محمدكاظم كاظمي
17.02.07
به لطف و ياري خداوند، بالاخره كار «گزيدة غزليات بيدل» به پايان رسيد، كتابي كه از حدود يك سال پيش وعدة تدوين آن را داده بودم و بارها خلف وعده شده بود. كاري بود نهايت سنگين، بهويژه با توجه به حجم كتاب و نيز شرحها و توضيحها و واژهنامهاش.
آنچه در پي ميآيد مقدمة كتاب است كه در آن كمابيش ويژگيهاي اين گزيده نيز ترسيم شده و براي استفاده از نظرهاي دوستان، پيش از چاپ كتاب در اختيار شما قرار ميگيرد. هنوز يكي دو روز تا ارسال كتاب به ناشر وقت دارم و ميتوانم نظرهاي اصلاحي دوستان را اعمال كنم.
با سپاس
كه دارد طاقت همچشمي ظرف حباب من؟
محيط از خود تهي گرديد تا بيدل برون آمد
ابوالمعاني ميرزا عبدالقادر بيدل، شاعر بزرگ زبان فارسي است; از شاعران محوري و كليدي، در رديف سخنوراني چون حافظ، مولانا، سعدي، فردوسي، نظامي و سنايي.
بيدل شاعري است زادة هندوستان و پروردة محيط ادبي آن كشور در قرنهاي يازدهم و دوازدهم هجري، يعني اواخر دورهاي كه هند كانون زبان و ادب فارسي بود. به همين سبب گاهي او را به «عظيمآبادي» يا «دهلوي» هم ملقّب ميكنند.
او در سال 1054 ق. در شهر عظيمآباد از ايالت پتنه به دنيا آمد. پدرش عبدالخالق كه سپاهياي بود صوفيمشرب، نام عبدالقادر گيلاني سرسلسلة صوفيان قادري را بر فرزندش نهاد. از لحاظ قومي، آنان مغولاني كوچيده از ماورأالنهر بودند، و ميدانيم كه هندوستان در آن عصر در سيطرة مغولان بود.
عبدالقادر بهزودي از پدر و مادر يتيم شد و به ساية حمايت عمّش ميرزا قلندر درآمد كه خود سرداري شجاع بود و در عين حال، مردي اهل عرفان و معرفت. عبدالقادر جوان تحصيلات سنّتي مدرسهاي را به اشارة ميرزا قلندر رها كرد; به شاگردي اهل تصوّف و مجذوبان عصر درآمد و به اتكاي هوش و ذكاوت سرشارش بهزودي مبادي عرفان و طريقت را آموخت.
او شاعري را از نوجواني و در مكتب آغاز كرده بود. در آغاز «رمزي» تخلّص ميكرد، ولي به زودي به يمن شعر «بيدل از بينشان چهگويد باز» سعدي، تخلّص «بيدل» را برگزيد. از همان زمان طبعي جوشان و قريحهاي شگفت داشت، چنان كه قصيدة «سواد اعظم» و مثنوي «محيط اعظم» محصول روزگار جواني اوست و بر كمال پختگياش گواهي ميدهد.
عصر زندگي شاعر، دوراني پرآشوب بود و آغاز زوال خاندان بابري هند. بيدل سيزده ساله بود كه جنگهاي شاهزادگان بر سر جانشيني شاه جهان ـ كه خود هنوز در قيد زندگي بود ـ آغاز شد و بعد از يك دوره خونريزي، حكومت، اورنگزيب عالمگير را مسلّم شد كه با قساوت تمام برادران را از ميان برداشت و پدر را محبوس ساخت. بيدل هم در اين روزگار پرفتنه زندگي آرامي نداشت و چند سال از عمرش در سفر و آوارگي گذشت، غالباً در معيّت ميرزا قلندر و گاه در كسوت يك سپاهي جوان كه به تشكيلات نظامي پيوسته بود.
بعد از جنگهاي جانشيني، شاعر ـ كه اينك جواني هفده ساله بود ـ همراه دايي فاضل و دانشمندش ميرزا ظريف به اوريسه رفت و چند سالي در تفسير و حديث و ديگر علوم رايج آن روزگار، نزد او و شاه قاسم هواللهي از علماي آن شهر درس خواند. در همين سالها با شاه كابلي از مجذوبان عصر ديدار كرد. اين ديدار هرچند كوتاه بود، در شاعر بسيار اثر گذاشت و شور و شيدايياي آفريد كه او را سخت بيتاب ساخت، بهويژه هنگام فراق ميان آن دو.
شاعر و نزديكانش چارة اين بيتابي را در پايبندشدنش به زندگي خانوادگي دانستند. او در بيستوپنجسالگي تأهل گزيد و براي تأمين معيشت، به سنّت پدري، به خدمت سپاهيگري در دستگاه شاهزاده محمداعظم فرزند اورنگزيب درآمد.
بيدل در هنگام خدمت در دستگاه محمداعظم، شاعري توانا بود و صاحب نام و آوازه. همين شهرت و اعتبار، شاهزاده را به دعوت از او براي پيوستن به سلك شاعران دربار واداشت، كه البته شاعرِ قناعتپيشه نپذيرفت و خدمت نظامي را نيز ترك كرد. چنان كه خود در چهار عنصر تصريح ميكند، در اين ترك خدمت، دلگيري از شغل رسمي و دولتي ـ كه با سلوك آزادمنشانة شاعر ناسازگار بود ـ نيز اثر داشته است.
