حرف جد ید از یک حقیقت قدیم در مورد سید جمال الدین افغانی

 

    اسناد سخن می گوید

 

   فضل الرحمن فاضل

 16.02.07

 

 

 «الاثار الکامله» مجموعه کاملی است از آثار و افکار سید جمال الدین افغانی که در نه بخش و در قطع بزرگ شش جلدی  ودر حدود 2000   صفحه به همت و کوشش استاد سید هادی خسرو شاهی دانشمند مشهور ایرانی از طرف «  مکتبة  الشرق الدولیة» (کتابخانه بین المللی خاور) در سال 2002 میلادی در قاهره به چاپ رسیده است.

استاد سید هادی خسرو شاهی شخصیتی است که زمانی به حیث سفیر جمهوری اسلامی ایران در «واتیکان» از امام خمینی رهبر آن جمهوری نماینده گی کرده است ومردی است که به گفته خودش تقریبا از  نیم قرن پیش و تا کنون در جستجوی اسناد، مدارک و آثار سید جمال الدین حسینی بوده است.

 

من این مجموعه کامل ومفید و حجیم را مطالعه نموده ام و در مواردی یادداشت برداشته ام . چون این روزها در افغانستان عزیز ما حرف از سید جمال الدین است خواستم بخشی از آن یادد اشت های خودرا تقدیم خواننده گان نمایم.

 

این یادداشت ها به بخش اسناد ونامه های  سید پیوند دارد.

 

«نامه ها و اسناد سیاسی   -  تاریخی » مندرج در مجموعه "الاثار الکاملة" گزینه مفیدی است راجع به افکار سید وسیر فکری او وحتی تاریخ دقیق  آن سال هایی  را که در کشور های مختلف به سر برده است،  میتوان از لابلای آن  پیدا کرد  . ولی آنرا  بایست به  فرصت دیگری موکول نمود.اما در مورد  نامه های  سید ، من همه را میان اصل و ترجمه مقایسوی مطالعه کردم  ودر برخی  موارد ملاحظاتی دارم  که به گونه نمونه ، تقدیم خواننده گان می گردد.

 

 

 

1 - نامهء سر کشاده سید به ملکه ویکتوریا:

 

آقای  خسرو شاهی این نامه را در  صفحهء 108 تا صفحه 126  بخش  هشتم کتابش درج  کرده است که مجموعا همراه با مقدمه 19 صفحه را احتوا می کند.

 

 استاد خسرو شاهی کار خوب دیگری که انجام داده اند متن دستنوشت این سند را به صورت کامل که آنهم 19 صفحه است ودر هر صفحه 19 سطر نیز در کتاب خود از صفحهء 262 تا 280 ، همان جلد یاد شده، به چاپ رسانده اند.

 

استاد سید هادی خسرو شاهی مقدمه نگار این سند را که نامش"هانری هاویس" است در پاورقی صفحهء 108 چنین معرفی داشته اند: "هانری هاویس" همان " لارنس هاوس من" شاعر و نویسنده معروف انگیسی است و چند نمایشنامه و.پیس ، در بارهء ملکه ویکتوریا نوشته که مجموعهء آنها سکهء زرین نام دارد...ا و این  سطور را در مقدمهء نامه سید که در آن دوران در جرائد لندن منتشر گردیده، نوشته است(خ)"

 

استاد خسرو شاهی در پاورقی صفحهء آخرین متن چاپی سند نگاشته اند:"چنانکه در مقدمه اشاره شده، ترجمه این نامه را آقای ابوالحسن جمالی برای نگارنده فرستاده اند که از روی نسخه متعلق به "امان الله خان شهاب الممالک" نوشته شده است… ولی چون عبارات آن ترجمه خیلی قدیمی بود،من پس از اصلاح و تغییر جملات و عبارات آن -  که در واقع ترجمهء جدید شد!-  متن کامل آنرا در اینجا آورده ام (اصل نسخهء خطی اهدائی عبد الحسین بیات هم ضمن اسناد، نقل می شود.(خ)"

 

استاد سید هادی خسرو شاهی در پاورقی نخستین صفحهء دستنویس  سند مورد  بحث که در صفحهء 262 کتاب آمده است چنین نگاشته اند:

 

" ترجمه نامهء سرکشادهء سید به ملکه ویکتوریا و مردم انگلیس این نسخه هدیهء " عبد الحسین بیات"به انجمن آثار ملی است ومتن  اصلی نامه به فرانسه وبا امضای سید به دست نیامد."

