سیدهاشم سدید

27.3.2007

 

 

""آشنائی ما با نقد در چه حدودی است؟"

 

بعضی اوقات با نوشته های برمیخوریم که نویسندگان آن نوشته ها اسم آن نوشته ها را به غلط، یا از روی بی اطلاعی، یا بدون اینکه بدانند که نقد دارای کدام  شیوه ها و اصول مشخص و معینی هستند، نقد می گذارند. اگرمقصود این نویسندگان تنها مدلول عیب جوئی باشد،  درآن صورت مسلماً این ها حق دارند آن نوشته ها را بر حسب یکی از معانی نقد در فلسفه، نقد بخوانند؛ منتها با  کاربرد نقد با این معنی و مفهوم، این نویسـندگان معنی و مقصود نقد را به  قضاوت های نا مساعد و نا مکمل، انتقاد بر مبنای اعتراض محض یا عیب جوئی پائین می آورند که با معیارهای قبول شده نقد، یا ارزش گذاری، به خصوص معیار های شناخت حقیقت یا واقعیت، یا درست و نادرست،  یا  با معنی  و منظور متداول  و مروج  نقد  در  فلسفه و  در ادبیات  در زمان ما همسوئی  و همخوانی  ندارد؛ و غالباً به مکالمات وبحث های جاری و عادی تعلق میگیرند، یا به نوشته هائی جدلی مشاجره گران بی مایه و غیرمسئول.  نقد که ریشه عربی دارد در زبان دری دارای شش گونه تلفظ متنوع  و در مجموع  بیشتر ازچهل معنی مختلف میباشد که از آنجمله در حدود هجده معنی آن مربوط  میشود به نقد به وزن " نجد "؛  نقدی که ما در نظر داریم در آن رابطه برای روشن شدن موضوع، بحث کنونی را راه بیاندازیم.

نقد دربیان یا درتعریف فلسفه های جدید، همچنین در ادبیات و هنر، عبارت است از قسمتی از منطق که مربوط  میشـود به داوری و قضاوت، و بررسی وارزش گذاری مثبت ومنفی اثری؛ ومشمول نقد ادبی ( نقد نثر، نقد شعر، نقد الفاظ، نقد رمان وغیره)، نقد هنری (زیبائی شناسی) نقد فلسفی، نقد حقیقت ( منطق)،  نقد فیلم، که در بر گیرنده انواع  نقد ها میباشد و از جهات گوناکون فیلم را مورد ارزیابی  و تحلیل و تعلیل قرار میدهد، نقد سیاست و نقد های دیگر که هدف از همه ی آنها بررسی معایب و محاسن اثر است، میباشد و نه مثالب آنها.

اصولاً برخورد ما با گفته ها و نوشته ها، که ازنوع تفکر و بینش ما منشأ میگیرد، دو گونه هستند. یک نوع انفرادی و دیگری نوع جمعی؛ که هردو نوع آن بازهم  به دو شکل تقسـیم  میشود که عبارت اند از برخورد نوع انفعالی، یعنی برخوردی که انسان بعد از شنیدن گفته ها و خواندن نوشته ها بدون این که به زوایای تاریک ومجهول ومبهم یا  درست و نادرست بودن آن نوشته یا گفته توجه کند، از آن نوشته ها یا گفته ها باوجود همه ابهامات و مجهـولات و سوالات، متأثرمیشود. دلیل آن میتواند مسایل متعددی باشد؛ نارسائی درذهن و اندیشه،علاقه عاطفی یا دوستی و قرابت بیش ازحد با گوینده یا نویسنده، تعلقات یا تشابهات فکری یا عقیدتی،  مناسبات و وابستگی های سازمانی، سـیاسی، قومی و ...  که نظام نیاز ها،  و بر مبنای آن نظام همکاری و حمایت متقابل برای دست یافتن به اهداف و نیل به غایات مطلوب دو جانبه را بوجود مییآورد، ترس از انتقاد جمعی یا به خطرافتادن حیات منقد که با  دور شدن  از قالب های فکری معمول و مسـلط  درجامعه بروزخواهند کرد، احساسی بودن بیش از حد و ده ها دلیل دیگر.  شکل دیگر برخورد با پندار ها و گفتار ها و کردار ها و نوشـتار ها همان شکل برخورد کاوشـگرانه و مبتنی بر مهارت های دقیق  تجربی و علمی به منظور شناخت عمیق و همه جانبه، جزئی و کلی، تمام ایده ها و روابط  آن ها با واقعیت ها و حقایق هویدا تا زمان برخورد ( نقد)  با یک اثر اسـت؛ که مخصوص کسانی است که  دارای نظر تیز و ذهن وقاد، و از لحاظ عاطفی  یا تعلق و سایر تقید های غیر اصولی و غیرارزشی آزاد، و در صدد یافتن ارزش ها ( غالباً ارزش های پذیرفته شـده در موقعی که یک اثر مورد نقد قرار میگیرد)  باشد.