از آن پس، چند سال از عمر شاعر در اكبرآباد و لاهور گذشت، تا اين كه در 1096 ق. به دهلي سفر كرد و با اقامت دايم در آن شهر، زندگي آرامي پيش گرفت. او به سبب فضل و كمال و قوّت شاعري، در ميان اهل ادب و دولتمردان احترامي تمام يافت. البته هيچگاه ـ با همه درخواستهايي كه گاهبهگاه از او ميكردند ـ به پيوستن به دستگاه حكومت وسوسه نشد. در اين روزگار زندگي زاهدانهاش را با كتابت كتب و اصلاح و ترتيب ديوانهاي شعر شاعران متموّل ميگذراند و البته گاه و بيگاه هدايايي از سوي حكمرانان وقت نيز به وي ميرسيد. بعضي از امراي محلّي با او رابطهاي نيكو داشتند، بهويژه نواب شكرالله خان و نواب عاقل خان راضي كه خود اهل دانش و معرفت بودند و فرزندانشان شاگردي بيدل ميكردند. براثر توجه اينان شاعر توانست در معيشت از دغدغههاي معمول آسوده باشد، وگرنه زندگي او با حرفهاي كه برگزيدهبود، خالي از دشواري نميگذشت و اين دشواري به طور طبيعي در سالهاي كهولت بيشتر ميشد.
شاعر در اين سالهاي آرامش و فراغت، نگارش كتاب منثور چهار عنصر و مثنوي عظيم عرفان را به پايان رساند و شاگرداني هم تربيت كرد كه بعضيشان از ادباي معروف عصر خود شدند، همچون بندرابنداس خوشگو صاحب سفينةالشعرا. در واپسين سالهاي حيات بيدل، كودكي كه خداوند در كهنسالياش به او عطا كردهبود و تنها فرزند او بود، درگذشت و شاعر را داغدار ساخت.
بالاخره خود او نيز در سال 1133 ق و در 79 سالگي به بيماري محرقه درگذشت و در صحن خانهاش دفن شد. مزارش تا سالها محل گردهمايي سالانة دوستدارانش بود كه با آداب و ترتيب خاصي با عنوان «عُرس بيدل» برگزار ميشد و اين سنّت هماكنون در بعضي نواحي قلمرو زبان فارسي بر جاي است. ولي خانه و مزار بيدل در پي حوادث طبيعي و مصائب و ويرانيهايي كه دهلي پس از آن در جنگهاي داخلي و خارجي ديد، ناپديد شد و هر چند اكنون قبري در اين شهر به نام او وجود دارد، در صحت انتساب آن جاي ترديد است.
بيدل را از روي آثار او و سخنان تذكرهنويسان، شاعري دانشمند، عارفمسلك، فروتن و قناعتپيشه مييابيم. او بر علوم ادبي، عرفان، فلسفه و ديگر دانشهاي عصر وقوفي تمام داشت و ميتوان گفت دانشمندترين شاعر بزرگ فارسي بعد از عبدالرحمان جامي هم اوست. در عرفان از پيروان مكتب ابن عربي به حساب ميآمد و در عين حال، اطلاعات خوبي از آرأ و عقايد هندوان داشت، چنان كه باري طي مباحثهاي يك دانشمند هندو را مسلمان ساخت.
آثار بيدل
بيدل شاعري بوده است پُركار، با طبعي چنان جوشان كه باري مثنوي 1200 بيتي طور معرفت را در دو روز سروده است. او خود ميگويد «بحر قدرتم بيدل، موجخيزِ معنيها / مصرعي اگر خواهم سر كنم، غزل دارم» و ديوان شعر گرانسنگ او گواه اين ادّعاست. او در نثر نيز توانا بوده است، ولي به سبب مقتضيات زمانه، نثرش بسيار سنگين و متكلّفانه است و فاقد شيوايياي كه خوانندگان امروز را خوش آيد.
خوشبختانه آثار بيدل نسبتاً از تصاريف روزگار در امان مانده و در مجموع داراي اين بخشهاست:
غزليات، در بيش از سي هزار بيت (حدود 2900 غزل).
قصايد، تركيببند، ترجيعبند، قطعات، مادهتاريخها و...
رباعيات، با حدود 4000 رباعي.
4. مثنويها مشتمل بر چهار منظومة مهم عرفان، طور معرفت، محيط اعظم، طلسم حيرت و چند مثنوي كوتاه.
5. چهار عنصر كه كتابي است به نثر آميخته با نظم، شامل شرح زندگي، خاطرات و تأملات شاعر.
6. نكات و رقعات، به نثر، كه اولي قطعات كوتاه حكيمانه و عارفانه است و دومي نامههاي بيدل.
q
كاملترين نسخة كليات بيدل همان است كه در چهار مجلّد از سوي وزارت علوم افغانستان در كابل منتشر شده و عمده تصحيح آن بر عهدة خالمحمد خسته شاعر، اديب و خوشنويس متأخر افغانستان بوده است. متأسفانه در سالهاي اخير، بهويژه در ايران، اين تصحيح به غلط بهنام استاد خليلالله خليلي رقم خورده است، آن هم بدين سبب كه مقدمة كتاب به قلم استاد خليلي است. اين در حالي است كه مرحوم خليلي خود در مقدمه و مؤخرة كليات بر تصحيح و مقابلة آن توسط خالمحمد خسته تصريح كرده و زحمات او را در خور تمجيد دانسته است.
اين كليات به عنوان كاملترين نسخة چاپي آثار بيدل تا به امروز، ارزش و اهميتي ويژه دارد و مبناي چاپهاي بعدي از ديوان بيدل بوده است. ولي با اين همه از خطاهاي چاپي و استنساخي سرشار است و بعضي از اصول امروزين تصحيح متون در آن رعايت نشده است، از جمله معرفي نسخههاي مورد استفاده و ضبط نسخهبدلها.