 

با استناد به حرف های استاد سید هادی خسرو شاهی، در می یابیم که:

 

 1- این نامه به زبان فرانسه نوشته شده است .

 

2 - متن اصلی آن به دست نیامده است . بناء این نامه صد در صد به سید جمال الدین منسوب شده نمی تواند.

 

3 -  اینکه  ترجمه نامه است، بناء در ترجمه، خواهی نخواهی اگر دست غرض در کار باشد، کلماتی را  کم   و اضافه می کند.

 

 4 - ا ین ترجمه از روی ترجمه دیگری استنساخ شده است که استنساخ  کننده اش دعوای قرابت نسبی یا سید جمال  الدین افغانی را دارد  و کتاب مقالات جمالیه را نیز بعد از 49 سال از چاپ نخستین آن در هند و 36 سال بعد از وفات سید ،  در تهران چاپ کردند و " افغانی " آن را حذف نمودند و در عوض « اسد آبادی » نگاشتند.

 

5 - استاد سید هادی خسرو شاهی خود شان می فرمایند که این ترجمه واستنساخ به دلیل اینکه متن قدیمی بود، در عبارات وجملات آن تغییرات وارد  شده  است و به  گفته خود شان گویا از سر ترجمه شده باشد. بناء معلوم  نیست  که همچو نامه ای چقدر از افکار سید نمایندگی می کند.

 

6 - اگر این فرض را هم  بیفزاییم که نامه  سید به ملکه ویکتوریا بعدا  به زبان انگلیسی  ترجمه شده است  ، زیرا در مطبوعات لندن به چاپ رسیده است . یعنی اینکه  از زبان  فرانسه ترجمه شده است.

 

7-  با در نظر داشت این امر که  سید چیزی را  گفته و مترجم از زبان او نگاشته است واین مترجم هم  اگر عربی یا  ایرانی باشد، حرف های از خود آورده است .

 

8-  و آخر اینکه معلوم نیست این سند از کدام زبان ترجمه شده است . ار  نامه سید جمال ، به زبان فرانسه که به ملکه ویکتوریا ، فرستاده بود و یا از ترجمه انگلیسی که در مطبوعات لندن به چاپ رسیده است .

 

با وجود  این همه ملاحظات چون  نسخه دستنویسی که شرح حالش را  گفتم در اختیار ما  قرار دارد، آن  را با متن چاپ شده، توسط  استاد سید هادی خسروشاهی مقایسه میکنم تا خواننده گان ببینند که بر آن چه آمده  است؟

 

استاد سید هادی خسرو شاهی 30 سطر و پنچ کلمه آغاز مربوط  به  این نسخه خطی یا  دستنوشت را  در کتاب  خو د « باز نگاری»  نکرده  اند. بلی 30 سطر وپنج کلمه  را .

 

من به خاطر امانتداری ، مجبور هستم تا این 30 سطر و5  کلمه را«  باز نگاری » نمایم تا خواننده گان بدانند که حرف از چه قرار بوده  است؟

 

در سطر نخست آمده است: مقاله سید جمال  الدین

 

عنوان آن بدینگونه است، سلطنت واستیلای خوف و وحشت   در ایران . سپس آنچه  را که استاد سید هادی  خسرو شاهی ،« باز نگاری » نکرده است ، چنین آغاز می یابد:

 