نقد از جهت برخورد منتقد با آن  دوگونه است که هرکدام آن ضمن اینکه به دوگونه نقد التقاتیی که از ترکیب دو نوع نقد ساده بوجود مییآید و در مجموع چهار نوع نقد را تشکیل میدهند،  شکل، موقعیت و دلیل وجودی خود را دارا میباشد؛ بطور مثال:

نقد عام،

نقد تحصصی،

نقد عام تخصصی،

نقد تخصصی عام.

نقد عام، نقدی است که هرانسانی میتواند بر روی یک اثر، یا یک تولید بنویسد. کیفیت این نوع نقد، اما ازارزش بالای برخوردار نیست،زیرا منتقد کسی نیست که در موضوع مورد بحث مخاطب، یا در همان حوزه و رشته صاحب نظر باشد. مثلاً شعری را نقد می کند بدون اینکه بداند که برای نقد شـعری حد اقل باید به سه قسمت شعر که عبارت از موضوع سخن، تعبیرات وقالب بیان است، توجه کند؛  یا کم از کم  به رمز و راز و  قواعد آن آشنائی داشته باشد. چنین نقدی غالباً بر پایه معیارها و الگو های تربیتی، اخلاقی و تحصیلی یا برداشت های شخصی افراد قرار دارد،  نه بر پایهء شیوه های که ریشه در نورم ها و ضوابط معیین و پذیرفته شده اکادمیک نقد دارند.

نقد تخصصی نقدیست که تمام مراحل و شاخص های شناخت و تبیین پدیده ها و روابط آن ها را باهم درنظرگرفته با استفاده ازشیوه های معیین وبا بکار بستن نورم ها وضوابط علمی، با آگاهی تمام و کامل از موضوع مورد بحث گوینده یا نویسنده یا خالق یک اثر یا تولید، تمرکز منتقدانه و خلاق و هدفمند و مستقیم، تنها روی موضوع مورد بحث، یا اثرمخاطب با شیوه های مسلکی و استنداردهای پذیرفته شده به عمل آید. بازهم مثالی ازادبیات شعری آورده مییافزایم که اگر شعری نقد می شود، باید نقد آن شعر بر پایه همه قواعد شعری یا قواعد ادبی بوسیله کسی که نه تنها با قواعد و قوانین شعر آگاه باشد نقد شود، که منقد باید از لحاظ روانی و احساسی توانائی  تجسم دنیای حسی و تخیلی شاعر،  از لحاظ  تاریخی آگاهی کامل از زمان زندگی شاعر و از لحاظ فکری و اخلاقی معلومات چند از شیوهء تفکر وخصوصیت های اخلاقی شاعر و زبان و تفکر مروج همان زمانیکه شعر سروده شده است،  را نیز دارا باشد.  امیرعنصرالمعالی میگفت: " نقد شعر بیاموز تا  اگر میان شاعران مناظره افتد ... عاجز نباشی."  در این نوع نقد عواطف و احساسات شخصی یا گروهی را دخیل نمیسازند. نقد تخصصی فی نفسه نه خصلت و مبنای مثبت نگر دارد، و نه خصیصه و ویژگی منفی نگر.  نقد تخصصی در برخورد با خوب و بد اثر بیطرف است و با مخاطب یا صاحب اثر کمتر سر و کار دارد.  دید و بررسی  و نتیجه گیری منتقد بسـتگی به مضمون و محتـوا و ارزش واقعی یک نوشـته یا یک تولید یا یک اثر دارد.  نقد تخصصی به همه جوانب یک اثر، به جوانب مثبت و منفی, قوی و ضعیف، زشت و زیبا، و مفیـد و غیر مفید آن ها توجه دارد، و همهء این نکات  را مورد  مداقه و بررسی  قرار داده  توضیح و تشریح میکند. این گونه  نقد  شاید  از لحاظ  کمیت عرض و طول نداشـته باشد، اما از نقطه نظر کیفیت با بهره وری از روش شناسی، منطق، تخصص و کاربرد  نورم های علمی  در آن  رشته  یا مسلک، غالباً دارای ارزش بالای میباشد.

