ذهنیت سنتی، ذهنیت مدرن

 

  نویسنده: محمد فهیم نعیمی

16.03.07

 

   لسانس حقوق و علوم سیاسی

 

     چرا عقب مانده هستیم؟

     چرا از "پیشرفت" و "ترقی" در جامعۀ ما خبری نیست؟

     پرسش های بالا ذهن هر یک ما افغانها را بارها به خود مشغول داشته است. بدون اینکه به پاسخ قناعت بخشی دست بیابیم، گفته ایم که: "دشمنان افغانستان" نمی خواهند ما "ترقی" و "پیشرفت" نماییم. هیچگاهی نیاندیشیده ایم که "پیشرفت" و "ترقی" چه نسبتی با ما و ذهنیت های ما دارد؟

     آیا میتوان با ذهنیت سنتی به "ترقی" دست یافت؟ آیا میتوان سنتی فکر کرد و دموکراتیک عمل کرد؟ آیا میتوان با زندگی سنتی وارد بازار آزاد شد؟ آیا ذهنیت های سنتی میتوانند توسعۀ اقتصادی و سیاسی را بار آورند؟

     عقلا میدانند که پاسخ به پرسش های بالا همه "نه" اند. ذهنیت سنتی باید جای خودش را به ذهنیت مدرن بدهد. ذهنیت سنتی باید بستری شود برای شکل گیریی اندیشه های نو، تا شاهد "ترقی"، "پیشرفت" و "توسعه" در جامعه خویش باشیم.

     ذهنیت سنتی؛ اندیشیدن ایستا در قالبهای فکری کهنه (قالبهای فکری بسته)، با معیارهای فکری کهنه(معیارهای فکریی غیر عقلانی)، در جوی پر از رمز و راز است. در حالیکه ذهنیت مدرن (امروزین) اندیشیدن در قالبهای فکری جدید (پویا و نقد پذیر)، با معیارهای فکری جدید(عقلانی)، در جوی راز زدایی شده و عاری از هر گونه رمز است.

     در ذهنیت سنتی اندیشۀ پویا و راه گشا وجود ندارد، بلکه برعکس، ذهنیت سنتی پر است از ترسب سنگین خرافات مطلق نما و اندوخته های فکری غیر عقلی. در ذهنیت سنتی پذیرفتنِ یک امر بستگی به دلیل ندارد، چون دلیل معمولاً مبتنیست بر منطق و منطق، پای عقل را به میدان میکشاند. در حالیکه در ذهنیت سنتی بیشتر تقلید و باور به علل نامرئی در پذیرش یک امر نقش اساسی را بازی میکند. دخیل دانستن عوامل نامرئی در امورات زندگی در واقع باور به این امر است که زندگی بیرون از دسترس ما (انسانها) قرار دارد. ما نمیتوانیم هیچ گونه دخل و تصرفی در آن داشته باشیم. هر نوع تشبث در امر زندگی دخالت در کارهای پنداشته میشود که از صلاحیت ما (انسانها) فراتر است. این یکی از مشخصات ذهنیت سنتی است. به همین علت، زندگی با ذهنیت سنتی ایستا و آرام است. قرنها اگر بر ذهنیت سنتی بگذرد باز هم هیچ گونه تغییر چشمگیری را در اجتماع باعث نخواهد شد. تحول و تغییر زمانی در زندگی ممکن است، که زندگی تحت تأثیر عوامل مهار ناشدنی پنداشته نشود. این مشخصه را بخوبی میتوان در ذهنیت مدرن(امروزین) دریافت. مطابق ذهنیت مدرن زندگی امریست مهار شدنی، که با پیروی از عقل سلیم میتوان نظامی پویا و مترقی برایش پی ریخت و جهت تکاملی برایش مشخص کرد، تا هر آن گامی بسوی ترقی و تعالی بردارد.