«شخص معروف پلتیک دان که مدرس و خطیب  بزرگست و استعداد  آن دارد که   اصلاح وضع  بمیان آرد، مطلبی  به عنوان سلطنت و استیلای وحشت در ایران  نوشته  و آنرا  بخواهش جناب فضایل مآب هانری هاویس  بزبان فرانسه بدربار اعلیحضرت ملکه انگلیس این اواخر تقدیم نمودند.نصب (.در متن دستنویس« نصب» نوشته شده  ، که حتما «نسب» است –ف-) آن بیکی از طوایف  افاغنه تعلق دارد  واو در تمام دنیا سیاحت کرده  و از  زمانیکه او در جنگها مابین پدر امیر عبد الرحمن خان و شیر علیخان شراکت کرده  است هم خود را مصروف بر این داشته   که جد   وجهد بعمل آورده  هم در طهران هم در اسلامبول اصلاحات وضع  بمیان آورده  و محض همین فقره مداما در اروپا سیاحت و تفریح کرده است . محض آنکه  از اساس تمدن با بصیرت شده  و اطلاع کامل بدست آوده  و تفحصات لازمه  را  ضمنا بعمل آورد تا خیالات جدید  را که  مقتضی حوایج اهالی آسیا میباشد میان آنها متداول کند. این شخص که اطلاعت کامل دارد فطرة  مردی است مختلفه مستعد  بوده  و می تواند مقاصد وقواعد خود را  بچندین زبان  بیان کند  واز همه چیز بالا تر مردی است که مستعد حرکت است. چندی  او از اجزای شورای مجلس علوم در اسلامبول بوده  و در آنجا چون خیالات او بلند بود او دلیل بر مودت بنی نوع انسانی بود  بلاخره  کار او با حکام  و رجال اسلامبول  بنفاق کشید، از آنجا به ایران آمد و در ایران بسمت یکی از علماء چون سید  است لهذا مقام بزرگی  پیدا کرده  و بواسطه شان  سیادت خود ذیحق بود   که در حضور پادشاهی جلوس نماید. چندی اعلیحضرت نسبت  باو حمل التفات را می فرمودند ولی باز چون ذوق و شوق به جهة اصلاح وضع  طلوع کرد و از آنجائیکه  ضمنا مردم  نیز باو  احترام میگذاردند  بر آنها کلام او یکنوع نفوذ  داشت .کار بجایی رسید که  ما بین وزرای دولت ایران و او  اشکالات بمیان آمد. پس از آنکه گماشتگان دولتی او را  به  وضع  وحشیانه دستگیر نمودند او را نفی کرده  و محبوس کردند این اواخر از حبس فرار کرده  خود را بلندن رسانیده  مهمان محترم پرنس ملکمخان سفیر سابق دولت علیه ایران در انگلیس  گردید. از کاغذ او شرح احوال او معلوم میشود  او در لندن اقدامات مینماید  که دعاوی ملتی را مشهود خاطر نماید   که دچار همه گونه ظلم و تعدیات میباشند. با همین ملت است که ما انگلیسها روابط  پلیتکی و تجارتی عمده  داریم و نظر بملاحظات  بعضی از وزرای عمده  اروپا  که صاحب  بصیرت و دارای عقل وفطانت هستند معلوم میشود   که پاس صرفة   دولت بهیه انگلیس  در مشرق زمین  بیشتر  منوط بامنیت و رفاه و استقلال دولت ایران است.  این مسئله از ملاحظات عالیه  وزرای مزبور مشهود ومعلوم گردیده است  شیخ.... »

 

این  بود آن 30 سطر و پنج کلمه ای که  استاد سید هادی خسرو  شاهی آن را« بازنگاری» نفرموده بودند  و من آن  را  با املای متن اصلی و صرف با  اضافه کردن چند کا مه  و نقطه ، نقل کردم.

 

اگر آخرین کلمه مطلب باز نگاری نشده   استاد خسرو شاهی را با   اولین  کلمه  و بالتالی با جملات بعدی  باز نگاری شده موصوف ،جهت توجه بیشتر خواننده گان ارجمند ادامه دهم  چنین می شود:

 

" شیخ جمال الدین مردی است بسن پنجاه ساله و نسبت بسن خود بنیه قوی دارد و از ظلم و تعدیاتی که در ایران  میشود و اغتشاشات وضع آنجا دلسوزی کلی دارد....."