نقد عام  تخصصی عبارت از نقدی است که چند یا چندین منتقد تمام جنبه های قابل نقد یک اثر یا تولید را نقد میکنند.  مثلاً  در ارزشدهی یا ارزیابی  فلم برای دریافت یا توزیع جایزه اسکار که در حدود 5808 منقد تنها به نقد و ارزش دهی فلم توظیف میشوند. و نقد تخصصی عام عبارت است از نقدی که یک منتقد کارهای گوناگون ـ هنری، علمی، ادبی، اجتماعی و... ـ  را از جهات گوناگون ارزیابی میکند؛مانند مسئول بخش نقد یک مجلهء متوسط یا یک فرستنده تلویزونی کوچک ـ که فادر به استخدام چندین منتقد  برای نقد هر رشته نیست ـ که به نقد فیلم یا نقد رمان یا شعر یا تابلوی هنری و ... میپردازد.

در نقد آن چه از همه اولتر دارای اهمیت اسـت اینسـت که منقد علاوه  بر تشخیص درست  و تام  و تمام  مدعا و فهم دلایل نویسنده،  شاعر،  فیلسوف  یا هنرمند از موضوعی که مورد بحث مخاطب بوده است نیز اطلاع  کافی داشته باشد، و در آن زمینه از تبحر لازم  بهره منـد باشد. بدون تشخیص مدعا و دلایل صاحب اثر، یا  آگاهی از موضوعی که مخاطب به آن تماس حاصل نموده اسـت،  هیچ نوشته یا سخنی را، بنا بر قواعد و الزامات نقد، نمیتوان نقد خواند. بنأً به کسانیکه خویشتن را  منتقد میخوانند لازم می افتد که تنها بعد از تشحیص منظورخالق اثر، قبل ازنوشتن دلایل خویش در رابطه با  موضوع نقد، مدعا و دلایل خالق، اثری را که نقد میکند در حدود لازم  درنوشته خود ذکر کند تا  خواننده  بداند که منتقد چه چیزی را و به چه دلایلی نقد می کند؛ و یا اینکه آیا این نقد بجا یا درست است یا نه.

نقد نوشته های نویسندگان ما امروز، بویژه دشوار است. زیرا نویسندگان غیرمسلکی ما امروز که کار نویسندگی را فقط قطار کردن کلمات میدانند به دو

مسئله که در کار نویسندگی نیازمند توجه خاصی هستند کمتر توجه میکنند.  توجه به این دو موضوع که یکی نکات اصلی نوشته میباشد و دیگری نکات فرعی نوشته، خصوصاً در کشورما که سطح دانش و با سواد و کتاب خوان کم است، و حتی فهمیدن سخن سر راست و ساده و بدون هیچ آرایش لفظی و معنائی و تشبیه و ایجاز و ایما و اشاره و استعاره بعضاً مشکل است، برای کمک به خواننده، یکی از اهم ضروریات میباشد.