     کالبد شگافی ذهنیت سنتی و کاشتن تخمه های اندیشگی مدرن برای رشد نهال فربه ترقی و پیشرفت در جامعۀ افغانی کاری ساده نیست. چون، با آنکه، در جامعۀ افغانی ظواهر مدرنیته (قانون، رسانه ها، ساختار مدرن دولت و...) توانسته است تا حد زیادی رواج بیابد، اما ارزشها و باورهای سنتی تا هنوز حاکم بر فضای اندیشگی موجود در جامعه افغانی است. هنوز از فردانیت (باور به حقوق و آزادی های مصؤون از تعرض فردی) در جامعه افغانی خبری نیست. فرد، از هویت و استقلال فردی در اذهان عامه برخوردار نیست. اگر چه قوانین ملی با وجود تناقضهای فراوان از حقوق و وجایب فردی بحث نموده اند. زنان هنوز جایگاه ملکیت را برای مردان در اذهان عامه دارند. "زنان برای خانه، برای تربیه اطفال و خدمت مردان اند". این باور تنها نزد مردان جامعه افغانی نیست، بلکه بیشترینه زنان نیز این باور را در اذهانشان می پرورانند و با آن زندگی میکنند. حتا میتوان گفت: زنان در افغانستان تا حد زیادی خود رواج دهندگان ذهنیت سنتی و محافظین آن بشمار میروند. هنوز برای عده کمی از زنان افغان این سوالها مطرح شده است، که واقعاً زندگی چیست؟ آیا زندگی زنان باید در میان دیوارهای خانه خلاصه شود؟ آیا خدواند زنان را آفریده است تا تنها آشپزی نمایند، اطفال را بزرگ ساخته و خدمت شوهرانشان را بجا آرند؟

     از جانب دیگر مطابق ذهنیت سنتی در جامعه افغانی خانواده همچون طبیعت، بیرون از دسترس انسانها بشمار میرود. ترتیب و تنظیم امور خانوادگی و پی ریزی برنامه های عقلانی و حساب شده برای آن جایگاهی در ذهنیت سنتی ندارد. به همین دلیل خانواده های افغان همیشه بی نظم، نامرتب و پراکنده اند و محدی اند برای پرورش انسانهای سنتی. بسا خانواده های افغان اند، که از لحاظ اقتصادی در رده های پائینتر از خط فقر قرار دارند، اما هیچگاه برنامۀ را برای مهار توالد و تناسل پی نریخته اند. حتا به این فکر هم نیافتاده اند، که وقفه های مناسب در دوره های حاملگی میتواند بر اقتصاد خانواده، صحت و تعلیم و تربیه اطفال، آینده اطفال و جامعه تأثیر بسازی داشته باشد. همه موارد بالا در جامعۀ افغانی تنها در سایه ذهنیت سنتی و بسته توانسته اند حضور خود را تا حال حفظ کنند. موارد بالا  با وضاحت تمام نشان میدهند، که هنوز ذهنیت سنتی در جامعه افغانی پابرجاست و در برابر هر تغییری به نفع ذهنیت مدرن ممکن است واکنش خیلی جدی از خود نشان دهند.

     ذهنیت سنتی در جامعه افغانی تنها در ذهن عوام جا نداشته است، بلکه علمایی دینی، علمایی عرصه های علوم طبیعی و علوم اجتماعی، اندیشمندان و روشنفکران نیز بنحوی متأثر از ذهنیت حاکم بر جامعه اند. در بعضی موارد نمیتوان تأثیرگذاری ذهنیت سنتی را بسادگی بر اذهان تحصیلکردگان و روشنفکران مشاهده کرد. اما با تأمل بیشتر میتوان رشته های اندیشگی سنتی را در لابلای باروها، عملکردها و سخنان شان بدست آورد.