 

استاد سید هادی خسروشاهی که  مقاله سید جمال را طور ناقص در کتاب خود آوده است و در پایان آن، قبل از شروع متن اصلی نام "هانری هاوس" را می آورد  و به خواننده  افاده  می دهد که این مقدمه جداگانه  وقبل از متن نبشته شده است  در حالی که  چنین نیست و باز هم 4  سطر و 6  کلمه دیگر را   استاد خسرو شاهی   باز نگاری  ننموده است. اما من به  اجازه ایشان، آنرا  درج می کنم و آن  اینکه : " تفصیل فوق بتوسط هانری هاویس امضا شده، هانری هاویس همان کسی است که بنا  بخواهش او ، مطالب ذیل که توسط  سید جمال الدین نوشته شده است  بزبان فرانسه در دربار اعلیحضرت ملکه انگلیس تقدیم شده است تفصیل ذیل مطلبی است سید جمال  الدین نوشته و آخر آنر امضا کرده است در باب  سلطنت خوف و وحشت ملی این سلطنت آمده است."

 

خواننده         خوانندهعزیز لطفا دقت کنند بعد از این 4 سطر و6  کلمه ای   را  که استاد خسروشاهی در جمله آن چند سطر محذوف نیاورده بودند ،4 کلمه ای که سطر جدید آغاز میگردد ، عبارت است از " این سلطنت آمده است" بعد   از این  4 کلمه متصل  و حتی بدون کدام نقطه و ویرگول ،مقاله  سید جمال الدین آغاز می گردد  که من 9 کلمه باقی مانده  این سطر را  با چند جمله سطور بعدی مقاله  سید ، درج  می کنم که  به  نظر من  بسیار مهم است:

 

«مملکت کهن ایران کاسته شده است کار هائیکه متعلق بزراعت و آبادی است خراب شده و زمین لم یزرع افتاده ، صنایع  بحالت عدم  باقیست مردم  ایران متفرق شده اند  اشرف ساکنین این مملکت در محبسها بسر برده  و پادشاه  و وزراء آنها را صدمه زده  و اموال آنها را  بدون رحم نهب  وغارت کرده وبدون آنکه استنطاقی در باره، آنها را بقتل می رسانند»

 

 در اینجا به خاطر امانتداری بایست بگویم که واژه «کهن » که من آن را درج  کردم ،  به صورت روشن «کهن» خوانده نمی شود و می توان آن را «مسن» هم خواند اما به هیچ وجه با واژه «من» که در این دستنویس آمده است ، شباهت ندارد و شاید در آن ، دست زده شده باشد. به هرترتیب نزدیکترین واژه ای که جمله را مفهوم  ومعنی بخشد ، شاید همین واژه « کهن » باشد .دانشمندان محترم شاید کلمه سه حرفی دیگری را به حرف « ن » ختم شده باشد ، بیابند و آن را  جانشین آن سازند. علی العجاله ، آن را «کهن» می پذیریم .

 

بیایید  ببینیم این جملات متن اصلی و دستنویس اصلی را که استاد خسرو شاهی به  مثابه  سند درج کرده  است، خودش از آن سند چگونه نقل کرده است. نقل مطابق اصل است:

 

" مملکت من  بحالت خرابی افتاده است و از جمعیت آن کاسته شده و کارهائیکه متعلق  بزراعت وآبادی است، خراب شده  و زمین ها، لم یزرع   افتاده  و صنایع بحال عدم  باقی مانده است. مردم ایران متفرق شده اند، بهترین  افراد  این مملکت در زندانها بسربرده  وپادشاه و  وزراء آنها را آزار داده واموال آنها را بدون رحم نهب و غارت کرده  و بدون آنکه  استنطاقی در بارهء آنها بعمل آید، آنهارا به قتل می رسانند."

 

خواننده گان عزیز کلمات متصل  با آن مقدمه را که قبلا  تکرار کردم، همین عبارت است " مملکت کهن ایران کاسته شده است" و در آن ذکری  از جمعیت  نیامده است، چون استاد   خسرو شاهی علاقمند بوده است  تا سید جمال، ایران  را  « مملکت من »  بگوید. در باز نگاری، مشاهده کرده است  که اگر آن را « مملکت من ایران کاسته شده »  بخواند، جمله بی مفهوم می گردد، بناء ( توکل به خدا!) در عبارت به گونه ای   که  در  بالا درج شد، تصرف  نموده است و واژهء  «جمعیت» را ایجاد نموده  و  آنرا  به نحوی جای   داده  است که 9  کلمه ای  که در سطر اول بود از آن 13 کلمه ساخته است ، یعنی با آوردن 4 کلمه جدید، سید جمال  را " ایرانی" ساخته است . در افغانستان می گویند  با یک  نقطه  فیل،  قیل می شود، حتما  با  افزودن 4  کلمه  در یک سند  مهم سیاسی  و تاریخی، شناسنامهء!  یک شخص هم تغییر می یابد.