نکات اصلی نوشته ها اساساً برای تشریح یا بیان موضوعاتی اساسی بکار برده میشود که نویسنده  قصد تفهیم آن ها را دارد. توجه به این نکات که حکم روح نوشته را دارد،  بسیار ضروری میباشد؛  و باید به آن ها  برای آسان ساختن فهم مبحث اهمیت خاصی قایل شـد. بدون پرداختن دقیق وعمیق وبدون توضیح همه جانبه و جامع منظور و مقصد نویسنده از راه پرداختن جدی به نکات اصلی نوشته ها، فهم آن ها بسیار دشوارو حتی نا ممکن میگردد. عـدم موجودیت نکات اصلی کافی و وافی، بخصوص نکات اصلی گویا، یا عدم موجدیت نکات فرعی برای توضیح نکات اصلی غالبـاً سبب بمیان آمدن سوء تفاهم ها یا غلط  فهمی های میشود که اگر نویسنده کمی به خود زحمت بدهـد و موضوع مورد بحث اش را کمی مشرح تر یا واضح تر و مدلل تر بنویسد  سوء تفاهماتی  بوجود نمییآید؛  و در نتیجه دنباله بحث بدون جهت به درازا  کشیده نمیشود.  بدون وجود نکات اصلی هیچ نوشته ای را نمیتوان از لحـاظ معنا و مفهوم و از نگاه خبری یک نوشته ء کامل خواند.  بار معنائی و ارزش یک نوشته را نکات اصلی آن تعیین می کند، اگر چه نکات فرعی هم جای خود و ارزش و اهمیت خود شان را دارند.  ولی، اگر خواسـته باشـیم، از ذکر نکات فرعی خود داری کنیـم ـ  اگر نوشته برای کسانی باشد که با مبحث یا موضوع مورد بحث آشنائی قبلی لازم را دارا هستند و به توضیحات جانبی و اضافی احتیاجی ندارند ـ  میتوانیم به چنین کاری دست بزنیم. با این کـار در مدعا ونظر، درمطلب و موضوع بحـث نویسـنده هیـچ تغییری بوجود نمییآید و نوشته ازلحاظ  محتوی، اصالت و ارزش خودش را، با وجود فقدان نکات فرعی در نوشته، حفظ می کند.  اما  از آوردن نکات اصلی به هیچ وجه گریزی نداریم. نکات اصلی نوشته حاوی و بیان کنندهء مکنونات ذهن و منویات نویسنده است؛ درحالی که وظیفه نکات فرعی نوشته فقط توضیح وبیان نکات اصلی نوشته و آشکار کردن ابهامات، نا گفته ها، معانی و مفاهیـم پنهان یا سوالاتی است که نویسنده حین نوشتن، به فرض این که برای خواننده در موقع خواندن نوشته وی چنین یا چنان سوالاتی پیدا خواهد شد،  به مثابه شرح یا یا تفسیر  یا تعلیقه ای نکات اصلی  در یک یا چند عبارت ضمنی، ضمن نوشتن نکات اصلی در نوشته اش، قبل ازاین که خواننده  در آن زمینه  توضیح بخواهد یا منتقدی به نقد آن نوشته بپردازد، به علامت توضیح یا تشریح نکات اصلی، در نوشته اش اضافه میکند.

درگذشته ها چنین معمول بود که منتقد برای اینکه به نویسنده مضمونی که وی آن رامورد نقد قرارمیدهد، وهمچنان به خواننده نقد خودش، نشان بدهد که موضوع نوشته و دلایل نویسنده را درست  فهمیده است، قبل از آغاز نقد به توضیح نوشته ( مدعا) و تحلیل و تعلیل دلایل نویسنده می پرداخت؛ و بعد از آن اگر با مدعا مخالف بود دلایل مخالفت خویش با مدعا را بیان داشته می کوشید مدعای خودش را تثبیت کند؛ و اگر با دلایل نویسنده مخالف بود و مدعا را قبول داشت، در آنصورت با ارائه دلایل خود به رد دلایل وی درحدی که با آن مخالف بود، قلم میفرسود. اگربا مدعا و دلیل موافـق نبود، با ارائه ادعا و دلیل خودش به رد ادعا و دلیل مخاطبش، و تثبیت ادعا و دلیل خودش می پرداخت.  این قاعده را راقم  این سطور در نوشته " کار محققانه پرداختن به اصالت هاست ..." و یکی دو نوشته دیگر که در همین وبسایت به نشر رسیده است بکار گرفته است.

 در نقد های امروزی، اما، غالباً برای خواننده دشواراست که تعیین مطلب کند که منتقد با مدعای نویسنده سرمخالفت دارد یا به ادله یا دلایل وی. نویسنده ها نیز امروز کمتر به مدعای خویش تمرکز میکنند؛  و از وجود نکات فرعی توضیح گر هم در نوشته ها دیگر اثر آنچنانی به نظر نمیرسد، در حالی که

درجوامعی که هنوز فرهنگ مطالعه، خصوصاً مطالعاتی که به گره گشائی های سنجشگرانه محتاج اند، رواج نیافته است، مراعات این مهم از اهم کــار ها و وظایف نویسنده است.