     "چندی پیش در شهر کابل کنفرانسی تحت عنوان "رسانه ها و دولت" راه اندازی شده بود. در این کنفرانس عدۀ زیادی از تحصیلکرده گان، روشنفکران و نماینده گان نهادهای جامعه مدنی حضور به هم رسانده بودند. جریان کنفرانس تا پیش از ظهر طور نرمال به پیش رفت، اما بعد از ظهر بطور غیر مترقبه بعد از گفتگوی مختصری میان یکی از گردانندگان کنفرانس و یک تن از اشتراک کننده گان، کشمکشی به بوجود آمد. گردانندۀ کنفرانس با حمایت و پشتیبانی سایر همکارانش "سیلی" محکمی بر گونۀ اشتراک کنندۀ پرحرف نواخت و به این ترتیب جواب حرفهای شاید زشتش را با سیلی داد."

     کنفرانس "رسانه ها و دولت" و برخورد شرم آوری که در جریان کنفرانس صورت گرفت به وضوح نشان داد، که هنوز تحصیلکرده گان و روشنفکران ما با ذهنیت استبدادی - سنتی کاملاً وداع نگفته اند. هنوز به این باور نرسیده اند، که جواب حرف را باید با حرف داد نه با سیلی. حقیقت دیگری که با توجه به این کنفرانس باید بدان اذعان داشت، حضور نهادهای مدرن در حال فقدان ارزشهایست که به این نهادها در جامعه معنی میبخشند و باعث کارکرد مثبت آنها میگردند. "کنفرانس" یک نهاد مدرن است، کسانی که میخواهند به تدویر کنفرانس بپردازند از پیش باید به ارزشهای مانند آزادی بیان، پلورالیزم فکری، تساهل و سایر ارزشهای مدرن باورمند باشند. چه بدون آن، هر کنفرانسی به سرنوشت کنفرانس "رسانه ها و دولت" دچار خواهد شد.

    در گستره دین و دینداری؛ ذهنیت سنتی تنها تعبیری از دین را که با دنیای کوچک و محدود آن سازگاری داشته باشد اجازۀ حیات میدهد. هر نوع سؤالی که همخوانی با معیارهای سنتی نداشته باشد و یا افق دید طرح کننده اش برتر از ذهنیت سنتی و جهانی باشد، مردود شمرده شده و در نهایت، شاید "کفر" پنداشته شود. فراتر نشستن ذهنیت سنتی از نقد و بررسی های عقلانی زمینه را برای به میان آمدن فرا روایتهای فراوان در گستره اندیشه به ارمغان میاورد. معیارهای ذهنیت سنتی کوچک و محدود اند، با این معیارها معمولاً بررسی ها در سطح بسیار کوچک و به شیوه غیر عقلانی صورت میگیرند. اندیشه دینی در گستره ذهنیت سنتی رنگ و بوی سنتی به خودش میگیرد و با همان معیارهای ذهنیت سنتی وارد بازار اندیشگی میشود. از آنجای که عقلانیت در ذهینت سنتی جای مناسبی ندارد. نقد به عنوان روش عقلی برای دانستن و ارزیابی اندیشه های گوناگون وجود ندارد. در چنین حال و هوای، نقد اندیشه های غیر دینی حساسیتهای زیادی را بر می انگیزد، چه رسد به گفتگو و تبادل نظر آزاد پیرامون اندیشه های دینی. در حالیکه ذهینت مدرن با ارزشهای چون مدارا، پلورالیزم و ... و معیار عقلانی که زمینۀ نقادی را مهیا میسازد پویایی و حیات تازه به اندیشه های انسانی میبخشد. افق دید در ذهنیت مدرن گسترده تر بوده و معیار سنجش اندیشه ها عاری از تعصب کور و پروردۀ فضای آزاد است.  

     در فضای ذهنیت سنتی گاهی دیده میشود، که سنت غیر دینی چهرۀ دینی به خودش میگیرد. در چنین حالتی اگر سنت غیر دینی، عادلانه و انسانی باشد در آن حرفی نخواهد بود. اما گاهی اوقات سنت های ظالمانه نقاب دینی بخود میکشند و با دست باز، بی باکانه بر مردم حکم میرانند. سنتِ "به شوهر دادن دختران در بدل جنایت پدر یا برادر" و صدها سنت غیر انسانی و ظالمانه دیگر توانسته است سالهای سال در میان مردم افغانستان رواج داشته باشد. دادن دختر به ورثه مقتول در بدل جنایتی که برادر یا پدر دختر مرتکب شده است، یکی از موارد خیلی زنندۀ سنت غیر دینی در افغانستان است که در بسیاری موارد توانسته است نقاب دینی بپوشد و فراتر از نقد و بررسی بنشیند.