در سال 1364 مجلّد اول كليات كابل ـ كه صرفاً حاوي غزليات است ـ عيناً و به صورت عكسبرداري با مقدمة يوسفعلي ميرشكاك (با نام مستعار منصور منتظر) تجديد چاپ شد و اين اولين انتشار آثار بيدل در ايران بود. اين غزليات از آن پس نيز به اهتمام حسين آهي و ديگران چاپ شده و اين تجديد چاپها تا كنون ادامه دارد.
حدود ده سال پيش، كتابي در سه مجلد با عنوان «كليات بيدل» به تصحيح اكبر بهداروند و پرويز عباسي داكاني منتشر شد كه البته فاقد رباعيهاي اين شاعر است. اين كتاب با حروفچيني تازهاي چاپ شده، ولي مبناي آن همان كليات كابل است; با اين تفاوت كه بسياري از غلطهاي متن كابل گرفته شده و البته غلطهاي تازهاي به متن راه يافته است. اين كليات عنوان «تصحيح» بر خود دارد، ولي متأسفانه بعد از گذشت سي سال از چاپ نسخة كابل و در اين عصر امكانات پيشرفتة فنّي و رهاوردهاي علمي تصحيح متون، باز هم قدمي استوار برداشته نشده و حداقل ضبط نسخهبدلها ـ كه لازمة هرگونه تصحيحي است ـ در اين كليات رعايت نشده است. با اين همه چون مصححان علاوه بر نسخة چاپ كابل بر نسخ ديگري نيز متكي بودهاند، اين كليات در مواردي قابل اعتنا و حتي راهگشاست و در مجموع گامي به جلو به حساب ميآيد.
علاوه بر اينها، يك نسخة صوتي از غزليات بيدل هم در دست داريم، با روايت شادروان سيدحسن حسيني شاعر و پژوهشگر معاصر كه باري پيش از اين كتاب «بيدل، سپهري، سبك هندي» را نيز نگاشته بود. اين اثر كه در قالب چهار لوح فشرده صوتي از سوي انجمن شاعران ايران منتشر شده است، هم از لحاظ ارائة شكل تازهاي از غزليات بيدل ارزش دارد و هم براي شناخت قرائت درست شعر بيدل سودمند است، چون در روايت بعضي محدوديتهاي رسمالخط از ميان برميخيزد و تأكيدها و تركيبها را بهتر ميتوان دريافت. البته ابهام و مهآلودگي شعر بيدل، امكان قرائتهاي نادرست را هم پديد ميآورد و اين نسخه از اين نظر در مواردي جاي چند و چون دارد كه در گزيدة حاضر و در ذيل بعضي غزلها بدانها اشاره كردهام. مبناي كار سيدحسن حسيني در اين روايت، همان نسخة چاپ كابل است و البته در موارد بسياري ايشان تصحيحهايي كارگشا هم در متن داشته است.
با اين وصف، ضرورت يك تصحيح و چاپ كامل، جامع و منتقدانه از آثار بيدل به شدّت حس ميشود، چون با متون موجود و غلطهاي بيحساب آنها بسياري از ظرايف شعر بيدل پنهان مانده و دشواريهايي بيسبب در آن رونما شده است. در پينوشتهاي اين گزيده به مواردي چشمگير از اين غلطها اشاره كردهايم.
سبك و مقام شعري بيدل
بيدل در واپسين سالهاي اوج و اعتبار مكتب هندي ميزيست و از لحاظ خصوصيات كلّي به اين مكتب وابسته است. ولي در كنار اينها ويژگيهايي فردي نيز دارد كه از ديگر هنديسرايان جدايش ميكند.
يك شاخصة مهم بيدل، پشتوانة فكري اوست. نگرشهاي عرفاني، تأملات فلسفي، آموزههاي اخلاقي، نكات تربيتي و انتقادهاي اجتماعي بسياري در شعر او ميتوان يافت، در كنار تغزّلي دلنشين كه همانند تغزّل حافظ، سري در زمين دارد و سري در آسمان. مهمتر اين كه او در همة اين عوالم، جدي است و از سر يك احساس واقعي شعر ميگويد. به همين سبب بسياري از شعرهاي بيدل، سرشار است از احساس، سرزندگي و عواطف و تجربههاي عام انساني، بهگونهاي كه براي انسانهاي همه اعصار، در همه پهنة جغرافيايي زبان فارسي كاربرد دارد. اين تنوّع و عمق محتوايي بهگونهاي است كه براي بيان بسياري از لحظات زندگي ميتوان به شعر بيدل پناه برد. بيان نمادين و رمزآميز شاعر نيز به اين خاصيت افزوده است.
در كنار اينها، بيدل در عرصة هنرمنديهاي صوري نيز سخت قدرتمند است. تخيّلي نيرومند و پيشرفته دارد، همراه با قدرتي شگفت در يافتن مضامين تازه و غريب. بعضي از تصويرهاي شعرش چنان امروزي است كه از شاعري در آن عصر بعيد مينمايد. او در رعايت تناسبهاي لفظي و معنوي بسيار تواناست و به گونههاي مختلف ايهام و تناسب رغبتي تمام دارد. گاه ريزهكاريها و ظرافتهايي در كار دارد كه در شعر فارسي كمسابقه است. قافيه و رديفهاي ابتكاري را ميآزمايد و گاه وزنهايي بلندتر از هنجار عصر خويش برميگزيند.