 

البته حالا وقت آن است که بگویم استاد سید هادی خسرو شاهی چرا 30 سطر و4  کلمه مقدمه مقاله را باز نگاری نکرده اند، زیرا در آن آمده بود که  نسب سید جمال الدین، به یکی از طوایف " افاغنه" تعلق دارد.

 

 همین استاد معزز که من از کتاب های او زیاد  بهره برده  ام  و حتی از اولین  کتاب هایی که 35 سال قبل  مطالعه کرده ام، نبشته و یا  ترجمهء موصوف بوده است. خودش می گوید:

 

"در روی جلد مقالات چاپ  شده  سید  در کلکته ، ناشر محترم  سید را " سید جمال الدین الحسینی الافغانی المصری" معرفی نموده است و این  نشان می دهد که  سید هر گز علاقه  نداشت که  خود  را  به " وطن خاصی" منسوب بنماید واز همینجاست که اورا مصری ، افغانی ، ایرانی .....می نامند و بهمین دلیل هم باید  گفت  سید جمال الدین هم ایرانی است وهم افغانی ، هم مصری است و هم استنبولی . هم..."

 

 این  حرف  آقای خسرو شاهی ، حرف خو بی است، مگر در صورتی که  شعار نباشد،  اول اینکه آن  ناشر هندی مظلوم، می دانسته است که  سید جمال الدین " افغانی" است  به همین خاطر، اول  نام افغانی را ذکر کرد ه است،چون سید  از مصر به هند  آمده است اورا " مصری" نگاشته است، زیرا در نیم قارهء هند، این مسأله رواج دارد. در هند که من 7 سال در آن سرزمین  پهناور  وتاریخی ، به سر برده ام، می دانم ، هندوستانی ای  که در از هر ، تحصیل کند، ازهری جزء  نامش می گردد  وحتی از مدرسه ای  که فارغ شده  باشد، نام  آن مدرسه  را به حیث جزء نام، همیشه حفظ می کند، که  نمونه مشهور آن، همین مولانا  ابو الحسن  ندوی و  محمود الحسن دیوبندی و صد ها نام آشنای  دیگر است.

 

این یک طرف واقعیت و طرف دیگرش  اینکه همین رساله  آن ناشر محترم هندی که   در 1884 میلادی ، در کلکته  چاپ شده بود و مولفش را افغانی و مصری خوانده بودند، چرا  بعد از اینکه  شما49    سال بعد از نشر چاپ نخست و36 سال بعد از وفات سید، آن  را  به نشر رسانیدید، آن راسید جمال الدین اسد آبادی ، نگاشتید  و اگر سید مربوط به همه جا بود،  بایست  اسدآبادی را  در  پهلوی افغانی و  مصری اضافه میکردید ، نه  اینکه آن دو را حذف نمایید و در عوض چیز دیگری درج کنید. این حرف  و شعار  برای من  وقتی قابل پذیرش بود که شما خود به آن باور می داشتید، اما بایست معلوم شود که سید جمال الدین از کجا  بود؟ و حتی  با وجودی که  این مساله در افغانستان  مهم نیست ،  اما به خاطر دعوای  طرف مقابل ، دانسته شود که  سنی بود یا  شیعه ؟ که  به  این مسأله  هم در وقت دیگر، خواهم  پرداخت.