     احترام و پیرویی چشم و گوش بسته از رهبران (دینی و یا غیر دینی) از موارد دیگریست که ذهنیت سنتی بستر مناسبی برای شکل گیری آن است. در چنین حالتی رهبران، مالکان مردم اند و دست باز برای تصرف در آنها و زندگی آنها دارند. سیاست چوپان – گله یی که آقای (خواجه بشیر احمد انصاری) در مقالۀ تحت نام "از حیوان سیاسی تا سیاست حیوانی" به خوبی به آن پرداخته است. یکی از مشخصات سیاست در جامعۀ سنتی افغانی است. رهبران، چوپانان اند و مردم گله های که باید از جانب چوپانان شان راهنمایی شوند. در چنین رابطۀ مردم موجودات بی شعوری اند، که در هر حالتی باید از رهبران شان پیروی کنند. و رهبران نیز حق دارند تا در هر حالتی و به هر شکلی که میخوهند مردم را سمت و سو بدهند.

     و اما در گستره ذهنیت مدرن انسانها از حالت گله یی برون شده و به افراد مشخصی که دارای شخصیت منحصر به فرد خود اند تبدیل میشوند. در چنین حالتی، هر فرد انسانی خود هدف است. حاکمیت از آن هیچ کسی پنداشته نمیشود. هر فرد تنها خودش حق دارد بر "خویشتن" حکمروا باشد. این باور ناشی میشود از باور به فردانیتی که در ذهنیت مدرن وجود دارد. مطابق ذهنیت مدرن انسانها آزاد به دنیا میایند و از برابری کامل برخوردار اند. در چنین حالتی طبیعی است، که رهبران خودشان را چوپان نمیدانند، بلکه بر عکس خود را خدمتگار مردم دانسته و با تصمیم مردم، هر آن، حاضر اند کرسی قدرت خود را رها کرده و به یک فرد عادی تبدیل شوند. حکومت، حاکمیت و رهبری مطابق ذهنیت مدرن حق نیست، بلکه یک ضرورت است، یک ضرورت اجتماعی.

Xxx

 

     افغانستان سالهاست، که آبستن مدرنیته است، اما از بخت بد دوران زایش هنوز بسر نرسیده است. حضور و سخت جانیی ذهنیت های سنتی در برابر ذهنیت های مدرن عرصه را بر پیدایی جامعه مدرن، با فرهنگ امروزین تنگتر ساخته است. اگر چه ظواهر تمدنی مدرن توانسته است با وجود ناملایمات و بحرانهای سیاسی تا حدی در جامعه افغانی برای خویش جا باز بکند، اما افغانستان به عنوان کشور جهان سومی کمتر توانسته است وارد گفتمانهای جهانی در زمینه فرهنگ شود. جامعه افغانی از اندیشه ها، باورها و اخلاقیاتی که شکل جهانی بخود گرفته اند، کمتر متأثر گشته است.

    ریشۀ بیشترینه مشکلات جامعه افغانی در عقبمانی این جامعه از کاروان فرهنگ و تمدن جهانیست. و بزرگترین مانع برای دسترسی افغانستان به دستاوردهای امروزین بشری، سنت و ذهنیت های سنتی است. رسیدن جامعه به تعادل، نیازمند همآهنگی و همخوانی اندیشه ها، باورها، اخلاقیات با واقعیتهای بیرونی است. تا زمانیکه ذهنیت سنتی، شناخته نشود، کالبد شگافی نشود و زمینه برای رویش ذهنیت های مدرن در بستر ذهنیتهای سنتی محیا نگردد، رسید به جامعه مدرن، آنچه برای ما افغانها آیده آل است، ممکن نخواهد بود.