زبان شعر بيدل برخوردار است از دايرة واژگاني وسيع و برخي ويژگيهاي زبان محاورة عصر او. بعضي مهارتهاي زباني همچون تكرار، حذف و جابهجايي هنرمندانة اجزاي جمله را در زبان او ميتوان يافت، ولي مهمتر از همه، تعبيرهاي كنايي اوست و توسعي شگفت كه به حوزة معنايي واژگان ميبخشد. به همين لحاظ، بعضي از واژگان در شعرش معنايي سيّال، هالهاي و فرّار دارند و تا حد معنيناپذيري پيش ميروند. اين خاصيت، مهآلودگي دلپذيري به شعر بيدل داده است.
از ميان شاعران پيشين، بيدل تا حدود زيادي وامدار صائب و ديگر سخنوران مكتب هندي است، هم در سبك و لحن و هم در بعضي مضامين كه تكرار كردهاست. از اين كه بگذريم، ردّ پاي روشني از خاقاني را در كار او ميتوان يافت، بهويژه در قصايدش. در غزل نيز بعضي مشابهتها ميان اين دو شاعر به نظر ميرسد كه از آشنايي و انس ويژة بيدل با آن ديگر شاعر دشوارسرا و ديرآشنا حكايت دارد. بيدل در غزلهايش يكي دو مورد اشاره به حافظ و سعدي نيز دارد و بعضي غزلهاي آنان را استقبال كرده است، ولي نميتوان او را در مدار اين دو شاعر دانست. بيدل هر چند به وامگيري از مولانا تصريح نميكند، شعر و شخصيتش تا حدودي به او شباهت ميرساند و شايد نزديكترين شاعر مكتب هندي به مولاناست، هم از لحاظ گرايش عرفاني و هم به سبب سرايش بعضي غزلهاي با حسّ و حال و متفاوت با غزل آن عصر. البته يادآوري ميكنيم كه مقايسة ما به نسبت ديگر شاعران آن دوره است، وگرنه مقام والاي خداوندگار بلخ اين اجازه را نميدهد كه بديلي مطلق برايش بتراشيم.
بيدل در افغانستان، آسياي ميانه و هندوستان شهرتي تمام داشته است و دارد. ولي در ايران حدود سيصد سال مهجور و گمنام ماند، تا اين كه به همّت بعضي شاعران و پژوهشگران عصر حاضر به شكلي تقريباً ناگهاني از محاق گمنامي بدر آمد و همانند گوهري گمشده كه بازيافته ميشود، چشمها را به سوي خود كشيد. از آن پس، كتابهاي بسياري در اين كشور از آثار او و دربارة او چاپ شده است كه در كتابنامة اثر حاضر بدانها اشاره كردهايم.
ولي شعر بيدل خالي از مسامحههاي لفظي و نارساييهاي بياني و تصويري هم نيست. گاهي در آن نوعي تزاحم تصوير، ارتباطهاي غريب و پيچيده ميان عناصر و گرايش شديد به مضمونسازي ديده ميشود كه شماري از بيتها و غزلها را نامطبوع ساخته است. اين شعر البته دايرة محتوايي وسيعي دارد، ولي حدود هشتاد هزار بيت سرودن و همواره سخن تازه گفتن، از چه شاعري بر ميآيد؟ به همين لحاظ، تشابه و تكرار مضامين و يا حتي ارائة يك مضمون در چند لباس در كار او بسيار است.
سخن بيدل به دشواريابي شهرت يافته است و اين ادعا هر چند در بارة شماري از آثار او مصداق تمام مييابد، در مورد بسياري از شعرهاي شفّاف و عاطفي او صادق نيست. بخشي از ابهام شعر بيدل، حاصل تأملات و تفكرات عميق اوست; بخشي ديگر حاصل مضامين ابتكاري و نازكخياليها; بخشي ديگر به دليل نارساييهاي زباني و تركيبسازيهاي خاص و بالاخره بخشي هم براثر غلطهاي بيشمار استنساخي و تايپي ديوانش. ولي يك عامل اصلي اين دشواريابي، ناآشنايي شعرخوانان اين عصر با نظام بلاغي مكتب هندي و لحن و زبان بيدل است و اين البته با انس گرفتن با اين شاعر، برطرف ميشود. در مجموع اطلاق غموض و ابهام بر همه شعرهاي بيدل سخني است ناآگاهانه و غلطي است مشهور كه زبان به زبان تكرار و تكثير شده است.
شعر بيدل، مانند شعر همه سخنوران پُركار، فراز و فرود دارد. شاعر خود بدين صفت معترف است و باري در غزلي افت و خيز كارش را با بياني زيبا ترسيم و توجيه كرده است:
مگو اين نسخه طور معني يكدست كم دارد
تو خارجنغمهاي، ساز سخن صد زير و بم دارد
صلاي عام ميآيد به گوش از سازِ اين محفل
قدح بهر گدا چيده است و جام از بهر جم دارد
ادب هرجا معيّن كرده نُزل خدمت پيران
رعايتكردگان رغبت اطفال هم دارد
خم ابرو، شكست زلف نيز آرايش است اينجا
نهتنها حسن، قامت را به رعنايي علم دارد...
ولي براي خوانندة كمفرصت شعر امروز، مجال خواندن حدود سه هزار غزل با اين زير و بم و فراز و فرود ميسّر نيست. از سويي ديگر بسياري از غزلهاي بيدل به نوعي مشابه هماند و گاه حتي در حدّ وزن و قافيه و تكرار بعضي مضامين. با اين وصف، ضرورت گزينش و تلخيص ديوان بيدل، از ديرباز احساس ميشده و بنا بر همين ضرورت، گزيدههاي متعددي از ديوانش تدوين شده است.