 

درین سند که مقاله گفتن آن دقیقتر است ،تصرفات دیگری هم وجود دارد، مثلا هر جایی که در متن شیخ جمال الدین  نگاشته شده ، استاد  خسروشاهی ، واژهء شیخ  را حذف نموده است و تصرفات دیگر هم در آن شده است. اما چون بایست متن اصلی آنرا به زبان فرانسه در اختیار داشت ،به همین قد ر کفایت میشود. شاید هموطن غیوری که  این جملات مرا می خواند و امکان دسترسی به اسناد آرشیفی را در موزیم های انگلیس و یا فرانسه دارد ، به  آن  اسناد مراجعه نموده ، با پیدا کردن  متن اصلی ، آن  را مجددا  ترجمه نماید ، تا دیده  شود که  سید جمال، در آن چه گفته است ، زیرا طوری که  من گفتم این مقاله چند دست  گشته است  اگر  تکرار هم باشد، تکرار مفید است تا یادآور شوم که  سید جمال الدین موضوعی  را گفته و کسی به  زبان فرانسه آن را در قید تحریر دراورده،  توسط شخصی که معلوم نیست و در کدام تاریخ    و از کدام  زبان  ترجمه شده  و این ترجمه بار دیگر توسط  کسانی که خود را  از وابستگان سید می دانند وچندین دهه است  که « اسد آبادی»  بودن اورا  تبلیغ می کنند ،از آن ترجمه مجهول، استنساخ شده است  و سر انجام استاد  سید هادی  خسرو شاهی هم به سراغش رفته و خدمتش رسیده  !، و  در عبارات آن دست زده  است و بدون مراجعه  به  متن اصلی -  چون خودش می گوید من متن اصلی را نیافتم -، آن  را از زبان  فارسی!  به  زبان فارسی!  ترجمه مجدد! نموده است، بس است برویم به سراغ سند دیگر!

 

 اما قبل از آن که به سراغ سند دیگر روم ، گمان میبرم  برخی از  خواننده گان  محترم که این سند را مطالعه می کنند شاید به خاطر شریفشان ، خطور کند که سید جمال الدین افغانی ، در نزد میرزا ملکم خان ،   سفیر ایران در لندن ، چه میکرد؟ پرسش بجا ومعقول.

 

 مختصرا بگویم که میرزا ملکم خان، قبلا  سفیر  ایران در انگلیس بود ، ناصر الدین شاه او را از سفارت ایران عزل کرد و او در لندن ماندگار شد .سید جمال الدین نیز از طرف ناصر الدین شاه و برخی درباریانش در ایران ، توهین واذیت بیشمار شده  بود  که یکی آن متاسفانه « برهنه کردن سید است »تا ببینند که « ختنه شده است و یا خیر؟!»این حرف خود سید  است.بناء سید سیاسی و آگاه و مطلع از اوضاع ایران و دشمنان زمامدارش ، با کسی که مخالف ناصر الدین شاه  بود وقبلا سفیر او در ایران همدست می شود. همدستی سید با او ، یکی از راه های انتقام  از شاه ایران بود و میرزا ملکم خان که جریده « قانون » را  در لندن ،به نیت  حاکمیت قانون ، در ایران ، به نشر میرساند ، سید جمال الدین افغانی ، با او همکاری میکرد . این مختصر ، تفصیل دارد ، باشد به وقت دیگر

 

 

2 - نامه ای به ریاض پاشا در بارهء ماسون های مصر:

 

 بحث من در مورد این نامه به این مسأله که سید جمال الدین افغانی فراماسونی بود و یا  نبود  ارتباط  ندارد ، به گونه ای که  در نامه سید  به ملکه ویکتوریا، ننوشتم که  سید از  ملکه  چه  تقاضا داشت؟  این حرف ها بماند به وقت مناسب وفراغت خاطر . در این بحث مقایسه میان اصل سند  وترجمه آن  است.

 

سید در این نامه اش  انگیزه  مخالفت خدیو مصر  ونقش یک محفل ماسونی  مخالفش را بیان داشته  وبه بیان داستان تفصیلی   تبعیدش از مصر می پردازد.  در اینجا درمیان دو قوس  و به  اصطلاح" ملایی" جمله معترضه ای را ، یاد آور   شوم که  سید  از کشور های بیگانه  یعنی مصر، ایران، ترکیه  و هند اخراج  و تبعید گردیده است اما از افغانستان  اجازه گرفته ، بیرون شده است. ان شاء الله در تثبیت این مسأله در آینده خواهم پرداخت  و در  این امر رشته  نیرومند  وطن  و غیر وطن معلوم میشود و فهمیده می شود  که « سید جمال  ما»  از کجاست؟

 

سید در نامه مفصلش ، به ریاض پاشا که طبعا آن را به  زبان  عربی نگاشته است ،  داستان تبعید  از مصر را  از لحظه آغاز مخالفت ها با خدیو ودیگران و رسیدن به بندر کراچی بیان میدارد ومتذکر می گردد که در کراچی از کشته شدن  کیوناری" نماینده انگلیس در کابل اطلاع می یابد.