یکی از ایجابات دیگر نقد آن است که منتقد تنها و مستقیم به نقد موضوع مورد نظرمخاطب به پردازد و از بحث روی موضوعاتی که مربوط به بحث یا موضوع مورد بحث مخاطب نمیشود، اجتناب کند. از شاخی به شاخی پریدن و ده ها موضوعی را که اصلاً به بحث مربوط  نمیشوند شامل نقد نمودن نه تنها کار رسیدن به یک منظور را مشکل میسازد، که موجب اطناب کلام و خستگی خواننده نیزمیگردد. بجای پرداختن به مسایل و موضوعات نامربوط بهتر است منتقد، برای روشن شدن مسایل یا تسریع و تسهیل فهم خواننده ازموضوع، به بحثها یا نوشته ها ونقد هائیکه درهمین رابطه قبلاً جریان داشته، یا نوشته شده است به عنوان کمک های هرمنوتیک یا تأویلی وتفسیری اشاره نموده خواننده را درفهمیدن مطلب یاری برساند. ولی تذکراین نکته هیچ گاه به آن معنی نیست که ناقد همواره خود را محدود و مقید به نظرات دیگران بسازد.  در واقع،  بهتر است که ناقد، اگر ضرورت افتد، از قالب های فکری زمان خود فراتررفته و آنچه را که میتواند در روشنی دانش و بینش و تجارت، پیش بینی کند، بیان نماید. کار ناقد تنها به پرداختن به مسئله در حد نوشته مخاطب یا نویسنده ای که نوشته اش مورد نقد قرارمیگیرد تمام نمیشود. کارمنتقد وقتی تکمیل میگردد که در بارهء نوشته که مورد نقذ قرارگرفته به همه نوشته های که تا زمان نقد در دسترس وی قرار دارد، به نوشته مخاطب خود، و حتی به آن چه که اوحدس میزند که نویسـنده میتواند درآن باره درارتباط  با نوشته اش احتمالاً خواهد اندیشید، و آنرا بنا بر دلایلی، یا بنابر فراموشی یا حواس پرتی در موقع نوشتن، در نوشته اش نیاورده است، توضیحات لازم و ضروری ارائه کند. برخورد ناقد باید همواره با موضوع بحت و نوشته و مدعا و دلیل نویسنده باشد، نه با شخص و شخصیت نویسنده.  به معنی دیگـر منقد باید ببیند که نویسنده چه گفته یا چه میگوید، نوشته یا گفتارش ارزش دارد یا نه، نه این که دوست آن را گفته است یا دشمن.  در واقع برای منتقد  در عرصه کاری ( نوشته و نقد ) دوست و دشمنی وجود ندارد.  اگر منقد در محدوده نوشته و نقد برای خود دوست و دشمن تراشید، نمی توانیم وی را منتقد واقعی بخوانیم.   

و بلاخره، همانطوریکه قبلاً هم تذکررفت، هدف نقد عیب جوئی محض نیست. و نقد بر خلاف تصور خیلی ها عمل نکوهیده  و مذمومی هم نمیباشد. نقد درواقع به مانند صیقلی است که هراندازه کلام و سخن به آن سائیده شود به همان اندازه درخشش وشفافیت آن بیشـترمیگردد. فرهنگ های پیشرفته جهان را، مجموعه ای از تفکرات و گفتگو ها و بحث ها را، محرک  نقد تا اینجا رسانده است؛ منتها "نقد محض"، نقد بی غرض و تخصصی و منطقی. وقتی که میگوئیم نقد محض، منظوراز نقدی است که در آن تمام اصول نقد رعایت شده باشد، نه نتیجه حاصل از نقد؛ زیرا  نقد نظر به موضوع مورد نقد، هم میتواند به نتایج محض و قطعی منتج گردد، و هم نمیتواند به نتایج محض و مطلق منتج شود،  که خود بحثی دیگری را ایجاب میکنـد که در موقع دیگری به آن خواهیم پرداخت، اگر زندگی بود.