ناگزیرا دست به «خشونت» می برند تا اینکه رییس فریب کار دولت را از مقام تقلبی اش به پایین بکشانند. مثلا در گرجستان، ازبکستان و بعضی جا های دیگر که مردم به دفاع از حقوق خویش دست به خشونت بردند و رییس جمهور تقلب کار را از مقامش به زور «خشونت» برکنار نمودند.

و یا مردم به خاطر دفاع از حقوق مسلم مدنی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... خویش ناگزیرا علیه دولت قانونی و یا یک موسسه و یک مستبد بر سر اقتدار و... دست به اعتراض و دادخواهی  می بردند. و اگر خواست های لازم شان برآورد نشدند، آنگاه خشمگین گردیده و جهت رسیدن به حقوق مشروع به «عمل خشونت» متوصل می گردند تا اینکه به مرام خود موفق گردند که این چنین «خشونت ها» جنبه ای اصلاحی، عادلانه و مثبت دارند.

اینگونه خشونت که دارای ماهیئت حق طلبانه، عدالت جویانه، انسان دوستانه و... باشد؛ آنگاه در بعضی موارد کاملا واجب می باشد که با ساختار سایر خشونت های ویرانگر و فاجعه آفرین تفاوت اساسی دارد.

 

خشونت با نبود عقلانیت:

خشونت زمانی تبارز پیدا می کند که از عقلانیت، خرد عصر، مدنیت، دانش لازم  و... اثرات در میان نباشند. با نبود عقلانیت است که میدان برای خشونت، جهل و نظایر آن پدید می آید و اینجاست که از اثر گذاری خشونت، نظام طبیعی ، جامعه وغیره درخور تشنج و بحران می گردند.

خشونت یک ساختار زیانبار است که مبنای ناسازگاری ها، تشنجات، خصومت های طولانی، جنگ ها، قتل ها، تصفیه نژادی و قومی، آوارگی ها، ویرانگری ها و... در تمام مناسبات جامعه می گردد. در برگه های از صفحات خونین تاریخ اثرات و پی آمدهای زیادی از خشونت ثبت اند که قابل کتمان نمی باشد. با نقد گذاری عالمانه و منطقی بر خشونت ها و انگیزهای آنست که از آن باید عبرت سالم و سازنده را بر مبنای دانش بشری، منطق، آگاهی سیاسی و خرد دموکراتیک جهت رسیدن به تحقق پایه های مادی، اجتماعی و معنوی «انسان سالاری» گرفت.

«خشونت مال انسان است. خشونت آن جلوه در عمل انسان است که از نبودن عقلانیت خبر می دهد. خشونت زمانی تبارز می کند که عقل خموش باشد. انسان هرچه به دوران زندگی ابتدایی تزدیک است، به همان اندازه خشن است. خشونت و شدت جزء الگوهای رفتاری انسان های بدوی اند. دین انسان های بدوی از ارزش هایی برخوردار بود که برخشونت استوار بودند. برای اینکه از خشم خدایانی چون رعد و برق جلوگیری کنند، انسان را حلال می کردند و از گوشت آن تمام افراد قریه می خوردند. این عمل برای انسان مدنی عملی بر قاعدهء خشونت است. رحم خدا را با خون انسان به دست آوردن، رفتاری مبتنی بر خشونت بود.» (1)

آیا با خاموشی چراغ عقل در بطن ساختار جامعه؛ آنگاه خشونت در تمام مناسبات جامعه نفوذ و لانه نمی کند؟

آیا با تسلط  نور عقلانیت و خرد در کلیه روابط نظام جامعه؛ آنگاه ریشه های خشونت خشکانیده نمی شود؟

 

منابع خشونت:

خشونت بستگی به طرز «تفکر» دارد که عبارت از ذهنیت ها، اندیشه ها، احساسات، سایر سنت ها و ارزش های زیانبار و منفی کتمان ناپذیر جامعه می باشند که جزء از مرجع خشونت در یک جامعه شده می تواند که آرامش و نخبه های رشد طبیعی جامعه، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع را برهم می زند. و یا اینکه همچو واقعیت ها یکی از منابع خشونت های بدنی، ساختاری و نظایر آن در نظام اجتماعی جامعه خواهد بود.