 

کیوناری  طوری می دانیم  به تاریخ 3 سپتمبر 1879 میلادی  در کابل کشته شد  وسید هم در ماه  اگست 1879 میلادی از مصر تبعید گردید  و به وسیله کشتی به بندر کراچی آمد، در برخی کتاب ها نگاشته شده  است که سید  به بندر  بمبئی آمد، دقیق نیست. زیرا  از نامه سید معلوم میشود که او در بندر کراچی که جزء شبه قاره هند، بود و  انگلیس بر همه  آن ، فرمان می راند ، پیاده شد. سید می گوید که در کراچی زیر استنطاق قرار گرفت،ولی می افزاید  طوری که دستمال وتسبیح اش را در مصر گرفتند ، در کراچی ازنزد  او گرفته نشد، تا اینکه سردار ایوب خان فاتح میوند که حتما در آن ایام در کراچی بود ،عازم تهران شد و انگلیس ها هم او را ، تنها گذاشتند، یعنی رها کردند. سید در این حین در هند ، زیر نظر قر ا ر دارد و حیران است که  به کجا برود . در این وقت هوای وطن ، بر سر او می زند و می خواهد به افغانستان برگردد، اما به افغانستان نمی رود و از این  ایام و از این مکنون قلبی اش ، در نامه اش به ریاض پاشا، چنین یادآوری می کند:

 

".... وترویت فی امری وعلمت أنی لو أذهب الی بلدی، وفی العین قذی وفی الحلق شجی وفی الکبد أوار و فی القلب نار مما اصابنی، لا اجد فیه بین  اهله و کلهم مسلمون، من اذا  قصصت قصتی و کشفت عن غصتی، یئن علی  و یتوجع لی ویأسف علی مصابی.... فعزمت أن أذهب و ان کنت صفر الیدین خالی الراحتین الی بلاد فیها عقول صافیة و آذان واعیة وقلوب شفیقة و افئدة رفیقه حتی اقص علیهم  ما یجری علی ابن آدم فی المشرق وهذا هو سبب ذهابی الی بلاد الافرنج .... صفحه126   جلد هشتم.

 

 

اما استاد خسرو شاهی عبارات  بالا  را در  صفحه 133 همان جلد چنین ترجمه نموده است. ".... ولی همینقدر میدانستم که  اگر به وطن خود بر گردم – با چشم های  اشک آلود و صدای  پر  از شکایت  وقلب سوزان- در آنجا حتی یکنفر مسلمان را  نخواهم یافت  که  نسبت به من ابراز همدردی بکند، و  من  بتوانم همه  این داستانها را برای او بازگو کنم.که  در آنوقت حتی بدون داشتن  پول تصمیم گرفتم  به  سرزمین هایی مسافرت کنم که  مردم آن افکاری  سالم  و گوشهای  شنوا و دلهای پر از محبتی  دارند  تا من به  آنها داستان خودم را باز گو  نمایم و به آنها بگویم که  در شرق چگونه  با انسانها رفتار می شود و حقوق  بشر چگونه پایمال میگردد....."

 

دراینجا  شاهد  من همین عبارت " در آنجا حتی یکنفر مسلمان را نخواهم یافت" است در حالی که سید با قاطعیت در نامه خویش ، نگاشته است " و کلهم مسلمون" یعنی در حالی که همه آنان مسلمان اند"

 

بدون شک اینجا هدف سید  افغانستان  وطن اصلی اش است واگر- باز هم اگر ویک  بار د یگر  هم  اگر  –  هدف سید ، ایران  هم می بود، استاد سید هادی خسرو شاهی ، بایست ترجمه  را دقیق می نمود.

 

حرف های دیگری هم در این نامه ها و اسناد تاریخی  است که  آنرا به وقت دیگر موکول  می کنم.......

 

fazil58@yahoo.com