دربارة گزيدة حاضر
اين كتاب بدين انگيزه فراهم آمده است كه بتواند براي غالب شعردوستان و علاقهمندان بيدل، جايگزين نسبي غزليات پرحجم و پر فراز و فرود اين شاعر باشد و راه انسگرفتن با او را براي آنان كه وقت و يا حوصلة خواندن همه غزلها را ندارند، هموار سازد. ولي چرا غزلها؟ به گمان من غزليات بيدل نشاندهندة جوهر شعر اويند و اوج كار اين سخنور. البته بيدل رباعيهاي جانداري هم دارد كه گزيدههايي از آنها منتشر شده است و نيز مثنويهايي زيبا كه منتخبي مختصر و جامع را اقتضا ميكند، ولي باز هم چيزي جاي غزل او را نميگيرد.
اما فراهمآوردن گزينهاي جامع از غزلهاي بيدل، به آن سادگي نيست كه در اول به نظر ميرسد. بيدل شاعري ديرآشناست و انسگرفتن با بسياري از شعرهايش زمان ميخواهد و حوصله. بسيار غزلها، سالها خود را از نظر پوشيده ميدارند و ناگهان به شكلي انفجاري آدمي را جذب ميكنند. ممكن است جرّقة اين انفجار با يك مصراع زده شود، يا شنيدن شعر در قالب موسيقي يا برخورد با آن در يك حالت عاطفي خاص.
مسلماً با يكي دو بار مرور ديوان بيدل، همه اين شعرها خود را نمينمايانند و چنين است كه يك انتخاب جامع، نياز به ارتباط دايمي چندينساله با اين شاعر دارد، تا به اين اطمينان برسيم كه همه جرقهها زده شده و ديگر چيز بسياري در سايه نمانده است. ولي اين اطمينان، نسبي است و بيدل همواره آدمي را غافلگير ميكند.
دشواري ديگر اين است كه شعر بيدل به سبب تنوّع معنايي و اختلاف سطوح دشواري، در چشم مخاطبان مختلف يكسان به نظر نميآيد. اين همانند پيلي است در خانة تاريك; و هر كس بنا بر موقعيت خود از آن چيزي درمييابد. دلبستگان طرز و سبك صائب، غزلهاي صائبوار و آميخته با مضامين تازه را دوست ميدارند; اهل عرفان و تصوّف غزلهاي عرفاني را; نوگرايان غزلهاي نوآيين را و كهنگرايان غزلهاي سنتي را. و شگفت اين كه بيدل متناسب با اغلب اين سلايق، شعر دارد. چنين است كه تفاوتهاي بسياري ميان گزيدههاي شعر بيدل ديده ميشود و دشوار است كه كسي مدعي جامعيت گزينش خويش باشد. البته اين تفاوت سليقه خالي از بركتي هم نيست. به اين ترتيب، منتخبات متعدد و متنوعي داريم كه هر يك از پسند خاصي حكايت ميكند و لاجرم گروهي از مخاطبان را بيشتر به كار ميآيد.
با همين ملاحظه من هيچ تأكيدي بر مطلوببودن گزينش خويش در چشم همه بيدلدوستان ندارم و اگر بسيار آرماني مينگريستم، بايد باز هم تأمل ميكردم و بيدل ميخواندم و در واپسين لحظات حيات، آنگاه كه به قول استاد خليلالله خليلي «اينك ستاده بر در من پيك آسمان / كوبد در سراي مرا با كهن كلند» در پي انتشار اين گزيده برميآمدم، ولي هيچ معلوم نيست كه آن لحظه چه زماني است، بهويژه كه پيك آسمان غالباً در نميزند.
چنين بود كه از حدود دو سال پيش بدين كار جدّي شدم، غزليات بيدل را براي دور پنجم بر سر دست گرفتم و انتخابي را كه از بيست سال پيش شروع شده بود، طي يك دوره كار بيستماهه به فرجام رساندم. در اين نوبت، نسخة صوتي غزليات بيدل با روايت شادروان حسن حسيني نيز ياريگرم بود. كوشيدم با بازخوانيهاي متوالي و مقايسة مداوم غزلها با يكديگر، به دقّت و جامعيت كار بيفزايم، بهويژه در مورد غزلهايي كه بر سر مرز بودند و اندكي كمدقتي ميتوانست در انتخاب يا حذفشان مؤثر باشد. به همين سبب، اگر هم به ذوق و پسند خود خاطرجمع نباشم، بدين اطمينان دارم كه كاري سرسري و شتابزده نكردهام و اين كتاب، حاصل بيست سال ارتباط مداوم با غزليات بيدل است.
بر آن بودهام كه گزيدهاي نسبتاً جامع فراهم آورم، بهگونهاي كه غالب بيدلدوستان و ديگر خوانندگان شعر را از مراجعة دايم به متن كامل غزليات اين شاعر بينياز سازد. كوشيدم كه كتاب حاضر، طرح كوچكشدة غزليات باشد و از هر گونه غزل بيدل در اينجا نمونههايي داشتهباشيم، نهاين كه صرفاً غزلهاي ساده يا دشوار يا مطابق پسند امروز يا عرفاني و مسلكي را برگزينيم و به شاخههاي ديگر شعرش كمتوجه بمانيم. به همين لحاظ، هيچ غزلي را صرفاً به خاطر دشواربودن از قلم نينداختم، بل كوشيدم با شرح غزلها و بيتهاي دشوار، امكان دريافت بهتر آنها را فراهم آورم.