 اندیشه و تفکر خشونت «متأثیر» از زیرساخت روابط مادی، اجتماعی و معنوی جامعه بوده  که در حیات اجتماعی جامعه به منصهء ظهور می رسد و نهادهای جامعه را به طرف «پوسانیدن» و «تخریب» سوق می دهد.

خشونت مبتنی بر ذهنیت ناسالم، عقبگرایی، حیات بدوی، جهل، تحجر، توحش و امثالهم استوار است. یعنی «ذهنیت» زیانبار و ناسالم یکی از منبع خشونت به حساب آمده و آنگاه نظام های کشوری، اجتماعی، طبیعی، اقتصادی، کانون خانوادگی، فردی و... را دچار تشنج و بحران نموده؛ و بالاخیره نزاع ها، جنگ ها، قتل ها، کله منارها، اسارت ها، آوارگی ها، ویرانگری ها و... تباهی بشری را در نظام جامعه و حتا طبیعت خلق می نمایند.

 برعکس، «ذهنیت» مثبت، سازنده، خردمندانه، عاقلانه که متکی بر نیازمندی قانون تکامل عنصر زمان، دانش و منطق باشد؛ نقش تعیین کننده را در امر ایجاد و رشد ارزش های والای انسان، انسانیت، مدنیت، عقلانیت، دانش و همچنان رول بس شکوهمند را در تکامل و پویایی نهادهای مادی، اجتماعی و معنوی جامعه به سوی جمال و کمال بازی می کند.

طوری که در جوامع بشری گذشته و همچنان در عصر حاضر در بسیاری از ساختاری های بیدادگر و خودکامه و همچنین حتا در نظام دموکراتیک جامعه به اثبات رسیده که مستبدین علاقه مند به ایجاد و تداوم انواع خشونت در کانون اجتماعی جامعه بوده و از آن جهت بهره جوی های ضد انسانی، ضد مدنی و ضد دموکراتیک را می نمایند.

 مثلا به خصوص در یک جامعه غیر مدنی و دموکراتیک که بافت اجتماعی و سیاسی آن استبدادی ویژه، ارتجاعی و انحصاری بوده که مردم با تفاوت های دینی، مذهبی، فرهنگی، هنری، اتنیکی، قبیلوی، سمتی، زبانی، جنسیتی، سیاسی، سلیقوی، ایدئولوژیکی و... فرسایشگر زندگی می کنند؛ «انگیزه های» ترس، نفرت، سرخوردگی، خصم، توطئه، زورگویی، خشونت وغیره توسط  بیدادگران و مستبدین در جامعه خلق می گردند.

و حتا در یک جامعه عادلانه و دموکراتیک هم، «عوامل» خشونت زیاد وجود دارند و اگر نسبت بدان برخورد قانونی، سالم، حقوقی، خردمندانه، دوراندیشانه، عقلانی، مبتکرانه، آگاهانه و... صورت نگیرند؛ با آسانی خشونت تبارز نموده و موجب تنش های فرسایشگر، جنگ های ممتد و سقوط  کانون های خانوادگی، اجتماعی، کشوری، ملی، اقتصادی، سیاسی، فردی، فرهنگی و...در یک جامعه، خانواده و یا یک سرزمین می گردند.

 پس به این صورت منابع و انگیزه های خشونت متنوع بوده و همچنان زمانی هم شده می توان که منابع خشونت «نامری» باشد. یک وقت دیگر است که منابع و عوامل خشونت جدیدا «کشف» می گردند که هر کدام آن، تابع عوامل و شرایط خاصی خودش بوده و یا «استثنای» هم می باشد.

مثلا طالبان در ایام اشغال خونین شهر مزارشریف، ولایات شمال، بامیان، یکاولنگ و سایر ولایت کشور به یک «کشف خشونت» بی نظیر تاریخ دست بردند که واقعان جهان سوز و عالم تباه بودند:

 « طالبان افراد غیر نظامی تاجیک، اوزبیک، ترکمن و به خصوص هزاره را اسیر می کردند و چشم ها و دستان شان را بسته می نمودند. بعد یک مرمی را در «سر»، مرمی دومی را در «قلب» و مرمی سومی را در«آله تناسلی» آنها خالی می کردند.»