اگر با اصطلاحات رايج روز سخن بگوييم، بيدل شاعري صد در صد «بيتمحور» از نوع ديگر همعصرانش نيست، بلكه تا حدود زيادي «غزلمحور» است. به همين سبب غزلهاي او به نسبت آثار ديگر هنديسرايان، يكدستترند. من با اين ملاحظه از كوتاهكردن غزلها پرهيز كردم. شايد در نگاه اول همه بيتهاي يك غزل به حد مساوي جذاب نباشد، ولي در مرورهاي بعدي مسلماً قضيه فرق ميكند. همين خود سبب ميشود كه خواننده در هر بار مراجعه، چيزي تازه دريابد و هيچ غزلي برايش تكراري و يكنواخت نشود. گويي اينها معادني است كه به تدريج استخراج ميشود و هميشه به آدمي انگيزة كند و كاو ميدهد.
در مقابل، در غزلهايي كه از چاپ بازمانده است نيز بعضي بيتهاي زيبا و حتي درخشان ميتوان يافت. ميشد گزيدهاي از تكبيتها را هم در اين كتاب جاي داد، ولي من از آن پرهيز كردم، چون هم نگران حجم كتاب بودم و هم نميخواستم كاري را كه ميتواند بعداً به دست كسي ديگر به بهترين وجه انجام يابد، در اينجا شهيد كنم.
هيچ انكار نميتوان كرد كه سخن بيدل تا حدودي دشوارياب است، بهويژه براي كسي كه با اين زبان و اين صور و عناصر خيال انس ندارد. البته براي خوانندة دايمي آثار او، اين دشواريها به مرور زمان حل ميشود و همين گرهگشايي خود انگيزة بازخواني ميدهد; ولي طبعاً بسيار كسان اين مايه از حوصله و سماجت را ندارند. از سويي ديگر خطر بدفهمي نيز در كمين هر مخاطب شعر بيدل هست و من خود همواره با آن دست و گريبان بودهام.
بنابراين، ضرورت گرهگشايي از بيتهاي دشوار اين گزيده احساس ميشد و من پس از ترديدي طولاني، برآن شدم كه اين كار سنگين را نيز به سامان رسانم. حاصل كار، شرحها يا توضيحاتي مختصر براي حدود هزار و هفتصد بيت از اين گزيده بود كه به نظر ميرسد در اين حجم، بيسابقه باشد. اين يادداشتها گاه با بيتهايي به عنوان شاهد همراه شده است كه آنها را در گيومه نهادهام. اينها همه از بيدل است و غالباً از غزليات او; به همين لحاظ ذكر منبع در كنار هر يك ضروري نمينمود.
به تبعِ تكرار بعضي مضامين در شعر بيدل، ممكن است شرحهاي شماري از بيتها براي خوانندهاي كه كتاب را از سر تا پا ميخواند مشابه و مكرّر به نظر آيد، ولي چارهاي نبود و نميشد آنها را بدون توضيح گذاشت، چون ممكن است خوانندهاي ديگر، فقط به همان غزلها و ابيات مراجعه كند.
باري، من دوست دارم اين كار را «گرهگشايي» بنامم، نه «شرح» به مفهومي كه براي متون عرفاني و امثال آن رايج است. بهواقع اين كند و كاو بيشتر در ظاهر كلام بوده است، تا موانع صوري برداشته شود و راهي به باطن گشوده آيد. آن باطن را هر كس به فراخور حس و حال و فكر و انديشة خود درمييابد. از سويي ديگر به حداقل شرح بسنده كردهام و بيتهايي را كه با اندكي انس با بيدل و آشنايي با واژگان و اصطلاحات خاص او قابل درك است، بدون توضيح گذاشتهام.
در بعضي از اين شرحها، با همه اكراهي كه از برگردانكردن شعر به نثر دارم، ناچار شدهام بخشي يا همة بيت را به نثر گزارش كنم و اينها با حروفي متفاوت (كج) نشان داده شده است. اينها به واقع معني بيت نيست، چون در شعر بيدل و هر شعر خوب ديگر، معني فقط در بافت اصلي سخن به تمام و كمال رخ مينمايد و خارج از آن، تباه ميشود. بگذريم از اين كه بسياري از بيتهاي بيدل، اصولاً معنيگريز است و غيرقابل برگردان به نثر. اميدوارم خوانندة بصير، اين را فقط پلي براي عبور از دشواريهاي كلام بداند و پس از عبور، حظّ نهايي را از خود شعر ببرد.
همانگونه كه مجذوبشدن به شعر بيدل زمان ميخواهد و با همه حشر و نشر با آن، باز هم غافلگير ميشويم، فهم اين شعر نيز تدريجي است و همواره خاليگاههايي باقي ميماند كه بهزودي پر نميشود. از اين روي، ادعاي فهم و درك درست و كامل همه شعرهاي بيدل، از سوي هر كس كه باشد، ادعايي گزاف خواهد بود. منِ نوآموز نيز هيچ مدعي نيستم كه اين شرح و توضيحها كاملاً بهجاست، چنان كه هنوز درگير سعي و خطا هستم و تا آخرين مراحل بازخواني اين متن، دريافتهايم از بعضي بيتها دگرگون شده است. در اين ميان حدود سي بيت نيز بوده كه برايم ناگشوده مانده است و اينها را با علامت «#» مشخص كردهام. از اهل نظر براي گرهگشايي از اين بيتها و اصلاح خطاهاي محتمل در شرحها ياري ميخواهم.
يكي از دشواريهاي شعر بيدل، قرائت درست آن است. جمع چندين عامل دشوارساز و بعضي هنرمنديها و گاه نارساييهاي زباني بيدل، امكان قرائتهاي مختلف را پديد ميآورد كه در مواردي ميتواند بسيار ابهامآفرين باشد، چنان كه در اين بيت ديده ميشود و ما ذيلِ غزلِ «داغم از سوداي خام غفلت و وهم رسا» بدان پرداختهايم.
هر نفس صد رنگ ميگيرد عنان جلوهاش
تا كند شوخي عرق آيينه ميريزد حيا
به همين سبب ضرورت اعرابگذاري و نقطهگذاري شعرها هم حس ميشد و من كوشيدم تا حدّي كه آگاهيام اجازه ميدهد، قرائت شعرها را به كمك اين امكانات نوينِ نگارش، سهل سازم. ميدانم كه اين كار خالي از خطر نيست و احتمال تحميل قرائتهاي نادرست وجود دارد، ولي در نهايت سودش را بيش از زيانش يافتهام و كمترين سود اين است كه راه بحث و تبادل نظر گشوده ميشود. به گمان من اين حركتي به سمت جلو است، هر چند ممكن است گامهايي به خطا نيز در آن برداشته شود. با اين هم كوشيدم كه از افراط در نقطهگذاري بپرهيزم و در مواردي كه به معني خللي وارد نميشود، با آزادگذاشتن متن از اين علايم، امكان قرائتهاي مختلف را از نظر دور ندارم.
چيز ديگري كه خواندن درست شعر بيدل را دشوار ميكند، تركيبهاي خاص اوست كه به شكل مقلوب و بدون كسرة اضافه ميآيد. مثلاً در اين بيت، در نظر اول دانسته نميشود كه «سفلهفرصت» تركيب است يا «فرصتدشمن» يا هيچكدام.
دل به وحشت نه كه چرخ سفله فرصت دشمن است
روز و شب يك گردش مژگان چشم تنگ اوست
من كوشيدم در اين موارد به كمك نزديكساختن اجزأ تركيب (يا به اصطلاح اهل فن، نيمفاصله) تلقي خود را روشن دارم و البته گاه از علامت سكون بر روي جزء اول تركيب و نقطهگذاري هم بهره بردهام. با اين وصف، قرائت درست اين بيت (براساس دريافت خودم) چنين مشخص ميشود.
دل به وحشت نه كه چرخِ سفله، فرصتْدشمن است
روز و شب يك گردش مژگان چشم تنگ اوست
q
من در اين گزيده به كليات چاپ كابل متكي بودهام كه جلد اول آن به غزليات اختصاص دارد. در جلد دوم اين كليات نيز تعدادي غزل مناسبتي هست كه زير عنوان «خير مقدم» آمده است. بعضي از غزلهاي جلد اول نيز با اختلافهايي مختصر در اين بخش تكرار شده است. بهداروند و عباسي در كليات مدون خويش اينها را با عنوان «غزلهاي تازهياب» در انتهاي غزليات آوردهاند و البته روشن نكردهاند كه چرا «تازهياب». در هر حال، چند غزل خوب از اين بخش نيز به گزيدة حاضر راه يافت. بعضي از غزلهاي بيدل به صورت ناقص يا كامل در خلال نثرهاي او نيز تكرار شده است كه براي مقابله و اصلاح غلطها كارگشا بود.
متن غزلهاي اين گزيده، علاوه بر غزليات چاپ كابل، با كليات بهداروند ـ عباسي هم مقابله شده و اصلاحاتي بر آن اساس نيز در كار آمده است كه در پانوشتها بدانها اشاره كردهام. ولي اين نسخهها هر دو سرشار است از غلطهاي تايپي و استنساخي، و ناچار شدم تا جايي كه ممكن است، در اصلاح اينها نيز بكوشم.
اين كار خالي از خطري نبود، بهويژه كه ممكن بود پاي بدفهميها و تصرّفهاي ذوقي به ميان آيد. به همين سبب فقط در جايهايي تصرّف كردهام كه غلط محرزي در كار بوده است و يا به كمك قرايني از شعر بيدل، به يقين نسبي رسيدهام. در مواردي كه اطمينان و استناد كافي در كار نبوده است، ضمن پرهيز از تصرّف در متن، حدس و گمان خويش را در پينوشتها يادداشت كردهام تا هم خوانندگان امكان انتخاب داشته باشند و هم اين يادداشتها مصححان بعدي غزليات بيدل را به كار آيد. در هر حال كوشيدهام از اصلاحات بينشان و ردگم بپرهيزم و همه موارد ابهام يا ترديد را يادآوري كنم. در يادداشتها هر جا كلمة «متن» يا «ديوان» آمده است، منظور همان ديوان كابل است. كتاب بهداروند ـ عباسي را با قيد «بهداروند» مشخص كردهام.
در كنار اصلاح غلطها، اندك تصرفهايي در رسمالخط هم ضروري به نظر ميرسيد، بهويژه در كلماتي چون «تگ و تاز» و «تگ و دو» كه طبق نگارش معمول در افغانستانِ آن عصر با «گ» نوشته شده و در متن حاضر آنها را با «ك» ضبط كرديم. اما مورد مهمتر، كلمات نكره بود كه در ديوان چاپ كابل، غالباً بدون «ي» نوشته شده و اين براي خوانندگان امروز نامأنوس است. ما اغلب اين موارد را با «ي» نوشتيم مگر جايي كه يقين نداشتيم كلمه نكره است.