یکی از سرمنشاء خشونت «جهل»، «نافهمی»، «بی خردی» و نظایر آن در جامعه است که:

«هرجا جهل است آنجا جبر است، هرکجا خشونت است آنجا عقل اسیر انگیزه های پرخاشگرانه ایست که انسان را نمی گذارند به انسانیتش نزدیک باشد. جهل، جهان تنگ نظری های انسان است. انسان با جهل در چوکاتی زندگی می کند که به داشته های کمش به حد نهایی قانع است. جهل قناعت مطلق انسان در شناخت محدودش از جهان است. جاهل کم می داند اما به کمبود دانشش ایمان دارد.

جهل دنیای بسته را برای انسان خلق می کند. دنیای بسته تنها منوط به بیرون نیست، بلکه به درون انسان نیز ارتباط دارد. جاهل درون محدودش را بر محیط بیرونش نیز تحمیل می نماید. انسان اگر با جهل قانع بود با عقل دشمنی می کند. جهل دنیای ساده را برای انسان  می دهد. جاهل کم می داند و زود قضاوت می کند. جاهل زود فیصله می کند و زود عمل می کند.

هرجا جاهل است آنجا جابر است. جهل و جبر، و جاهل و جابر دنیای انسانی را به زندان امیال ظالمانه تبدیل می کنند. جابر اگر جاهل نباشد با جبر اقناع نمی شود. هرجا جبر حکمروایی می کند آنجا باید سرنوشت مردم در دست جاهلی افتاده باشد. جهل به اسارت حکم می کند، جهل به خشونت و منیت دستور می د هد و جهل با مطلقیت قانع است. جاهل اسارتگری خشونت گرا و خود پرستی مطلق خواه است. دنیای جاهل با جهل به ایمان می رسد. جاهل کم می داند اما خود را کامل می داند. جاهل کم می داند، بد قضاوت می کند، اما در قضاوتش قاطع است.» (2)

پس جهل، تحجر، بی خردی و نظایر آن باعث خشونت های زیانبار و فرسایشگر در جامعه گردیده و باز همین خشونت است که جزء مهم از ماهیئت خودکامگان، جلادان، دزدان، خاینین ملی، میهن فروشان، غارتگران، زن ستیزان، فاشیستان، آدم کشان، مدنیت سیزان، مسلمان نماها، تروریستان، انتحارکنندگان، جنگسالاران و... زمامداران مستبد دولتی وغیره می شود.

آیا خشونت به نوبهء خود یک «مرجع» دشمنی ها، چپاول ها، آوراگی ها، جنگ ها، تباهی ها، ویرانی تمدن ها، زن ستیزی ها، نسل کشی ها و... نقض حقوق بشر در جامعه نگردیده و بازهم نمی شود؟

 

انواع خشونت:

خشونت در تمام جوامع بشری از آغاز وجود داشته و اکنون هم در کلیه کشورها و به خصوص در ممالک و جوامع عقب نگهداشته حتا با اشکال وحشت ناک و تباه کننده ای آن به ویژه در افغانستان بیداد می کند. هرچند اشکال خشونت بناء بر میکانیزم، شرایط و انگیزه های گوناگون تغییر می کنند؛ ولی «ماهیئت» خشونت زیانبار محفوظ  می ماند که نتیجه آن کاملا منفی، ویرانگر، خانمان برانداز و ضد بشری می باشد.

اما، خشونت در سنت های اجتماعی جوامع و کشورهای عقب نگهداشته از جمله در کشور عزیز ما چنان زیاد و خانمان سوز اند که بعضا قابل لمس و رویت می باشد و بعضی دیگری از خشونت ها قابل لمس کردن نمی باشند. در این قسمت به یک چند نمونهء از خشونت های عریان عطف توجه نماییم که جزء از موضوع  بحث ما می باشند:

 

- خشونت نظامی:

خشونت نظامی میان کشورها، گروه های نظامی، باندهای مسلح ملی، قومی و حتا فردی صورت می پذیرد که جنگ های شاهان، امپراطوران، سلیبی، جهانی و... و همچنان منجمله جنگ های تقریبا سه قرن آخر افغانستان تا حال مؤید ادعای ما می باشند.

خشونت های کشور ما عامل بزرگی آوارگی، کوچاندن اجباری، کشتارهای دسته جمعی، بی سرنوشتی، ویرانی کشور و فقر اقتصادی افراد جامعه گردیدند که جبران آن سالیان متمادی را می طلبند.