شعر بيدل همانند هر شعر ديگر يك سلسله واژگان دشوار و اصطلاحات خاص دارد كه تعدادشان زياد نيست، ولي بعضي پربسامد هستند و بدون وقوف بر معني و حوزة كاربردشان فهم بسياري از بيتها دشوار ميشود. يك دسته از اينها واژگانياند چون جمعيت، وحشت، خسته، دستگاه، كلفت، نيرنگ و تحقيق كه معنيشان با معني رايج در فارسي امروز، متفاوت است، ولي اين تفاوت آنقدر نيست كه آدمي را به مراجعه به فرهنگ لغت وادار سازد و همين، ماية ابهام يا غلطفهمي ميشود. در كنار اينها بعضي عناصر مثل آينه، نفس، صبح، رنگ، ساز و ناز ـ هرچند معنيشان دشوار نيست ـ شبكة تداعيها و مضمونسازي گستردهاي دارند و بدون وقوف بر ويژگيها و روابط آنها در شعر بيدل، دريافت بسياري از بيتها سخت ميشود. به اينها بيفزاييد واژگاني غريب همچون برشكالي، بهله، اشكيل، توقير و مروحه را كه هرچند پربسامد نيستند، در مواردي ابهامآفرين ميشوند. از همين روي، اين ضرورت احساس شد كه واژهنامهاي نسبتاً مفصّل و جامع براي انواع واژگان و اصطلاحاتي كه فهمشان در دريافت شعر بيدل مؤثر است فراهم آيد تا ذيل هر بيت، ناچار به توضيح مكرّر نباشيم.
تهية اين واژهنامه دقّت و حوصلهاي ويژه ميخواست و گاه براي يك واژه يا اصطلاح، دهها يا صدها بيت از اين گزيده مرور شد و معاني مختلفي كه هر كلمه داشت، گرد آمد. سيّال بودن و تنوّع معني بعضي واژگان هم البته كار را دشوارتر ميساخت. براي خوانندگاني كه با زبان و اصطلاحات شعر بيدل انس ندارند، پيش از خواندن متن غزلها، مرور اين واژهنامه سودمند خواهد بود. علامت « ك » در همه جاي كتاب، نشانة ارجاع به آن است.
در گزيدة حاضر، ترتيب الفبايي غزلها با دقت تمام رعايت شده است. ترتيب غزليات بيدل تا كنون ناكارآمد بوده است، بدين معني كه در ديوان كابل و عباسي ـ بهداروند، غزلها را به طور كلي بر اساس آخرين حرف رديف و قافيه بخش بخش كردهاند، ولي در هر بخش، ترتيب برحسب اولين كلمة غزل است. در اين روش يافتن غزلي كه مطلعش مشخص است، بسيار سهل است; ولي اگر در پي غزلي باشيم كه بيتي از اواسط آن را ميدانيم، كار دشوار ميشود و مثلاً براي يافتن يك بيت از حرف «د» بايد همه 300 صفحة بخش «د» را ورق بزنيم. در گزيدة حاضر، ما غزلها را براساس حروف آخر و سپس حروف ماقبل آنها ـ تا هر تعداد كه لازم بوده است ـ مرتب كردهايم. در مورد غزلهايي كه رديف و قافية كاملاً يكسان دارند، وزن را ملاك ترتيب دانستهايم (از وزن كوتاه به بلند) و وقتي وزن هم مشابه بوده است، حروف اولين كلمات غزل را. بدين ترتيب نه تنها هر غزل، كه هر بيت از گزيدة حاضر، قابل دستيابي سريع است و در عين حال غزلهاي همطرح (با يك قافيه و رديف) در كنار هم آمدهاند. در كنار اين مرتبسازي، در انتهاي كتاب يك فهرست تفصيلي مطلع غزلها به همان سبك قديم نيز گنجانده شده است و بدين صورت ما از هر دو نوع ترتيب استفاده كردهايم.
q
من هرچند در اين گزيده بيش از هر چيز ديگر به متن غزليات بيدل متكي بودهام، از پژوهشهاي ارزشمند محققان و بيدلشناسان هم استفاده كردهام، بهويژه «شاعر آينهها»ي دكتر محمدرضا شفيعي كدكني، «نقد بيدل» علاّ مه صلاحالدين سلجوقي، «بيدل، سپهري، سبك هندي» حسن حسيني، «اسير بيدل» محمدعبدالحميد اسير، «ميرزا عبدالقادر بيدل» صدرالدين عيني و بهويژه «واژهنامة شعر بيدل» دكتر اسدالله حبيب كه گرههاي بسياري را برايم گشود. مشخصات كامل اين كتابها و بعضي ديگر آثار مفيد دربارة بيدل را در كتابنامة اثر حاضر آوردهام.
در كنار اينها نميتوانم از آواي سحرانگيز استاد محمدحسين سرآهنگ، آوازخوان فقيد افغانستان يادي نكنم كه شماري از غزلهاي بيدل را با زيبايي و مهارت تمام اجرا كرده است. آهنگهاي او هم در دلبستگيام به بيدل مؤثر بوده است و هم در جلب توجهم نسبت به بعضي غزلها كه اگر آن آهنگها نبود، شايد در آنها تعمّق نميكردم. علاوه بر آن، گاه در اصلاح غلطها و يافتن شاهد مثال براي بيتهاي دشوار نيز از آهنگهاي استاد بهره بردهام كه در پينوشتها منعكس شده است.
q
بايد سپاسگزار جناب محمدابراهيم شريعتي مدير محترم مؤسسة انتشاراتي عرفان باشم كه در اين زمانة عسرت انتشار اين كتاب را برعهده گرفت و قدرداني كنم از شاعر گرانقدر و دوست ديرينهام سيدابوطالب مظفري كه ضمن بازخواني متن، اصلاحات و پيشنهادهاي بسياري در كار داشت و بالاخره همه اعضاي خانوادهام كه با شكيبايي تمام، اين دوره چندينماهة اشتغالم بدين كار را تاب آوردند و مشوّقم بودند.
محمدكاظم كاظمي
م