 بازهم به صورت مشخص باید گفت که خشونت ها و جنگ های سه دهه ای آخر در افغانستان چنان سنگین بوده که اعمار مجدد کشور، نو سازی، مداوای روانی جنگ دیدگان، بازماندگان قربانیان جنگ و... زمان خیلی طولانی و سرمایه های بسیار چشمگیر و توان بشری خستگی ناپذیر و یک رهبریت سالم، ملی- دموکراتیک را ایجاب می کنند تا حد اقل جبران خسارت مادی صورت گیرند.

شادروان میر محمد صدیق فرهنگ یکی از نتایج خشونت نظامی، لشکر کشی، قتل و تاراج دهلی  را که توسط  احمد شاه درانی صورت گرفته است، چنین بیان داشته است:

« در این وقت اتفاق ناگواری روی داد که در لشکر کشی های احمد شاه به مثل آن کمتر مواجه می شویم و آن غارت و چپاول شهر دهلی توسط قوای افغان بود که در ضمن آن جان و مال مردم آن شهر اعم از هندو و مسلمان بی باکانه مورد تعرض قرار گرفت و تلفات زیاد بر ایشان وارد شد.» ( 3 )

 شادروان میر محمد صدیق از قول تاریخ احمد شاهی در باره نتایج خشم، فاجعه ها و یورش ارتش افغان بالای هندوستان چنین می نویسد:

 «القصه، در آن هنگامه علامه به هر یک مومن و موحد و مشرک و ملحد خسارات مالی رسید و نیک و بد و حر و عبد آماج ناوک نهب و تاراج گردیده، به ذلت و قتل و اسیر کشیده شدند.» ( 4 )

در این کتاب بازهم به نقل از گنداسنگ آمده است که:

«احمد شاه به آنها (باشندگان نیشابور) ابلاغ کرد تا دست خالی بدون آنکه سوزنی با خود بگیرند از خانه های شان برآمده در مسجد جامع جمع شوند، بعد شهر را به دست غارت و چپاول سپرد. سپس به سبزوار لشکر کشید و آن شهر را نیز غارت کرده، اهالی آن را قتل عام نمود و از آنجا به مشهد باز گشت.» (5 )

این واقعه نشان می دهد که حملات احمد شاه درانی به هند، صبغهء مذهبی نداشت. و در هند، حتا مسلمانان نیز برای جلوگیری از غارت و قتل در برابر خشونت و تهاجم نظامی احمد شاه درانی از خودها  دفاع می نمودند و به خاطر جلوگیری از قتل عام خودها برای احمد شاه درانی باج دادند. آقای صدیق فرهنگ  می نگارد که:

« یک عده از بزرگان شهر از مسلمان و هندو هیأتی را نزد او فرستاد، خواهش نمودند، تا در بدل سی لک روپیه از غارت شهر و قتل عام ساکنین آن صرف نظر کند. احمد شاه این معامله را قبول... گرچه بعضی خانه ها و محلات شهر غارت شدند.» ( 6)

چون هدف احمد شاه درانی به دست آورد «غنیمت» و تأسیس «امپراطوری افغان» بود که با ویرانی ها، قتل های مسلمانان و غیر مسلمانان نیز همرا بود. نتایج خشونت نظامی، لشکرها و کشتارها بود که غنایم را نصیب دولت احمد شاه درانی و لشکر او نمود که واقعیت را اینگونه بود:

« احمد شاه در این لشکر کشی غنایم فراوان به دست آورد که بهای کلی آن سیصد میلیون روپیه تخمین شده است. این غنایم توسط بیست و هشت هزار حیوان و وسیلهء باری از قبیل فیل و شتر و خر و قاطر و کراچی حمل می گردید.» ( 7 )

آیا محروم کردن یک انسان از زندگانی طبیعی، حقوقی و تداوم حیات وی به معنای محروم نمودن سایر انسان های روی زمین از پیشبرد حیات شان نبود و  حال هم نمی باشد؟

در قرآنکریم خشونت، جبر، غارت، تجاوز جنسی بر زنان، حق تلفی، ریاکاری، آواره سازی و انسان کشی در مورد هر فرد مسلمان و غیر مسلمان قطعا ممنوع قرار داده شده که خداوند چنین فرموده است:

« هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در زمین بکشد، چنان است که گویی همهء انسان ها را کشته است.» (المائده / 32)

« خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین و خانه و کاشانهء خویش بیرون نکنید.» (البقره/84)

«خود کشی مکنید و خون همدیگر را نریزید.» (النسأ /29) » ( 8 )

سوال اینجاست که آیا ما مسلمانان دستورات خداوند تبارک و تعالی را که ظلم، چپاول و انسان کشی را در مورد بشریت منع فرموده، واجب نیست که آگاهانه از آن اطاعت نماییم و همچنین همهء ما مسلمانان و غیر مسلمانان تجاوزات، غارت ها و قتل های مردم هندو و مسلمانان هند وستان، کشور ما و سایر همسایگان را که توسط  لشکر کشی های احمد شاه درانی صورت گرفته و همچنان سراسر ظالمان و قاتلان تاریخ و جهان کنونی که اعمال ضد بشری را در مورد انسان ها انجام داده اند، بازهم واجب نیست که آنها را هم  مورد انتقاد بشر د وستانه خودها قرار داد؟

با درد و دریغ فراوان که برخی از شاهان، حکام، اربابان و زمامداران مستبد افغانستان با بیشرمانه ترین صورت نه تنها کرامت و حقوق انسانی جوامع با هم خواهر- برادر کشور ما و سایر ممالک همسایه را با شدید ترین رقم آن پامال نموده اند، بلکه دستورات دینی را نیز زیرپا کردند و قرآن خدا را به مسخره گرفتند.

آیا یکی از عوامل «بحران هویت ملی» افغانستان در همچو تجاوزها، چپاول ها، ویرانگری ها، آوراه سازی ها، کشتارها، نسل کشی ها و نظایر آن در برگه های خونین از تاریخ سیاسی، اجتماعی، نظامی و... برخی از شاهان و حکام خودکامه کشور ما نهفته نیست؟

پرسش خیلی ساده اینست که اگر ما خودها را انسان و مسلمان می دانیم که هیچ جای تردیدی باقی نمی ماند؛ یقینا که انسان و مسلمان هستیم. پس چرا اینقدر ظلم ها و انسان کشی ها را مرتکب شدیم و اکنون نیز می نماییم و دارایی انسان ها را مغایر کرامت انسانی و ارزش های اسلامی غارت نمودیم و بازهم با چنین اعمال ننگین و ضد انسانی خودها ادامه می دهیم؟

 ما چه وقت بر سر عقل، خرد، هوش، تفکر انسانی، اسلامی و ملی می آییم که اعمال غیر انسانی گذشته و حال خودها را مورد نقد خردمندانه، بشردوستانه، عاقلانه و ملی گرانه قرار دهیم و از بازماندگان قربانانیان جنگ، نسل کشی و غارت مردم خویش و همسایگان عذرخواهی نماییم؟

ادامه دارد

جمعه 10حمل 1386 خورشيدی مطابق با 30 مارچ 2007 ميلادی/ لندن

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

( 1) -  ص 79 – دین، فرهنگ، سیاست/ دای فولادی چاپ اول 1382

(2 ) -  ص217-218 / .... دای فولادی

( 3 ) - ص 123 « افغانستان در پنج قرن اخیر» جلد اول قسمت اول، چاپ جدید، 1371، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

( 4 ) -  ص124 «افغانستان در پنج قرن اخیر» « افغانستان در پنج قرن اخیر»، مولف: میر محمد صدیق فرهنگ، جلد اول قسمت اول، چاپ جدید، 1371، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

(5 ) - ص 121« افغانستان در پنج قرن اخیر« افغانستان در پنج قرن اخیر»، مولف: میر محمد صدیق فرهنگ، جلد اول قسمت اول، چاپ جدید، 1371، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان. (6) - ص116« افغانستان در پنج قرن اخیر» « افغانستان در پنج قرن اخیر»، مولف: میر محمد صدیق فرهنگ، جلد اول قسمت اول، چاپ جدید، 1371، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

( 7 ) - ص 124 « افغانستان در پنج قرن اخیر»، مولف: میر محمد صدیق فرهنگ، جلد اول قسمت اول، چاپ جدید، 1371، ناشر: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.

( 8 ) - ص 188 «ایمان و آزادی»، مؤلف: دای فولادی ، چاپ اول، بهار 1382، نشر بنیاد انکشاف مدنی.